محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827934907
42 سال گذشت؛ راز مرگ سلطان قلبها فاش نشد
واضح آرشیو وب فارسی:ایران ناز:
گفتند که خودکشی بود از بس که در خوشی بود !
42 سال از خزان عمر جهان پهلوان «غلامرضا تختی» گذشت اما راز مرگ این قهرمان ملی همچنان پشت پرده ابهام است.
جهان پهلوان «تختی» یکی از اسطوره های ورزش ایران است که نام وی به خاطر جوانمردی هایش بر سر در بیشتر ورزشگاه های کشور به چشم می خورد.
هر گاه نام و یادی از جوانمردی هایش به زبان می آید یا به تصویر کشیده می شود جاودانه بودنش در اذهان تمامی کسانی که او را دیده و از خوبی هایش شنیده اند زنده می شود ؛ شیر مردی که علاوه بر افتخار آفرینی ها و قهرمانی در میدان های جهانی و المپیک ، ویژگی های والای اخلاقی داشت.
پیکر وی ساعت 9 بامداد 17 دی 1346 در شرایطی در اتاق شماره 23 هتل آتلانتیک (اطلس) در خیابان تخت جمشید (طالقانی) تهران پیدا شد که حفره ای خونین به عمق پنج سانتی متر در پشت جمجمه اش دیده می شد.
ساواک اما وصیت نامه ای به شماره 3428 در دفترخانه اسناد رسمی 202 ثبت کرد تا نشان دهد «غلامرضا» خودکشی کرده است.هر چند شایعه جعلی بودن این وصیتنامه با توجه به اظهارات یک عریضه نویش دادگستری ، قوت گرفت اما آن موقع هیچکس از ترس حکومت جرات نکرد پیگیر حقیقت باشد. ساواک حتی خبرهای عوام فریب این مصیبت ملی را خودش تنظیم کرد و برای چاپ به روزنامه ها داد.
«الکساندر مدوید» حریف «تختی» و قهرمان جهان و المپیک وقتی تندیس وی را مقابل خانه کشتی دید اشک ریخت و گفت : کسانی که «غلامرضا» را می شناسند می دانند این مجسمه برایش خیلی کوچک است.
«تختی» اما که بود که امروز هم بیش تر مردم با نام و افتخارهایش آشنا هستند ؛ مردی که علاوه بر دریافت نشان های طلایی کشتی در رقابت های جهانی و المپیک ، قلبها را به تسخیر خود درآورد.
*گفتند که خودکشی بود ، از بس که در خوشی بود !
«تختی» یک پهلوان و قهرمان ملی و دوست داشتنی بود و هنگام مرگ اسرارآمیزش ، مردم هرگز علت رسمی اعلام شده (خودکشی) را نپذیرفتند ؛ آخر اسطوره و نماد سربلندی ملت بود و هیچکس باور نداشت سلطان قلبها خودکشی کرده باشد.
جهان پهلوان «تختی» پنجم شهریور سال 1309 خورشیدی در تهران به دنیا آمد و فقط 37 بهار به چشم دید.اکنون که در میدان های مختلف ورزشی بعضا حرکت های ناشایست و غیرجوانمردانه به طور مستقیم برای میلیونها بیننده پخش می شود بیش از هر چیز به سمبل های های واقعی ، نظیر جهان پهلوان «تختی» نیاز داریم.
*جیما کوریدزه : خبر مرگ «تختی» آتش به جانم زد
«جیما کوریدزه» قهرمان نامدار شوروی پیشین ، آخرین میدان بین المللی خود را مقابل «تختی» ایران دید.
«غلامرضا» در این رقابت فشار زیادی به «کوریدزه» وارد کرد و چنان او را تحت تاثیر قرار داد که این قهرمان سالها بعد درباره پهلوان کشورمان گفت : کشتی های «تختی» را در دوره های مقدماتی دیده بودم.جوان برازنده ای بود و سر نترسی داشت.همچون فولاد آبدیده خیلی قوی بود و من به خاطر این مسائل دلواپس و نگران بودم ؛ چون این آخرین میدان ورزشی من به حساب می آمد و حتما باید مدال می گرفتم.12 دقیقه با هم کشتی گرفتیم.اول خیال می کردم این جوانی که دست و پاهایش مثل فولاد است انعطاف بدنی ندارد اما در عمل دیدم «تختی» مثل ژیمناستیک کارها پرانعطاف است.فقط این را بگویم که یک معجزه مدال طلای المپیک 1952 «هلسینکی» را به من ارزانی داشت و خودم بهتر از همه می دانم که در این کشتی شکست حق «تختی» نبود.
این قهرمان اظهار داشت : من «غلامرضا» را به خاطر اخلاق ، انسانیت و معرفتش دوست داشتم.او عالی بود ، یک انسان کامل. فکر نمی کنم دیگر ورزشکاری مثل «تختی» پا به عرصه ورزش بگذارد.حتی بعد از شکست هم به حریفان احترام می گذاشت و من هنوز لبخندهای ملیحش را به خوبی به یاد دارم.
«کوریدزه» تاکید کرد : یک خبر آتش به جانم زد و قلبم تیرکشید : «تختی مرد». هیچ خبری ناگوارتر از این نبود.باور نمی کردم و هنوز هم باور نمی کنم مردی با آن صلابت خودکشی کرده باشد.
*جلال آل احمد : تختی زنده است
از آن همه جماعت هیچکس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمی کرد.آخر جهان پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن های فردی و اجتماعی دیگران را و آن وقت خودکشی کنی ؟ این قهرمان که خاک «خانی آباد نو» را خورده بود هرگز به ناامیدی نمی اندیشید ؛ آخر امید یک ملت بود ، ملت ایران.تختی زنده است باور کنید.
*عکاس تختی چه می گوید؟
عکاسی که از «غلامرضا» عکس می گرفت و در اختیار قهرمان قرار می داد تا به دوستداران بی شمارش اهدا کند یک روز از او خواست به آتلیه برود.دوربینش خیلی معمولی بود و کیفیت عکسها چندان جالب نبود.قهرمان المپیک 1956 ملبورن اما به عکاس گفت : همین عکسها خوب است ! وقتی عکاس بیشتر اصرار کرد،جهان پهلوان اظهار داشت : من خجالت می کشم و ناراحت هستم که رو به روی دوربین بنشینم و با ژست برای عزیزان خودم (مردم) عکس بگیرم.
*محمد ابراهیم سیف پور : افتخار میکنم که «تختی» از کشتی است
قهرمان مسابقه های جهانی یوکوهاما و منچستر می گوید : افتخار ورزش ایران این است که الگویی به نام «تختی» دارد.
«محمد ابراهیم سیفپور» ادامه می دهد : اکثر رشتههای ورزشی از داشتن یک الگوی جاودانه بیبهرهاند اما «تختی» نه تنها الگوی کشتی بلکه کل ورزش ایران است و امروز جوانان با این که او را ندیدهاند اما جزو دوستداران راستینش هستند.
دارنده گردن آویز برنز المپیک 1960 روم با بیان این که از «تختی» چیزهای زیادی آموخته است یادآور می شود : هرچه از پهلوانی بخواهیم بگوییم در «تختی» بوده است.در اردوهای داخلی و خارجی همیشه همراه بچه ها بود و احترام بزرگ ترها را همواره به جا می آورد.«تختی» فقط به فکر قهرمانی خود نبود و به موفقیت تیم فکر می کرد.بهترین خاطره ورزشی من با «تختی» به کسب مدال طلا در مسابقه های جهانی 1961 یوکوهاما مربوط می شود.
«سیف پور» تصریح می کند : مردم همه چیز را درباره «تختی» میدانند که این به دلیل علاقه بسیار زیاد به او است.اگر همه از «غلامرضا» میگویند به دلیل الگو بودنش است.
* خجسته پور : جوانمردی سر لوحه کارش بود
همچنین «محمد علی خجستهپور» اظهار می دارد : «تختی» در تمامی امور زندگیاش جوانمردی را در سرلوحه کارش داشت و هیچ گاه این اخلاق را فراموش نکرد.
دارنده گردن آویز نقره المپیک 1956 ملبورن ، ادامه می دهد : من نه فقط در تیم ، بلکه در اداره تربیت بدنی راه آهن و باشگاه فولاد با او همدوره و همکار بودم و رفاقت نزدیکی داشتیم.در اردوهای تیم ملی همیشه احترام خاصی به مربیان و قهرمانان قائل بود و هیچ وقت کار نادرست و ناشایستی از او ندیدم.
*یاد زلزله مرگبار بویین زهرا
«خجسته پور» با اشاره به زلزله 43 سال پیش بوئین زهرا خاطر نشان می سازد : به خوبی یادم است پس از زلزله ، مرحوم «تختی» نصف شب به سراغم آمد و گفت می خواهد در جاده شمیران برای کمک به زلزله زدگان ، پول جمع کند.فردای آن روز به همراه سوری ، یعقوبی و گیوه چی به جاده شمیران رفتیم و یک سینی در دست گرفتیم.مردم نیز اسکناس های یک تومانی ، 10 تومانی و ... هدیه دادند.بعد «تختی» تمامی پولهل را به مردم زلزله زده بویین زهرا داد که این کار بزرگی در آن زمان بود.
* محمد علی صنعتکاران : به خاطر مردم 30 هکتار زمین را رد کرد
قهرمان سال 1961 کشتی جهان و از همدورهایهای جهان پهلوان می گوید : شخصیت وجودی «تختی» برازنده دارا بودن واژه «پهلوان» است.کشتی یک ورزش ملی است که در وجود اکثر مردم مملکت رخنه کرده است و به آن تعصب دارند.لغتی به نام قهرمان داریم که خارجیها به آن «شامپیون» میگویند اما ما لغت «پهلوان» را هم داریم که خارجیها ندارند.
«محمد علی صنعتکاران» اضافه می کند : پهلوان ، کسی است که علاوه بر کسب عناوین قهرمانی، اخلاق حسنه نیز داشته باشد.«تختی» در کنار واژه «پهلوان» زندگی کرد و با برخورداری از مدالهای فراوان و خصوصا اخلاق حسنه ، جهان پهلوانی شد که هنوز نامش پرآوازه است.
وی با اشاره به بی پیشینه بودن دریافت 5 گردن آویز طلای ایران در مسابقه های جهانی ، خاطرهای از «تختی» بیان می کند : پس از کسب قهرمانی در آن سال در زمین های دشت گرگان به نفرات اول تا سوم به ترتیب 30، 20 و 15 هکتار زمین دادند که «غلامرضا» آن جایزه پر منفعت را نپذیرفت.با جویا شدن علت ، متوجه شدیم در این 30 هکتار حداقل 10 خانواده زندگی میکردند.«تختی» می گفت «نمیتوانم زندگی آنان را نابود کنم تا صاحب زمین شوم».
من به همراه «سیف پور» و چند تن دیگر از این اقدام «تختی» تبعیت کردیم و به همین دلیل است که باید از چنین انسانی به نیکی یاد کرد.چنین فردی در درجه اول به زندگی مردم فکر میکرد و بعد به وضعیت خودش.
برنده گردن آویز برنز المپیک 1964 توکیو خاطرنشان می سازد : «تختی» در زلزله بویین زهرا برای زلزلهزدگان کمک جمع کرد و گام بزرگی برداشت.به واقع صفت «پهلوان» زیبنده اش است و پس از انقلاب جام بینالمللی «تختی» را به نامش برپا کردیم.
«صنعتکاران» درباره زندگی قهرمانی «تختی» اضافه می کند : «غلامرضا» سه نسل ؛ از سال 1951 تا 1966کشتی گرفت.البته درگذشته ، یکسال مسابقه آزاد برگزار میشد و یک سال فرنگی که از سال 1960 به بعد هر سال در هر دو رشته برگزار شد.«تختی» در المپیک روم میتوانست به جای نقره طلا بگیرد اما غرورش اجازه نمیداد با احتیاط کشتی بگیرد یا نتیجه را مساوی کند.گزارش ایسکانیوز می افزاید ، نایب قهرمان جهان در مسابقه های جهانی «منچستر» تاکید می کند : پرورش پهلوان به تربیت خانوادگی بستگی دارد اما خود ورزش به انسان غرور و ارزش میدهد و اجازه نمیهد دست به خطا بزنی.این موضوع به فرهنگ جامعه و تربیت خانوادگی بستگی دارد.در محیط های اردویی باید با کشتیگیر طوری برخورد کرد تا روحیه پهلوانی اش شکل گیرد.
به ناهنگام خود را کشت
کدامین دل کند باور؟
کدامین ضربه اش افکند؟
کدامین ناروا از پشت؟
... از این پس بی تو ایرانشهر
درفش افتخارش را به بازوی کدامین یل برافرازد؟
... دعای مادران سوی که ره پوید؟
غریو کودکان نام که را گوید؟
لبان آفرین روی که را بوسد؟
... تو بودی رستم دستان نه با کاووس بر کادوس
چرا اینسان چرا؟
ای رستم دوران چرا؟ افسوس
عاقبت جهان پهلوانی
*حسین فکری 20/10/1346
زنده یاد «حسین فکری» پدر فوتبال ایران و بنیانگذار باشگاه تهرانجوان درباره مرگ «تختی» نوشت : «غلامرضا» برای مدتی بچه محل ما بود. پشت مسجد سپهسالار با او آشنا شدم.خانواده «تختی» خانه ای در انتهای کوچه ما اجاره کرده بودند.آن وقتها برادر «تختی» بیش تر از خودش معروف بود.کارهای پهلوانی و نمایشی می کرد.پدرشان هم همیشه ساکت و آرام از کوچه می گذشت.گاهی در خیابان نظامیه روی پله های مسجد می نشست و به مردم نگاه می کرد.شاید در تمامی مدتی که در کوچه ما بود ده کلمه حرف نزد... با «غلامرضا» دوست شده بودم یکی - دو مرتبه هم به باشگاه تهرانجوان آمد و تمرین کرد. می گفتند با فدراسیون قهر کرده و باشگاه تهران جوان جای امنی برای تبعیدی ها است.در این رفت و آمدها با روحیات او آشنا شدم. مرد زحمتکش و مبارزی بود. خیلی ها فکر می کردند تختی بعد از اتمام دوره قهرمانی اش لااقل یک مربی خواهد شد اما معلوم نبود چه دستی در کار بود که «تختی» را از ورزش دور می کرد و بین او و آن چیزی که دوست داشت فاصله می انداخت.«تختی» خیلی دوست داشت که همیشه «تختی» بماند اما تکلیف کرده بودند به سالن نیاید؛ خیلی سخت است.پهلوانی که همه چیزش کشتی است و دوستانش کشتی گیر ، حتی برای تماشای کشتی هم به سالن نیاید ! من فکر «تختی» را نمی دانم اما اگر در آن شرایط بودم دق می کردم. مگر می شود جایی که الهام می بخشد و مرا دوست دارد نروم...
یک روز با هم صحبت می کردیم که گفت «اگر مقصرم ، مرا بگیرند و اگر مقصر نیستم این حرفها و کارها برای چیست؟»
راستش آنان که مانع حضور «تختی» در سالن می شدند خودشان هم نمی دانستند واقعا چرا نباید به سالن بیاید ! در ژاپن (المپیک 1964 توکیو) دلم به حال «تختی» سوخت.آن ورزیدگی و جنگندگی سابق را نداشت ولی از لحاظ روحیه چیزی را از همگان پنهان می کرد.در خنده ها و معاشرت هایش غمی نهفته بود ؛ غمی که فقط «تختی» می دانست و بس تا این که خبر عروسی اش را شنیدم.مسئله ای که درخصوص خودکشی او مطرح می شود به هیچ وجه یک مطلب عادی و ساده نیست.اصلا چرا خودکشی؟ زنش و بابکش نمی توانستند چیزهایی باشند که «تختی» با همه دلبستگی هایش از آنان بگذرد و خودکشی کند.روز بعد از واقعه وقتی به پزشکی قانونی رسیدم «غلامرضا» روی دوش مردم بود.مثل همیشه زنده و پرابهت ، همان طور که بعد از هر پیروزی روی دوش پهلوانان جا می گرفت.
فاصله من تا تابوت 100 متر بود.صورت مهربان و چهره خندان او را در حالی که دستانش را به نشانه قدردانی بلند کرده ، کمی بالاتر از تابوت می دیدم.مثل همیشه آرام ، متین و موقر اما رنگ پریده بود و یک سر و گردن از همیشه بلندتر و رشیدتر.
لباس های شب عروسی اش را به تن داشت و همه مدال هایش در گردنش دیده می شد.مثل این که می خواست چیزی به جمعیت بگوید اما صدایش شنیده نمی شد.زندگی شیرین است ، به ما این طور گفتند ولی زندگی تلخ شده بود.مردم مثل همیشه او را روی دوش خود به هر طرف که می خواستند، می کشیدند.جلوی بازار «تختی» برپا ایستاد. دستش را مثل کسی که در جلسه بزرگی صحبت می کند تکان داد و از دیده ناپدید شد.شما صدای او را شنیدید ؟ چه می گفت؟
پنجشنبه (17 دی) بار دیگر همانند سالیان پیش ، جامعه ورزش کشور ، پیشکسوتان کشتی و دوستداران «تختی» بر سر مزار جهان پهلوان که در «ابن بابویه» مرمت شده است گرد هم می آیند و با نثار گل و فاتحه ، یاد و خاطره سلطان قلبها را در چهل و دومین زمستان عروجش گرامی می دارند.روحش شاد.
ارسال شده در ۰۰۰۰/۰۰/۰۰ ۰۰:۰۰:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران ناز]
[مشاهده در: www.irannaz.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]
-
گوناگون
پربازدیدترینها