محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829203418
وجوه متمايز رهبرى امام خمينى (ره)
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: وجوه متمايز رهبرى امام خمينى (ره)
دكتر غلامعلي حداد عادل
خصوصيت تاريخي امام خميني كه او و انقلاب او را از كليه جنبشهاي سياسي معاصر، متمايز مي كند چيست؟ مخاطبه او با فطرت انسان، در هم شكستن پارادايم جاري در جهان و حركتي اعجاز آميز در جهت عكس شيب فرهنگ جهاني، اتكا به خدا و اعتماد به مردم و گره زدن زمين به آسمان، گرانيكاهي خارج از عالم معيارهاي غربي بود كه امام، اهرم خود را بر آن نهاد و مسير تاريخ را تغيير داد. نوشتار ذيل، اين پديده را تحليل و آن را حتي در اعترافات منتقدان به امام «رض»، تعقيب مي كند. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
رهبري متمايز از ساير رهبران
امام خميني، در عالم سياست و حكومت، بي گمان يك رهبر انقلابي و مرد سياسي درجه اول محسوب مي شود كه انقلابي نيرومند در كشوري بزرگ را به پيروزي رساند. وي توانست يك نظام حكومتي تأسيس كند كه در طول ( بيش از ) دو دهه پرحادثه و پرمخاطره پايداري و دوام داشته است. بر اين اساس اگر امام خميني را با ديگر رهبران و مردان سياسي و انقلابي جهان مقايسه كنيم، كاري نابجا نكرده ايم.
در هر مقايسه اي وجوه اشتراك و وجوه امتياز، هر دو در كار است كه اولي موجب شباهت و دومي منشأ تفاوت مي شود. اما حقيقت اين است كه در مقايسه امام با ساير رهبران سياسي و انقلابي جهان تفاوتها بسي بيشتر و مهمتر از شباهتهاست. اگر از دوران جواني و تحصيل امام آغاز كنيم تصديق مي كنيم كه فضاي نشو و نماي روحي و فكري او با فضاي رشد و تربيت ساير رهبران سياسي شباهتي نداشته است. او با آنكه دهها سال از عمر خود را به تحصيل علم و تحقيق وتأليف گذرانده اما نه تنها در «دانشگاه» به معناي خاص اين كلمه، درس نخوانده، حتي به دبستان و دبيرستان نيز نرفته و در نظام تعليم و تربيت مخصوصي رشد يافته است كه از سوي دولت و حكومت به رسميت شناخته نمي شده است. رشته تحصيلي او نيز علوم سياسي و علوم اجتماعي و تاريخ و حقوق و روزنامه نگاري نبوده است. وي با آنكه از آغاز جواني اهل تفكر و عمل سياسي بوده فعاليت و مبارزه سياسي را در مقياس اجتماعي، يعني به صورت يك «نهضت» بر خلاف ساير رهبران سياسي و انقلابي جهان، نه در سالهاي جواني، بلكه در حدود شصت سالگي يعني در سالخوردگي آغاز كرده است.
توجه به فطرت انسانها
فعاليت و مبارزه سياسي امام، مسبوق به سابقه عضويت و فعاليت وي در هيچ حزب سياسي نبود. خود نيز مبارزه سياسي را در قالب يك حزب سياسي سازماندهي نكرد و در انقلاب خود به شيوه معمول انقلابيون دنيا نظير تشكيل سازمان زيرزميني و انتخاب مشي چريكي و مبارزه مسلحانه و ترور دشمنان متوسل نشد. وي هيچ قشر و طبقه خاصي از قبيل طبقه كارگر يا دهقان يا بورژوا و يا زنان و جوانان را نيز مخاطب ويژه خود قرار نداد و انقلاب را بر پايه نيروي گروه معيني بنا نكرد و حتي در طول مدت نهضت و انقلاب خود، واژگان و ادبيات مرسوم در متون و محاورات سياسي متعارف را به كار نگرفت.
او هم در برپائي نهضت و بسيج مردم براي انقلاب، روشي يگانه و منحصربه فرد داشت و هم در ايجاد حكومت صاحب نظريه اي بديع و بي سابقه بود. در بسيج توده هاي مردم براي پيروزي در انقلاب، روي سخن او به فطرت انسان ها بود و همگان را از آن جهت كه انسان و داراي فطرتي خداجو و حقيقت طلب و عدالت خواه و اخلاقي هستند به مبارزه با شيطان صفتان و دروغگويان و ستمگران و فاسدان دعوت مي كرد. مردم نيز سخن او را فهميده و به دعوت او پاسخ مي دادند. او به جاي آنكه در مبارزه با دشمن به قشر خاصي تكيه كند، اقيانوس انسانها را به تلاطم درمي آورد.
آوردن دين به صحنه زندگي
در مرحله تأسيس حكومت نيز فلسفه سياسي وي شباهتي به فلسفه هاي مرسوم و متداول نداشت. او در پي ايجاد حكومت ديني و بازگرداندن دين به صحنه سياست وحكومت بود و حال آنكه چندين قرن بود كه عملاً و نظراً در جهان تبليغ مي شد دوران حكومت ديني به پايان رسيده و حكومت ديني يك انديشه قرون وسطايي است. اما او كه مثل ديگران نبود، خواهان «جمهوري اسلامي» بود، نه يك كلمه كم، و نه يك كلمه زياد.
امام در جهان بيني و انديشه و در روش و عمل استقلال داشت و در قالب هاي موجود نمي گنجيد. مهندس بازرگان در مصاحبه اي با حامد الگار كه در آذرماه سال 58 صورت گرفته در مقام انتقاد از امام مي گويد:
«خميني يك آدمي است كه اصلاً زيربار سيستم مديريت، به آن معنا كه ما مي فهميم نمي رود، حال ما متهم (هستيم) به اينكه غربزده هستيم، سيستم حزبي، متديك، كارتزين، لوژيك... مثلاً دكتر يزدي يك ناراحتي داشت و مي گفت ما هرچي گردنش مي گذاريم كه آقا بالاخره شما در مقام يك رهبر كل، نمي دانم يك رئيس جمهور، از رئيس جمهور بالاتر هستيد، دفتري داشته باش، سخنگويي داشته باش كه اقلاً مردم تكليفشان را بدانند... ايشان قبول نمي كرد... حالا هم باز همينطور است.(1)
توجه به حق
اين روش متفاوت و اين تفرد را نبايد به معني استبداد رأي دانست، مخالفت او با آرا غريبان و روش هاي غربي متعارف در سياست و انقلاب نيز نبايد به معني سركشي و ستيزه جوئي بي دليل يا نوعي آنارشيسم تلقي شود. خوب است در اين باب هم نظر بازرگان را در همان مصاحبه انتقادي بشنويم:
«البته آقاي خميني كم صحبت و خيلي خشك است. شايد با ملاها بحث كند، اما اهل اينكه بنشينيم استدلال و تجزيه و تحليل سياسي بكنيم نيست. حرفي مي زند، نظرش را مي گويد، قاطع هم هست. زود تصميم مي گيرد. ضمناً اين حسن را دارد كه لجاجت هم ندارد، اگر تصميمي كه گرفته، مبدأ متقاعدش كنند كه درست نبوده ابا ندارد، مي پذيرد و مي گويد كه من اشتباه كرده ام. ايمان و تقوا و توكلش هم خيلي زياد هست. يعني آنچه را واقعاً فكر مي كند كه حكم اسلام، حكم خدا و قانون اسلام است در آن هيچ ملاحظه اي ندارد كه ممكن است اشخاص بدشان بيايد يا حتي به لحاظ تبليغ اسلام هم بد باشد و مثلاً طرف نظر مخالفي اتخاذ كند، يا حتي به ضرر مصالح باشد، نه، عقيده اش اين است كه حق اين است و حق هم پيروز است. حال ديگران هرچه مي خواهند بگويند...»(2)
استقلال امام و امتياز و تفاوتي كه در انديشه و عمل نسبت به ديگر رهبران انقلابي و رجال سياسي داشت، درواقع، برخاسته از شناخت او نسبت به اسلام و ايمان وي به حقانيت و كارايي اين مكتب بود. او در اسلام ذوب شده بود و درنتيجه همان استقلال و تشخص و تفردي كه در اسلام به عنوان يك دين و مكتب، وجود دارد در وجود او نيز متجلي شده بود. آنچه براي او اصل بود مخالفت با ديگران نبود، بلكه وفاداري به اسلام و موافقت و متابعت از اصول و ارزش ها و آرمان هاي اسلام براي او اصل بود و اگر در اين وفاداري و متابعت، بعضي آراء و با آراء ديگران موافق مي افتاد باكي نداشت، چنانكه اگر مخالف هم مي افتاد هيچ گونه وحشتي از اين حيث به دل راه نمي داد.
باور عميق و آگاهانه و خردمندانه او به اسلام، سبب شده بود تا برخلاف بسياري مصلحان و رهبران سياسي كشورهاي تحت ستم، مقلد انديشه ها و روشهاي سياسي غربيان نباشد. او به خويشتن اعتماد داشت زيرا به خداي خويش اعتماد داشت. «اعتماد به نفس» او ناشي از اعتماد او به پروردگارش، و خودباوري او ثمره خداباوري وي بود. او خود مي گويد:
«اي مسلمانان جهان كه به حقيقت اسلام ايمان داريد بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام مجتمع شويد و دست خيانت ابرقدرتها رااز ممالك خود و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده كنيد و دست از اختلافات و هواهاي نفساني برداريد كه شما داراي همه چيز هستيد. بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگي مبارزه نمائيد و روي پاي خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرقزده بتازيد و هويت خويش دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلائي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متحد نشويد و دقيقاً به اسلام راستين تكيه نمائيد، بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زماني است كه ملت ها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان را از خود باختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملتهاست و آنان هادي هدايت كنندگان تاكنونند... اي اقيانوس بزرگ مسلمانان، خروش برآوريد و دشمنان انسانيت را در هم شكنيد كه اگر به خداي بزرگ رو آوريد و تعليمات آسماني را وجهه خود قرار دهيد، خداي تعالي و جنود عظيم او با شماست.»(3)
بازگشت به خويش
در جاي ديگر مي گويد:
«هيچ ملتي نمي تواند استقلال پيدا بكند الا اينكه خودش، خودش را بفهمد و تا زماني كه ملتها خودشان را گم كرده اندو ديگران را به جاي خودشان نشانده اند، نمي توانند استقلال پيدا كنند. كمال تأسف است كه كشور ما حقوق اسلامي و قضاي اسلامي و فرهنگ اسلامي دارد و اين فرهنگ و حقوق را ناديده گرفته و به دنبال غرب است. چنان غرب در نظر يك قشري از اين ملت جلوه كرده است كه گمان مي كنيم غير از غرب، ديگر هيچ چيز نيست. اين وابستگي فكري، عقلي و مغزي غربي، منشأ اكثر بدبختي هاي ملتها و ملت ما نيز هست و تا اين غربزدگي از ملت ها و مغزهاي ملت زدوده شود وقت طولاني لازم است... شرق، فرهنگ اصيل خود را گم كرده است و شما كه مي خواهيد مستقل و آزاد باشيد بايد مقاومت كنيد... جوانان ما، دانشمندان ما اساتيد دانشگاههاي ما از غرب نترسند، اراده كنند در مقابل غرب قيام كنند و نترسند.»(4)
باور به خود و به توانائيهاي خود و توانائيهاي ملت خود سبب شده بود كه امام، از تهديد دشمنان دائر بر منزوي كردن ايران نترسند و خطاب به ملت بگويد:
«تا منزوي نشويد نمي توانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسي داريم، ما آن روزي كه منزوي نبوديم همه گرفتاريها را داشتيم، حالائي كه منزوي هستيم، مستقل هم هستيم.»(5)
همين روحيه و استقلال باعث شده بود كه امام گاهي در عالم سياست پيروزي را نه تنها در متابعت نظر غربيان نداند، بلكه درست برخلاف نظر آنان عمل كند و به پيروزي رسد.
در نخستين سالگرد هجرت از نجف به پاريس، امام در بيان خاطرات خود از بازگشت به ميهن در دوازدهم بهمن، اين نكته را بدين صورت بيان مي كند:
«... اخيراً كه بنا گذاشتيم كه بيائيم به ايران، فعاليتهاي شديد شروع شد براي اينكه نيائيم به ايران، البته قبلش هم از طرف دولت آمريكا و آنها خيلي پيغام ها مي دادند... كه شما حالا نرويد به ايران، حالا زود است رفتن به ايران نورس است الآن،... حتي از ايران... به وسيله دولت فرانسه براي ما آوردند كه خواندند كه شما حالا نياييد ايران و اسباب چه هست و چه مي شود، اگر شما برويد به ايران، حمام خون راه مي افتد و از اين حرف ها زياد زدند و اين اسباب اين شد كه من در ذهنم آمد كه رفتن ما به ايران براي اينها يك ضرري دارد. اگر چنانچه نفع داشت برايشان و مي توانستند كه ما وقتي رفتيم ايران، فورا ما را توقيف كنند، اين حرف ها را نمي زدند، مي گفتند بيائيد ايران. ما عازم شديم و آمديم و خداي تبارك و تعالي در همه مسائل از اول نهضت تا حالا با ما و شما و با ملت ايران همراهي فرمود...»(6)
ارتباط با جوانان
امام همواره مصدر افعالي استثنائي و اقدامات بديع و شگفت آور بود. به عنوان نمونه، كافي است به دو اقدام حيرت انگيز ايشان «نامه به گورباچف» و «فتواي اعدام سلمان رشدي» اشاره كنيم و حيرت آورتر از اين گونه اقدامات امام، آن بود كه با وجود همه خصوصيات استثنائي و صفات منحصر به فرد خويش، وسيع ترين ارتباط و عميق ترين تفاهم را با توده هاي مردم به ويژه جوانان داشت. در اين خصوص نيز سخن بازرگان شنيدني است: «... عجيب است كه يك آدم هشتاد ساله تفاهمش با جوانها خيلي بيشتر از مثلا بنده كه توي جوانها و دانشگاه بزرگ شده ام و در انقلاب و نهضت بزرگ شده ام و به اينها سناً نزديكترم. ايشان تفاهمش ده مقابل است. يك خاصيت و قدرت مقابله روحي و فكري بين ايشان و جوانان انقلابي وجود دارد... من بين خودم و كساني كه در انقلاب هستند، يعني جوانها طلاب، دانشگاهي ها و سپاهي ها... واقعا يك فاصله و يك بيگانگي حس مي كنم... ولي آقا هيچ»(7)
چنان كه پيش از اين اشاره كرديم تفاوت امام با ديگران در حقيقت، ناشي از تفاوت جهان بيني او با ديگران است، او به عالم و آدم از نظرگاه ديگري غير از نظرگاه غربي نگاه مي كرد و منظره متفاوتي پيش چشم خود داشت كه همان را نيز پيش چشم ما ترسيم مي كرد. در جهان بيني او تعريف انسان با تعريف رايج در غرب، متفاوت بود و طبيعي است كه سعادت انسان و اخلاق و ارزش هاي او نيز متفاوت مي شد. رمز پيروزي و موفقيت امام در همين بود كه براي نجات از سلطه غربي در همان راهي كه غربيان به پيش مي تازند قدم ننهاد و جهت متفاوت و مسير جديدي انتخاب كرد. از ارشميدس نقل كرده اند كه بعد از آنكه خواص و قوانين اهرم ها را كشف كرد گفته بود اگر يك نقطه در خارج از اين عالم به من بدهيد من كل عالم را با يك اهرم تكان مي دهم و جابجا مي كنم. امام هم براي ايجاد تحول و انقلاب در ايران، به نقطه اي خارج از عالم معيارها و پندارهاي غربي اتكا كرد. انقلاب سياسي او همانند انقلاب هاي علمي يك پارادايم يا سرمشق جديد براي زندگي فردي و اجتماعي ايجاد كرد. او خدا را از آسمان به زمين نياورد و زميني و زمين گير نكرد. زمين را هم به آسمان نبرد، بلكه سعي كرد ميان زمين و آسمان يعني ميان زندگي فردي و حيات جمعي و شئون اجتماعي و سياسي آدمي در كره خاك، با عالم ملكوت و غيب و در يك كلمه با خدا، رابطه ايجاد كند و اين همان پارادايم جديد او بود.
امام خوب مي دانست كه نبايد و نمي توان تكراركننده غرب بود. او مي دانست كه اگر بخواهد در همان بازي و مسابقه معمول و مرسوم نزد غربيان وارد شود، مسابقه را باخته است. اين بود كه خود مسابقه اي ديگر با قواعد و قوانين جديد ابداع كرد. مي توان گفت كه پيام او امروز به ما اين است كه انقلاب او را با متر و معيار غربي اندازه نگيريم و ارزش و اهميت انقلاب اسلامي را به ميزان شباهت آن با راه و رسم غربي ندانيم. او آمده بود تا با زبان ديگري، كه همان زبان از ياد رفته همه انسان ها بود با ما سخن بگويد. او مثل ديگران نبود، انقلاب او نيز مثل انقلاب هاي ديگر نيست. التبه اين متفاوت بودن و مستقل بودن نيز به معني سركشي و ستيزه جويي بي دليل نيست. به هوش باشيم مبادا زبان او را فراموش كنيم و قواعد و دستور زبان او را از ياد ببريم. او مي خواست ما را با خدا آشتي دهد و آشنا كند تا ما با خود حقيقي خود آشنا شويم. كوتاه سخن اينكه او آمده بود تا همان پيام ديرينه قرآن را در گوش ما بخواند كه:
«ولا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم»(8)
« مثل كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم، خود آنان را از يادشان برد.»
پانوشت ها:
1- مصاحبه دكتر حامد الگار با مهندس بازرگان 20 آذر 1358 مجله نصر سال 1359، ص .7
2- همان. ص .13
3- صحيفه نور، جلد 13، ص 83
4- همان، جلد 11، ص 186
5- همان جلد 13، ص 147
6- همان، جلد 9، ص 239
7- مصاحبه حامد الگار با بازرگان، صص 12 و 13
8- قرآن مجيد، سوره حشر، آيه 19
يکشنبه|ا|13|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]
-
گوناگون
پربازدیدترینها