تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):خدا با ما است و نيازمند ديگرى نيستيم، و حق با ما است و باكى نداريم كه كسى از...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833586549




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زن متهم به قتل : به خاطر پسرم شوهرم را كشتم !


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
به خاطر پسرم شوهرم را كشتم !
جاي سوختگي روي دست‌ها و صورت زن متهم به قتل آشكارا ديده مي‌شود. دختر و پسر كوچك كنار مادر نشسته‌اند و دستان در دستبند او را در دست گرفته‌اند.اين زن متهم است شوهر معتادش را با 8 ضربه چاقو و چكش به قتل رسانده است. او و خانواده‌اش قرباني اعتياد شوهر شدند و خود نيز قرباني گرفتند. ثريا در ميان گريه و بغض از آنچه اتفاق افتاد و اينكه چرا به اينجا كشيده شد مي‌گويد. چند سال با شوهرت زندگي كردي؟ حدود 15 سال. او مردي بود كه من عاشقش شده بودم و مي‌خواستم خوشبختش كنم و در كنارش خوشبخت باشم. چرا شوهرت را كشتي؟ خودش باعث شد. آنقدر مرا در زندگي زجر داد كه عشقم تبديل به نفرت شده بود. اگر او را نمي‌كشتم دير يا زود پسرم خودكشي مي‌كرد. از آشنايي‌ات با شوهرت بگو؟ من و شوهرم صابر قبل از ازدواج با هم آشنا شديم. رابطه‌اي با هم نداشتيم. او شماره تلفن از من گرفت و بعد هم خانواده‌اش با مادرم تماس گرفتند و به خواستگاري من آمدند. من هم كه از صابر خوشم مي‌آمد با او ازدواج كردم. بعد از مدتي صابر شد تمام زندگي من. عاشقش شده بودم، او هم من را دوست داشت و فكر مي‌كرديم خوشبخت مي‌شويم. چه شد كه شوهرت معتاد شد؟ نمي‌دانم چرا به سمت اعتياد رفت. وقتي فهميدم كه كار از كار گذشته بود و هر چه كردم ديگر نتوانستم او را از اعتياد دور كنم. از خانواده‌اش كمك نگرفتي؟ او خانواده‌اي نداشت. چند سال بعد از ازدواج ما مادرش هم فوت كرد و ديگر كسي را نداشت. من بودم و 2 فرزندم. تو كه مي‌دانستي شوهرت اعتياد دارد، چرا بچه‌دار شدي؟ فرزندان من وقتي به دنيا آمدند كه من متوجه اعتياد شوهرم نشده بودم. بعد از به دنيا آمدن آنها بود كه فهميدم صابر اعتياد دارد. چرا سعي نكردي كاري كني كه او ترك كند؟ بارها اين كار را كردم. من كار مي‌كردم و پول درمي‌آوردم و خرج ترك اعتياد شوهرم مي‌كردم، اما بعد از چند ماه دوباره به سمت مواد مي‌رفت. چاره‌اي نبود، او نمي‌خواست مواد را ترك كند. بچه‌هايت چه مي‌كردند؟ آنها خيلي ناراحت بودند. مي‌گفتند كه من بايد كمك كنم پدرشان مواد را ترك كند، اما اين كار را نمي‌كرد آنقدر عذاب كشيدم كه بيمار شدم. بيماري‌ات چه بود؟ دچار افسردگي شديد شده بودم آنقدر كه ديگر نمي‌توانستم زندگي كنم و دوباره خودكشي كردم. چه كسي بعد از خودكشي تو را نجات داد؟ يك بار كه خودسوزي كردم. يك گالن 4‌ ليتري بنزين روي خودم ريختم و خودم را آتش زدم. صاحبخانه‌ام ديد و من را نجات داد. آثار سوختگي هنوز روي بدن من هست. مدتي در بيمارستان بستري شدم. بار‌‌دوم هم ‌تعدادزيادي قرص را در آب حل كردم و خوردم. همين كه بيهوش شدم مرا به بيمارستان رساندند و باز هم زنده ماندم، اما اي كاش همان موقع مي‌مردم. چرا خودكشي مي‌كردي؟ در هر 2 بار شوهرم را به مركز ترك اعتياد برده بودم و او مواد را ترك كرده بود. يك هفته نبود كه پاك شده بود اما دوباره به سمت مواد رفت. من كلي هزينه كرده بودم كه مواد را ترك كند. حالا پول‌هايم را مي‌دزديد و مواد مي‌خريد. ديگر نمي‌توانستم اين زندگي را تحمل كنم. شرايط بسيار بدي داشتم و راه را در خودكشي مي‌ديدم. چرا به فرزندانت فكر نمي‌كردي، مي‌داني اگر تو نبودي آنها شرايط بسيار بدتري پيدا مي‌كردند. بله درست است اما با روحيه‌اي كه من داشتم هم آنها نمي‌توانستند از بودن با من راضي باشند. چرا از همسرت جدا نمي‌شدي؟ بچه‌ها كوچك بودند، فكر مي‌كردم به آنها آسيب مي‌رسانم. بعد از مدتي من ديگر نتوانستم تحمل كنم و بعد از 2 بار خودكشي بالاخره طلاق گرفتم. دخترم پيش من زندگي مي‌كرد و دادگاه پسرم را به شوهرم داد. چطور دوباره با هم روبه‌رو شديد؟ رويارويي ما به خاطر بچه‌ها بود. اگر بچه‌ها نبودند من هرگز به ديدن او نمي‌رفتم. اما به خاطر پسرم مجبور بودم هر از چند گاهي به ديدن صابر و پسرم بروم. صبح كه شد پسرم به مدرسه رفت. شوهرم صابر به من گفت كه دست و پايش را ببندم تا ترك كند من هم اين كار را كردم. اتفاقات شب قبل مرتب در برابر چشمانم بود و صحنه‌اي كه پسرم مي‌خواست خودكشي كند آنقدر من را زجر مي‌داد كه يكباره از خود بي‌خود شدم. ملحفه‌اي روي صابر كشيدم و... تعريف كن آخرين باري كه آنجا بودي چه اتفاقي افتاد كه شوهرت را به قتل رساندي؟ بعدازظهر بود كه به خانه صابر رسيدم. چند ساعتي پيش پسرم بودم كه صابر به من گفت پسرمان خيلي بي‌تابي مي‌كند و از من خواست كه شب را آنجا باشم. من هم قبول كردم. شب كه شد ما خوابيديم. نيمه‌شب از آشپزخانه صدايي آمد. من بيدار شدم، پسرم هم كه كنار من بود بيدار شد و ديديم كه صابر در حال كشيدن كراك است. من و پسرم خيلي عصبي بوديم. بعد از دعوا و درگيري صابر قول داد كه اين آخرين بار است. دوباره به سمت رختخواب رفتيم و خوابيديم. چند ساعت بعد من متوجه شدم اين بار صابر در زير‌زمين دنبال چيزي مي‌گردد كه پسرم هم بيدار شد. ما خيلي عصبي شديم، پسرم سراغ لباس‌هاي پدرش رفت و مقداري مواد پيدا كرد و به من گفت كه پدرش قصد ندارد مواد را ترك كند. در صحبت‌هايت اشاره به خودكشي پسرت كردي. موضوع آن چيست؟ بعد از اين‌كه او مواد را پيدا كرد خيلي عصبي بود. شرايط روحي خوبي نداشت با اين حال من او را آرام كردم و بعد خوابيدم. فكر مي‌كردم كه پسرم هم خوابيده است كه دوباره متوجه نوري در آشپزخانه شدم. اين‌‌بار پسرم بود كه داشت در آشپزخانه كاري مي‌كرد. او 12 ساله بود و وقتي ديدم چاقويي برداشته است تا رگ دستش را بزند‌ دگرگون شدم. او مي‌گفت از دست كار‌هاي پدرش خسته شده است. من و صابر خيلي به او التماس كرديم كه دست بردارد، اما قبول نمي‌كرد. مي‌گفت پدرش بايد ترك كند صابر هم مي‌گفت كه نمي‌تواند اين‌كار را بكند و در نهايت قبول كرد. شوهرت كه قبول كرده بود ترك كند. چرا او را كشتي؟ صبح كه شد پسرم به مدرسه رفت. صابر به من گفت كه دست و پايش را ببندم تا ترك كند من هم اين كار را كردم. اتفاقات شب قبل مرتب در برابر چشمانم بود و صحنه‌اي كه پسرم مي‌خواست خودكشي كند آنقدر من را زجر مي‌داد كه يكباره از خود بي‌خود شدم. ملحفه‌اي روي صابر كشيدم و بعد با چكش و چاقو آنقدر به او زدم كه جان باخت. من در حالت عادي نبودم، يك لحظه از خود بي‌خود شدم. اگر تو در حالت عادي نبودي پس چطور تصميم گرفتي كه به پليس خبر بدهي؟ پسرم مدرسه بود و من مي‌دانستم كه هر لحظه امكان دارد كه بازگردد. من نمي‌خواستم كه آن صحنه تلخ و خشن را ببيند و مي‌خواستم كه هر طور شده هر چه زودتر اين مسائل از خانه جمع شود. چرا فرزندت را به جاي ديگري نبردي تا براي هميشه از صابر جدا شوي؟ به هر حال صابر پدر آنها بود و من نمي‌توانستم كاري كنم كه براي هميشه از زندگي ما محو شود. او به هر حال سراغ فرزندانش مي‌آمد. 2 سال است كه در زندان هستي. چه احساسي داري؟ زندان شرايط بسيار سختي دارد. من 2 سال است كه از فرزندانم دور هستم و خيلي عذاب مي‌كشم. زندگي تباه شده‌ام نابودم كرده بود و زندان شرايط را براي من بسيار سخت‌تر كرد. تحمل زنداني كه صابر برايم ساخته بود آنقدر سخت بود كه تلخي اين زندان را آنقدر احساس نمي‌كنم. تنها چيزي كه عذابم مي‌دهد دوري فرزندانم است. آنها در شرايط سختي هستند و من نمي‌دانم كه چطور زندگي مي‌كنند و ناراحت هستم. بچه‌هايت اعلام رضايت كرده‌اند و بعد از تحمل دوران محكوميتت به لحاظ جنبه عمومي جرم‌ تبرئه خواهي شد. اگر از زندان بيرون بيايي چه خواهي كرد؟ من نمي‌توانم به فردي عادي تبديل شوم چرا كه دچار بيماري افسردگي هستم و شرايط ‌ روحي بدي ‌دارم اما اميدوارم بتوانم كنار فرزندانم باشم و با اين‌كه خودم بدبخت بودم شاهد خوشبختي آنها باشم. تصميم دارم بعد از آزادي از زندان سر مزار صابر بروم و از او حلاليت بخواهم. شايد روحم كمي آرام شود. حرف آخر؟ چيزي براي گفتن ندارم. من زني هستم كه اعتياد شوهرم زندگي‌ام را تباه كرد و قتل شوهرم خودم را نابود. احساس مي‌كنم همه چيزم را از دست دادم. اي كاش كسي بود كه من را راهنمايي مي‌كرد و راهي مقابلم مي‌گذاشت. مرجان لقايي www.jamejamonline.ir





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن