واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: مفهوم حزب در اسلام (1)
ما معتقديم كه شريعت مقدس اسلام كه بر پيغمبر اكرم صلي ا...عليه و آله نازل شده است، همه نيازمندي هاي اعتقادي، ارزشي و قانوني جامعه را تأمين مي كند. هم چنين شيعيان معتقدند ضمن اين كه خداي متعال قوانين را به پيامبرش الهام فرمود، مقام ديگري هم به ايشان عنايت كرد كه پس از وي به ائمه اطهار(ع) منتقل شد و آن مقام اجراي قوانين و به بيان مناسب تر مقام امامت بود. بزرگان، مفسرين و متكلمين نيز براي پيغمبر اكرم چندين مقام را برشمرده اند؛ اصل نبوت، دريافت وحي رسالت و ابلاغ وحي به مردم و تبيين و تفسير احكام از يك سو و مقام قضاوت بين مردم و مديريت جامعه از ديگر سوي از جمله مقامات نبي مكرم اسلام است.
اين قضاوت و مديريت مورد اختلاف بود و در همان صدر اسلام گاهي مسلمانان قبول نمي كردند. در قرآن مي خوانيم :«وما كان ل مؤم ن ولا مؤم نه ذا قضي اللّه ورسوله أمرًا أن يكون لهم الخ يره م ن أمر ه م» (احزاب/36) شريعت نازل شده بود و عده اي پيغمبر اكرم را به عنوان نبي و رسول پذيرفته بودند. گاهي براي اختلافاتي كه بينشان پيش مي آمد، به قضات يهودي مراجعه مي كردند و يا اگر اتفاقاً پيش پيغمبر مي آمدند، از نتيجه قضاوت ابراز ناراحتي مي كردند تا اينكه اين آيه نازل شد«فلا وربّ ك لا يؤم نون حتّي يحكّ موك ف يما شجر بينهم ثمّ لا يج دوا ف ي أنفس ه م حرجًا مّ مّا قضيت ويسلّ موا تسل يمًا«(نساء/65). تعبير«فلا وربّ ك لا يؤم نون» تعبير بسيار مؤكدي است. يعني اگر در اختلافاتشان به پيامبر مراجعه كردند، بايد هرچه را قضاوت كرد از عمق دل بپذيرند، كه اين رضايت، دليلي بر ايمان است.
برخي علاوه بر اينكه مقام قضاوت پيامبر اكرم (ص) را قبول نداشتند، به رهبري و مديريت ايشان در جامعه نيز بي توجه بودند. به بيان ديگر، اوامر و نواهي شخص پيامبر درباره مسائل اجتماعي و سياسي را كه واجب الاطاعه است باور نداشتند. شاهد اين امر، جريان سقيفه و وضعيت امت اسلام پس از آن است. هفتاد روز پيش از آن واقعه شوم، به حكم آيه: «بلّ غ ما أنز ل ليك م ن رّبّ ك» (مائده/67)و آيه « اليوم أكملت لكم د ينكم» (مائده/3) با حضرت علي (ع) بيعت كردند و با جملاتي نظير: «بخ بخ لك يا ابن أب ي طال ب أصبحت مولاي و مولي كلّ مؤم ن و مؤم نه » (بحارالانوار، ج37، ص141). دست ايشان را فشردند، اما پس از رحلت پيامبر، همه چيز فراموش شد و براي تعيين جانشين پيامبر جلسه گذاشتند. در واقع، اگر بخواهيم با زبان روز و ادبيات امروزي صحبت كنيم، بايد بگوييم آنها گرايش سكولاريستي داشتند. يعني دين را فقط در حوزه امور فردي (نماز و روزه و ...) مي پذيرفتند. به عقيده آنان اينكه چه كسي رهبر باشد، كار دين نيست و مربوط به اكثريت است! پيغمبر كانديداي خود را پيشنهاد كرد و ما به او رأي نداديم. ما دموكرات هستيم و اصول دموكراسي را بايد عمل كنيم. هرطور كه بخواهيم عمل مي كنيم، به نظر خداوند چه كار داريم!
در برابر آنان عده اندكي مصداق يسلّ موا تسل يمًا بودند. وقتي پيامبراكرم يا امام معصوم به او گفت: برو در آتش بنشين. گفت: چشم. كفش هايش را درآورد و رفت در تنور نشست. يا اينكه گفت: آقا ما شما را امام و اطاعتتان را واجب مي دانيم. حضرت فرمودند: چه اندازه؟ گفت: اگر اين سيب را ببريد و بگوييد نصفش حلال است و نصف ديگرش حرام، من اطاعت امر مي كنم و هيچگاه از شما درباره چرايي آن نمي پرسم، چون مي دانم شما به گزاف سخن نمي گوييد و آنچه مي فرماييد سخن خداوند است. عده اي اينگونه بودند و عده اي ديگر حكم صريح قرآن كريم را هم نمي پذيرفتند. البته بايد توجه داشت اين امر اختصاص به آن زمان نداشت و تاكنون هم ادامه دارد. چنين نيست كه پس از عهد پيغمبر اكرم يا ائمه اطهار، مردم يكدست شده باشند؛ يا همه باطل و يا همه حق؛ بلكه ممزوج حق و باطل هستند: « أنزل م ن السّماء ماء فسالت أود يهأ ب قدر هافاحتمل السّيل زبدًا رّاب يًا وم مّا يوق دون عليه ف ي النّار ابت غاء ح ليه أو متاع زبأ مّ ثله ذل ك يضر ب اللّه الحقّ والباط ل فأمّا الزّبد فيذهب جفاء وأمّا ما ينفع النّاس فيمكث ف ي الأرض كذل ك يضر ب اللّه الأمثال» (رعد/17)خداوند از آسمان آبي فرو فرستاد، پس رودخانه ها به اندازه (ظرفيت) خويش جاري شده و سيلاب كفي را بر خود حمل كرد. و از (فلزّات) آنچه كه در آتش بر آن مي گدازند تا زيور يا كالايي بدست آرند، كفي مانند كف سيلاب (حاصل شود.) اينگونه خداوند حق و باطل را (بهم) مي زند. پس كف (آب) به كناري رفته (و نيست شود) و امّا آنچه براي مردم مفيد است در زمين باقي بماند. خداوند اينگونه مثال ها مي زند .» و تا پايان اين عالم، حق و باطل آميخته است و تا صاحب الامر چه صلاح بداند و چگونه ل يم يز اللّه الخب يث م ن الطّيّ ب بشود.
ناشناخته ماندن شخصيت امام خميني(ره)
در طول 1400 سال كه از عمر اسلام مي گذرد، بسياري از احكام اين دين مبين، حتي براي خواص هم درست روشن نيست. بنده فراموش نمي كنم كه در اين كشور، مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني را انگليسي مي دانستند و همين باعث شده بود كسي نام ايشان را نبرد. لقب «سياسي بودن» براي يك روحاني، بدترين فحش بود. كافي بود تا به يك روحاني، انگ سياسي بودن بچسبانند، از نظر عموم او ديگر به درد روحانيت نمي خورد و بايد او را كنار گذاشت. ما هنوز آيت الله كاشاني را درست نشناخته ايم. بي ترديد، ارزش و قدر آن كسي كه توانست اين طلسم را بشكند و براي مردم مسلمان ثابت كند كه دست كم نيمي از اسلام مربوط به مسائل اجتماعي و سياسي است، قابل شناسايي نيست.
پس از ايشان، آن كسي كه بسياري از مسائل اسلام را احيا كرد امام بود. قدر و ارزش امام نيز هنوز براي ما مجهول است. حضرت امام با هنر و روحيه جهادي خويش، چه خون دل هايي خورد تا توانست به مردم بفهماند كه نيمي از اسلام را كنار گذاشته ايد. چون ايشان يكپارچه اخلاص و پاك بود، براي خودش هيچ نمي خواست و در دلش هيچ هوسي براي زندگي و رياست نبود، آنهايي هم كه دل پاكي داشتند، زود شيفته ايشان شدند. كساني حتي مقلد مراجع ديگر بودند، ولي درباره مسايل سياسي به محض آنكه امام اشاره مي فرمود و اعلاميه اي مي داد، گوش به فرمان بودند. در عمل، توده مردم با هر گرايشي پيرو امام بودند. خدمات امام را نمي توان برشمرد. حوادثي كه امروزه در شمال آفريقا رخ مي دهد و معلوم نيست تا به كجا بينجامد، همه پس لرزه هاي زلزله اي است كه امام در عالم ايجاد كرد و اميدواريم كه اين حركت به حركت حضرت مهدي (عج) متصل شود. حضرت امام، هم در تبيين احكام اسلام و توسعه آن نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي و هم در مديريت اسلام، ابتكار عظيمي به خرج دادند. ايشان شخصاً مسئوليت و مديريت كشور را پذيرفت. فرمايش امام ـ بلاتشبيه ـ وحي منزل بود. اوامر امام بي چون و چرا اطاعت مي شد و كسي براي اين كار به دنبال قانون و مجلس نمي رفت. مجلس هم مي فهميد چون امام فرموده بايد اطاعت كند. امام رؤساي قوا را مي خواست، به آنان دستورمي داد و مؤاخذه شان مي كرد. بعضي از بزرگان مي گفتند: نشد ما يك مرتبه خدمت امام برسيم و ايشان ما را مؤاخذه نكند كه چرا چنين كاري نكرديد. در طول تاريخ، ما سراغ نداريم كه عالم و فقيهي متصدي امر حكومت باشد. بالاترين مقامي كه برخي از فقها، بزرگان و علما مثل مرحوم مجلسي و محقق كركي(رض)داشته اند، مقام شيخ الاسلامي بوده است، اما امام در فوق همه قوا قرار گرفت و آنها را مديريت كرد. اين مسأله در طول تاريخ بي نظير است.
امام و تشكل ها
امام حتي درباره شيوه هاي فعاليت هاي اجتماعي، از جمله تشكل ها نيز نظر و دستورالعمل داشت. امام(ره) چه پيش از پيروزي انقلاب و چه بعد از آن هيچگاه طرفدار تشكيل حزب نبود؛ البته با اصرار دوستان و نزديكان، چنين تعبيري فرمودند كه اگر حزب هم تشكيل مي دهيد، حزب جمهوري اسلامي باشد. در اوايل نهضت، هيئات مذهبي مي خواستند در هم ادغام شوند و جمعيت واحدي را تشكيل دهند و يك فرماندهي داشته باشند. امام فرمود هر كدام سليقه ها و جلسات خود را حفظ كنند و تنها اعضايي از آنها با هم ارتباط داشته باشند كه عنوان «هيأت هاي مؤتلفه» از اينجا پيدا شد. امام نفرمودند برويد حزب واحدي تشكيل دهيد؛ بلكه فرمودند هر كدام هيأت و سليقه خودتان را داشته باشيد، فقط افرادي از اين احزاب براي هماهنگي با هم ارتباط برقرار كنند. اين روشي بود كه امام در مبارزه مي پسنديدند. ايشان مي دانستند كه در يك جمعيت واحد و با يك فرماندهي، خواه ناخواه اختلاف پيدا مي شود و اختلاف يعني شكست وحدت. همچنان كه در بعضي از تشكل هايي كه پديد آمد، اختلافاتي ظاهر شد و به اين سبب امام پذيرفت كه جمعيت مشابه ديگري در كنار آن ايجاد شود.
اعتقاد امام اين بود كه مردم بايد خودشان با سليقه ها و تشخيص هايي كه دارند كار كنند و براي هماهنگي فعاليت ها تلاش كنند. سليقه هاي مختلف بي حكمت نيست؛ چراكه هر كدام در جايي كارآيي دارد. چه اين كه در اوايل انقلاب، فرهنگ جامعه به گونه اي بود كه ما خواه و ناخواه از خارج از كشور الگو مي گرفتيم. اگر امام مي خواست مقاومت كند، ناهماهنگي هاي بيشتري به وجود مي آمد. منظور اين است كه حتي شيوه هاي فعاليت هاي اجتماعي امام هم درس آموز بود و هنوز هم پس از گذشت سال ها مي تواند براي ما و آيندگان آموزنده باشد.
سخنراني حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) درجمع دبيران كانون هم انديشي استان ها - قم - 26/6/1390
زلال بصيرت روزهاي پنج شنبه منتشر مي شود.
پنجشنبه|ا|21|ا|ارديبهشت|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]