واضح آرشیو وب فارسی:ايران دیپلماسی: زماني براي گريستن بازماندگان جنگ سرد
محمدرضا دبيري، تحليلگر مسائل بين المللي در "بهارانه اي" براي ديپلماسي ايراني مي نويسد: ديرزماني نيست كه كاروان جهان عرب بدون صدام حسين و قذافي و مبارك و بن علي وصالح به راه خود ادامه ميدهد. به فاصله كوتاهي شايد ديگر خبري و اثري هم از آنها باقي نباشد. ولي آسياب دنياي سياست در خاورميانه همچنان در چرخش است.
ديپلماسي ايراني: هيات تحريريه ديپلماسي ايراني خواسته اند كه براي ويژه نامه سال نو و بهارانه سايت چند سطري در باب يكي از مقولات ديپلماسي،حقوق بين الملل و يا سياست خارجي قلمي كنم.
ديدم بهانه خوبي است تا با اغتنام از اين فرصت به همه خوانندگان ارجمندي كه درطول سال گذشته با شكيبائي وبزرگواري يادداشت هاي پراكنده مرا در ستون "تاريخ ديپلماسي" خوانده اند، با كلماتي كه از بزرگتر ها عاريت گرفته ام ، عيد نوروز ايراني و برخاسته از ذوق و احساس لطافت نياكانمان را شادباش بگويم و خجستگي بهاران كه تحول طبيعت وترنم دل انگيز شكوفه ها هستند را پاس بدارم.
صحبت از بهار و بهاران شد. اجازه بدهيد قبل از ورود به مطلب اصلي خاطره اي را تعريف كنم . چندي پيش در محفل كوچكي از شعر خوانان و شعر دوستان، كه بر سبيل اتفاق و از سر بزرگواري و يا اجبار، ناچار از تحملم بودند، در قبال پرسشي مبني بر اينكه اشاره استاد سخن سعدي در بيت الغزل خود كه گفته است:
"بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران // كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران"
اشاره به وداع با كيست؟
آن موقع مطمئن نبودم و هنوز هم نيستم و سند معتبر و مستندي هم ندارم، ولي احتمال ضعيفي ميدهم كه چند بيت از غزل بسيار زيباي سعدي ، الهام و يا استقبالي از مفهوم ابياتي از قصيدهِ مُعَلـّقه منتسب به "امروءالقيس" باشد.
مشهور است كه در دوران جاهليت اعراب قبل از اسلام ،همه ساله در جنوب مكه بين نخله و طائف، بازاري به اسم "سوقعكاظ" تشكيل مي شد. بازار و يا سوق عكاظ تنها محل تجارت نبود. با استفاده از اجتماعي كه بر پا مي شد يك مجمع و يا با تعبير فرنگيان امروز نوعي فستيوال ادبي و علمي نيز به وجود مي آمد تا شعراء و خطباء عرب هرآنچه در يك سال شعر و قصيده سروده بودند يا خطابه اي داشتند درآنجا عرضه و ايراد نمايند. فحول شعراي عرب آن روز نيز نقد و نظر خود را نسبت به آن ابراز مي كردند. اين "سوق" يا بازار سنت هاي خاص خود را نيز داشت. في المثل كسي حق نداشت مسلحانه وارد اين بازار و مجمع ادبي آن شود.
اعـراب دوران جاهليت، هفت قصيده را كه از زيباترين سروده هاي شاعران عرب بود با آب طلا نوشته و به نشانه فصاحت تازيان بر ديوار كعبه مياويختند، كه به "مُعَلّقات سَبعه" معروف بودند. هريك از اين قصيده ها به منزله يكي از شاهكارهاي ادبي شعراي معروف قبائل مختلف عرب بود.
از جمله معروفترين اصحاب اين معلقه ها "امروءالقيس" ملك زاده يمني الاصل، و زاده "نجد"بود.
بنا بر انچه در پاره اي نوشتجات آمده است، پدر "امروءالقيس" فرمانرواي دوقبيله بزرگ نجد يعني قبيله "بني أسد" و قبيله "غطفان" بوده است. او در جواني مردي خوش سيما و خوشگذران بود. شبي در عيش و باده گساري بود كه خبر كشته شدن پدرش به دست طايفه "بني اسد" رسيد. آن شب جمله معروف "اليوم خَمر و غَدا امر" را گفت و فردا به جنگ "بني اسد" رفت. كاري از پيش نبرد. براي كمك گرفتن به روم رفت و در شهر آنكارا بدون آنكه اسلام را درك كند درگذشت.
در ادبيات عرب و حتي فارسي از او ذكر زياد شده است. از جمله در دفتر ششم مثنوي معنوي (با اندك دخل وتصرفي كه جسارتا از باب اختصارمرتكب شده ام) قريب به اين مضمون از او سخن به ميان آمده و دراحوال او ابياتي نگاشته شده است:
" امروء القيس پادشاه عرب بود و جمال صورت بسيار داشت. يوسف زمان خود بود و زنان عرب چون زليخا مردهي او بودند و شعر او را همه زنان به جان ميجستند.
ناگهان تحولي در او پديد آمد و دانست كه اينها همه نقش صورتاند كه بر تختههاي خاك نقش كردهاند. او چنان حالي پيدا كرد كه نيمشبي از مُلك و فرزند گريخت و خود را در دلقي پنهان كرد و در جستجوي آنكه از سرزمين پاكان است از اقليمي به اقليم ديگر رفت".
بماند كه بعضي در انتساب سروده ها، و يا زمان حيات "امروالقيس" نيز ترديد و تشكيك هائي دارند كه خارج از بحث ما است. ديوان "امرؤ القيس" در سال 1877 در پاريس چاپ شده است.
بهرحال قصيده طولاني و زيبائي به او منتسب است كه گويا سرآمد "آويزه هاي هفتگانه" شهر مكه بوده است. بيت اول قصيده چنين است:
قِفَا نَبكِ مِن ذِكرَي حبيبٍ و منزلِ // بِسِقطِ اللوي بَين الدّخولِ فَحَومَلِ
بمعناي: همسفران ، لحظهاي درنگ كنيد تا من به ياد دوست و منزلگاه او بگريم، و ريگستان ميان «دخول» و «حومل» را از اشك ديدگانم سيراب سازم.
"قِفا نَبكِ" مطلع قصيده طولاني 80 بيتي او به صورت ضرب المثلي حتي در فارسي هم با ترجمه هاي متفاوتي نظير "بايستيد تا بگرييم"، يا "همسفران لختي درنگ كنيد تا بگرييم"، و يا "بگذار تا بگرييم" بين پاره اي از اهل قلم كه كنايه از حسرت و افسوس دوران و ياران گذشته دارد، شناخته شده است.
بهرحال قصد ندارم به بحث در باب ادبيات عرب و دنياي شعر وشاعري وارد شوم. ضمن اينكه در اين مقوله صلاحيت و داعيه اي ندارم. دست در آستين اغيار و پاي در كفش ديگران كردن آنهم در آستانه سال نو شايسته نيست. از سوئي ترك عادت حرفه اي هم موجب علت است.
لذا آنرا بهانه اي و پايه اي ساختم براي آنكه توصيفي از بعضي از سياست مداران عرب باز مانده از جهان دوقطبي و دنياي جنگ سرد قرن بيستم و دغدغه هاي آينده كرده باشم. اگر هم مقدور شد با هم نگاهي گذرا به چشم انداز سالهاي پيش رو بيندازيم.
يادش بخير جهان دوقطبي قرن بيستمي، كه در جهان سوم بويژه در خاورميانه و آفريقا به خاطر وحشت از گسترش سيطره ماركسيسم هر گروهبان و جمازه سوار و دلّال و چكمه پوش و آدمكش قداره بندي را برايش نسخه اي مخصوص ميپيچيدند، و يا شجره نامه افتخار آميز مي ساختند.
فرقي نمي كرد كه عيدي امين، راولينگز، موبوتو سسه سكو، چارلز تايلور و يا لوران باگبو افريقائي باشد و يا صدام حسين، معمرقذافي، علي عبدالله صالح، بن علي و يا حسني مبارك و يا هر عامل رند و زيركي كه چند كلاسي درسي خوانده بود و كوره سوادي داشت، او را واضع و تئوريسين احزاب من درآوردي و آرمانهاي پيش ساخته اي مي كردند، و اگر با تركيب و موزائيك حوزه اقتدار جهان دو قطبي در تضاد نبود، يا از طريق كودتاهاي نظامي به قدرت مي نشست، و يا از راه جنبش هاي به اصطلاح خلقي، هر كسي كه خار راه بود و يا مُخلّاي طبع نبود، به گونه اي منزوي، محبوس و يا سربه نيست مي شد.
در اين برهه از زمان به تشخيص آنان، دموكراسي باصطلاح جفرسوني، قبائي نبود كه براي قامت مردم رشد وتوسعه نيافته اين حوزه از جهان دوخته شده باشد. اينها بايد الگو ها و برش هاي خاص خودشان را داشته باشند كه منطبق با سنت هاي قبيله اي و زادگاهشان باشد. البته آنها مُخيّر بودند كه راهنماي چپ را بزنند ولي مُكلّف بودند به راست بپيچند. به هرحال اگر هيجان زده و جو گير نمي شدند و به بيراهه نمي رفتند، رفاه و امنيتشان محفوظ بود.
ولي چه مي شود كرد كه اينك دوران خوش قرن بيستم تمام شده است و حالا در قرن بيست ويكم هستيم. دو دهه از رفتن بوريس يلتسين بر روي تانك و خانه نشين شدن ميخائيل گورباچف گذشته است. شرط زمان و مكان همچنان اعتبار خود را حفظ كرده است.
زماني بود كه در زمان زمامداري حافظ اسد، پدر زمامدار فعلي سوريه، 30 هزار نفر را در قيام اخوانيهاي سُنّي در همين شهر هاي حماء و حمص و ادليب با تانك و توپ و مسلسل سركوب كرد، آب هم از آب تكان نخورد و صدائي از دبيركل رقيق القلب وقت سازمان ملل در نيامد. ولي حالا كه حدود يك چهارم همين تعداد از دو طرف در درگيري با معترضين كه اينك "علي ما نُقِل" با پول و معاضدت كشورهاي خارجي به سلاحهاي غير انفرادي هم مسلح هستند، توسط نيروهاي طرفدار فرزند او از طرفين كشته مي شوند، هر روز در تلويزيونهاي جهاني، پوكه فشنگها را ميشمارند، و كميسر حقوق بشر احتمال ميدهد كه ممكن است جنايت عليه بشريت رخ داده باشد.
از آن سوي، دبيركل سازمان ملل متحد "بان" در شوراي امنيت "بانگ" بر مي آورد كه، اولا نيروهاي دولتي به غير نظاميان حمله كرده اند، ثانيا اين حملات به مخالفان غيرمتناسب ”disproportionate” بوده اند. ثالثا و بالاتر از همه اينكه دولت بشار اسد قادر به انجام مسئوليت خود براي حفاظت از شهروندان خود نيست. پس مقدمات مداخله بين المللي و توسل به قطعنامه هاي مجمع عمومي در خصوص (Responsibility to Protect) ويا همان "مسئوليت حفاظت" چنانچه در شوراي امنيت با وتوي اعضا سركش دائم شوراي امنيت روبرو باشد، درحال هموار شدن است.
كوفي عنان نماينده دبير كل سازمان ملل و اتحاديه عرب هم كه ميخواهد بصورت ميانجي عمل كند، مي گويد كه اين وضعيت غير قابل قبول است. آقاي لاوروف وزير خارجه روسيه -بعد از انتخاب مجدد پوتين به رياست جمهوري- هم با ادبيات تازه اي حرف مي زند و مي گويد كه دولت سوريه مسئوليت بسيار بزرگي دارد، ولي معترضين هم مسئولند.
ظاهرا اينها چراغ زردي هستند كه مي تواند مقدمه چراغ سبز، براي باز شدن مداخله جامعه بين المللي باشد. وقايع به سرعت درحال تكوين هستند. اوضاع به نحوي است هنگامي كه اين مطالب را مي نويسم تا فاصله كوتاهي كه به درج درسايت باقي مانده و شما آنرا ميخوانيد، اين سيب ممكن است در هوا چرخ هاي زيادي بخورد.
اين حرفها به معناي بي اعتنائي به خون بيگناهان و غير نظامياني كه بيدار شده اند و به جستجوي آزادي و حريت ومردم سالاري برخاسته اند و بعضا در زير هدف گيري غير تبعيض آميز كشته ميشوند نيست. ولي شايد طرح اين سوال از استراتژيست هاي عَرَبي و غربي و بعضي از سياستمداران كشورهاي منطقه بي مناسبت نباشد كه: "اين تذهبون؟!"...آيا وضع بدتر از سناريوي ليبي نخواهد شد؟
آيا آنها بدرستي دريافته اند كه به قدرت رسيدن يكباره اخوان المسلمون تشنه انتقام و حاميان سلفي خون ريز آنها درسوريه، چه كشتاري از علويان و بيگناهان ديگري كه در فرمانروائي نيم قرني "بني اسد" و علويان، خواسته و يا ناخواسته آلوده و آغشته اند به راه خواهند انداخت؟ در آن صورت حتي ممكن است خانم "ناوي پيلاي" كميسر عالي حقوق بشر اساسا از عمق فاجعه آگاهي پيدا نكند.
اصلا جهات انساندوستانه قضيه به كنار. ّبه مقولات ايدئولوژيك و آنچه كه در ليبي و تونس ميگذرد هم كاري نداريم. اينكه الجزاير و مراكش و يكي دو جاي نزديكتر به ما هم آبستن چه تحولاتي هستند فعلا بماند.
فقط تصور بكنيد به قدرت رسيدن اخوان المسلمين ارتدوكس وتند رو در سوريه با كمك نيروهاي خارجي از يكطرف، و روي كار آمدن نسخه ميانه روي اخوان المسلمون با عقبه بنيادگراي حزب نور در مصر، بدون در نظر گرفتن تاثيرات احتمالي آن در ساختار قدرت در اردن و همسايه هاي ديگر، ازنظر استراتژيك و امنيتي و ايدئولوژيك حتي براي اسرائيل كه متحد غرب است چه تبعاتي خواهد داشت؟ وچگونه اين وضع براي غرب قابل تحمل خواهد بود؟!
شايد به همين دليل است كه اتحاديه اروپا وغرب در به رسميت شناختن "شوراي مقاومت سوريه" بعنوان تنها نماينده اپوزيسيون وآلتر ناتيو دولت سوريه، بدون پالايش و مهار لازم دچار ترديد شده اند.
اخوان المسلميني كه در تونس و مصر و سوريه و...بيش از نيم قرن سركوب شده بودند به اريكه قدرت نزديك شده اند. در ليبي جناحهائي از سلفيون راديكال كه با كمك ناتو بر قذافي غلبه يافته اند در بن غازي، سرت و مصراته يعني در شرق ليبي كه منطقه نفت خيز است اعلام خود مختاري مي كنند. سلفي ها و وهابيون تندرو و حتي القاعده با پشتيباني مالي و سياسي عربستان سعودي و قطر در قالب انسان دوستي و همبستگي عربي، خوابهائي براي غير سُنيّان ديده اند.
اگر زود قضاوت نكرده باشم، جابجائي هاي قدرت تاكنون الگوهاي اميدواركننده اي از حاكميت نظم و قانون و دموكراسي در خاورميانه و شمال افريقا بدست نداده اند. اگرچه همچنان نبايد اميدواري را از دست داد.
جهان دوقطبي و جنگ سرد جهان ماركسيسم-لنينيسم و دنياي كاپيتاليسم دير زماني است كه به پايان رسيده است، ولي خردمندي و هوشمندي بسياري در جهان عرب لازم است كه در مخمصه و تله جهان "دو قطبي مينياتوري" شيعه و سني گرفتار نشوند.
عدم شناخت جبر زمان براي آنهائي كه با خاطره قرن نوزدهمي زندگي و يا در فضاي قرن بيستمي تنفس ميكنند، ممكن است طعم دنياي سياست را تلخ تر از آنكه هست بنماياند. ديرزماني نيست كه كاروان جهان عرب بدون صدام حسين و قذافي و مبارك و بن علي وصالح به راه خود ادامه ميدهد. به فاصله كوتاهي شايد ديگر خبري و اثري هم از آنها باقي نباشد. ولي آسياب دنياي سياست در خاورميانه همچنان در چرخش است.
براي بسياري شايد انطباق و درك شرايط موجود در خاورميانه عربي و شمال افريقا مشكل و ممتنع باشد. آنها همچنان مي توانند با خاطره معادلات قرن بيستمي زندگي كنند. بازي سياست بين المللي ممكن است به گونه اي به قواعد قرن نوزدهم رجعت كند. ولي باز سازي شرائط قرن بيستم بسيار دور از دسترس است.
دور از تصور نيست كه در آينده قابل رويت، كسان بيشتري به گونه اي نوستالژيك، با "امروء القيس" همنوا شوند كه گفته بود:
قِفَا نَبكِ مِن ذِكرَي حبيبٍ و منزلِ ...
سه|ا|شنبه|ا|8|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران دیپلماسی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1793]