واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: نامه سرگشاده نويسنده كتاب «سوداي سكولاريسم» به خاتمي
نويسنده كتاب «سوداي سكولاريسم» كه به جريان شناسي سكولاريسم در ايران بر مبناي زندگي و كارنامه «سيد محمد خاتمي» پرداخته در نامه اي سرگشاده از خاتمي خواست تناقض ادعاهاي «استبدادستيزي» سران اصلاحات و «سعودي ستايي» آنان را حداقل براي حاميانش حل كند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، به دنبال افشاي جزئياتي از مبالغ دريافتي «سيد محمد خاتمي» از كشورهاي عربي در رابطه با فتنه 88،و نيز افشاي فيلم و عكس حضور عطاءالله مهاجراني تئوري پرداز دولت خاتمي و وزير ارشاد وي در دربار سعودي، «سيد ياسر جبرائيلي» نويسنده كتاب «سوداي سكولاريسم» كه به جريان شناسي سكولاريسم در ايران بر مبناي زندگي و كارنامه «سيد محمد خاتمي» پرداخته است، در نامه اي سرگشاده از خاتمي خواست تناقض ادعاهاي «استبدادستيزي» سران اصلاحات و «سعودي ستايي» آنان را حداقل براي حاميانش حل كند.
متن اين نامه به شرح زير است:
جناب آقاي خاتمي
سلام عليكم
از آنجا كه قريب به دو سال در زندگي سياسي شما كنكاش كرده و همه را در كتاب «سوداي سكولاريسم» گرد آوردهام، براي نوشتن و گفتن ديگر سخني جديد ندارم. پيشتر گفتهام كه كتابي كاملا با متدولوژي علمي نگاشتهام و درباره آنچه سند ندارم، خيالبافي نكردهام، به گونه اي كه به جرئت مدعيام هيچ فرد منصفي ايرادي بر محتوا و پيام كتاب نخواهد گرفت. اما حتما قبول داريد كه براي نويسندهاي چون من، پرسش هاي فراواني از ناگفته هاي زندگي چون شمايي پيش آمده كه كاش مي شدپاسخ آنها را از زبانتان بشنوم؛ سوالاتي كه حاصل حيرتزدگيهاي من حين نگارش روزها و ماههاي پر رمز و راز زندگي شماست.
شايد اگر اتفاقي كه در «الجنادريه» عربستان افتاد، پيش نمي آمد و آن عكسها و فيلمها به بيرون درز نمي كرد،اين سطور نيز هيچ گاه نگاشته نمي شد. اما ضيافت شام رياض مرا بر آن داشت كه تنها بخشي از پرسش هايم را روي كاغذ بياورم و سر اين نامه نيز بگشايم تا بلكه هم من و هم خوانندگان «سوداي سكولاريسم»پاسخي در خور از سوي شما دريافت كنيم.
آقاي خاتمي!
در جاي جاي زندگي شما آنچه ديدم سخن از «استبداد ستيزي» بود. شما در جايي حتي جامعه ايران را نيز استبداد زده خوانده و گفته بوديد «استبدادزدگي درد مزمن و مشترك جامعه ما است». شما حتي از اينكه سكولاريسم در ايران بد فهميده شده و مبدل به دين ستيزي گشته، انتقاد كرده و نوشته بوديد «متاسفانه حتي مفاهيم غربي هم، وقتي به يك فضاي استبداد زده پاي مي نهند، تحريف هم مي شوند و اين كه در اين مسير سكولاريسم نيز مبدل به دين ستيزي مي شود، از اين قاعده بركنار نيست». شما مشروعيت همه حكومت ها را برآمده از «مردم» مي دانيد. جنابعالي دايره آزادي را چنان گسترده مي دانيد كه حتي معتقديد آزادي بايد از دين سوال كند و دين پاسخگو باشد. هر چند شايد در مقام نظر با اين سخنان شما مخالف باشم و حجت ارائه كنم و كردهام، اما بي ترديد قبول خواهيد كرد تصويري كه در ذهن همه مخاطبان اين سخنان، از شما نقش بسته، فردي است كه آزادي را و مردم را اولي ترين مقدسات خود مي شمارد و به هيچ قيمتي حاضر به چشم پوشي از آنها نيست. اما كاش اين تصوير را خدشه دار نمي كرديد. هر چند به عقيده من در تفسير آزادي افراط كرده و مرزهاي دين را نيز درنورديده بوديد،اما كاش همين يك تصوير از شما به يادگار مي ماند. به ما بگوئيد كه شما، اين قديسه آزادي و استبدادستيزي، همپيمان و زرخريد آل خليفه و آل سعود نبودهايد و همه آنها كه مي گويند خاتمي از حكام عرب اعانه گرفته است، خلاف واقع ميگويند. سكوت بشكنيد و بگوئيد خاتمي هرچند نظام ولايي و مشروعيت الهي حكومت را نمي پذيرد و مخالف نظام سياسي كنوني ايران است،اما هرگز به آستان الهههاي استبداد دوران، براي درهم و ديناري متوسل نمي شود. «عطاءالله مهاجراني» را عتاب كنيد كه «زينت الوزرا» و افتخار دولت شما حق نداشته است به ضيافت مظهر استبداد برود و شراب هاي رنگين به خون مردم بحرين و عربستان سربكشد.
آقاي خاتمي!
رسانه ها نوشته اند خاتمي براي حادثه تروريستي نروژ پيام تسليت صادر كرده و افراطي گري را محكوم مي كند اما در مقابل قتل عام شيعيان بحرين سكوت مي كند. چرا پاسخ اين دروغها را نمي دهيد؟ حاميان شما چگونه باور كنند سخن كساني را كه در گوش ها زمزمه مي كنند زبان خاتمي را درهم و دينار آل خليفه و آل سعود بسته است. بگوئيد كه ماجراي كمك گرفتن از غربي ها براي ساقط كردن جمهوري اسلامي فرق مي كند؛ به حاميانتان بگوئيد كه پيشتر گفته ايد «هر ملتي كه عزم پويايي و تعالي كرده بايد از متن تمدن غرب بگذرد» و همين توجيه كافي است كه براي آوردن دموكراسي به ايران،مناديان آزادي از غرب به عنوان مظهر تمدن كمك بگيرند. اما اجازه ندهيد كه بگويند روشنفكر خيانت كار است و براي او رسيدن به قدرت مهم است و در اين راه، در مقابل همه چيز و همه كس تسليم مي شود، حتي اگر اين كسان، دشمنان درجه يك روشنفكري يعني مستبدان عالم باشند. خاموش كنيد صداي كساني را كه مي گويند روشنفكران ايراني همه از تبار «حسن تقي زاده» اند؛ همو كه پدر روشنفكري بود و همه حرف هاي خاتمي و يارانش را درباره آزادي و استبداد ستيزي و غربي شدن با ادبياتي غليظ تر از اينان زده بود و در نهايت، برده زر خريد و غلام حلقه به گوش آستان استبداد رضاخاني شد. به آنها كه شما را مظهرآزادي دوستي و دموكراسي خواهي مي دانند، ندا دهيد كه پاي معامله با استبداد ننشسته ايد. ديدن اما نخواندن اين سخنان، شنيدن اما گوش نكردن به آن ممكن نيست. تكان مي دهد وجود آدمي را و به لرزه مي افكند اندام بشريت را اين سخنان كه خاتمي در خفا به كشورهاي عربي رفته و براي زمين زدن ولايت فقيه از حكام عربي اعانه گرفته است؛يا اين خبر كه تئوري پرداز دولت خاتمي، رئيس بنياد باران خاتمي، علنا به دستبوسي آل سعود مي رود و براي براندازي جمهوري اسلامي از او درهم و دينار مي گيرد خاتمي،اين نماد استبدادستيزي و مردم دوستي و دموكراسي خواهي،خم به ابرو نياورده و با سكوتش كار يار ديرينه اش را تائيد مي كند.
آقاي خاتمي!
در طول نگارش كتاب «سوداي سكولاريسم»وقتي با كساني بحث مي كردم كه محبت شما در دلشان بود، و مي گفتم كه همين خاتمي در دهه 60 حتي مشروعيت قانون را از رهبري دانسته و اينگونه از نظام ولايي دفاع كرده، مي گفتند هر انساني تغيير مي كند و عقايد و باورهاي خاتمي تغيير كرده و امروز، سيد محمد خاتمي معتقد است هر نهادي سياسي بايد بر مبناي راي اكثريت بنا شود. من حقيقتا پاسخي نداشتم و مي گفتم بله! ممكن است افراد تغيير كنند و بر سر عقايد جديد! شما با آنان محاجه كرده ثابت مي كردم حرف شما با اسلام سازگار نيست؛ امروز اما همان حاميان شما سرافكنده اند. حتي نمي توانند محكم ايستاده و بگويند خط قرمز خاتمي آزادي و دموكراسي ليبرال است. شنيده اند و ديده اند كه خاتمي و تئوري پرداز دولتش،زينت الوزرايش پاي معامله با مظاهر مردم ستيزي نشسته اند. محكم بايستيد و فرياد زنيد كه اين اخبار كذب است،چه،تكذيبيه هاي پرابهام و بدسابقه دفترتان كفايت توجيه حاميان را نخواهد كرد. يادتان هست در دهه 60 و در هنگامه كشتار زائران ايراني به دست آل سعود چه مواضع تندي عليه اين مستكبران عالم گرفتيد؟ كاش همچنان براي حاميانتان به عنوان يك قديسه آزادي و حامي سرسخت دموكراسي ليبرال باقي مي مانديد.
آقاي خاتمي!
در پايان نامه پر تمنايم، نكته ظريفي نيز دارم. هر چند خبر ملاقاتتان با حكام عرب و دريافت اعانه از آنان را تكذيب نكرده ايد؛هر چند مهاجراني و نوري زاده و اتاق فكر خارجي جريان سبزي كه شما بخشي از آن هستيد،پاي معامله با مستكبران و مردم ستيزان آزادي سوزان عالم نشسته اند و شما سكوت كرده ايد، اما مي خواهم يك بار ديگر سرنوشت مهاجراني را برايتان ترسيم كنم و انذارتان دهم. حتما سخنان آقاي مهاجراني را شنيده ايد كه در اوج ستيز با ايران اسلامي و نظام ولايي، اعتراف كرد، در زندگي رهبر انقلاب ايران حتي يك لكه خاكستري وجود ندارد. به راستي، آيا نبايد گفت آنها كه دست بيعت با رهبري اينچنين ندادند، لاجرم بايد به ضيافت هاي عربي بروند و يحتمل، چون ميزبانان دستي به باده و دستي به زلف يار دارند، با ساق پاي اسلاف «حجاج بن يوسف» بيعت كنند؟
سيد ياسر جبرائيلي
نويسنده كتاب زندگي و كارنامه سياسي شما
/ع2
چهارشنبه|ا|26|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]