واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - وسط این همه بلبشویی که جهان را دربر گرفته است، دعوت کردن دیگران به خواندن کتابی که ظاهراً هیچ ربطی به اتفاقات این روزها ندارد، کمی عجیب مینماید. فکر نکنید کفگیر نگارنده به ته دیگ خورده و از فرط بیسوژگی میخواهد کتاب معرفی کند. الحمدلله در حوزه سیاست آنقدر اتفاقهای بامزه و قابل انتقاد بسیار است که گاه در انتخاب سوژه دچار سرگیجه میشوم. محافظهکاری هم اتهامی است که خیلی به من نمیچسبد. معرفی این کتاب از سر اختیار است نه اضطرار و خواندن آن در چنین شرایطی بیش از هر وقت دیگری ضروری مینماید. علتش هم اینکه هرگاه تب و تاب جریانات سیاسی بالا میگیرد، نیروی فکر و تعقل رو به اضمحلال میگذارد و هیجانات آتشین دائرمدار تصمیمگیریهای جمعی و فردی میشود. فیالمثل امروز همه ما از سقوط دیکتاتورها در منطقه خاورمیانه خوشحالیم. باید هم خوشحال باشیم. ظلم و ستم در هر جای دنیا و توسط هر کسی موجب درد و رنج همه کسانی میشود که اندک بهرهای از انسانیت دارند. پس این خوشحالی و شادی کاملاً طبیعی است. من اما متأسفانه نمیتوانم شریک این شادی جمعی باشم. فکر فردای مردمی که گمان میکنند با سقوط یک دیکتاتور همه رنجها و مصائبشان به پایان رسیده، همه وجودم را به لرزه درمیاورد. 42 سال پیش مردم لیبی وقتی افسر 27 سالهای را به حکومت رساندند، گمان نمیکردند دیکتاتوری دیوانه بر آنها حاکم شده، آنها او را منجی لیبی میدانستند. سابقه آن افسر و خانوادهاش نیز گواهی بود بر اینکه او سودایی جز آزادی و پیشرفت لیبی درسر ندارد. مشکل اینجاست که همه ما جهانسومیها یا خاورمیانهایها گمان میکنیم آنچه تدبیر ما را رقم میزند، سیاست است ولاغیر. آن هم نه اندیشه سیاسی بلکه آدمهای سیاسی. یعنی فیالمثل اگر این سیاستمدار که بداخلاق است، برود و آن یکی که خوشاخلاق است، بیاید، همه معضلات و مصائب ما خود به خود ریشهکن خواهد شد. ای کاش مسئله به همین سادگی بود اما میدانیم که نیست. امروز در سرزمین خودمان انگاری هیچ مشکلی وجود ندارد. همه مشغول سروکلهزدن سیاسی با یکدیگرند. کانهو نه فقر وجود دارد، نه بیکاری، نه اعتیاد، نه فحشا، نه تورم، نه ریا، نه دروغ. پنداری همه ما در یک جامعه آرمانی و مدینه فاضله به سر میبریم و فقط مشکلمان این است که این یکی برود و آن یکی بیاید. راستی یادم رفت کتاب را معرفی کنم، کتاب مورد نظر «علوم انسانی و برنامهریزی توسعه» نوشته متفکر غریب و دردمند روزگار ما دکتر رضا داوری اردکانی است. آقای داوری در این کتاب سعی کرده بههمهفهمترین شکل ممکن به من و شما بفهماند نباید فکر کنیم مسائل توسعهنیافتگی به سادگی و با شعار و هیاهو حل میشود و از همه مهمتر اینکه مغز یک غده مزاحم و تزئینی در سر انسان نیست. باید آن را به کار انداخت. در این یادداشت فرصت پرداختن بیشتر به این کتاب نیست. کتاب را بخوانید، گفتوگویی هم این بنده کمترین با جناب داوری درباره همین کتاب انجام دادهام که خواندنش خالی از لطف نیست. این گفتوگو در تازهترین شماره «کتاب همشهری» منتشر شده است.60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]