محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830267668
تازهترين گفتگوي سيدعلي صالحي با ايلنا؛ عاشق زندگيام؛ به شرط سعادت همسايهام
واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: تازهترين گفتگوي سيدعلي صالحي با ايلنا؛ عاشق زندگيام؛ به شرط سعادت همسايهام
رابطه اهل قلم مستقل با وزارتخانهايبه نام ارشاد، رابطهاي يك طرفه است. آنها دستور ميدهند و اصلاحيه صادر ميكنند اما اين بدان معنا نيست كه ما از ادامه دادن فعاليتهاي خود سر باز بزنيم. ما كار خودمان را انجام ميدهيم؛ راه خود را ميرويم، استوار، بيخلل، عاري از هرگونه محافظهكاري مد روز!
ايلنا: سيدعلي صالحي اعتقاد دارد كه در مقام يك شاعر؛ هرگز از موقعيت جامعه و پيرامون خود غافل نبوده است. صالحي بر اين باور است كه شيوع صفحات مجازي شعر در زمانهي ما نوعي تهديد براي موقعيت شعر به حساب ميآيد؛ چراكه هيچيك از اين پايگاهها تحت نظارت شاعران پرآوازه و تاييد شده ازسوي جامعهي شعر و مردم اداره نميشوند. درباره مسائل روز ادبيات و شعر تازهترين اظهارنظرات اين شاعر به اين شرح است:
* چندي پيش بالاخره انتشار «رد پاي برف، تا بلوغ كامل گل سرخ» و «زيارتنامه مرغ سحر و همخواني دختران خردادماه» ميسر شد. اين خبر خوبيست اما گويا اين مميزيها در زمانهي كنوني به اوج رسيده و بسياري از آثار را در آستانهي انتشار، معوق گذاشته است. نظرتان درمورد اين مميزهاي چيست؟
_ «سانسور» بيماري عصر وحشت است. هيچ آدم معتدل، آزاديخواه و عاقلي قادر به تاييد آن در هر شكل و با هر زباني نيست. ببينيد تا چه اندازه نفرتانگيز است! و از آن شنيعتر...«خود سانسوري» است كه گاهي با نقاب نصيحت و رعايت ادب، خود را نشان ميدهد. در جامعه وقتي آزادي بيان مخدوش و منزوي ميشود، به سرعت چند پديده عجيب فرصت بروز مييابند؛ مثلا شايعه و بعد خرافات و سپس سقوط؛ خاصه سقوط اخلاقي و در ادامه ... «فساد» بر لاشهي وجدانهاي مرده جشن ميگيرد.
* با شرايطي كه توصيف كرديد، خود چگونه با رويكردهاي غيرمنطقي در حوزهي مميزي مواجه ميشويد و آيا سد راه كارتان نميشود؟
_ رابطه اهل قلم مستقل با وزارتخانهايبه نام ارشاد، رابطهاي يك طرفه است. آنها دستور ميدهند و اصلاحيه صادر ميكنند اما اين بدان معنا نيست كه ما از ادامه دادن فعاليتهاي خود سر باز بزنيم. ما كار خودمان را انجام ميدهيم؛ براي ما مهم نيست كه آثارمان در ادارهي كتاب متوقف بماند، اما سوال اين است؛ واقعا در اين ميان چه كسي زيان ميبيند؟ ما راه خود را ميرويم، استوار، بيخلل، عاري از هرگونه محافظهكاري مد روز! ميان قدرت آفرينش ما و دايره نظات كتاب، همواره كشمكش بوده است. از عصر مشروطيت تا همين حالا.
* به جز تعطيلي و به تعطيلي كشانده شدن در دو سه مرحله، شانزده سال است كه «كارگاه شعر صالحي» پا برجا و موثر است. شاعراني از اين كلاس پا به جامعه گذاشتهاند. چگونه به فكر تاسيس كارگاه شعر افتاديد؟
_ بيش از 30 سال است كه شاعران بصورت منفرد از اكناف دور حتي با من در ارتباطاند، خاصه جوانان. هفده سال پيش اولين دوره را در دفتر مجلهي دنياي سخن، شروع كردم. مرحله دوم در دفتر مجلهي معيار و مرتبه سوم نيز همين دوره است. از آن زيرزمين در خيابان طالقاني تا امروز...اما چرا به اين سمت آمدم؟ يك روز ديدم تعداد دوستان جوان(شاعر) در اطرافم زياد شده و نميرسم به صورت فرد به فرد، جوابگويشان باشم. گفتم از «آيين خانواده» استفاده كنم؛ يعني كارگاه شعر.
* جلسات شما همواره از معروفترين جلسات شعر در ايام گذشته بوده است. دوست داريد بيسر و صدا و بدون تبليغات كار كنيد. دليل اين رويكرد چيست؟
_ حكمت شعر؛ شكر نسيم است و نه كرناي كباده كش!
* آيا شما در اين كلاسها؛ شعر درس ميدهيد؟
_ نه! زيبايي ضمني زبان كار من است. دوستان كارگاه شعر من، خود شاعر ميآيند و ورزيده تر ميروند.
* هيچ به فكر استفاده از شبكههاي اجتماعي در اينترنت افتادهايد؟ در برخي از اين شبكهها چند پايگاه به نام سيدعلي صالحي وجود دارد!
_ من سايت يا پايگاه مستقلي در اينترنت ندارم. درباب انعكاس شعر در اين شبكهها، هنوز به آن اعتماد لازم نرسيدهام. يادمان باشد كه ميتوان در باب خدمت يا خيانت اين سايتها به شعر، سالها نوشت و سخن گفت. شعر فارسي به ويژه شعر امروز، به شدت بيمبالات است. دوغ و دوشاب عجيبي راه افتاده است. من از زيان عمومي آن ميترسم. هيچ معياري به مفهوم ارزشهاي زيبايي شناسانه وجود ندارند. يورش «شبه شعر» و «پيش شعر» و قطعات ادبي با انشائيت غليظ به صفحات اينترنتي، به يك سونامي بي سر و صدا تبديل شده است. من هشدار ميدهم؛ اينگونه سيلابهاي كلامي در آينده مخاطبان سهلانگاري را به لشكر اهل آه و نالههاي سانتي مانتاليك خواهد افزود. اين سخن من، مبادا جور ديگري تعبير شود! صادقانه به اين خلاقيتهاي آماتور با نوعي ادبيت مشنگ، دقت كنيد! منظور من دفع اين دريا نيست، برخورد ايجابي من خبر از نوعي آفت در شعر سهل الوصول ميدهد. وگرنه آزادي در انتشار، حق هر فردي است؛ يك حق بلامنازعه و ضدسانسور، اما بايد حواسمان جمع باشد؛ مبادا از شدت تشنگي، دريا را بنوشيم. اين شوري غريب، شورش عليه خويش است به بهاي نوعي فرافكني ناپخته. و درعين حال بايد مراقب بود، عدهاي با كم و زياد كردن چند كلمه از يك شعر ناب، آن را ويران كرده و بدون ذكر نام شاعر(خوشبختانه) براي همهي همكلاسيهاي دورهي دبستاناش ارسال ميكند، آيندهي خوبي چشم به راه شعر اينترنتي نيست و پر از اشتباه تايپي! نمونه ميآورم؛ «عاشقان نقطهي پر كار! وجودند ولي...!» و بدتر از اين، خواندم كه فروغ را فروغ فرحزادي! نوشته بودند. اين بدآموزيها، سرقتها، بيمبالاتيها، يعني رخت چرك خود را روي طناب انداختن، آن هم در محل گذر اينترنت، نه دفترچهي خاطرات خانگي و خصوصي! نميشود زير چتر آزادي بيان ايستاد و از چنين بلبشوي غيرمسوولانهاي دفاع كرد. البته من اميدوارم كه در طولاني مدت، كاه و كهربا از يكديگر جدا خوانده شوند. و خرد جمعي در درازمدت، سنگ را از سرمه و ذغال را از الماس، تشخيص خواهد داد، منتها با هزينهايسنگين؛ به ويژه هزينهايبه نام تلف كردن عمر.
* در چنين شرايطي؛ به نظر شما راه پيشگيري كدام است؟ شما چه مكانيزم و شيوهايرا پيشنهاد ميدهيد كه اين ورطه برچيده شود؟
_ تشكيل پايگاههاي معتبر و شبكه و سايتهاي ادبي مورد اعتماد!
* قطعا اعتبار بخشيدن به حركتهاي تازه، تنها راه براي موجه دانستن آنهاست. اما اين اعتبار و اعتماد چگونه به وجود ميآيد؟
_ كار گروهي و تلاش درست تشكيلاتي؛ به اين معنا كه گروهي از شاعران زبدهي جوان، جزيرهاياينترنتي براي«شعر» ايجاد كنند و خود شعرهاي رسيده را زيرنظر آن پيشكسوت انتخاب كنند. سختگير باشند، بيبغض و عاري از هرنوع سوءاستفاده يا باندبازيهاي مرسوم و فرقهي فرهنگي، چنان روشن و شفاف و حرفهاي كار كنند كه بعداز مدتي، شعر هر جواني كه در آن سايت منعكس شده، به مثابهي تثبيت او باشد. مثل ادارهي صفحات شعر مطبوعاتي كه زير نشر شامل، اخوان و منوچهر آتشي بود در گذشته. در چنين آسمانهايي ست كه ستارههاي درخشان ظهور ميكنند.
* در سالهاي اخير، شاهد ظهور و بروز جوايز ادبي مختلفي در بخش شعر بودهايم. چرا هيچ جايزهاي نتوانسته به اعتبار ملي دست يابد و به فراموشي سپرده نشود؟
_ در ژاپن امروز مجلات فرهنگي و رسانههاي مكتوب ادبي وجود دارد كه قريب به يكصد سال است كه منتشر ميشوند. در ايران ما كدام مجلهي ادبي را سراغ داريد كه لااقل دو دهه عمر كرده باشد؟ سانسور كشنده و حيات دستوري و دستورالعملهاي سياسي بريا وجود شعر، مهيا شدن زمينه براي نوميد و فضاي بسته و انسدادهاي اجتماعي و فرهنگي و فقر اقتصادي و هزار كوفت و زهرمار ديگر دست به دست هم ميدهند تا پيش از تولد هر پديدهاي، چاه مرگ او را مهيا كنند. اين وجه بيروني آن است. يك چهرهي تاريخي ديگر هم هيت كه جوايز را بياعتبار و كم عمر ميكند: شاعران مستقل و معتبر به اين بازيها نزديك نميشوند، زيرا در شرايط حاضر، جايزه دادن و جايزه گرفتن، ترديد برافكن است. جوايز ناخواسته به عملهي تاييد شرايط ناجور بدل ميشوند. درنتيجه نميتوانند حيثت به دست آورند، ميميرند!
* از جوانان گفتيد! سالهاست كه در هر فرصتي آرزو ميكنيد كه امكاني به وجود بيايد تا دفترهاي شعر جوانان منتشر شود. چرا خودتان شروع نميكنيد؟
_ من متخصص شعرم. از كار نشر و دردسرهاي جواز نشر و باقي مسائل بيخبرم. تازه در حركت اول به پول كلان نياز هست كه من ندارم. اما طي دو سال اخير از سر سعادت انتشارات چشمه، روبه شعر جوانان آورده است. دست مريزاد! از دفترهاي انتخاب شده، لااقل سه دفتر آن به اعضاي كارگاه شعر من تعلق دارند. اين حركت نشر چشمه مبارك است. پيشنهاد ميدهم به ناشران متبر و توانا؛ موضوع جايزهي شعر و جايزه براي شعر را به شكل تازهاي دنبال كنند. جايزه نه براي نسل من و پيش از من، جايزه براي جوانان با استعداد. شيوه بسيار آسان است. چند داور جوان اما شعرشناس و حرفهاي دركنار شاعري كه اشتهار ملي دارد، با حمايت ناشر از جوانان سراسر كشور(شاعران) بخواهند كه دفتر شعر خود را براي اين جمع بفرستند. هر دو فصل، لااقل شش دفتر شعر برگزيده را اعلام و روانهي مراحل چاپ كنند. چه جايزهاي موثرتر از اين؟ «پيشمرحله»اي ديگر هم وجود دارد؛ كه خود شما ميتوانيد از اين اهرم تشويقي استفاده كنيد. در طول سه ماه، در مجله، رسانه يا روزنامهي خود، شعر بسياري از جوانان را منتشر كنيد. چه بهتر كه «شاعر برگزيده فصل» را ازسوي رسانهي مورد نظر معرفي كنيد به جامعهي فرهنگي، به شعر او يك ويژهنامه اختصاص دهيد، مثلا يك صفحهي روزنامه، در آخرين روز از آخرين ماه هر فصل. اين «پيشمعرف» تاثيرگذاري است.
* هميشه به مسائل معيشتي مردم جامعه توجه داشتهايد و از هر فرصتي براي ابراز نگرانيهايتان استفاده كردهايد. اين رويكرد چطور شما را به جلو ميراند و ماهيت شعر شما را رقم ميزند؟
_ ببينيد! در اين سرزمين بارها شنيدهايم كه ميگويند كسي گرسنه سر بر بالين نميگذارد! رقتآور است؛ مگر قرار بوده كسي گرسنه سر بر خشت بگذارد؟! اين ضعيفترين نوع دفاع است. ما در چنين شرايطي زندگي ميكنيم و در چنين شرايطي كدام وجدان بيدار است كه دم از جايزهسوران بزند؟ واويلا...! از اينكه كسي در ايران ثروتمند عزيز آسماني ما گرسنه نميخوابد، بايد به خود بباليم؟! با اينحال از كجا معلوم است كه گرسنه نداريم. پدر و مادري كه سر سفره... ريزريز اداي تناول را درميآورند تا فرزندانشان سير شوند، و اگر چيزي ماند، آنوقت به بهانهي حرام نكردن نعمت خدا آن را لقمهي بغض خود كنند كه چرا...!؟ آيا اين بدترين نوع گرسنگي نيست؟ اگر كسي مدعيست كه من راست نميگويم، با من به محلات فقيرنشين مسجدسليمان بيايد تا من نشاني بدهم، سرراست...! من در مقام يك شاعر، قرنهاست كه از دست اين بيعدالتيها با گريه ميخوابم و با بغض بيدار ميشوم. من دشمن كسي نيستم، بلد نيستم دشمني كنم اما قادر به تحمل اين نابسامانيها نيستم.«سياهنمايي» را ياد نگرفتهام، اما هر شب مثل مادرم دعا ميكنم كه صبح از خواب برنخيزم، خوابم ابدي شود، زيرا ديدن فقر و مكافات و نااميدي ديگران كار سادهاي نيست. من عاشق زندگيام اما به شرط سعادت همسايهام.
* سالها پيش طي مصاحبهاي گفتيد: «من براي خودم ميسرايم و بس!» چگونه است كه هم ميتوان براي خود سرود و هم مخاطبان را جذب شعر خود كرد؟
ــ هميشه همين بوده است و معتقدم در غير اين صورت اصلا آن نوشته «شعر» نخواهد شد. حالا چه ميشود كه اين خصوصيترين خلاقيتها نيز مورد استقبال قرارميگيرند، شايد به اين دليل باشد كه من با مردم روياهاي مشتركي دارم، اين «من منفرد» به علت زيست وسيع و تجارب گريبانگير اجتماعي، به «من نوعي» بدل شده است. اتفاقا هرچه خصوصيتر، اجتماعيتر! او كه عاملا براي مخاطب ميسرايد، بيمخاطب خواهد زيست.
* ذائقه مخاطب را در شعر، درنظر نميگيريد، پس تولد شعر براي شما حاصل يك انفعال دروني است؟
ــ شما نيت مرا فنيتر بيان كرديد. درست است. امثال من، اهل شهودند، ممكن است مدتها شعر سراغشان نيايد، و بسا شبي هم چند شعر براو ببارند، پس خلاقيت شعر، ماموريت اداري نيست، مسافرت ناگهاني است، دعوت غافلگيركننده است. شعر ابدا وظيفهاي نوشتاري نيست، بلكه وثيقه رهايي روياهاست. مخاطب نخست و مخاطب نهايي شعر تو، اول خود تو هستي، اگر بين اين «اول» و آن «نهايي» همسفراني اينجا يعني مخاطب ـ به تو پيوستند، پيداست كه اين هجرت گرامي از جنس حلول زندگي است. در غير اين صورت نبايد به «توهم» دل خوش كرد. شكار مخاطب ـ آن هم به قصد؛ نوعي توهم است.
پايان پيام
يکشنبه|ا|23|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]
-
گوناگون
پربازدیدترینها