واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > انتظامی، حسین - «در ارتش فرعون» خاطراتی است از توبیاس وولف که تجربیات نویسنده از جنگ ویتنام را در بر می گیرد . این کتاب را که شامل 12 خاطره و یک موخره است ، می توان مجوعه داستان نیز دانست ؛ قصه هایی که اگر چه می توانند مستقل از یکدیگر نیز باشند اما همگی خاطرات نویسنده از حضورش در کسوت یک افسر در جنگ ویتنام است . پیشتر ، از این نویسنده 66 ساله امریکایی چند ترجمه دیده ایم . کتاب حاضر نیز اخیرا" با ترجمه خانم شاخساری و از سوی نشر چشمه روانه بازار شده است . وولف البته بشتر به دلیل مقام استادی در دانشگاه استنفورد و داستان های کوتاه خود شهرت دارد و به همین دلیل سه بار جایزه اُ.هنری را از آن خود کرده است اما نگاهی به مجموعه آثار او - که برخی از آنها به فارسی نیز ترجمه شده است - و همچنین دغدغه ها و فعالیت های ادبی اش نشان می دهد که آموزش ، رمان و خاطره نویسی را نیز جدی می گیرد .این کتاب که در سال 1994 نگارش یافته است عنوان فرعی «خاطرات جنگی بی حاصل » را نیز بر پیشانی نسخه اصلی خود دارد . می توان «در ارتش فرعون» را یک رمان یا داستان بلند دانست زیرا از مسیر منسجم داستانی برخوردار است . در عین حال ، رمان هم نیست زیرا به عکس فصل بندی های رمان - که از منطق خاص خود تبعیت می کند و حذف یکی از آنها باعث گمگشتگی مخاطب می شود - دوازده قطعه یا خاطره این مجموعه کاملا مستقل اند و مخاطب می تواند برخی از آنها را مطلقا نخواند . یعنی می تواند بی اعتنا به ترتیب فصول یا قطعات باشد. فقط کافی است بداند داستان از زبان یک ستوان 22 ساله عضو نیروی ویژه است که زبان ویتنامی را تا حدی بلد است و از همین رو به عنوان مشاور یا رابط به یک گردان ارتش ویتنام جنوبی مامور شده است . حتی اگر همین آشنایی مختصر با شخصیت اصلی داستان را نیز نداند باز هم می تواند هر قطعه ای از اثر را بخواند . چیزی مثل تفاوت «مجموعه» با «سریال» در تلویزیون . در سریال (مثل رمان) ندیدن یک قسمت ، مخاطب را گیج می کند اما در مجموعه ، شخصیت ها اگر چه به مرور معرفی و بلکه کامل می شوند ولی در هر قسمت با داستان مجزایی روبه روییم . از این رو می توانیم این کتاب را مجموعه داستان نیز بنامیم اما تفاوت آن بامجموعه های داستانی مرسوم و معمول در این است که همگی درباره یک موضوع ، یک مضمون ، یک مقطع زمانی و یک شخصیت است و با یک زاویه دید نوشته شده است . در حالی که «مجموعه داستان» ها معمولا گردآوری چند داستان کوتاه است که هر یک کاملا مستقل (به معنای بی ارتباط با یکدیگر) است .نویسنده ، جنگ ویتنام را همچنان که در عنوان اصلی انگلیسی اش آشکار می سازد ، بی حاصل می داند و بدیهی است این نگاه بر اثر نیز جاری باشد . کم اند نخبگان آمریکایی که جنگ ویتنام را کاملا مردود بشمارند و فرار از خدمت سربازی در آن زمان را افتخار بشمارند . اغلب آمریکایی هایی که جنگ ویتنام و حتی سیاست های امپریالیستی دولت وقت را نقد می کنند به هیچ وجه حاضر نیستند در مسلک آنانی تعریف شوند که از این جنگ فرار کرده اند . هنوز رقابت های انتخاباتی بوش پسر با ال گور و بویژه جان کری در سالهای 2000 و 2004 را فراموش نکرده ایم که جمهوری خواهان درصدد بودند مهر سرباز فراری را بر پیشانی نامزد رقیب بچسبانند و لذا همان دمکرات هایی که سیاست های جنگ طلبانه دولت را به چالش می گرفتند در مقابل این جنگ روانی ، بلافاصله عکس ها و اسناد خود از حضور در این جنگ میهنی را به رخ می کشیدند .عمده نخبگان آمریکایی همین اند زیرا در آمریکا مثل هر کشوری و شاید کمی بیشتر ، میهن پرستی یک اصل اساسی است که مدعی اند نمی توان از ارزش آن با طرح شعارهای اخلاقی یا انسانی دیگر کاست . تمامیت ارضی و بقا را بالاترین و اصلی ترین منفعت ملی می دانند که سایر منافع (از جمله ارزشهای آمریکایی نظیر رسالت صدور دمکراسی ! ) پس از آن قابل طرح است . نویسنده این کتاب نیز از این قاعده خارج نیست . اگرچه نگاه انتقادی و طنزگونه او به این جنگ بی حاصل ، خمیرمایه کتاب را تشکیل می دهد اما مراقب هست که آن باور پیش گفته را مخدوش نکند ! داستان یا فصل «یادگاری» شاید درخشان ترین و در عین حال انسانی ترین فصل این کتاب است ، بویژه آن که صداقت قابل تقدیر نویسنده به وضوح دیده می شود و تنبه او پس از اعترف به گناه ، باور پذیر می شود ، در حالی که نویسندگان معمولا تلاش دارند چهره ای موجه ، اخلاقی ، بی نقص و برتر از خود ارائه دهند . داستان یا فصل «شوخی زشت سربازها » و «مرد سفید» نیز جذاب و ماندگارند .خلق موقعیت های منحصر به فرد و زبان روان نویسنده به اندازه کافی جذاب است . زبان طنز گونه نیز به شیرینی داستان افزوده است و انتخاب مناسب زاویه دید (راوی اول شخص) سبب نزدیکی بیشتر نویسنده (و به تبع آن ، اثر ) به مخاطب شده است.نویسنده معقتد است آمریکایی ها دروغ می گفتند که خیر خواه مردم ویتنام و نجات دهنده آنها از شر کمونیست هایند . آنجا که ویت کنگ ها به شهر «مای تائو» که تحت کنترل آمریکا و ارتش ویتنام جنوبی بود حمله می برند و اینان نیز متقابلا شهر را با خاک یکسان می کنند :«وقتی ترسیده باشید هر چیزی را که ممکن است شما را بکشد ، می کشید . حالا که شهر در اختیار دشمن بود ، پس شهر ، خود دشمن بود ....... تمام شهرهای دیگر فهمیدند که چه به سرشان خواهد آمد . فهمیدند که اگر ویت کنگ ها به میان مردم بیایند ، ما دیگر تظاهر نخواهیم کرد که بین آنها و مردم فرق می گذاریم ، همه آنها را می کشیم تا به آن دیگری دست پیدا کنیم . آنها این طور بین مردم تبلیغ کردند که ما دوستشان نداریم و حمایت شان نمی کنیم ؛ که با وجود تمام حرف هایمان درباره دوستی و برادری از آنها متنفریم و به شان اعتماد نداریم و این که برای حفظ جان خودمان تک تک آنها را می کشیم . به جز این ، خود فریبی بود .»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 781]