واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > کثیریان، کیوان - نخستین فیلم بلند نادر طریقت که پیش از این در حوزه مستند و کوتاه آثار قابل اعتنایی ساخته، یک درام روانشناختی است که مایه هایی از سینمای وحشت را هم در خود دارد . قصه فیلم جدا از مشکلاتی که برمی شمرم، ساده و روان روایت می شود و توان همراه ساختن مخاطب را دارد. قصه مادری نویسنده که مرگ پسر نوجوانش را نمی پذیرد و همچنان او را کنار خود می بیند و دچار اختلال شخصیت می شود، انرژی لازم برای یک فیلم جذاب دارد به شرطی که منطق روایی و نظم نظرگاه ها مراعات شود. "خاطره" اتفاقا از همین نقطه لطمه می بیند. وقتی قرار است راوی داستان و نظرگاه تصاویر، دانای کل باشد و از طرفی فقط مادر فرزند مرده، بچه اش را ببیند، کار نیاز به حساب و کتاب دقیق تری از این که هست دارد. این درست که کارگردان خواسته ما را در انتها - و نه زودتر - با یک پیچش داستانی، غافلگیر کند و از این رو نیاز داشته تا راز مرده بودن پسربچه - سینا - را تا انتها از ما هم مخفی نگه دارد و ما را درمسیری پیش ببرد که به تدریج به ناپدری سینا بدبین شویم و از اینکه او را آزار میدهد و کتک می زند مطمئن شویم، ولی وقتی پس از افشا شدن رازداستان به پشت سر نگاه می کنیم با کلی از سوال وابهام مواجهیم و بیشتر احساس فریب خوردن می کنیم تا غافلگیری. کارگردان برای حفاظت از راز داستانش ناچار شده تا انتها هیچ نشانه ای که حتی برای خودش قابل استناد باشد در فیلم جاسازی نکند. اینکه ما در میانه فیلم در صحنه ای سینا را در کنار بقیه شخصیت ها ببینیم و پس از افشای مرگ او همان صحنه از همان زاویه نشان داده شود درحالی که پسربچه در قاب حضور ندارد، نشان از تمهیدات سردستی برای پوشیده ماندن راز داستانی و باز نشدن زودهنگام گره قصه دارد. اینطوری انگار ما هم به همراه کاراکتر اصلی - پریچهر - توهم زده ایم! کارکرد نویسنده بودن پریچهر همانند اغلب نویسنده های فیلم های ایرانی تنها در حد یک شغل باقی می ماند و در زندگی، شخصیت و ویژگی های رفتاری او در فیلم نمود به خصوصی ندارد، جزآنکه او کتاب زندگی اش را می نویسد و همین، بهانه ای است تا ما با فلاش بک، کودکی او را ببینیم و از ریشه های بدبینی او به شوهرش و نهایتا ریشه های آمادگی اش برای اختلال شخصیت پی ببریم. از قضا این بخش داستان را دوست دارم. طی صحنه های کوتاه فلاش بک - که هم حاوی خاطرات کودکی پریچهر است و هم بخش هایی از کتابی که می نویسد- کلی اطلاعات، بدون زیاده گویی به بیننده منتقل می شود و تصویری از گذشته پرآشوب پریچهر که در ایجاد حال و روز فعلی او نقش دارد به دست می دهد. این بخش ها اتفاقا بیش از سایر نقاط داستان در ذهن می ماند. یک جامپ کاتِ زمانیِ گل درشت هم در فیلم وجود دارد که اتفاق کلیدی - مرگ سینا - در این بازه زمانی اتفاق می افتد و قرار است ما آن را در جای خودش نبینیم. البته صحنه های پیش از این پرش زمانی، اجرای خوبی هم دارد و اتفاقا همین باعث می شود تا رها شدن ماجرای حضور بچه ها روی پشت بام در دقایق بعد نیز ذهن مخاطب را به خود مشغول کند و سوال برانگیز بماند و گاه حواس مخاطب به نیمه کاره ماندن جریان پشت بام پرت شود. ناگفته نماند که صحنه پرت شدن سینا از پشت بام، ظاهرا به لحاظ جهات جغرافیایی دچار مشکل است و مکان سقوط، با صحنه های پیش از خودش نمی خواند. منطقاً سینا باید وسط زمین چمن فوتبال سقوط می کرد نه وسط حیاط مدرسه که احتمالا 180 درجه یا دستکم 90 درجه با زمین فوتبال زاویه دارد! ولی وسوسه اتفاق افتادن این واقعه تراژیک جلوی چشم مادر و اهمیت پررنگ تر شدن و فاجعه بارترنشان دادن آن، طریقت را برآن داشته تا این مغایرت را بی خیال شود. شخصیت اصلی با بازی قابل قبول مهناز افشار، پرداخته تر از سایرین به نظر می رسد. کاراکترپژمان بازغی با وجود تلاش بسیار او، پتانسیل لازم برای خبیث نشان دادن شخصیت ناپدری را ندارد و عملا قطب منفی ماجرا که نقش عمده ای در ناگشوده ماندن گره داستان ایفا می کند و قرار است ذهن ما را از اتفاق اصلی منحرف کند، تضعیف می شود و درست عمل نمی کند. بخشی از این مشکل به انتخاب بازیگر باز می گردد و بخش دیگر به فیلمنامه ای که نقش او را در همه حال منطقی و متین وبی آزار نوشته است. اما در میان بازیگران، روانپزشک بودن پوریا پورسرخ در نقش برادر پریچهرهم از آن حرف هاست. این را که او پزشک است، نه لحظه ای خودش باور کرده و نه لحظه ای به ما می باوراند. شغلی که برای او انتخاب شده گرچه به ظاهر می تواند بسیار مرتبط و تاثیرگذار باشد اما عملا هیچگونه کارکردی در روند داستان ندارد و لاابالی بودن او و معاشرت های پنهانی اش با بیماران زن هم اصلا وجهی در داستان اصلی ندارد. حتی این شغل هیچ تغییری در جنس بازی او نیز ایجاد نکرده و یک پور سرخ کلیشه ای شیطان و نظرباز ومزه پران همه آن چیزی است که از او در " خاطره" می بینیم. گویی خود پورسرخ و کارگردان فیلم هم به این ناهمگونی و انتخاب نادرست بازیگرآگاه بوده اند؛ دکتر در اولین دیالوگ ها به خواهرش می گوید: " چیکار کنم؟ من جذابیتم برای روانپزشک بودن یه کمی بالاست!" حیف است از ایده خوب تیتراژ فیلم که ساخته حسین حشمت نیاست و همچنین از نقش متفاوت حبیب اسماعیلی و از استانداردهای فنی فیلم یاد نکنیم. حضور بهترین های سینمای ایران در بخش فنی از ویژگی های مثبت " خاطره" است. حضور زرین دست، میرفخرایی، خانزادی، دهقانی، چشم آذر و ... در کار اول یک کارگردان امتیاز بزرگی است. فیلمنامه به رغم همه ایرادها، امیدوارکننده است و مهندسی درستی دارد. از کارگردانی کاملا قابل قبول نادر طریقت هم اصلا نباید به سادگی گذشت (شنیده ام که فیلم درکمتر از یکماه فیلمبرداری شده). به نظرم "خاطره" فیلم دشواری است و برای او به عنوان شروع کار در سینمای حرفه ای، قدم بزرگی به حساب می آید. او که از همکاران مطبوعاتی ماست استعداد این را دارد که فیلم های تجاری سالم و داستانگو بسازد؛ فیلم هایی که سینمای ما به شدت به آن ها نیاز دارد. من بی شک منتظر کار بعدی طریقت می مانم. این مطلب در شماره دیماه ماهنامه سینمایی 24 به چاپ رسیده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 555]