واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: "امام جعفربن محمد الباقر (ع) "
امام جعفر [ع] بن محمد الباقر ( 80-148 ه ) ملقب به صادق ، ششمين امام از ائمه مسلمين است ، که امامتش از جانب خدا و رسول اکرم (ص) منصوص و به معجزات ، کرامات و فضائل مشهود بوده ، مادرش فاطمه (کنيه اش ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابي بکر بوده . در روز دوشنبه هفدهم ربيع الاول سال هشتاد و دو هجري در مدينه منوره متولد و به روز بيست و پنجم شوال يا نيمه رجب سال 148 (ه . ق) در مدينه (به قولي ) ، به سم منصور دوانيقي به شهادت رسيد.فضايل و مناقب آن حضرت را نمي توان در اين مختصر گنجاند ، شخصيتي که تاريخ نگاران جهان از بيان علوم ، برکات و فضايلش که شرق و غرب عالم را فرا گرفته ناتوانند . اصحاب حديث ، کساني را که حديث از آن حضرت نقل نموده اند ، به چهار هزار بر شمرده اند. جمع کثيري از دانشمندان در محضر آن حضرت کسب فيض نموده اند ، از جمله دو امام اهل سنت : ابوحنيفه و مالک بن انس."شبلنجي" از دانشمندان معروف اهل سنت در نورالابصار (ص 131) چنين مي آورد که : مناقب او بسيار ، از شماره افزون و فهم کاتب هشيار ، در شمارش آن حيران است ."محمد بن طلحه شافعي" در" مطالب السؤل " چنين مي آورد : وي از بزرگان و سادات اهل بيت است که علم و عبادتي بسيار ، اورادي پيوسته ، زهدي آشکار و تلاوتي کثير داشت. از درياي بي کران معاني قرآن کريم گهرها بيرون مي آورد و عجايب آن را استنتاج مي کرد ، اوقات خويش را به انواع طاعات صرف مي فرمود ، چنانکه بر صرف آن بر خويش حساب مي گرفت. ديدارش آخرت را به ياد مي آورد و شنيدن حديث او موجب بي رغبتي به دنيا مي گشت .... اما مناقب و صفات او از شماره بيرون است ." ابوالقاسم بغار" در " مسند ابي حنيفه" از حسن بن زياد نقل کند که گفت از ابوحنيفه پرسيدم : فقيه ترين مردم کيست؟ وي گفت: [امام] جعفر [ع] بن محمد. شاهد اين مدعا اينکه موقعي که منصور او را از مدينه به عراق احضار نموده بود ، خليفه کسي به نزد من فرستاد که مردم فريفته [امام] جعفر بن محمد [ع] شده اند ، مسائلي دشوار آماده ساز و در مجلس از او بپرس ، باشد که از پاسخ عاجز ماند . آن روز [امام] جعفر [ع] در " حيره " بود . من چهل مسئله بسيار مشکل آماده نمودم و به نزد او رفتم چون به مجلس وارد شدم [امام] جعفر [ع] را ديدم به سمت راست منصور نشسته است و چون چشمم به وي افتاد آنچنان هيبتي از او به دلم نشست که از منصور خليفه هيبتي چنين نداشته بودم . سلام کردم و نشستم. منصور رو به [امام] جعفر [ع] کرد و گفت : اين ابوحنيف است . وي گفت : آري او را مي شناسم. منصور به من گفت : هر چه خواهي از ابوعبدالله بپرس . من به پرسش مسائل خويش پرداختم و هر مسئله که مطرح مي کردم بيدرنگ پاسخ مي داد و مي گفت: نظر شما ( فقهاي عراق) در اين مسئله اين است و فتواي اهل مدينه چنين ، و ما چنين مي گوئيم ؛ گاه نظر خودش با فتواي ما يا فتواي علماي مدينه موافق بود و گاه با هر دو مخالف و همه چهل مسئله را جواب داد بي آنکه خطا و اشتباهي کند يا در پاسخ درنگي نمايد.امام صادق (ع) را مجلسي عام بود که علما و فقها و فِرَق مختلف از خاصه و عامه از دورترين نقاط بلاد در آن شرکت مي نمودند و احکام دين ، تفسير قرآن و فصل الخطاب از آن حضرت مي پرسيدند و همه بهره مند از حضورش بر مي خاستند. بسياري از علماي معروف اهل سنت چون ابوحنيفه ، محمد بن حسن ، طيفور سقا ، ابراهيم ادهم و مالک بن دينار يا شاگرد آن حضرت و يا خادم او بوده اند.ابن خلکان گويد : فضايل [امام] جعفر بن محمد [ع] مشهورتر از آن است که گفته آيد و او را گفتاري است در صنعت کيميا و... که شاگردش جابربن حيان کتابي در هزار ورق فراهم نمود و رسائل [امام] جعفر [ع] را که پانصد بود در آن بياورد.عطار در تذکرة الاولياء گويد : نقل است که منصور خليفه ، شبي وزير را گفت : برو و [امام] جعفر [ع] را بياور تا وي را بکشم و از غائله اش برهم . وزير گفت : او در گوشه اي نشسته ، عزلت اختيار کرده و به عبادت مشغول است ، دست از امارت کوتاه کرده ، اميرالمؤمنين را از او رنجي نه و از کشتن وي فايدتي نبود ؛ اما هر چند گفت سودي نداشت . وزير به طلب [امام] جعفر [ع] رفت ، منصور غلامان را گفت چون صادق درآيد و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشيد . وزير ، [امام] جعفر [ع] را بياورد ؛ منصور در حال برجست و پيش صادق باز دويد و در صدرش بنشاند و خود به دو زانو پيش وي نشست . غلامان در شگفت ماندند. منصور گفت : چه حاجت داري؟ [امام] جعفر [ع] گفت : آنکه مرا دگر بار به نزد خود نخواني و مرا با خداي خويش رها سازي. پس دستوري داد و به اعزازي تمام روانه اش کرد . در حال ، لرزه بر منصور افتاد و بيهوش شد. گويند سه نماز از او فوت شد . چون به هوش آمد وزير سبب پرسيد گفت : چون صادق از در درآمد اژدهائي به همراه او ديدم که لبي به زير صفه نهاد و لبي به زبر صفه و مرا به زبان حال فهماند که اگر تعرضي به وي کني تو را با اين صفه فرو بلعم . و من از بيم اژدها ندانستم چه بگويم از او عذر خواستم و بدين سان بيهوش شدم.امام صادق (ع) را ده فرزند بوده به نامهاي : اسماعيل و عبدالله و ام فروه که مادر آنها فاطمه دختر حسين بن علي بن الحسين(ع) بوده ؛ و موسي و اسحاق و محمد که اين سه نيز از يک مادر بوده ، و عباس و علي و اسماء و فاطمه ." از سخنان امام صادق (ع) "
1. دل بستگي به دنيا مايه غم و اندوه ، و بي علاقگي وبي رغبتي به دنيا موجب آسايش جسم و جان است .2. مؤمن را نسزد جز آنکه داراي سه خصلت بود : شناخت و آگاهي کامل از دين ، اندازه گيري نيکو در امر معاش و استواري و استقامت در برابر حوادث روزگار.3. از دست رفتن و برآورده نشدن حاجت ، به از آن که آن را از نا اهل درخواست کني و سخت تر از خود مصيبت ، آن که هنگام ورودش به بدخلقي دچار گردي.4. همزيستي مردم با هم ، پر پيمانه اي است که دو سومش هشياري و يک سومش ناديده گرفتن و چشم پوشي است .5. شخصي از آن حضرت خواست که چيزي به وي بياموزد که بدان به سود دنيا و آخرت دست يابد و در عين حال جمله اي کوتاه و مختصر باشد ، حضرت به وي فرمود : دروغ مگو.6. با پدرانتان نيکي کنيد تا فرزندانتان با شما نيکي کنند ، و با زنان مردم پاکدامن باشيد تا زنانتان پاکدامن باشند.7. محبوب ترين دوستانم کسي است که عيوبم را به من هديه کند.دوستي در منظر امام جعفر صادق (ع)8. دوستي نباشد جز با شرائط خاص خود ، هر که داراي همه آن شرائط و يا لااقل برخي از آن شرائط بود دوست است، و گرنه او را دوست مخوان: نخست آنکه نهان و عيانش با تويکي باشد. دوم آنکه زيبائي تورا از خود داند و زشتي تورا زشتي خود شمارد . سوم اين که رسيدن به مال و يا منصب ، او رابا تو دگرگون نسازد . چهارم آنکه هر چه در توانش بود از تو دريغ ندارد. پنجم که جامع همه اين خصال است ، اين که هنگام گرفتاريها تورا تنها نگذارد.پدر و مادر از نگاه امام9. « ثلاث لم يجعل الله لاحد من الناس فيه رخصة : بر الوالدين برين کانا او فاجرين ، و وفاء بالعهد للبر و الفاجر، و اداء الامانة الي البر و الفاجر» سه چيز است که خدواند براي هيچکس در آنها استثنائي قائل نشده است :خوش رفتاري با پدر و مادر ، نيک باشند يا بد ؛ وفاء بعهد ، خواه طرف مقابل خوب باشد يا بد ؛ و پرداخت امانت، خواه صاحب امانت نيک باشد يا بد. خود ستايي از نظر امام10. سفيان گويد : با امام صادق (ع) گفتم : روا است که آدمي خويشتن را بستايد؟ فرمود : آري ، آنجا که ضرورت اقتضا کند ، مگر سخن يوسف (ع) را نشنيده اي که گفت: مرا به خزائن زمين بگمار که من نگهداري دانايم و نيز سخن آن بنده شايسته خدا که گفت : من خير خواهي امينم؟!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 439]