محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826562045
آموزش و پرورش در ايران
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: آموزش و پرورش در ايران
در فلات ايران، دست كم از پانزده هزار سال پيش، انسان زندگي ميكرده است. دربارهٔ چگونگي آموزش و پروش مردماني كه پيش از آرياييها در اين سرزمين زندگي ميكردند آگاهي چنداني در دست نيست.
به گزارش خبرنگار اجتماعي باشگاه خبرنگاران، در فلات ايران، دست كم از پانزده هزار سال پيش، انسان زندگي ميكرده است. دربارهٔ چگونگي آموزش و پروش مردماني كه پيش از آرياييها در اين سرزمين زندگي ميكردند آگاهي چنداني در دست نيست.
نزديك به چهار هزار سال پيش، آرياييها و از آن جمله مادها، پارسيها و پارتيها به سرزمين ايران مهاجرت كردند. مادها در غرب و پارسيها در جنوب و پارتيها در شرق فلات ايران ماندگار شدند و حكومتهايي تشكيل دادند.
مادها در حدود هفصد سال پيش از ميلاد در سرزمينهاي غرب ايران چيره شدند و دولت ماد را بنيان گداشتند. در دورهٔ مادها، كودكان و نوجوانان راه و رسم زندگاني و كار و جنگاوري را در خانه و ايل ميآموختند. آموزش رسمي مخصوص روحانيان بود. روحانيان، گذشته از خواندن و نوشتن، اصول و مراسم ديني، اخترشناسي و شيوههاي پيشگويي سرنوشت ديگران را در مراكز ديني فرا ميگرفتند. مردم ديگر از خواندن و نوشتن بيبهره بودند. مادها خطي شبيه خط ميخي داشتند.[۱]
در دوران هخامنشي، آموزش رسمي ويژهٔ روحانيان زرتشتي (موبدان)، شاهزادگان و دولتمردان بود. اما چون در آيين زرتشت آموزش و پرورش به مانند زندگي مهم شمرده شده بود، مردم ايران به پيروي از گفتار حكيمانهٔ زرتشت، يعني پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك، اخلاق و مهارتهاي سودمند را به فرزندان خود آموزش ميدادند. در آن زمان آتشكدهها جايگاه رسمي آموزش بودند و موبدان علاوه بر درسها مذهبي، پزشكي، رياضي و اخترشناسي نيز درس ميدادند.
نخستين دانشگاه
در دورهٔ ساساني فرهنگ و تمدن ايراني به شرق و غرب گسترش يافت. اما هنوز هم آموزش به گروهي خاص محدود ميشد. در اين دوران مهمترين مركز علمي و آموزشي دوران باستان، دانشگاه جنديشاپور، در شهر گندي شاپور به وجود آمد. اين شهر را شاپور ساساني بنيان نهاد و تا حدود قرن چهارم پس از اسلام آباد بود. در دانشگاه گندي شاپور دانشمندان ايراني در كنار دانشمندان هندي، يوناني و رومي به فعاليت علمي و بحث و گفت و گو مشغول بودند. وقتي مدرسهٔ آتن در سال ۵۲۹ ميلادي بسته شد، بسياري از دانشمندان يوناني به گندي شاپور مهاجرت كردند. در زمان خسرو انوشيروان بيمارستاني در اين شهر ساخته شد و آموزش طب ايراني، يوناني و هندي رونق گرفت.
آموزش در دوران قاجار
در دوران قاجار جنگهاي ايران و روس رخ داد كه با شكست ايرانيان و از دست رفتن بخشهاي زيادي از ايران همراه بود. البته ان شكست دردناك باعث شد كه دولتمردان دلسوز و فرهيختگان جامعهٔ آن روز به علت شكست ايرانيان آگاه شوند كه همانا بيخبري از دانش و فن آن روزگار بود. از اين رو، در سال ۱۲۳۱ هجري قمري، ۵ نفر دانشجو به انگليس فرستاده شد؛ نخستين چاپخانهٔ سربي در ۱۲۲۷ هجري قمري در تبريز به كار افتاد؛ نخستين روزنامه را ميرزا صالح، از دانشجويان فرستاده شده به انگليس، به نام كاغذ اخبار در ۱۲۵۳ هجري قمري منتشر كرد؛ و نخستين مدرسه به شيوهٔ امروزي با همت ميرزا حسن خان رشديه در ۱۲۵۴ هجري قمري در اروميه و در سال بعد در تبريز كار خود را آغاز كرد.
بنيانگذاري دارالفنون
دارالفنون مركز آموزشي دانش و فن نوين بود كه در سال ۱۲۳۱ هجري شمسي با تلاش ميرزا تقيخان اميركبير در تهران بنيانگذاري شد. نخستين معلمان اين مدرسه، اروپايي و بيشتر اتريشي بودند. نخست صد نفر فراگير از ميان فرزندان اشراف و بزرگان دولتي براي تحصيل در آن انتخاب شدند كه در رشتههاي نظامي، پزشكي، داروسازي، معدن و مهندسي به تحصيل مشغول شدند. دارالفنون آزمايشگاه فيزيك، شيمي و داروسازي و كارخانهٔ شيشه و بلور و شمعسازي و چاپخانه داشت و فراگيران علاوه بر مطالعهٔ نظري، به فعاليتهاي عملي نيز ميپرداختند. براي مثال، مسيو كرشيش اتريشي، كه معلم توپخانه و رياضي بود، به كمك دانشجويان خود دستگاه فرستندهٔ تلگراف ساخت كه آغازي براي گسترش ارتباط از راه دور در كشور بود.
آموزش و پرورش نوين
بر اساس قانون اساسي ايران، آموزش و پرورش براي همهٔ كودكان و نوجوانان ايراني تا دورهٔ متوسطه رايگان است و دولت وظيفه دارد امكان تحصيل را براي همگان از طريق وزارت آموزش و پرورش فراهم سازد.
نظام آموزشي ايران داراي دورهٔ ابتدايي (پنج سال) دوره راهنمايي (سه سال) دوره متوسطه ( سه سال) و دورهٔ پيش دانشگاهي است. علاقهمندان به كارهاي عملي و فني مهارتهاي لازم را در هنرستانها و آموزشگاههاي كار و دانش ميگذرانند.
دانشآموختگان دوره پيشدانشگاهي در صورت موفقيت در آزمونهاي سراسري (كنكور)، به دانشگاه وارد ميشوند.
وضعيت پرورش تفكر در مدارس ايران
در نظام آموزشي ايران هرچند كه در ظاهر به پرورش تفكر اهميت داده ميشود و از اهداف آموزشي به حساب ميآيد ولي در عمل وضعيت به گونهاي ديگر است.
مدرسهها، امروزه در ايران با انتقال فراوان مفاهيم تكراري بيمعنا، فرصت انديشيدن را از شاگردان گرفتهاند. در حقيقت نظام آموزشي ايران فقط به كتابهاي درسي و حفظ كردن آنها توسط دانشآموزان اهميت ميدهد. اين در حالي است كه تنها انتقال اطلاعات براي انديشيدن كافي نيست. انديشيدن نيز هدف نيست بلكه وسيلهاي براي شناخت حقيقي است.
علت اصلي شكست و ناكامي بيشتر معلمان در برابر نوآوريهاي آموزشي بهويژه پرورش تفكر، باورهاي غلط و از پيشساختهٔ آنان است. مثلاً معلمان به جاي اينكه روش آموختن و انديشيدن را به شاگردان بياموزند، آنان را در مقابل دانستهها و واقعيتهاي علمي قرار ميدهند. به عقيده جروم برونر مهم نيست كه شاگردان چه ميآموزند بلكه مهم اين است كه چگونه ميآموزند.[۲]
ساختار آموزشي ايران سده ۱۴
ساختار آموزشي نوين و امروزي ايران در سده ۱۴ هجري خورشيدي شكل گرفته است. از اوايل حكومت پهلوي شكلگيري سازمان آموزشي ايران در سطح مدرسه (۶ تا ۱۸ سالگي) به صورت كنوني آغاز شد و تغييرات بسياري را تا به امروز به خود ديده است.
•
پيشينه
در سال ۱۳۰۰، شوراي عالي معارف به وجود آمد و امور فني آموزشگاهها از آن پس به تصويب آن شورا رسيد. در سال ۱۳۰۶ وزارت معارف براي مدارس خارجي حدودي تعيين كرد و در سال ۱۳۱۹ مدارس آمريكايي و انگليسي برچيده شد، ولي مدارس فرانسوي تا سوم شهريور ۱۳۲۰ باقي ماند. از اول فروردين ۱۳۱۲ تمام دبستانهاي دولتي كه تا آن زمان ماهيانه كمي از دانش آموزان ميگرفتند، رايگان اعلام شدند و براي پرورش آموزگار در اسفند ۱۳۱۲ قانون تربيت معلم وضع شد.
در سال ۱۳۱۷ در سازمان و برنامه دبيرستانها تغييراتي داده شد كه سبب سنگيني دستور تحصيلات و رعايت نكردن ذوق شاگرد شد و مواد درسي منظور گرديد كه در زندگي مورد نياز نبود. دوره آموزش متوسطه كه تا آن زمان دو دوره سه ساله بود و دوره دوم داراي چند رشته بود و دانش آموز در انتخاب آنها آزادي داشت به سه دوره تبديل شد:
۱. دوره اول سه ساله ۲. دوره دوم دو ساله كه دنباله دوره اول و اجباري بود ۳. دوره آخر يك ساله كه به سه رشته ادبي، رياضي و طبيعي تقسيم ميشد. همچنين در برنامه دانشسراي عالي، حق اختياري كه دانشجويان از سال ۱۳۱۳ در انتخاب شهادتنامههاي گوناگون داشتند سلب شد و به طور كلي آموزش و پرورش، مقتدر و متمركز شد و چون دولت مقتدر بود تذكرات را نميپذيرفت. اما در مقابل اين تغييرات نامطلوب همان سال يك دوره كامل كتب درسي براي دبيرستانها تاليف شد.
در سال ۱۳۱۳ محل تحصيل دورهٔ ابتدايي را «دبستان» و مدرس اين دوره را «معلم» و محل تحصيل دوره متوسطه را «دبيرستان» و مدرس اين دوره را «دبير» ناميدند. در سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران تاسيس شد. در سال ۱۳۱۴ فرهنگستان ايران براي حفظ و ارتقاي زبان فارسي به وجود آمد و به وضع واژههاي فارسي و جايگزين در برابر واژههاي بيگانه پرداخت.
در سال ۱۳۰۴ (آغاز سلطنت رضا شاه) در كشور ۱۰۹ هزار دانش آموز با ۶ هزار معلم وجود داشت و در سال ۱۳۲۰ (پايان سلطنت رضا شاه) ۵۳۶ هزار دانش آموز و ۱۴ هزار معلم وجود داشت. از سال ۱۳۲۶ تأسيس مدارس و آموزشگاههاي فني و حرفهاي آغاز شد. در سال ۱۳۴۱ مقرر شد كه هرساله عدهاي از مشمولين نظام وظيفه داراي مدرك ديپلم به كار آموزش در روستاها مشغول شوند.
تاريخ تحول اداري سازمان آموزش و پرورش ايران
۱. سال ۱۲۳۲: اولين بار وزارتخانهاي با نام وزارت علوم پديد آمد كه ماموريت اصلي آن نظام دادن به امور آموزش و پرورش كشور به سبك جديد بود.
۲. سال ۱۲۸۹ : اولين بار قانون اداري معارف كشور به تصويب رسيد و نام وزارت علوم به وزارت معارف تغيير يافت و براي آن تشكيلات جديدي مشخص شد.
۳. سال ۱۳۱۷ : نام وزارت معارف به وزارت فرهنگ تغيير يافت و برنامه ريزي و نظارت بر امور آموزش و پرورش دورههاي ابتدايي، متوسطه و عالي و امور فرهنگي كشور به اين وزارتخانه واگذار شhuiد.
۴. سال ۱۳۴۳ : وزارت فرهنگ به وزارتخانههاي آموزش و پرورش، فرهنگ و هنر و سازمان اوقاف تقسيم شد و امور آموزش و پرورش عمومي و عالي به وزارت آموزش و پرورش واگذار شد.
۵. سال ۱۳۴۶ : وزارت علوم و آموزش عالي به وجود آمد و امور آموزش عالي كشور به اين وزارت واگذار شد.
۶. سال ۱۳۵۸ : وزارت علوم و آموزش عالي با الحاق بخشهايي از وزارت فرهنگ و هنر به آن تبديل به وزارت فرهنگ و آموزش عالي شد. امور آموزش و پرورش عمومي همچنان بر عهدهٔ وزارت آموزش و پرورش ماند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تشكيل يافت و بخشهاي فرهنگي را عهدهدار شد.
۷. سال ۱۳۶۱ : دانشگاه آزاد اسلامي به پيشنهاد علي اكبر هاشمي رفسنجاني و با استفاده از امكانات و حمايت دولت تشكيل شد، كه هدف از تاسيس آن گسترش آموزش عالي بدون استفاده از بودجهٔ دولت بود و امروزه بيش از نيمي از آموزش عالي كشور را بر عهده دارد.
۸. سال ۱۳۶۶ : دانشگاه پيام نور كه آموزش آن به صورت غيرحضوري، خودخوان و از راه دوراست به منظور گسترش آموزش عالي در اقصي نقاط كشور و تحصيلات بومي و فراهم آوردن امكان ادامه تحصيل براي داوطلبان شاغل يا خانه دار تأسيس شد.
۹. سال ۱۳۷۵ : وظايف مربوط به آموزش نيروي انساني در حوزهٔ پزشكي و پيراپزشكي از وزارت فرهنگ و آموزش عالي جدا و به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي واگذار شد.
۱۰. سال ۱۳۷۹ : وزارت فرهنگ و آموزش عالي به وزارت علوم، تـحقيقات و فناوري تغيير نام داد و وظايف برنامه ريزي، ارزيابي و نظارت، بررسي و تدوين سياستها و اولويتهاي راهبردي در حوزههاي تحقيقات و فناوري به وظايف وزارتخانه مذكور افزوده شد.
اداره كنوني امور آموزش و پرورش
هم اكنون امور آموزش و پرورش كشور توسط وزارتخانهها و سازمانهاي زير انجام ميگيرد :
۱) آموزش و پرورش عمومي (پيش دبستاني، دبستاني، راهنمايي تحصيلي، متوسطه و پيش دانشگاهي) با وزارت آموزش و پرورش.
۲) آموزش عا در رشتههاي غير از پزشكي با وزارت علوم، تحقيقات و فناوري.
۳) آموزش عالي در رشتههاي پزشكي با وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي.
۴) آموزش عالي در تمام رشتهها به صورت غيرانتفاعي توسط دانشگاه آزاد اسلامي.
۵) آموزش و پرورش عالي ديني توسط حوزههاي علميه.
۶) آموزش و پرورش نظامي به وسيله نيروهاي مسلح و دانشگاههاي نظامي.
۷) آموزش مديران و برخي از كارشناسان و كاركنان با مراكز مديريت دولتي (سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور)
۸) آموزشهاي اختصاصي توسط مراكز آموزشي وابسته به وزارتخانهها و سازمانهاي مختلف.
شوراي عالي آموزش و پرورش
در سازمان اداري وزارت معارف مصوب ۱۲۸۹ شمسي، شوراي عالي معارف پيش بيني شده بود. اين شورا از آن زمان تاكنون تحت عناوين شوراي عالي معارف، شوراي عالي فرهنگ و شوراي عالي آموزش و پرورش فعاليت داشته است. اين شورا مهمترين شوراي سياست گذاري و تصميم گيري در مورد امور آموزش و پرورش عمومي كشور است. تعيين خط مشي، هدفها، مقررات، ضوابط و برنامههاي وزارت آموزش و پرورش و بررسي برنامهها و مطالب كتابهاي درسي از جمله وظايف شوراي عالي آموزش و پرورش است. اعضاي اين شورا به مدت ۴ سال توسط رئيس جمهور منصوب ميشوند.
نهادهاي وابسته به وزارت آموزش و پرورش در حال حاضر
۱. پژوهشكده تعليم و تربيت : كه در سال ۱۳۷۲ به منظور تهيه و اجراي تحقيقات مختلف در حوزهٔ آموزش و پرورش با همكاري وزارت علوم تاسيس شد.
۲. شوراي تحقيقات وزارت آموزش و پرورش : كه به منظور سياست گذاري در مورد تحقيقات وزارت آموزش و پرورش و تعيين اولويتهاي پژوهشي تشكيل شد. در اين شورا تعدادي از استادان دانشگاهها، معاونان وزارتخانه و كارشناسان زبده عضويت دارند.
۳. سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي : كه انجام پژوهشهاي مربوط به برنامه ريزي و كتابهاي درسي و تاليف، چاپ و انتشار كتابهاي درسي را بر عهده دارد.
۴. سازمان نوسازي و توسعه و تجهيز مدارس : وظيفه عمده اين سازمان، برنامه ريزي و نظارت بر اجراي ساختمانهاي مدارس و توسعه و تجهيز آنها است.
۵. انجمن اوليا و مربيان : كه سعي در تحكيم و توسعه رابطه بين مدارس و خانوادههاي دانش آموزان و مشاركت اوليا در امور تربيتي مدارس دارد.
۶. نهضت سوادآموزي : كه سوادآموزي بزرگسالان بيسواد و انتشار كتابهاي مناسب براي آنان را بر عهده دارد.
۷. كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان : تهيه و انتشار كتاب و فيلمهاي مناسب براي كودكان و نوجوانان، تاسيس كتابخانه و قرائتخانه، انجام پژوهش درمورد كودكان و نوجوانان و ارائه امكانات فرهنگي و هنري براي آنان از جمله وظايف اين سازمان است.
۸. سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان (سمپاد): كه انتخاب دانش آموزان بااستعداد براي تحصيل در دورههاي راهنمايي تحصيلي و دوره متوسطه و برنامه ريزي و نظارت بر گسترش مدارس تيزهوشان را انجام ميدهد.
۹. سازمان آموزش و پرورش استثنايي : كه تربيت كودكان و نوجوانان ناشنوا و نيمه شنوا، نابينا و نيمه بينا، عقب مانده ذهني و ناسازگار را بر عهده دارد.
تغييرات مقاطع تحصيلي
در قانون اساسي فرهنگ مصوب آبان ماه ۱۲۹۰ هجري شمسي، دوره ابتدايي به عنوان اولين دوره ي تحصيلي و مدت آن شش سال ذكر شده است. پس از آن تعليمات ابتدايي، عمومي، اجباري و مجاني اعلام شده است. كودكاني كه روز اول مهرماه هرسال شش سال تمام داشتند مي توانستند در پايه ي اول ثبت نام كنند. طبق اين قانون اساسي، دورههاي تحصيلي ايران شامل دوره ابتدايي ۶ سال و دوره اول و دوم متوسطه هركدام ۳ سال بودهاست. در سال ۱۳۴۵ ساختار آموزشي كشور تغيير كرد و شامل دوره ابتدايي ۵ سال، دوره راهنمايي ۳ سال و دوره متوسطه ۴ سال شد. در سال ۱۳۷۰ دورههاي تحصيلي شامل دورههاي زير شد:
۱.دوره آمادگي (۱ سال): پيش دبستاني در سالهاي اخير به مقطع ابتدايي افزوده شده است. درواحدهاي پيش دبستاني كودكان پنج ساله به مدت يك سال بنابر اهداف خاص اين دوره، آموزشهاي لازم را ديده و براي ورود به دوره ي ابتدايي آماده مي شوند. به همين دليل به آن آمادگي نيز مي گويند.
۲.دوره ابتدايي (۵ سال): كودكاني كه روز اول مهرماه هرسال شش سال تمام دارند، در دوره ابتدايي ثبت نام نموده و به مدت پنج سال اين دوره را مي گذرانند.
۳.دوره راهنمايي (۳ سال): پس از تغيير مدت دوره ي آموزش ابتدايي (سال ۱۳۴۵)، دوره اي به نام راهنمايي به مقاطع تحصيلي آموزش همگاني افزوده شد. اين دوره از سال تحصيلي ۵۱-۱۳۵۰ در ايران آغاز گرديد كه مدت تحصيل در آن سه سال است. قبول شدگان دوره ي پنج ساله ابتدايي در دوره ي راهنمايي ثبت نام مي كنند.
۴.دوره متوسطه (۳ سال): پيش از ۱۳۷۰، فارغ التحصيلان دوره ي راهنمايي تحصيلي وارد دوره ي متوسطه مي شدند. مدت دوره ي متوسطه چهار سال و شامل دو گرايش نظري و فني وحرفه اي بود (دوره متوسطه نظام قديم).ازسال تحصيلي ۷۲- ۱۳۷۱ دوره ي متوسطه به صورت نظام ترمي- واحدي به صورت آزمايشي در چند واحد دبيرستاني آغاز گرديد.
۵.دوره پيش دانشگاهي (۱ سال)
از سال ۱۳۹۱ مقاطع تحصيلي به اين صورت درخواهدآمد:
۱.دوره آمادگي (۱ سال)
۲.دوره ابتدايي (۶ سال)
۳.دوره اول متوسطه (۳ سال)
۴.دوره دوم متوسطه (۳ سال)
سوادآموزي در ايران
سوادآموزي يكي از مهمترين مسائل آموزش و پرورش جامعه ايران محسوب ميشود، چرا كه برپايه آمار منتشر شده در سال ۱۳۹۰ خورشيدي، ايران بالغ بر ۲ ميليون نفر بيسواد دارد (۳٫۶ درصد از كل جمعيت)[۱] كه توانايي خواندن و نوشتن را ندارند. البته اين آمار دقيق نيست و شامل افراد كورسواد و كمسواد نميشود و پيشبيني ميشود هنوز ۲۰ درصد مردم كشور بيسواد هستند. زماني كه آمار بيسوادان ايران را با ساير كشورها مقايسه ميكنيم، به وخامت اوضاع سوادآموزي در كشورمان پي ميبريم.
•
تاريخ باسوادي در ايران
مردمان تمدن جيرفت كه به طور معتبر از ۵۰۰۰ سال پيش از ميلاد در فلات ايران(در نزديكي كرمان امروزي) حضور داشتند از سطح سواد و آگاهي مناسبي برخوردار بودهاند. براي نمونه ميتوان از روشهاي محاسبهاي كه در آن زمان براي بازگاني و تجارت به كار ميرفته و امروزه در كاوشگاه باستاني جيرفت بدست آمده است، از سطح آگاهي مردمان ساكن فلات ايران در آن دوران آگاه شد. همچنين از سنگنوشتهاي كه در آن خط نوشتاري به كار رفتهاست و مربوط به ۳۲۰۰ پيش از ميلاد است ميتوان نتيجه گرفت كه مردمان تمدن جيرفت ايران اولين مخترعان خط بودهاند.[۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹] تا پيش از اين پنداشته ميشد سومريان مخترع خط بودهاند. اما با كاوشي كه در نوامبر سال ۲۰۰۷ انجام شد، اين تصور دگرگون شد.
همچنين در دوران زرتشت و بواسطهٔ آموزههاي او، انديشههاي فلسفي و جُستارهاي علمي در ميان ايرانيان رواج يافت. در دوران هخامنشي (حدوداً ۵۰۰ پيش از ميلاد) و در دوران پادشاهي كوروش بزرگ و داريوش بزرگ كه عدل و داد در ايران رواج يافته بود و دادگاهها در همهٔ امپراطوري رونق داشتند، بسياري از مردم، فرزندان خود را براي فراگيري و آموزش اصول قضاوت، براي آموزش به آموزشگاهها ميفرستادند. آن چنان كه از استوانهٔ معروف كوروش بزرگ برميآيد، مردم ايران در آن زمان مردماني متمدن و آگاه بودهاند.
در آن زمان فيلسوفان بسياري چون استانس در ايران زاده شدند كه استاد فيلسوفان پيشاسقراطي يوناني مشهوري چون دموكريتوس بودهاند.[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]
در دوران اشكانيان (حدوداً همزمان با ميلاد مسيح) روابط دوستانهاي ميان زرتشتيان و مسيحيان وجود داشت و بسياري از مردم در اين دوره بواسطهٔ برخورد مذهبي و انديشهاي اين دو دين، درگير مسائل فلسفي شده بودند، كه محصول آن ظهور اديان جديدي چون مانيگري در دوران ساسانيان بود. در دوران ساسانيان(پس از ميلاد مسيح) نيز پادشاهان ساساني چون شاپور اول، اهميت ويژهاي بر امر دانش ميگذاردند و در همان دوران بود كه بزرگترين دانشگاه پزشكي جهان باستان، به نام گنديشاپور گشوده شد. گنديشاپور همچنين داراي كتابخانهٔ بسيار بزرگي بود كه بعدها به دستور عمر، خليفهٔ دوم اهل سنت به آتش كشيده شد. در دوران ساسانيان بسياري از منابع پيشينيان سامان گرفته بود و به صورت نوشته و كتاب درآمده بود. پس از حملهٔ اعراب نيز ايرانيان همچنان در سواد و دانش پيشتاز بودند، به گونهاي كه بيش تر امور اداري و نوشتاري دربار حاكمان عرب، به دست ايرانيان انجام ميشد. ظهور شاعران بزرگي چون فردوسي٬ مولوي٬ خيام٬ نظامي٬ حافظ و سعدي، كشتي دانش و حكمت را بر واژگان منظم سوار كرد، كه خود عامل نگهداري و حفظ زبان پارسي شد. بر خلاف همهٔ ديگر كشورهاي گشوده شده به دست اعراب چون مصر و لبنان و ديگر كشورها كه زبان عربي جايگزين زبان بومي شد، ولي ايرانيان به واسطهٔ فرهنگ كهن و پربار خود، مغلوب اين زبان بيگانه نشدند و تنها به پذيرش دين اسلام كه حقيقتي از جانب خدا بود، اكتفا كردند. فيلسوفان و دانشمندان بزرگي چون ابن سينا٬ ابوريحان بيروني٬ خيام٬ ملاصدرا و فارابي و صدها كس ديگر نيز در اين دوران شكوفا شدند. در اين دوران سواد آموزي بيش تر در مكتب خانهها انجام ميشد كه آموزگار غالباً آموزش ديدهٔ دروس مذهبي بوده است. در دوران قاجار نيز، ۷ روز پيش از قتل اميركبير، نخستين دانشگاه رسمي ايران راه اندازي شد كه دارالفنون نام داشت و استادان ايراني تحصيل كرده در اروپا در آن به آموزش دانش و فنون جديد ميپرداختند.
پيشينه برنامههاي سوادآموزي در ايران
ميتوان سال ۱۲۸۶، يعني زمان تشكيل اولين كلاسهاي اكابره را سرآغاز فعاليتهاي سوادآموزي دانست. برنامههاي سوادآموزي ايران در طي سالهاي ۱۳۱۵ تا ۱۳۵۰ را ميتوان سه مرحله دانست. در ابتدا سوادآموزي تنها با هدف كاستن از تعداد بي سوادان و بدون توجه به ملاحظات اقتصادي-اجتماعي بود. دراين دوره كه از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۴۱ ادامه داشت، پيوند بين آموزش ابتدايي و بزرگسالان گسسته بود.
در مرحله دوم يعني در دوره ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ سوادآموزي به عنوان ابزاري براي تحقق اهداف توسعه وعمران كشور تلقي شدهاست. تاسيس سپاه دانش در سال ۱۳۴۱ نيز ظاهرأ با همين هدف صورت گرفتهاست.
مرحله سوم خصوصيات خاصي دارد كه مهمترين آن تشكيل سازمان جهاني به نام «كميته بينالمللي پيكار جهاني با بي سوادي» ميباشد. در اين مرحله، اثرات اقتصادي سواد مورد توجه قرار گرفت و تشكيلات سوادآموزي متحول شد. فعاليت كميته ملي پيكار با بي سوادي تا سال ۱۳۴۹ بيشتر در اجراي برنامههاي آموزشي خلاصه ميشد. تجربيات حاصل از اجراي برنامههاي سوادآموزي در اين دوره اتخاذ اين راهبرد را، كه امور اجرايي برنامههاي سوادآموزي به ادارات و سازمانهاي دولتي واگذار شود و كميته ملي پيكار با بي سوادي در نقش برنامه ريز و طراح طرحهاي اجرايي و نيز تدبير امور سوادآموزي فعاليت نمايد، ضرورت بخشيد. لكن، تمام اين تدابير نتايج مورد انتظار را به دست نياورد و با وجود افزايش نرخ سواد، تعداد بي سوادان همچنان افزايش يافت.
پس از پيروزي انقلاب ايران (۱۳۵۷) در سال ۱۳۵۷ و آغاز دوبارهٔ فعاليتهاي سوادآموزي اميدهاي تازهاي به وجود آمد اما سرشماري ۱۳۶۵ آشكار ساخت كه با وجود گسترش آموزش ابتدايي و اجراي فعاليتهاي سوادآموزي در مناطق شهري و روستايي و به ويژه در ميان دختران و زنان، قدر مطلق بي سوادان افزايش يافته واز ۲/۱۴ ميليون نفر در سال ۱۳۵۵ به ۷/۱۴ ميليون نفر در سال ۱۳۶۵ رسيدهاست. البته نرخ باسوادي در دهه يادشده از ۷/۴۱ به ۶۲ درصد ارتقاء يافتهاست. در سال ۱۳۸۵ درصد باسوادان به ۸۴ درصد رسيدهاست.
ارزيابي فعاليتهاي سوادآموزي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
سوادآموزي بزرگسالان از سال ۱۲۸۶ با تشكيل كلاسهاي اكابر در شيراز آغاز شد. اما برنامه ريزي و تلاش براي مبارزه با بي سوادي در روستاها و در ميان كودكان لازم التعليم عملأ در سال ۱۳۴۱ و با ايجاد سپاه دانش آغاز شد. اجراي وسيع برنامههاي سوادآموزي نيز با تشكيل سازمان كميته ملي پيكار با بي سوادي در سال ۱۳۴۳ مقدور گشت.
۱. سال ۱۲۸۶: تشكيل كلاسهاي اكابر در شيراز به همّت مشروطه خواهان
۲. سال ۱۲۸۸ : تصويب آموزش اجباري همگاني براي كودكان هفت سال به بالا
۳. سال ۱۳۱۵ : تصويب نظام نامه اكابر مبني بر تشكيل كلاسهاي اكابر در مدارس دولتي و موظف نمودن كاركنان بي سواد دولت و موسسات عمومي و پيشه وران براي شركت در اين كلاسها
۴. سال ۱۳۲۲ : آغاز فعاليت كلاسهاي اكابر
۵. سال ۱۳۲۸ : تاسيس اولين كلاس آموزش بزرگسالان در ورامين
۶. سال ۱۳۳۵ : تجديد نظر در برنامه تعليمات اساسي و ايجاد بنگاه عمران وزارت كشور و تهيه و تنظيم كتابهاي «همه با سواد شويم»
۷. سال ۱۳۴۱ : ايجاد سپاه دانش
۸. سال ۱۳۴۶ : اجراي طرح تجربي سوادآموزي تابعي (حرفهاي) در اصفهان و دزفول
۹. سال ۱۳۵۵ : ارائه و اجراي طرح جهاد ملي سوادآموزي
بررسي فعاليتهاي سوادآموزي از دهه ۳۰ تا سال ۱۳۵۷
از فعاليتهاي سوادآموزي پيش از سال ۱۳۳۴ به دليل كمبود اطلاعات نميتوان برداشت درستي ارائه داد. آمارهاي منتشره از مراجع مختلف در سالهاي ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷ هم عمومأ ضد و نقيض بودهاست. در عين حال، براي ارزيابي فعاليتها، آمار رسمي وزارت آموزش و پرورش به عنوان آمار معتبر مورد بررسي قرار گرفتهاست.
در طي سالهاي ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۴، بالغ بر ۶/۳ ميليون نفر از بزرگسالان تحت پوشش برنامههاي سوادآموزي اداره آموزش بزرگسالان قرار داشتهاند. در اولين سال ارائه برنامههاي سوادآموزي، تنها ۱۲۹۹۵ نفر در كلاسها شركت كردهاند. اما از سال ۱۳۳۵، فعاليتها شدت گرفت و به بالاترين ميزان خود يعني ۴۵۰ هزار نفر در سال ۱۳۴۳ رسيد.
ايجاد سپاه دانش در سال ۱۳۴۱ و به كارگيري سربازان نظام وظيفه در آموزش كودكان مناطق روستايي سبب شد تا هر ساله تعداد بيشتري از كودكان لازم التعليم تحت پوشش آموزش ابتدايي قرار گيرند و نيز تعداد بزرگسالان مشمول برنامههاي سوادآموزي افزايش يابد. در سال ۴۲-۱۳۴۱ كه اولين سال اجراي طرح سپاه دانش است، هشتاد و پنج هزار نفر از كودكان سنين ۶ تا ۱۵ سال و شصت و پنج هزار نفر از بزرگسالان تحت پوشش آموزش قرار گرفتهاند. اين ارقام در سالهاي بعد افزايش يافته و در سال ۵۷-۱۳۵۶ به بالاترين ميزان يعني ۷۰۶۲۷۱ نفر رسيدهاست. نكته قابل توجه آن كه تعداد دانش آموزان و سوادآموزان دختر تحت پوشش برنامههاي سپاه دانش در مدت اجراي طرح بين ۱۵ تا ۳۰ درصد در نوسان بودهاست و به طور كلي در حال افزايش بودهاست. همچنين در طي سالهاي ۵۸-۱۳۴۱، معادل ۳٫۱ ميليون نفر از بزرگسالان زير پوشش برنامههاي سوادآموزي سپاه دانش قرار گرفتهاند.
فعاليتهاي سوادآموزي تابعي در ايران
پس از تلاشهاي چندين سالهٔ سوادآموزي در سطح جهان و بررسي نتايج اين تلاشها، سرانجام وزيران آموزش و پرورش گشورهاي جهان در گردهمايي تهران در سال ۱۳۴۴ مفهوم سوادآموزي تابعي را به عنوان برداشتي كامل و موثر از سواد پذيرفتند. در پي اين توافق همگاني، قرار شد طرح يادشده به صورت آزمايشي در ۱۱ كشور جهان از جمله ايران به اجرا در آيد. گفتني است منظور از سوادآموزي تابعي يا حرفهاي، آموزش سواد و علوم با توجه به شغل افراد و ياد دادن مهارتهاي مربوط به حرفهٔ آنان همراه با سوادآموزي است.
به اين منظور دو قطب صنعتي و كشاورزي كشور يعني دزفول و اصفهان براي اجراي آزمايشي طرح انتخاب شدند و از سال ۱۳۴۶ طرحهاي سوادآموزي تابعي در اين دو منطقه به اجرا درآمد.ازنكات قابل توجه در آمار سوادآموزان تابعي (حرفهاي) سرعت بيشتر رشد تعداد سوادآموزان زن به سوادآموزان مرد است، به طوري كه با گذشت زمان تعداد سوادآموزان زن بر سوادآموزان مرد پيشي گرفتهاست. همچنين در سالهاي ۵۲-۱۳۵۰ تعداد سوادآموزان كاهش يافتهاست. آمار نشان ميدهد اين طرح تا سال ۱۳۵۶ فعال بودهاست و حتي به شهرهاي ديگري مانند ساوه و يزد گسترش پيدا كردهاست.
اگر چه در سوادآموزي تابعي ايران تقريبأ تمام اصول پيش گفته به عنوان راهبردهاي اصلي در نظر گرفته شده بود، لكن به دليل تاكيد زياد بر محتواي حرفهاي برنامهها مسئلهٔ آگاه سازي سوادآموزي بسيار ضعيف جلوه كرد.
آمار سوادآموزان تابعي (حرفهاي) ايران طي سالهاي ۱۳۵۶-۱۳۴۶
• سال تحصيلي ۴۷-۱۳۴۶ : ۳۰۵۳ نفر
• سال تحصيلي ۴۸-۱۳۴۷ : ۷۱۷۹ نفر
• سال تحصيلي ۴۹-۱۳۴۸ : ۱۰۴۶۳ نفر
• سال تحصيلي ۵۰-۱۳۴۹ : ۵۴۰۷۷ نفر
• سال تحصيلي ۵۱-۱۳۵۰ : ۳۳۶۰۰ نفر
• سال تحصيلي ۵۲-۱۳۵۱ : ۱۷۱۱۳ نفر
• سال تحصيلي ۵۳-۱۳۵۲ : ۲۴۰۹۵ نفر
• سال تحصيلي ۵۴-۱۳۵۳ : ۳۰۸۱۱ نفر
• سال تحصيلي ۵۵-۱۳۵۴ : ۵۲۷۶۱ نفر
• سال تحصيلي ۵۶-۱۳۵۵ : ۶۷۷۸۰ نفر
به طور كلي از آغاز پيدايش كميته ملي پيكار با بي سوادي در سال ۱۳۴۳ تا پايان آخرين طرح مبارزه با بيسوادي (طرح جهاد ملي سوادآموزي) موفقيتهاي بدست آمده ناچيز بوده و مسئولان كميته پيكار با بيسوادي براي گريز از واقعيتها به ساختن آمار غير واقعي ميپرداختند. صرفنظر از عدم انسجام سازماني و آشفتگي برنامه ريزي، يكي از مهمترين موانع و مسائل كميته ملي پيكار با بيسوادي، تضاد سياستها و خط مشي آن سازمان با سياستهاي وزارت آموزش وپرورش بود.
در واقع، آموزش وپرورش با تكيه بر ارزشها و اصول جاري خود، توان پذيرش طرحهاي غير رسمي و گاه ابداغي سوادآموزي را نداشت و همين امر سبب ميشد تا فعاليتهاي سوادآموزي مورد بي مهري آموزش و پرورش قرار گيرد. يكي از نتايج اين امر، كاهش اعتبارات كميته ملي پيكار در برنامه آموزش كودكان و انتقال اعتبارات آن به آموزش و پرورش بود.
سوادآموزي از طريق راديو نيز موفقيتي بدست نياورد. بررسي علل ناكامي اين طرح نشان داد كه سوادآموزي مستقيم از راديو و تلويزيون اثر چنداني ندارد و تنها حمايتهاي غير مستقيم و برنامههاي تكميلي از تاثير بيشتري برخوردار است. در هر حال، سوادآموزي تابعي برتري خود را نسبت به ساير برنامههاي سوادآموزي گذشته ثابت كرد و براي تكامل آن طرح جهاد ملي مبارزه با بيسوادي در سال ۱۳۵۵ شكل گرفت.
بررسي وضع سواد در ايران در سالهاي ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵
بر اساس اسناد منتشره از سوي سازمان يونسكو، ايران در سال ۱۳۶۴ هجري شمسي در شمار ۹ كشوري قرار دارد كه قدر مطلق بي سوادان آنها از ۱۰ ميليون نفر بيشتر است. از اين ۹ كشور، ۶كشور در قاره آسيا، ۲كشور در قاره آفريقا ويك كشور در آمريكاي لاتين قرار دارد. هند با ۲۴۶ ميليون نفر و ايران با ۱۲ ميليون نفر داراي بيشترين و كمترين تعداد بي سواد در اين گروه ميباشند. در اين ميان پاكستان با ۴/۷۰ درصد و برزيل با ۳/۲۲ درصد به ترتيب بيشترين و كمترين نرخ بي سوادي را داشتهاند. ساير كشورهاي گروه ياد شده چين، نيجريه، بنگلادش، اندونزي و مصرهستند. اين ۹ كشور در مجموع بيش از ۶۷۰ ميليون نفر از بي سوادان جهان را در خود جاي دادهاند كه رقمي نزديك به ۷۵ درصد كل بي سوادان را شامل ميشود. در آن زمان تعداد كل بي سوادان جهان ۸۹۰ ميليون نفر برآورد شدهاست.
ميزان بي سوادي در ايران در سال ۱۳۶۴ بالغ بر ۴۹ درصد بودهاست و ۱۲ ميليون نفر بي سوادان ايران، ۳/۱ درصد كل بي سوادان جهان را تشكيل دادهاند.
در سال ۱۳۵۵، جمعيت ۶ سال و بيشتر ايران بالغ بر ۵/۲۷ ميليون نفر بودهاست كه با رشد متوسط ساليانه ۶/۳ درصد به ۷/۳۸ ميليون نفر در سال ۱۳۶۵ رسيدهاست. تعداد با سوادان جمعيت ۶ سال و بيشتر طي سالهاي ۱۳۵۵ و ۱۳۶۵ به ترتيب برابر ۹/۱۲ و ۹/۲۳ ميليون نفر و نرخ باسوادي نيز معادل ۴۷ و ۶۱ درصد بودهاست. به استناد ارقام ياد شده طي ده سال ۶۵-۱۳۵۵، نزديك به ۱۱ ميليون نفر به باسوادان كشور اضافه شدهاست و نرخ باسوادي نيز حدود ۱۴ درصد افزايش يافتهاست. لكن طي ده سال ياد شده با وجود افزايش تعداد باسوادان و نرخ باسوادي، قدر مطلق تعداد بي سوادان كاهش نيافته و حتي معادل ۴۰۰ هزار نفر افزايش داشتهاست.
از كل جمعيت ۶ سال و بيشتر ايران در سال ۱۳۶۵ حدود ۰۰۰/۸۵۰/۵ نفر، يعني ۵/۳۹ درصد را مردان تشكيل دادهاند. تعداد بي سوادان زن نيز در حدود ۹ ميليون نفر و سهم آنها در كل جمعيت بي سواد حدود ۵/۶۰ درصد بودهاست. مقايسه ارقام و نسبتهاي بالا نشان ميدهد كه شدت نابرابري بين زنان و مردان به لحاظ سواد تا چه حد زياد ميباشد.
بررسي وضع سواد به تفكيك مناطق شهري و روستايي
بيش از ۶۱ درصد بي سوادان سال ۱۳۶۵، يعني حدود ۹ ميليون نفر، در مناطق روستايي سكونت داشتهاند. ۳۹ درصد باقيمانده در مناطق شهري ميزيستهاند كه بالغ بر ۰۰۰/۷۷۸/۵ نفر بودهاست. كه اين نابرابري زماني قابل توجه تر است كه بدانيم درصد جمعيت شهرنشين كشور در سال ۱۳۶۵ برابر ۳/۵۴ درصد بودهاست.
بررسي وضع سواد بر حسب استان در سال ۱۳۶۵
استان تهران با ۲/۷۸ درصد داراي بالاترين نرخ باسوادي و استان سيستان و بلوچستان با ۹/۳۵ درصد از كمترين ميزان باسوادي در كشور برخوردار بودهاست.
همچنين استانهاي آذربايجان غربي وشرقي، هرمزگان و كردستان (احتمالا به دليل دوزبانه بودن منطقه و مشكلات موجود در تدريس زبان فارسي به نوآموزان با گويشهاي محلي) در آخرين مراتب نرخ باسوادي قرار گرفتهاند.
در سال ۱۳۷۰، تهران با ۷/۸۵ درصد و سيستان و بلوچستان با ۳/۵۰ درصد به ترتيب بالاترين و پايينترين ميزان باسوادي بودهاند. در نگاه به آمار نرخ باسوادي در استانهاي كشور متوجه يك نابرابري محسوس ميشويم كه ميتوان گفت دلايل ايجاد اين فاصله را بايد در مواردي چون نابرابري در وجود امكانات آموزشي و گسترش روزافزون آن، نابرابري در درآمد و ثروت، تنوع فرهنگ وزبان، عملكرد حكومتهاي گذشته در جهت ابقاي خود و برخي عوامل ديگر بايد جست.
به لحاظ نرخ باسوادي، در مقايسه با كشورهاي مشابه و آمار ساليان پيش، پيشرفت چندان مطلوبي حاصل نشدهاست. در واقع اگرچه گسترش هر چه بيشتر آموزش ابتدايي در دوران پس از انقلاب اسلامي سبب افزايش جمعيت باسواد شدهاست، لكن افت تحصيلي و ترك تحصيل از جمله مواردي است كه از افزايش نرخ باسوادي جلوگيري ميكند.
نكتهاي كه قابل توجهاست اين كه عدهاي از افراد بزرگسالي كه آموزشهاي سوادآموزي را ديدهاند و حتي موفق به كسب مدرك سوادآموزي شدهاند از سطح سواد مطلوبي برخوردار نيستند و حتي پس از مدتي توانايي خواندن ونوشتن را از دست ميدهند.
عواملي مانند نداشتن دانش و مهارت كافي معلمان سوادآموزي، سن بالا سوادآموزان و در نتيجه پايين بودن سطح يادگيري و انگيزه آنان، عدم پيگيري در ادامه آموزش سوادآموختگان، تكرار نكردن مطالب آموخته شده و به كار نبردن خواندن و نوشتن توسط سوادآموختگان و... باعث اين موضوع شدهاست.
آمار نشان ميدهد در سال ۱۳۶۵ تقريبأ ميزان نرخ بي سوادي زنان ۶۰ درصد و مردان ۴۰ درصد بودهاست. و ميزان نرخ بي سوادي روستاييان ۶۰ درصد و شهرنشينان هم ۴۰ درصد بودهاست. پس ميزان نرخ بي سوادي زنان و روستاييان با هم برابر و بيشتر از نرخ بي سوادي مردان و شهرنشينان بودهاست. كه اين امر نشان ميدهد كه در سوادآموزي بايد به زنان و روستاييان بيشتر توجه شود. مشكلاتي مانند عدم جذابيت دورههاي سوادآموزي، بازگشت به بي سوادي بسياري از نوسوادان و عدم تطابق مواد درسي با واقعيتهاي زندگي روزمره سبب شده برنامههاي سوادآموزي در گسترش سواد چندان موفق نباشند و قدر مطلق بي سوادان رو به افزايش بگذارد.
تحليل كيفي سوادآموزي در ايران در پيش از انقلاب اسلامي
ميزان باسوادي جمعيت ۶ سال و بيشتر كشور در سالهاي ۱۳۴۵، ۱۳۳۵ و۱۳۵۵ به ترتيب ۲۸، ۱۵ و ۷/۴۱ درصد بودهاست. نرخ سواد مناطق روستايي در اين سالها نيز به ترتيب ۱۵، ۱۰ و ۲۵ درصد بودهاست. با فرض صحت اين ارقام، باز هم بررسي تطبيقي شاخصهاي ياد شده روند نامطلوب سوادآموزي را نشان ميدهد. بايد اذعان كرد كه بهبود و دگرگوني وضع دشوار زندگي تودههاي بي سواد تنها با سوادآموزي محض و بدون نشان دادن فوايد و كاربردهاي سواد و علوم مختلف در زندكي امكان پذير نخوالهد بود. ضروري است كه بي سوادان بيش از هر چيز به آن دسته از اهداف و نيازهايي بينديشند كه با بهبود وضع زندگي آنان قرين خواهد بود.اين امر سبب ايجاد يا تقويت انگيزه آنان براي مشاركت فعال در امور خواهد شد.در جريان همين مشاركت هاست كه افراد بي سواد به اهميت سوادآموزي بيشتر پي خواهند برد و در ضمن كسب شناخت و آگاهي از موانع رشد وپيشرفتشان، فعالانه در آموزش و تربيت شركت خواهند كرد.
برخي از فعاليتهاي سوادآموزي در پيش از انقلاب موفق بودهاند كه تدوين كتابهاي درسي براي مردان و زنان روستايي و جمعيتهاي شهري از اين جملهاست. دراين كتابها سعي شدهاست تا مواد آموزشي از يك سو با واقعيتها و نيازهاي فردي و اجتماعي هر گروه مرتبط باشد و از سوي ديگر ضمن تقويت فرآيند آگاه سازي، به افزايش كارآيي و پرورش قوهٔ تحليل و تصميم گيري سوادآموز كمك نمايد. تلاش براي آموزش كودكان لازم التعليم ازديگر نكات مثبت برنامه سوادآموزي بود. از سوي ديگر بازگشت به بي سوادي نوسوادان، نياز به دورههاي تكميلي آشكار ميساخت.
ارزيابي برنامههاي سوادآموزي پس از پيروزي انقلاب اسلامي
هنگامي كه در ۷ دي ۱۳۵۸ به دستور خميني، نهضت سوادآموزي تشكيل شد، جمعيتي بالغ بر ۱۴ ميليون نفر بي سواد در كشور وجود داشت. در آن زمان شور و شوق مردم براي مشاركت در فعاليتهاي اجتماعي در بالاترين حد خود بود. بي شك اين اشتياقها بهترين فرصت و زمينه براي حركتي بنيادي براي ريشه كني بي سوادي بود. اما متاسفانه به دليل جنگ سنگين تحميلي و درگيريهاي داخلي و در نتيجه عدم ثبات كشورامكان بهره گيري از توان مردم و دولت ميسر نبود چرا كه توان مردم و دولت مصروف دفاع از كشور بود.
در طول جنگ بيشتر بودجه كشور صرف هزينههاي دفاعي ميشد و جنگ مهمترين مسئلهٔ كشور بود كه باعث ميشد ساير امور كشور از جمله سوادآموزي مورد كم توجهي قرار گيرد. پس از پايان جنگ نيز به دليل خرابي كشور بيشتر امكانات كشور در جهت سازندگي قرار گرفت. همچنين گذشت زمان بر انگيزهها و علاقهها تاثير منفي گذاشت. و پس از آن هم نهضت سوادآموزي به خوبي عمل نكرد.
از آمار فعاليتهاي نهضت در سالهاي ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ اطلاع دقيقي در دست نيست. تنها اعلام شده طي اين سالها ۷۴۱ هزار نفر زير پوشش برنامههاي سوادآموزي قرار گرفتهاند. در سال ۱۳۶۱ نهضت سوادآموزي طرح ضربتي سوادآموزي را مطرح كرد، لكن طرح يادشده شكست خورد. طرح آموزش فرد به فرد در سال ۱۳۶۲ مطرح شد كه بر اساس آن افراد باسواد خانواده بي سوادان را ياري ميكردند تا به مهارتهاي سوادآموزي دست يابند. از آن زمان به بعد طرحهاي گوناگون ديگري به اجرا در آمدهاست كه شامل طرحهاي «گامي به سوي نور»، «سرباز معلم»، «لازم التعليم» و «مساجد» ميشود. علاوه بر آن نهضت سعي كردهاست كه مهاجران جنگ تحميلي، مهاجران افغاني و عراقي، اسيران جنگي، سربازان و كاركنان دولت را زير پوشش برنامههاي خود قرار دهد.
به استثناي سه سال اول فعاليت نهضت، به طور متوسط سالانه نزديك به ۹۰۰ هزار نفر در كلاسهاي سوادآموزي شركت كردهاند. بالاترين ميزان شركت در سال ۱۳۶۶ (۱٬۶۶۰٬۰۰۰ نفر) و كمترين مقدارآن در سال ۱۳۶۳ (برابر با ۸۴۴٬۰۰۰ نفر) صورت گرفتهاست.
آمار نشان ميدهد كه همواره تعداد زنان تقريباً دو برابر تعداد مردان بودهاست. اين فرض وجود دارد كه بي سوادان مرد به دليل اشتغال و در نتيجه به خاطر كمبود وقت و خستگي مايل به تحصيل نباشند. البته بايد توجه داشت كه نرخ بي سوادي مردان معمولآ ۲۰ درصد كمتر از زنان بودهاست. ميزان متوسط قبولي در دورههاي سوادآموزي طي سالهاي ۶۸-۱۳۵۸ برابر ۴۰ درصد بودهاست. نكته جالب اين كه ميزان قبولي زنان همواره از مردان بيشتر بودهاست. حاصل فعاليتهاي سوادآموزي در طول سالهاي ۶۸-۱۳۵۸ نشان ميدهد كه جمعأ بالغ بر ۹/۳ ميليون نفر به اخذ كارنامه قبولي از نهضت سوادآموزي شدهاند.
نكته قابل توجه اين كه بيشتر معلمان و كاركنان نهضت سوادآموزي داراي مدرك ديپلم و زير ديپلم هستند و از نظر سطح تحصيلات بيشتر آنان در سطح پاييني هستند. و جالب اين كه حتي در دفتر مركزي نهضت سوادآموزي چند بي سواد مشغول به كار هستند.
گفتني است براساس آخرين نتايج سرشماري عمومي در سال ۱۳۷۵ از ميان ۵۲ ميليون نفر جمعيت ۶ ساله و بالاتر كشور ۴۱ ميليون نفر باسواد بودهاند و بدين ترتيب ميزان باسوادي در كشور معادل ۷۵ درصد ميباشد. از مجموعه باسوادان كشور ۵۴ درصد را مردان و۴۶ درصد را زنان تشكيل ميدهند.
آمار كلي نرخ باسوادي در ايران طي سالهاي ۱۳۸۵-۱۳۳۵
• سال ۱۳۳۵ : ۱۵ درصد
• سال ۱۳۴۵ : ۲۸ درصد
• سال ۱۳۵۵ : ۴۷ درصد
• سال ۱۳۶۵ : ۶۱ درصد
• سال ۱۳۷۵ : ۷۵ درصد
• سال ۱۳۸۵ : ۸۴ درصد
• سال ۱۳۹۰ : ۹۱ درصد
چهارشنبه|ا|17|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]
-
گوناگون
پربازدیدترینها