واضح آرشیو وب فارسی:آلامتو:
در آرایشگاه های مردانه، کسی حوصله انتظار کشیدن ندارد. مشتری ها زیاد به اینکه چه کسی سرشان را می زند، اهمیت نمی دهند. همه دوست دارند زودتر کارشان تمام شود تا بروند و به زندگی شان برسند و… اما همین بودن و ماندن در آرایشگاه برای خیلی از خانم ها، خود زندگی است! آنجا خوش می گذرد. آنجا ولوله ای برپاست که قدیم ها می گفتند: مثل حمام زنانه، اما حالا که اجتماع زنان موهبت حمام های عمومی را از دست داده، آرایشگاه ها را پاتوق کرده. آنجا مکانی ست برای دید و بازدید، دم به دقیقه یکی یا گروهی وارد می شوند و دیده بوسی آغاز می شود. مانتوها و چادرها آویخته می شود تا شوی غیررسمی لباس و قمپزهای خفن شروع شود. بعد بازار اخبار تازه و بازگویی شایعات، داغ می شود. بعد درددل و گاهی هم اشک و هق هق. اما بیشتر صدای خنده است که گوش فلک را کر می کند و آرایشگرها که مد انداری می کنند. یک آرایشگر زن که چند سالی است وارد این کار شده. توضیح می دهد: نخواهیم هم مجبوریم داستان زندگی همه مشتریان را بدانیم. می آیند درددل می کنند، از زندگی شان تعریف می کنند، از شوهرشان، بچه هایشان. راستش اینجور جاها، خانم ها از همدیگر چیز یاد می گیرند. مهم ترین چیز هم این است که چطور با شوهرشان مبارزه کنند! بساط های خرید و فروش، یکی از مهم ترین ارکان آرایشگاه های زنانه اند؛ بیشتر لباس زیر، لباس خواب، شال، روسری، لوازم آرایش، بدلی جات و… در مواردی CD فیلم یا موزیک های جدید هم دیده شده که می فروشند. حرف موسیقی شد، یادمان رفت بگوییم توی آرایشگاه معمولاً موزیک هم پخش می شود. در این مورد هم گرچه دستور رسیده که فقط حق پخش موسیقی های بی کلام دارند، اما گاهی که خانم ها فضا را خودمانی می بینند، از آهنگ های روز غافل نمی شوند. بیشتر بی کلام هایی که استفاده می کنند هم موزیک کارهای معروف ایرانی است که بدون صدای خواننده پخش می شود. این کارناوال ساکن، یک چیز کم دارد. اگر گفتید چه؟ اینجور خانم ها به چه چیز دیگری علاقه مندند؟ بله، فال! انواع و اقسام فال ها در آرایشگاه های زنانه رواج دارند. از فال قهوه و چای و حافظ بگیر تا … . فالگیرها (که بیشتر فال قهوه می گیرند) هم مثل کارکنان، با آرایشگاه پورسانتی کار می کنند. ضمناً فقط آن ها که در آرایشگاه های بزرگ فعالند، هر روز به آنجا می روند. در سایر آرایشگاه ها، فقط روز خاصی سر و کله خانم فالگیر پیدا می شود. یا وقتی به اندازه کافی مشتری جمع شد، به او تلفن می کنند تا بیاید. طبیعتاً هر آرایشگاه سبک و سیاق خودش را دارد و مشتریانش هم متناسب با آن جمع می شوند. در بعضی مکان ها گرداننده آرایشگاه به شدت مواظب سلامت اخلاقی محیط کار خود هستند و بعضی جاهای دیگر، اصلاً خود صاحب کار است که فضا را خراب کرده. یکی از قدیمی های این حرفه می گوید: محیط بعضی از آرایشگاه ها خیلی افتضاح است. چون فضا بسته و کاملاً زنانه است، هر کاری دلشان می خواهد می کنند و واقعاً این ها هستند که کمی این شغل را بدنام کرده اند. مهم ترین عامل جذب: آمد داشتن پیشتر درباره عوامل جلب مشتری، گفتیم که فقط مهارت آرایشگر مهم نیست و امور دیگری هم در آن تاثیر دارد که از نظر خانم ها حتی مهم تر از مهارت است. حالا وقتش است تا راز مهمی را با شما در میان بگذاریم: آن ها به «دست آرایشگر» به شدت اهمیت می دهند و به «آمد داشتن» آرایشی که طرف برایشان انجام می دهد، اعتقاد دارند. حتی خود آرایشگرها هم خیلی محکم درباره این قضیه حرف می زنند و می گویند: «اگر بیشتر مردم درباره اش حرف می زنند، ما خودمان بارها این قضیه را به چشم دیده ایم…» آن ها معتقدند آرایش (خصوصاً روی اصلاح صورت و ابرو حساسند) در زندگی خیلی از مشتریان شان تاثیر سریع گذاشته. از ماجراهای متعددی می گویند که در روزهای کار در آرایشگاه شاهد رخ دادن شان بوده اند؛ قصه هایی مثل این: شوهر خانمی با او اختلاف داشته و از خانه قهر کرده. به عیال پیغام داده: طلاقت می دهم. خانم گرفته و غمگین، اتفاقاً گذرش به آرایشگاه می افتد و اصلاح می کند. فردا صبح زود، یک جعبه شیرینی و هزار بوسه تشکر نصیب بچه های آرایشگاه می شود. آقا به خانه برگشته و از رفتارش اظهار ندامت کرده! آن ها طوری با آب و تاب و جدیت این ماجراها را تعریف می کنند که آدم وسوسه می شود پی یک ماه خانه نشینی را به تن بمالد و خودش را بسپارد به دست این اصلاح گران معجزه گر، بلکه مشکلات ما هم حل شد! باید موقع کار خوش اخلاق باشی تا درباره ات فکر بد نکنند، بد به دل مشتری نیفتد. اگر اتفاق ناجوری برای طرف بیفتد، می گویند آرایشگرش «بد دست» بوده، بد دل بوده. برای خودمان هم این مسئله ایست، اما جداً آنقدر دیده ایم که باور کرده ایم دست مان در زندگی و سرنوشت مشتری ها تاثیر دارد. مهارت و مدرک کیلویی چند؟ به این ترتیب که تا اینجا عرض شد، دو عامل مهم مشتریان را به سالن های زیبایی می کشد: یا خوش دستی آرایشگرها، یا شهرت و ذرق و برق آرایشگاه. اما پس مهارت و درستی کار استادهای سلمانی مونث چه؟ یعنی در آرایش بانوان، کیفیت کار اصلاً مهم نیست؟ شک نکنید که دیگر اینقدرها هم اوضاع کشکی نیست. هرچند که این روزها دیگر گرفتن مدرک آموزش و اجازه آرایش، خیلی راحت تر از قبل شده و آرایشگرهای کیلویی فراوانند. آن قدیم ترها، تمام ابهت آرایشگر و آرایشگاهش به مدرکی بود که توی یک قاب درست و حسابی، بالای آینه ها و چراغ ها می درخشید. کمپانی هایی مثل «شوارتسکف» یا «اورئال» (تولید کننده لوازم آرایشی) تا اوایل دهه شصت هم در ایران نمایندگی های فعالی داشتند که به شکل مرتب، اقدام به برپایی کلاس های آموزشی می کردند. از این کلاس ها استقبال خوبی می شد، چراکه مدرک گذراندن این دوره ها اعتبار زیادی داشت و گرفتن دپلم این شرکت ها به این سادگی نبود؛ ۶ ماه آموزش جدی و امتحانات پایان دوره سفت و سخت، نمی گذاشت کسی قسر در برود. این روزها اما مدارک رنگارنگ که معلوم نیست کدام به کدام برتری دارد، بر در و دیوار آرایشگاه ها دیده می شوند، که شاید از همه بهترشان مدارک فنی حرفه ای باشد. اما آیا با این دست کلاس ها (مثلاً دوره های یک ماهه، موسوم به فشرده!) کسی آرایشگر می شود؟ چه می دانیم، شاید بشود! تلفات آرایشگاهی همیشه اینطور نیست که همه چیز خوب و جو آرایشگاه خوش و پرلبخند باشد؛ گاهی هم حوادث ناجوری در این محیط ها می افتد که بخش عمده اش ناگفتنی ست. از جیغ جیغ و گیس کشی و دعواهای معمول زنانه که بگذریم، دیده شده که دوستی های درون آرایشگاهی، گاهی به جاهای ناجور ختم شده اند. دیگر اینکه فضای فریبا و خواستنی آرایشگاه ها باعث تمایل و جلب خانم های بسیاری به این حرفه شده. زنان و دختران زیادی با ورود به این دنیای کاملاً زنانه و آزاد، شخصیت شان دستخوش تغییر شده و چه طلاق ها و چه از راه به در شدن های بسیار که ریشه در محیط کار این بانوان (با عرض معذرت) بی جنبه داشته است. مریم (که گفتیم از پیشکسوت هاست) می گوید: «توی این سال ها که دارم کار می کنم، دخترهای زیادی را دیدم که به اسم آرایشگری آمدند ولی فقط فضای آرایشگاه را دوست داشتند. تا کمی آزادی پیدا می کنند هم خوب خوبه شان سیگاری و مشروب خور می شود، بقیه هم که می روند و اوضاع شان آنقدر ناجور می شود که رویمان نمی شود بگوییم همکار ما بوده… واقعاً محیط آرایشگاه برای این ها خطرناک است.» زنانی هم که به قول او: «تا می آیند توی این فضا، خودشان را گم می کنند و با دست خودشان زندگی شان را خراب می کنند». قصه هایش تمام نشدنی ست… دزدانی هم هستند که آرایشگاه را به عنوان محیط کار انتخاب کرده و از غفلت ناشی از پرچانگی و غیبت های آبدار بعضی ها، استفاده می کنند تا کیف ها و طلاهای مشتریان بیچاره را سرقت کنند. در تمام موارد مشاهده شده هم خانم های شاهد و ناظر، روی یک نکته توافق دارند: «دختره به حدی زبل بود که کارش حرف نداشت! یک لحظه سرم را آنور کردم ببینم خواهرم چه می گوید، دار و ندارم را برد.» شاید اگر آماری وجود داشت که برای محکم کردن ادعایمان ذکر کنیم، متوجه می شدید چرا از دزدی در آرایشگاه ها نوشتیم. آمارشان به شدت بالاست بی تردید. اما خطرات آرایشگاه فقط به این موارد ختم نمی شود؛ حوادث بد دیگری هم هست که در یک لحظه زندگی عده ای از آدم های لبریز از امید و آرزو را به نابودی کشانده اند. بدترین حادثه در سال ۱۳۵۹ اتفاق افتاد. در یک روز شوم، در حالی که سه عروس مثل دسته گل همزمان زیر دستگاه سشوار بودند، سه راهی تقسیم برق اتصال کرد و طفلی ها – هر سه تایشان- پرپر شدند. این اتفاق در یکی از آرایشگاه های معروفی که قبلاً ذکرش رفت، رخ داد. دلیل حادثه، استفاده از تنها یک سیم رابط برای دستگاه های پرمصرف سشوار حرفه ای بود. اما آیا کسی جرات گفتن این خبر به خانواده ها که در انتظار آمدن عروس، داشتند شادی می کردند، را داشت؟ بدتر از آن، وقت رسیدن دامادهای بی خبر بود؛ سه مجنون که مثل صاعقه زده ها، خوابیدن تن بی جان سه عروس در کنار هم را باور نداشتند… چند سال بعد، عروسی دیگر، ماجرای تلخی دیگر؛ وقتی قرار بود برای براق شدن و جلوگیری از قرمز شدن چشم ها، به چشم عروس خانم قطره مخصوص ریخته شود، دستیار آماتور آرایشگر اشتباهاً از چسب مژه استفاده کرد. نتیجه فاجعه بار بود: ابتدا چسبیدن پلک های عروس بیچاره، همراه با سوزش و درد شدید، و آخرش هم از دست دادن دو چشم به جای رفتن به حجله گاه و خانه بخت… قربانی حادثه بعدی عروس نبود، اما مگر فرقی می کند؟ ما بی خود رمانتیکش می کنیم، والا آدم آدم است دیگر. نیست؟ این یکی پوست سرش ور آمد و با موهای بلندش یک جا کنده شد. دلیل: برای ساختن مواد دکلره مو، به جای پودر و اکسیدان، از آمونیاک قوی استفاده شده بود. لابد حالا نچ نچ می کنید و اگر مونث باشید، وحشت برتان می دارد که: ای وای هفته آینده وقت آرایشگاه دارم! اما اگر مذکر هستید، با بنده دست به دعا بلند کنید: خدایا، از این که ما را زن نیافریدی و از این بلایا مصونیم، شدیداً ممنون! گردآوری: آلامتو
۸م آذر
۱۳۸۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آلامتو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]