واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بهار توبهشكن ميرسد، چه چاره كنم؟!
* در طليعه سال نو، به شوق زيارت پير دير عشق و عرفان، حضرت لسانالغيب حافظ شيرازي، به پايتخت شعر و ادب شيراز آمدهايم تا براي ساعتي در باغ هزار جلوه انديشه و احساس چكاد غزل فارسي به گلگشت بپردازيم.
اينك در خلوتي شاعرانه رودرروي ايشان نشستهام تا به انگيزه فرارسيدن بهار و نوروز پيروز، گپ و گفتي صميمي با هم داشته باشيم.
حضرت استاد! بعد از سلام و احترام و تبريك فرارسيدن سال نو و عيد نوروز، براي گپ و گفتي بهاري در خدمت شما هستيم. بسمالله؟
سلامي چو بوي خوش آشنايي
بدان مردم ديده روشنايي
* لحظه تحويل سال براي همه ما لحظه باشكوه و خاطرهانگيزي است. اگر بخواهيد اين لحظه خجسته را توصيف كنيد، چگونه توصيف ميكنيد؟
حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند
«وان يكاد» بخوانيد و در فراز كنيد
* ... و تبريكي شاعرانه بعد از تحويل سال؟
ساقيا! آمدن عيد مبارك بادت
* رسم است كه بعد از تحويل سال، مسئولين به مردم پيام نوروزي ميدهند. پيام نوروزي شما به مردم ايران و فارسيزبانان جهان چيست؟
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم
* از آغاز تولد شعر فارسي تاكنون، بهار براي تمام شاعران جهان خيالانگيز و الهامبخش بوده است. دوست داريم «معجزه بهار» را از زبان شما بشنويم؟
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد
* نوروزيه؟
زكوي يار ميآيد نسيم باد نوروزي
ازين باد ار مددخواهي، چراغ دل برافروزي
به صحرا رو كه از دامن، غبار غم بيفشاني
به گلزار آي كز بلبل، غزل گفتن بياموزي
*حضرت استاد! در دعاي مخصوص تحويل سال، منظور از «حسنالحال» چه حالي است؟
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقي همه بيحاصلي و بيخبري بود
*اگر بخواهيد يك «پيامك بهاري» براي بروبچهها بفرستيد؟
نو بهار است در آن كوش كه خوشدل باشي
* عتاب و خطاب با ياري كه اين روزها دچار «بهارزدگي» شده است؟!
ناگهان پرده برانداختهاي، يعني چه؟!
مست از خانه برون تاختهاي، يعني چه؟!
* يك انجمن صد در صد بهاري؟
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعاند
* براي شعرخواني در «جشنواره بينالمللي شعر بهار» چه شعري آماده كردهايد؟
رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
صفير مرغ برآمد، بط شراب كجاست؟
فغان فتاد به بلبل، نقاب گل كه كشيد؟
* درسي كه از مكتب بهار ميتوان آموخت؟
چو غنچهگر چه فرو بستگي است كار جهان
تو همچو باد بهاري گرهگشا ميباش
* شما در يكي از غزلهاي خودتان بيتي گفتهايد كه باعث ارادت بيش از حد صنف شيرينيفروش نسبت به شما شده است؟ ميدانيد منظورم كدام بيت است؟
منم آن شاعر ساحر كه به افسون سخن
از ني كلك، همه قند و شكر ميبارم
* اگر شما گلفروش بوديد، چه بيتي را به صورت تابلو بر سر در مغازه خود نصب ميكرديد؟
گل بي رخ يار خوش نباشد
بيباده، بهار خوش نباشد
* راز سخنداني بلبل؟
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود
اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
* هشدار باش به دخترخانومهايي كه به جاي نشستن پاي سفره عقد، سالهاست كه رفتهاند گل بچينند و هنوز بر نگشتهاند؟!
ناز كم كن كه در اين باغ بسي چون تو شكفت!
* براي اين كه ما را به بعضي چيزا متهم نكنند! به آقا پسرهايي هم كه رفتهاند گل بچينند، يك چيزي بگيد؟!
اي دل شباب رفت و نچيدي گلي ز عيش
* آن چه نهالي است كه اگر آن را از ريشه بخشكانيم، جايزه و پاداش هم ميگيريم؟!
نهال دشمني بر كن، كه رنج بيشمار آرد
* يكي از سنتهاي انساني و پسنديده ايام نوروز، سنت عيد ديدني و ديد و بازديدهاي نوروزي است. به نظر شما فلسفه اين كار چيست؟
بيا تا حال يكديگر بدانيم
مراد هم بجوييم ار توانيم
* اگر در تعطيلات عيد نوروز به شيراز بياييم و ميهمان شما شويم...؟
رواق منظر چشم من آشيانة توست
كرم نما و فرودآ، كه خانه خانة توست
* برنامه شما براي تعطيلات نوروز؟
غم غريبي و غربت چو بر نميتابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
* شنيدهام تاكنون براي يك بار هم پا از شيراز بيرون نگذاشتهايد، علت اين كه از شيراز دل نميكنيد چيست؟
نميدهند اجازت مرا به سير و سفر
نسيم باد مصلا و آب ركناباد
* حضرت استاد! يكي از نمادهاي نوروز «حاجي فيروز» است. اين پيك نوروزي با شعر و آواز و شيرينكاريهايش همه را ميخنداند، ولي...! شما پشت خنده زخمي «حاجي فيروز» چه چيزي ميبينيد؟
با دل خونين، لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد، آيي چو چنگ اندر خروش
بقيه از صفحه اول
* اگر اجازه بدهيد، ميخواهم چند سؤال خصوصي از شما بپرسم، اجازه هست؟
رازي كه بر غير نگفتيم و نگوييم
با دوست بگوييم كه او محرم راز است
* تاكنون چند بهار از زندگي را پشت سر گذاشتهايد؟
چل سال رفت كه من لاف ميزنم
كز چاكران پير مغان كمترين منم
* فقط چهل سال! پس چرا به اين زودي موهايتان جوگندمي شده است؟!
من پير ماه و سال نيام، يار بيوفاست
بر من چو عمر ميگذرد، پير از آن شدم!
* اكسير جواني؟
گرچه پيرم تو شبي تنگ در آغوشم گير
تا سحر گه ز كنار تو جوان برخيزم
* مشخصات دختر موردپسند شما؟
لفظي فصيح و شيرين، قدي بلند و چابك
رويي لطيف و زيبا، چشمي خوش و كشيده
ياقوت جانفزايش، از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش، در ناز پروريده
* حافظ و خلوت عاشقانه؟
اي همه شكل تو مطبوع و همه جاي تو خوش
دلم از عشوه شيرين شكرخاي تو خوش
شيوه ناز تو شيرين، خط و خال تو مليح
چشم و ابروي تو زيبا، قد و بالاي تو خوش
* به چه سهمي از اين جهان قانعايد؟
گلعذاري ز گلستان جهان، ما را بس
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
* هنگام سال تحويل اگر حاج خانم شما را براي خريد «سمنو»ي سفره هفتسين به بازار بفرستد، چه ميكنيد؟!
دست از طلب ندارم، تا كام من بر آيد
يا تن رسد به جانان، يا جان ز تن برآيد!
* دستمريزاد، احسنت، آفرين! ميبينم كه شما هم مثل همه آقايون به مشربزن ذليلي افتخار ميكنيد! لطفاً براي اين كه حرف و حديثي نباشد، يك بار ديگر اعتراف كنيد!
فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
* اين طور كه پيداست حاج خانم با استادي تمام گربه را دم حجله كشته است كه شما اينقدر از او حساب ميبريد؟!
چو بيد بر سر ايمان خويش ميلرزم
كه دل به دست كمان ابروييست كافر كيش
* يك سؤال در گوشي: «شنيدهايم خيال تجديد فراش داريد»؟!
پيرانه سرم عشق جواني به سر افتاد
و آن راز كه در دل بنهفتم به در افتاد
* خيال توبه نداريد؟
من رند و عاشق، در موسم گل
آن گاه توبه؟ استغفرالله!
* آيا شما هم مثل خيليها معتقديد «سيلي نقد، به از حلواي نسيه» است؟!
من كه امروزم بهشت نقد حاصل ميشود
وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم!
* با اين حساب اگر بار ديگر به بهشت برگرديد...؟!
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جويي نفروشم!
* در گذشته جماعت كاسب توي مغازههاي خود پوستري نصب ميكردند كه در آن عاقبت نقدفروشي و نسيهفروشي را با دو عكس نشان داده بودند. فكر ميكنيد در عشق هم «نقد و نسيه» مصداق دارد؟!
از بهر بوسهاي ز لبش جان همي دهم
اينم همي ستاند و آنم نميدهد!
* فكر نميكنيد كه معشوقه شما ممكن است ـ خداي ناكرده ـ مبتلا به «آلزايمر» شده باشد، آن هم از نوع عشقي؟!
هزار بار شود آشنا و ديگر بار
مرا ببيند و گويد: كه اين چه كس باشد!
* اگر روزي حاجخانم خانه را به قهر ترك كند، و به خانه مادرش برود، با چه زباني او را تشويق به برگشتن ميكنيد؟
مشنو سخن خصم كه بنشين و مرو
بشنو ز من اين نكته كه برخيز و بيا
* استاد! من كه چشمم آب نميخورد با اين عتاب و خطاب مردسالارانه و آميخته به تحكم، دل حاج خانم نرم شود و به خانه برگردد! لطفاً به شيوهاي ـ كه خودتان بهتر ميدانيد! ـ نازكشي كنيد، شايد مقبول بيفتد!!
در آرزوي بوس و كنارت مردم
وز حسرت لعل آب دارت مردم
قصه نكنم دراز، كوتاه كنم
بازآ، بازآ، كز انتظارات مردم
* جناب حافظ احسنت، سنگ تمام گذاشتيد! گذشته از شوخي احاديث از پيامبر(ص) داريم كه زن به گل تشبيه شده و گفتهاند كه تكريم زن كار جوانمردان است. پيامبر اكرم در حديث معروفي ميفرمايد: «من از دنياي شما به سه چيز علاقه دارم: نماز، عطر و زن»، با اين مقدمه، دوست داريم بدانيم از اين دنيا به چه چيزهايي علاقه داريد؟
من دوستدار روي خوش و موي دلكشم
مدهوش چشم مست و مي صاف بيغشم
من آدم بهشتيام اما در اين سفر
حالي اسير عشق جوانان مهوشم
* شك ندارم كه چنين پاسخي به مذاق بعضيها كه از شما يك «قديس» ساختهاند، اصلاً خوش نميآيد، نظر خودتان چيست؟
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هر چه گويد، جاي هيچ اكراه نيست
* حضرت حافظ! شما به شوخطبعي، رندي و قلندري نيز شهرهايد. به خاطر همين ويژگيها، ما در شوخي با شما جسور شديم: بشكن بشكنه ... بشكن!
به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم
«بهار توبه شكن» ميرسد، چه چاره كنم؟
* شنيدهايم كه شما در سخاوت و گشادهدستي لنگه نداريد، مصداقش چيست؟
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم، سمرقند و بخارا را
* فتواي حافظانه (و عاشقانه)؟
مصلحت ديد من آن است كه ياران همه كار
بگذارند و خم طره ياري گيرند
* قابل توجه آقايوني كه وقتي در خانه و در كنار خانمند، روزه سكوت ميگيرند و لام تا كام حرف نميزنند؟
فرصت شمار صحبت، كز اين دوراهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن
* جناب حافظ! شنيدهام كه يك بار بدجوري «قات» زدهايد! قضيه چيست؟
محتسب خم شكست و من سر او!
* براي پيشگيري از بدآموزي اين قسمت از مصاحبه، لطفاً براي رفع و رجوع، يك پيام اخلاقي هم به اين قسمت سنجاق كنيد؟!
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم
جامه كس سيه و دلق خود ارزق نكنيم
عيب درويش و توانگر به كم و بيش بد است
كار بد مصلحت آنست كه مطلق نكنيم
* خطاب به بچه مثبتهاي خيلي خيلي درسخون كه در تعطيلات نوروز هم سرشان توي كتاب است؟
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير
چه وقت مدرسه و بحث كشف كشاف است؟
* پازل خوشبختي؟
هر آن كو خاطر مجموع و يار نازنين دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشين دارد
* ارائه راهكاري براي مبارزه با افسردگي؟
از غصه كنارهجوي ميبايد بود
* حضرت استاد! خبر داريد اين روزها در حافظيه شيراز چه خبر است؟
به شعر حافظ شيراز ميرقصند و مينازند
سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي
* پيشبيني وضع هوا؟!
چمن خوش است و هوا دلكش است و مي بيغش
كنون به جز دل خوش هيچ در نمييابد
* انرژي مثبت به آدمهايي كه در اين روزها دستشان بدجوري خالي است؟
هنگام تنگدستي، در عيش كوش و مستي
كاين كيمياي هستي، قارون كند گدا را!
* زمزمهاي عاشقانه با بهار موعود، آقا امام زمان(عج)؟
حسن تو هميشه در فزون باد
رويت همه ساله لالهگون باد
اندر سر ما، خيال عشقت
هر روز كه باد در فزون باد
* حضرت استاد! از هرچه بگذريم، سخن عشق خوشتر است، پس چه بهتر كه قبل از خداحافظي ما را باز هم به عاشقانهاي ميهمان كنيد؟
مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد
نقش هر نغمه كه زد راه به جايي دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالي
كه خوش آهنگ و فرحبخش صدايي دارد
* دعاي بهاري براي حُسن ختام و خداحافظي؟
يا رب به وقت گل، گنه بنده عفو كن
* استاد! از اين كه به ما افتخار داديد و در اين گفتوگوي بهاري شركت كرديد، بينهايت سپاسگزاريم و از شما اجازه ميخواهيم كه با يك رباعي بسيار زيبا و رندانه از جانب شما، كركره اين گفتوگو را پايين بكشيم:
گفتم كه لبت، گفت: لبم آب حيات
گفتم دهنت، گفت: زهي حب نبات
گفتم سخن تو، گفت: حافظ گفتا
شادي همه لطيفه گويان، صلوات!
سه|ا|شنبه|ا|1|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 180]