تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834669274




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زینب را دریابید


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > شجاعی، سیدمهدی  - مروری بر آفتاب در حجاب دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . بچه ها چشمشان به توست ؛ تو اگر آرام باشى ، آرامش مى گیرند و اگر تو بى تابى کنى ، طاقت از کف مى دهند. سجاد که در خیمه تیمار تو خفته است ، حادثه را در آینه نگاه تو دنبال مى کند. پس تو باید آنچنان با آرامش و طماءنینه باشى ، انگار که همه چیز منطبق بر روال معهود پیش مى رود. و مگر نه چنین است؟مگر تو از بدو ورود به این جهان، خودت را مهیاى این روز نمى کردى ؟ پس باید قطره قطره آب شوى و سکوت کنى . جرعه جرعه خون دل بخورى و دم برنیاورى . همچنان که از صبح چنین کرده اى . حسین از صبح با تک تک هر صحابى ، به شهادت رسیده است ، با قطره قطره خون هر شهید، به زمین نشسته است و تو هر بار به او تسلى بخشیده اى . هر بار قلبش را گرم کرده اى و اشک از دیدگان دلش سترده اى . هر بار که از میدان باز آمده است ، افزایش موهاى سپید سر و رویش را شماره کرده اى ، به همان تعداد، در خود شکسته اى ، اما خم به ابرو نیاورى . خواهر اگر تعداد موهاى سپید برادرش را نداند که خواهر نیست . خواهر اگر عمق چروکهاى پیشانى برادرش را نشناسد که خواهر نیست . تازه اینها مربوط به ظواهر است . اینها را چشم هر خواهرى مى تواند در سیماى برادرش ببیند. زینب یعنى شناساى بندهاى دل حسین ، یعنى زیستن در دهلیزهاى قلب حسین ، عبور کردن از رگهاى حسین و تپیدن با نبض حسین . زینب یعنى حسین در آینه تاءنیث . زینب یعنى چشیدن خار پاى حسین با چشم . زینب یعنى کشیدن بار پشت حسین ، بر دل . وقتى از سر جنازه مسلم بن عوسجه آمد، وقتى که که محاسنش به خون حبیب ، خضاب شد، وقتى که رمق پاهایش را در پاى پیکر حر بن یزید ریاحى ریخت ، وقتى که از کنار سجاده خونین عمرو بن خالد صیداوى برخاست ، وقتى که جگرش با دیدن زخمهاى سعید بن عبدالله شرحه شرحه شد، وقتى که عبدالله و عبدالرحمن غفارى با سلام وداع ، چشمان او را به اشک نشاندند، وقتى که زهیر به آخرین نگاهش دل حسین را به آتش کشید، وقتى که خون وهب و همسرش ، عاشقانه به هم آمیخت و پیش پاى حسین ریخت ، وقتى که جون ، در واپسین لحظات عروج ، سراسر وجودش را به رایحه حضور حسین ، معطر کرد، وقتى که ... در تمام این اوقات و لحظات ، نگاه تو بود که به او آرامش مى داد و دستهاى تو بود که اشکهاى وجودش را مى سترد. هر بار که از میدان مى آمد، تو بار غم از نگاهش بر مى داشتى و بر دلت مى گذاشتى . حسین با هر بار آمدن و رفتن ، تعزیتهایش را به دامان تو مى ریخت و التیام از نگاه تو مى گرفت . این بود که هر بار، سنگین مى آمد اما سبکبال باز مى گشت . خسته و شکسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى گشت . اکنون نیز دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . همچنانکه از صبح تاکنون که آفتاب از نیمه آسمان گذشته است چنین کرده اى . اما اکنون ماجرا متفاوت است . اکنون این دل شرحه شرحه توست که بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خیمه ها پیش مى آید. اکنون این میوه جان توست که لگدمال شده در زیر سم ستوران به تو باز پس داده مى شود. على اکبر براى تو تنها یک برادر زاده نیست . تجلى امیدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى توست . على اکبر پیامبر دوباره توست . نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اکبر براى تو التیام شهادت محسن است . شهید نیامده . غنچه پیش از شکفتن پرپر شده . شهادت محسن ، اولین شهادت در دیدرس تو بود. تو چهار ساله بودى که فریاد مادر را از میان در و دیوار شنیدى که ((محسنم را کشتند)) و به سویش دویدى . شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پیش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على اکبر نیامد، این زخم التیام نپذیرفت . اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه توست که سر باز کرده است . دوست داشتى حسین را دمادم در آغوش بگیرى و بوى حسین را با شامه تمامى رگهایت استشمام کنى . اما تو بزرگ بودى و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع مى شد مگر که بهانه اى پیش مى آمد؛ سفرى ، فراق چند روزه اى ، تسلاى مصیبتى و... تو همیشه به نگاه اکتفا مى کردى و با چشمهایت بر سر و روى حسین بوسه مى زدى . وقتى على اکبر آمد، میوه بهانه چیده شد و همه موانع برچیده . حسین کوچکت همیشه در آغوش تو بود و تو مى توانستى تمامى احساسات حسین طلبانه ات را نثار او مى کنى . از آن پس ، هرگاه دلت براى حسین تنگ مى شد، بوسه بر گونه هاى على اکبر مى زدى . از آن پس ، على اکبر بود و در دامان مهر تو. على اکبر بود و دستهاى نوازش تو، على اکبر بود و نگاهاى پرستش تو و... حسین بود و ادراک عاطفه تو. و اکنون نیز حسین بهتر از هر کس این رابطه را مى فهمد و عمق تعزیت تو را درک مى کند. دلت مى خواهد که طاقت بیاورى ، صبورى کنى و حتى به حسین دلدارى بدهى . اما چگونه ؟ با این قامت شکسته که نمى توان خیمه وجود حسین را عمود شد. با این دل گداخته که نمى توان بر جگر حسین مرهم گذاشت . اکنون صاحب عزا تویى . چگونه به تسلاى حسین برخیزى ؟ نیازى نیست زینب ! این را هم حسین خوب مى فهمد. وقتى پیکر پاره پاره على اکبر به نزدیکى خیمه ها مى رسد. و وقتى تو شیون کنان و صیحه زنان خودت را از خیمه بیرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشک مى ریزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا رسیدن به پیکر على ، چند بار زمین مى خورى و برمى خیزى ، وقتى خودت را به روى پیکر على اکبر مى اندازى ، حسین فریاد مى زند که : ((زینب را دریابید.)) حسینى که خود قامتش در این عزا شکسته است و پشتش دوتا شده است . حسینى که غم عالم بر دلش نشسته است و جهان ، پیش چشمان اشکبارش تیره و تار شده است . حسینى که خود بر بلندترین نقطه عزا ایستاده است ، فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب مى زند که : ((زینب را دریابید. هم الان است که قالب تهى کند و کبوتر جان از نفس تنش بگریزد.))  




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن