واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: باز هم شب فرا رسید چه آسمان قشنگی آسمانی پر از ستاره ستاره ها را می نگرم همه در یک جا جمع شده اند و چشمک می زنند باز هم شب فرا رسید . چه آسمان قشنگی . آسمانی پر از ستاره... باز هم شب فرا رسید چه آسمان قشنگی آسمانی پر از ستاره ستاره ها را می نگرم همه در یک جا جمع شده اند و چشمک می زنند گویی قصد خودنمایی دارند شروع به شمردن ستاره ها می کنم نه، ممکن نیست هرچه سعی می کنم نمی توانم یکبار دیگر از نو شروع می کنم نه، کار من نیست نمی توانم این همه ستاره را در خاطرم بگنجانم دقایقی چند به آن ها نگاه می کنم اما از نگاه کردن به آن ها خسته می شوم به حوض داخل حیاط خیره می شوم چه آب زلالی چهره آسمان درون زلالی آب به خوبی پیداست درون زلالی آب ناگهان چشمم به نوری می افتد گویا ستاره ای از ظلمت شب خود را در زلالی آب مخفی کرده بار دیگر رو به آسمان می کنم در آن گوشه از آسمان ستاره ای را می بینم که خلوت کرده خدای من، در تمام عمرم ستاره ای به این زیبایی ندیده بودم چه درخششی قلم و زبانم از وصف زیبایی این ستاره ناتوانند ساعت ها به آن ستاره خیره می شوم بی آنکه مژه بر هم زنم نه، رصد این ستاره خسته ام نمی کند دیگر نزدیک های صبح شده بیم آن دارم که آن ستاره با طلوع خورشید غروب کند هوا کم کم روشن می شود و آن ستاره خود را در روشنایی روز مخفی می کند هر چه سعی می کنم، نمی توانم آن ستاره را ببینم اما شب دوباره فرا خواهد رسید آری، به انتظار خواهم نشست ساعت ها انتظار چه انتظار شیرینی نزدیک ظهر شده خورشید چه نوری از خود نشان می دهد تمام آسمان را روشن کرده اما وقتی به آن خیره می شوم چشمانم ناراحت می شوند نه، حتی خورشید هم نمی تواند جای آن ستاره را برایم پر کند نزدیک غروب شده خورشید کم کم جای خودش را با ماه عوض میکند آسمان تاریک می شود اما ماه همچون چراغی آسمان شب را روشن نگاه می دارد گرچه به پای خورشید نمی رسد ولی سعی بر این دارد که ظلمت و تاریکی بر زمین حاکم نشود گرچه زمین را از ظلمت رها می کند اما آسمان را نمی تواند هوا کمی تاریک تر می شود ستاره ها کم کم نمایان می شوند باز هم یک دسته ستاره در آن گوشه از آسمان تجمع کرده و چشمک می زنند پس ستاره من کجاست؟ چرا امشب نیامد؟ ساعتی دیگر به انتظار نشستم اما نیامد کنار حوض رفتم و به آب خیره شدم ناگهان در زلالی آب، باز آن ستاره را دیدم سریع رو به آسمان کردم آری، همان ستاره است ولی تا دقایقی پیش آنجا نبود نمی دانم چه حکمتی در کار است همانند دیشب آن ستاره را در زلالی این آب یافتم شاید برای دیدن آن ستاره باید ابتدا به این آب زلال نگاه کنم تا دیدگانم پاک شوند چه حکمت زیبایی برای دیدن زیبایی ها باید نگاه زیبایی داشته باشم باز ساعتها به آن ستاره خیره می شوم چه زیبایی ای، چه نوری نه، نمی توانم حتی یک لحظه از آن چشم بردارم باز هم صبح در راه است و هوا در حال روشن شدن نمی خواهم حتی یک لحظه از ستاره ام چشم بردارم یک لحظه صبر کن ببینم گویا نزدیک ظهر است چه موقع خورشید طلوع کرد؟ آن ستاره آنقدر مرا جلب خود کرد که طلوع خورشید را متوجه نشدم بس که زیباست حال که خورشید در آسمان است پس چگونه آن ستاره را در آسمان می بینم این غیر ممکن است اما، نه، یادم نبود که غیر ممکن وجود ندارد آری، من دیشب نگاه خود را شستم برای دیدن زیبایی ها به نگاه زیبا نیاز است ورنه هر انسانی چشم دارد خیالم آسوده شد اکنون هر موقع که اراده کنم، می توانم آن ستاره زیبا را ببینم دیگر نیاز نیست منتظر شب بمانم چون این شب نبود که آن ستاره را به من نشان داد زلالی و پاکی نگاهم بود که مرا با آن ستاره آشنا کردآری، همین است عشق پاک و آن ستاره تا ابد تک ستاره قلب من باقی خواهد ماند نویسنده: محمد حسینی http://maqhale.persianblog.ir/ پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 492]