واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دوران، بهزاد - درباره الی (1387) اصغر فرهادی / سه خانواده جوان میروند شمال؛ کنار دریا. الی ـ مربی مهد کودک ـ را سپیده دعوت کرده تا با احمد که به تازگی از همسرش جدا شده آشنا سازد. یکی از بچهها در حال غرق شدن است. هنوز از نجات بچه نفس راحت نکشیدهاند که میبینند خبری از الی نیست... درباره الی (یا قربانی این منجلاب ـ عنوان نمایشنامه منتشرنشدهای از محمود ناظری عزیز) بهانهای است برای پرداختن به خودمان و روابط اجتماعیامان. البته نه آنگونه که دوست داریم باشد یا فکر میکنیم است، بلکه آنطور که واقعا است! درباره الی درباره روابط ما با یکدیگر است که حتی از پس سالیان دراز رفاقت یا زندگی مشترک، از آن پایه و اساس محکم و استواری که باید برخوردار باشد، برخوردار نیست. روابطی که تا زمانی تداوم دارد که دستخوش بحرانی جدی نشده است. و ورود و خروج الی، برای این جمع صمیمی از دوستان قدیمی و خانوادههای خوشبخت، حکم لرزهای را دارد بر ساخت پوشالی روابط آنان. روابطی که عمدتا بر اساس انواع لاپوشانی، دروغهای مصلحتی و غیرمصلحتی شکل گرفتهاند. دروغهایی که پیوسته دروغ بودنشان برملا میشود، بحران(هایی) میآفریند، و به ناچار دروغهایی تازه سرهم میشوند، و روابط ما را آبستن بحرانهای تازه میکنند، و این چرخه همینطور بیپایان میگردد. درباره الی جزو آثار تحسینبرانگیز سینمای ایران است. در این تردیدی نیست. با این همه میتوانست شاهکاری باشد؛ که نیست! این نوشته بیآنکه منکر ارزشهای این اثر باشد، میخواهد به مشکلاتی بپردازد که آن را از شاهکار شدن بازداشته است. پایانهای تلخ زیبای زائد اشارهام به دو فصل پایانی زائد و حواسپرتکن فیلم است. نخست، فصل مربوط به علیرضا نامزد الی. چرا که کمکی به پیشبرد داستان نمیکند؛ اطلاعات تازه و اضافی در راستای داستان اصلی و مضمون محوری اثر نمیدهد؛ و داستان خودبسنده اثر را با تعریف کردن داستان فرعی تازهای، آن هم در یک سوم انتهایی فیلم، با معرفی شخصیتی تازه، دچار بحران میسازد. حالا تماشاگر باید علاوه بر الی، درباره این تازهوارد هم جایی در ذهن و فضای تاکنون پذیرفته داستان اصلی باز کند. و حال آنکه این شخصیت تازهوارد مجالی برای پرداخت کافی و متوازن و متعادل و همسنگ شخصیتهای اصلی نمییابد. دو دیگر، فصل بیرون کشیدن خودرو از ماسههای ساحل؛ این تابلو پایانی هم بسیار زیبا است. ولی از آنجا که دلالتهایی بسیار فراتر از فضای واقعگرای اثر برمیانگیزد، نوعی نمادگرایی را نوید میدهد که در کمتر جایی از اثر برای آن شاهدی میتوان یافت یا در تایید آن میتوان نشانهای پیدا کرد (بادباک و بادبادکبازی الی از این معدود جاهاست). بنابراین، این تابلو با منحرف ساختن ذهن تماشاگر به سطح نمادین، ناخودآگاه او را از تمرکز بر داستان اصلی و مضمون اصلی اثر دور میسازد. تلخی بیپیر بیپایان اگر رسیدن به نوعی توازن احساسی را از مهمترین ویژگیهای هر اثر ناب هنری بدانیم، درباره الی در این مسیر ناکام است. به عبارت دیگر وزن احساسات منفی و آزاردهندهای همچون فشار روانی، اضطراب، استیصال و درماندگی در آن به مراتب بیشتر از وزن سبکبالی، آرامش و آسودگی خاطر است. زمانبندی اثر هم با اختصاص یک سوم زمان فیلم به فضاهای روشن و گرم و سبک و مفرح و دو سوم آخر آن به فضاهای تیره و تار و سنگین و به غایت غمناک، درست در مسیر ایجاد چنین ناموازنه احساسی عمل میکند. به نظرم شاید اگر در انتها به تماشاگر خبر میدادیم الی در تهران است و تماشاگر از این حیث دستکم به آسودگی خیال میرسید، هم به تاکید بر مضمون اصلی داستان میافزود و هم به تعادل احساسی اثر کمک میکرد. در حال حاضر تماشاگر دچار نوعی احساس خسران و حرمان احساسی میشود. به تعبیر اهالی نمایش، برای نمایش فشار و تنیدگی عصبی یا نومیدی و استیصال و یا غم و ادبار، نباید در تماشاگر آنها را ایجاد کرد! دستی که لرزش ندارد (با اقتباس از «دستی که تکنیک ندارد» شمس آقاجانی) مهندسی زیاده از حد اثر که در همه اجزا آن به رخ کشیده میشود، خود به عاملی فاصلهانداز میان اثر و مخاطب بدل شده است. به سخن دیگر پایبندی کامل به اصول و قواعد شناخته شده و قابل پیشبینی، اثر را فاقد کمترین بدعت و نوآوری کرده است. در واقع، درباره الی صرف نظر از جسارت مضمونی خود، در همه جا بسیار محافظهکار و دست به عصا است. منظورم این است که در این فیلم از بازی با اصول و قواعد و بازی گوشی در طبعآزمایی و آزمودن تجربه(های) تازه، خبری نیست؛ نیست که به اثر روح، حس و حال، جلا و تازگی بدهد. از آن دست بازیگوشیها که در زمان خود به سبب خرق عادت، خطاهای مسلم خوانده شوند، و بعدها خود به قواعدی بدل شوند برای دیگران! به این معنا، درباره الی برای نیل به جایگاه اثر هنری که قادر به خلق لذت ناب هنری باشد، به چیزی فراتر و افزون بر مهندسی و فکرشدگی نیاز دارد که شاید بتوان آن را معماری نامید. یعنی درباره الی (همچون دایره زنگی و چهارشنبهسوری) از حیث مهندسی، بسیار ماهرانه تمهید شده است ولی از حیث معماری، میلنگد و آنی را ندارد که اثر هنری باید داشته باشد. و حال آنکه ممکن است در اثری همچون طعم گیلاس عباس کیارستمی به آن مهندسی برنخوریم یا پیش چشم و آشکارا نباشد، ولی وجه معماری و گرمی و شهود و بیرون از قید و بندها و خطکش و محاسبات بودن آن حس میشود. انگار کل اثر، حاصل شهود و نوعی اشراق آنی بوده باشد؛ به وجد میآورد! اگر چه که حتی میدانید اینگونه نبوده است و هیچ جزئی به خود نبوده و جز جز اثر فکر شده و گزینش شده است...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]