واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ارتش سري روشنفكران -40 / فصل سوم
نويسنده: پيام فضلي نژاد
از نگاه آرنت «انقلاب آمريكا نمونه موفق همه انقلاب هاي مدرن» است و ديگر انقلاب ها را هم بايد با آن «الگوي آرماني» سنجيد تا اصالتشان محك بخورد.35 انقلاب آمريكا همه سنت ها را كنار مي زند، چون «اين سنت ها دستورالعملي براي اكنون نداشتند.» آمريكايي ها اندوخته هاي تاريخي را تنها زماني به كار مي بندند كه «سودمندي براي اكنون» آنان داشته باشد.36 پدران انقلاب آمريكا مي گفتند «تجربه بهترين رهبر ماست و خرد مي تواند ما را به لغزش بيندازد.»37 وانگهي، آرنت از «انقلاب فرانسه» به عنوان «پروژه اي غيرعقلاني» ياد مي كند، زيرا به روايت او اين انقلاب مبتني بر «حقيقت گرايي» است و حقيقت گرايي را پايه اي براي «رشد استبداد» مي داند.38 اين تحليل از انقلاب، منطبق با حقيقت گريزي، سودگرايي و عمل گرايي (پراگماتيسم) بود كه نمايندگان «فلسفه آمريكايي» مانند جان ديويي و ريچارد رورتي تبليغ مي كردند، اما آمريكا زدگي افراطي آرنت سبب گشت تا او نزد فيلسوفان MI6 نيز شخصيت مطلوبي نباشد. مثلاً استوارت همپشاير او را نمونه بارز «خودفريبي آمريكايي» دانست،39 اما آرنت همواره از حمايت ليبرال هاي يهودي در سازمان CIA مانند دانيل بل برخوردار بود.40 هرگاه اعتبار نظريه هايش فرو مي ريخت، نشريات روشنفكري اين سازمان چون پارتيزان ريويو يا امريكن اسكالر براي دفاع از او به ميدان مي آمدند.41 جان لوكاچ در مقاله «فرصت طلبي روشنفكرانه هانا آرنت» مي نويسد:
ده سال پس از انتشار كتاب «توتاليتاريسم» و درست پس از آنكه معلوم شد تزهاي آرنت بي معناست، «آلفرد كازين» در شماره زمستان سال 1361 مجله پرآوازه «امريكن اسكالر»، اين كتاب را در فهرست كتاب هاي ممتاز 30 سال گذشته جاي داد.42
كتاب هاي سفارشي CIA در تهران
2 سال پس از انتشار ترجمه فولادوند از كتاب انقلاب، انتشارات جاويدان نيز ترجمه كتاب توتاليتاريسم آرنت را توسط محسن ثلاثي به چاپ رساند تا «هرچه بيشتر خوانندگان فارسي زبان با حكومت نوپديد توتاليتر آشنا شوند و در پيشرفت آگاهي سياسي هم ميهنان ما موثر افتد.»43 (ناشر عنوان دوم كتاب را حكومت ارعاب، كشتار و خفقان گذاشت كه در نسخه اصلي وجود نداشت!) گرچه با گذشت 30 سال، اين اثر «بيشترين ضربه را از منتقدان ديد»44 و حتي نويسنده مجبور به پذيرش خطاهاي متعددش در نگارش آن گشته بود.45 توتاليتاريسم در نخستين سال فعاليت آرنت در CIA منتشر شد و ضرورت سياسي صهيونيسم را تأييد مي كرد. به خاطر كاركرد تبليغاتي اين اثر براي ايالات متحده در زمان انتشارش، «تابعيت آمريكا» را به آرنت دادند.46 او مي گويد «ايدئولوژي» نظامي به وجود مي آورد تا بتواند حكومت و مديريت جامعه را بر آن بنياد نهد و اين كار ضرورتا مستلزم ارعاب است. ارعاب يعني «كاربرد منظم، نهادينه، برنامه ريزي شده و بي حد خشونت جسمي و رواني كه قانون آن را توجيه مي كند»47 و زاده حكومت هاي آرمان خواه است. به عقيده آرنت، توتاليتاريسم در محيطي مي رويد و مي بالد كه شيرازه جامعه به صورت توده هاي سرگردان و بي ريشه از هم گسيخته باشد و دولتي پوك و بي مغز به شكل «دستگاهي زورگو» بر جامعه حكومت كند.48
هدف محسن ثلاثي49 از ترجمه اين كتاب سفارشي CIA در سال 1363، انتشار اثري مرجع در حوزه «جامعه شناسي سياسي» براي دانشجوياني بود كه پس از «انقلاب فرهنگي» و بازگشايي دانشگاه ها به سر كلاس هاي درس بازگشتند؛ همان طور كه در آستانه رويدادهاي دوم خرداد 1376 ترجمه كتاب «سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني » از ساموئل هانتينگتون را به عنوان يكي از منابع پايه تئوريك در زمينه كودتاهاي مخملي منتشر كرد و باز هم تزهاي منسوخ جامعه شناسي سياسي استراتژيست هاي پنتاگون را به اردوگاه اصلاح طلبان ايراني آورد. (يكي از دلايل ناكامي هاي پياپي اصلاح طلبان در پروژه براندازي نرم، اتكاء آنان به همين تئوري هاي منسوخ بود كه هيچ نسبتي هم با جنس واقعي تحولات در ايران نداشت.) ثلاثي در كنار باقر پرهام، منوچهر صبوري كاشاني و... پروژه تدوين منابع درسي سكولار را ادامه مي داد. به همين سبب انجمن جامعه شناسي ايران كه اعضاء نهضت آزادي ايران را در دايره تئوريسين هاي خود دارد، سال 1386 آنان را به عنوان مترجمان برگزيده در حوزه «علوم انساني» معرفي كرد.50 حتي در دولت نهم، روزنامه ايران صفحه ويژه اي را به ستايش از ثلاثي اختصاص داد51 و سازمان ميراث فرهنگي (دوره رياست اسفنديار رحيم مشايي) نيز در فاصله سه ماه 2 بزرگداشت براي او گرفت!52 در حالي كه ثلاثي همان هنگام در جمع تئوريسين هاي سياسي بنياد باران (به رياست سيدمحمد خاتمي) قرار داشت53 و در همان روز بزرگداشت خود با انتشار پژوهشي پيرامون «رفتار سياسي» با ارجاع به آراء هانا آرنت، نظام جمهوري اسلامي را نظامي ديكتاتوري خواند كه بايد سرنگون شود.54 وانگهي، او سال ها با ترجمه كتاب هاي فيلسوفان صهيونيست كوشيد تا تحليلي ليبراليستي از انقلاب اسلامي را در ذهن نخبگان ايراني حاكم سازد و حتي برگزار كنندگان همايش نكوداشت اين مترجم در سازمان ميراث فرهنگي رسماً اعلام كردند:
ترجمه آثار متناوب با نياز روز در سال هاي اول پيروزي انقلاب اسلامي براي تبيين «پديده انقلاب» از منظر تئوري هاي اجتماعي، توسط دكتر «محسن ثلاثي» تأثيرات عمده اي داشته و دانشجويان دوره هاي مختلف «علوم اجتماعي» را از همان سال هاي ابتداي انقلاب با نام اين استاد آشنا كرد.55 براي نمونه ترجمه كتاب «توتاليتاريسم» از «هانا آرنت» در اين زمينه بسيار مفيد بوده است.56
در محافل آكادميك غرب آراء هانا آرنت با انتقادات ويرانگري روياروي شد؛ مثلاً يورگن هابرماس او را به عدم درك «خشونت ساختاري» متهم كرد؛57 نظريه اش درباره «ارعاب ايدئولوژيك» همخواني تام و تمام با رژيم غاصب اسرائيل يافت كه خود از پايه گذاران سياسي اش بود؛ فرضيه آرنت درباره توتاليتاريسم و سرشت آزادي خواهانه «انقلاب آمريكا» يكسره غلط از آب درآمد و شاگردانش نيز به آن اذعان داشتند؛58 حتي سال ها بعد به اعتراف مجله پارتيزان ريويو بنيان تمام فرضيه هايش كه استوار بر تعبير او از «وضع بشر» بود، فرو ريخت59 و بهترين ستايش گران آرنت پروژه اش را «شكستي قهرمانانه» خواندند،60 اما در دوره «انقلاب فرهنگي» آثارش به عنوان مرجعي معتبر براي دانشجويان رشته هاي علوم انساني تلقي گشت و همراه س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين، در جمع يكي از «سه پيامبر يهودي» اصلاح طلبان جاي گرفت.61 جالب است كه هيچ كدام از اين سه نفر، يكديگر را قبول نداشتند. براي نمونه، برلين مي گفت كه «آرنت ياوه گويي است كه هيچ متفكر جدي اي او را برنمي تابد»62 اما اصلاح طلبان با استناد به آراء سراپا متناقض آنان در پيرامون «كمونيسم روسي»، يك نقد واحد را عليه آرمان خواهي در جمهوري اسلامي اقامه مي كردند! حتي رشته هاي «جامعه شناسي» و «انسان شناسي» در ايران را مديون محسن ثلاثي و ناصر فكوهي دانسته اند؛ دو چهره اي كه در زمره پيروان سياسي آرنت بودند.
پس از كوشش هاي فولادوند و ثلاثي، نظريه هاي آرنت توسط حسين بشيريه به حوزه جامعه شناسي و انديشه سياسي راه پيدا كرد. او از ابتداي دهه 1370 در ماهنامه اطلاعات سياسي- اقتصادي (وابسته به موسسه اطلاعات) مي نوشت. بشيريه نخست با نگارش سلسله گفتارهايي تحت عنوان «انديشه سياسي در قرن بيستم» و سپس با تدريس در مراكزي مانند دانشگاه امام صادق (ع) و موسسه باقرالعلوم كوشيد تا مباني ايدئولوژيك ليبرال سرمايه داري را در ذهن دانشجويان بگستراند و حتي در ميان نخبگان مذهبي هواداراني بيابد. سپس توانست تئوري هايش را تا درون جناح موسوم به «نوانديشان ديني» در حوزه علميه قم نفوذ دهد؛63 جناحي نوپا با محوريت افرادي چون طه هاشمي و محمد مهدي فقيهي (ناشر مجله نقد و نظر) در دفتر تبليغات اسلامي قم كه بعدها با ادعاي مبارزه با اصلاح طلبي سكولار، بودجه هنگفتي از نظام گرفتند و پشت ميز مديريت روزنامه انتخاب نشستند، اما به رواج انديشه هاي هانا آرنت و ديگر فلاسفه غربي پرداختند.64 تحليلگران اين روزنامه مانند علي اصغر حقدار با حمايت محمدجواد مظفر، مدير نشر كوير در ستايش اصول ماسوني ميرزا ملكم خان ارمني كتاب مي نوشتند و دلداده روايت هاي حسين بشيريه از فيلسوفان يهودي بودند. بشيريه در مهم ترين كتاب خود با پرداختن به نقش آرنت در «انتقال كودكان يهودي از آلمان به فلسطين» چنين فعاليت هايي را بر شكل گيري تئوري سياسي او موثر مي داند65 و با ارائه جمع بندي اي از آراء آرنت مي نويسد:
«انديشه حقيقت» خطري براي «آزادي» در حوزه زندگي سياسي است و شرط آزادي، يعني تنوع و تكثر، را از بين مي برد. در مسلخ دعواي حقيقت مطلق، انسانيت و روابط انساني قرباني مي شود. علم و ايدئولوژي و مذهب، بدين سان كار ويژه واحدي دارند... مانع تنوع عقايد مي شوند. تا حقيقتي «ثابت» نشده است، «آزادي» هست. آنچه با زندگي انسان رابطه اي عميق و نزديك دارد، نه حقايق علمي و فلسفي و مذهبي (كلاً حقايق عقلاني)، بلكه حقايق واقعي و منفرد و تاريخي است.66
اين، روايت حسين بشيريه از لب لباب انديشه سياسي هانا آرنت است كه گرچه هيچ يك از مباني معرفتي آن مستدل نيست و به اذعان منتقدان شهير مفروضات غلطي در دل خود دارد، اما اصلاح طلبان ايران را فريفت، آنان را به سوي «حقيقت ستيزي» و «آرمان گريزي» كشاند و در آخر به «دين ستيزي» واداشت. از دهه 1360، اغلب نقدهاي آنان به «حكومت ايدئولوژيك» از تزهاي منسوخ و بيانيه هاي سياسي ليبرال هاي يهودي برآمد. البته مترجمان سكولار و اصلاح طلبان هيچ گاه نگفتند كه با كدام مبناي عقلي، از ناتواني مذهب و فلسفه براي ايجاد «رابطه اي عميق با زندگي انساني» دم مي زنند. هيچ گاه آشكار نشد كه كدام مباني علمي يا تجربه تاريخي، جواز تعميم نظريه هاي نامعتبر آرنت را به فضاي سياسي ايران مي دهد. هيچ گاه شرح ندادند كه برپايه چه خير و مصلحتي بايد حقيقت ديني را به نفع آزادي ليبرالي كشت يا چرا بايد عقلانيت فلسفي را به مسلخ آراء ليبرال هاي يهودي برد. فقط طوطي صفت، روخواني و رونويسي مي كردند؛ بدون شرح و نقدي. مثلاً، آرنت مساله «يهودستيزي» را براي توجيه «ضرورت سياسي تاسيس اسرائيل» مدام به كار مي برد و نشان داديم كه اساساً، عناصر انديشه اش در حول و حوش آن شكل گرفت.
شنبه|ا|29|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]