واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رسالت فراموش شدة ادبيات داستاني
خبرگزاري فارس: نويسنده اين بار زن افسرده خانهداري را به تصوير ميكشد كه هر روز كارهاي تكراري روز قبل را انجام ميدهد و اصلاً براي خودش دقيقهاي وقت نميگذارد. پيرزاد مستقيم و غيرمستقيم بار همه مسئوليتها و زجرهاي زنانه را به گردن اجتماع و همسر و خانه و خانواده مياندازد.
«چراغ ها را من خاموش ميكنم» نوشته «زويا پيرزاد» رماننويس زن مطرح ايراني است. پيرزاد در اين رمان تنهاييهاي گاه و بيگاه آدمها را به واسطه نگاه و زبان زنانه روايت ميكند؛ آدمهايي كه خواسته و ناخواسته زندگيشان در كنار هم به نوعي به تكرار و سكون رسيده است و گويي راهي براي بيرون رفتن از اين سكون و تكرار نمييابند.
«كلاريس آيوازيان» از ارامنه تبريز كه «پيرزاد» داستان را از فكر و زبان او روايت ميكند، به خاطر شغل همسرش ـ آرتوش ـ با پسر بزرگش ـ آرمن ـ و دوقلوهايش ـ آرمينه و آرسينه ـ در آبادان زندگي ميكند. او مدتهاست به تكرار و سكون زندگي در كنار خانوادهاش در هواي گرم و شرجي آبادان، با بوي گاز پالايشگاه، صداي قورباغهها و اخلاقهاي خاله زنكي مادر و تلاش خواهرش براي يافتن شوهري ايدهآل «عادت» كرده است؛ به خصوص به بياعتناييها و سردي و سر فرو بردن «آرتوش» به روزنامه و سؤال هر شبش براي اعلام پايان روز: «چراغها را تو خاموش ميكني يا من؟».
پيرزاد در اين داستان با قلمي زنانه، زني را به تصوير ميكشد كه پركار و فداكار است و روزمرگي و كار زياد به شدت زندگي او را تحت تأثير قرار داده است و گويي مدار زندگي او حول و حوش آشپزخانه و گاه رفت و آمدهاي به منزل آشنايان و دوستان و معدود جلساتي خارج از فضاي خانه ميچرخد.
كلاريس بايد مسئوليت بيمبالاتي و سياسي كاريها و ميهمانيهاي غير مترقبه همسر و سرزدنهاي ناخواندة مادر بيوه و خواهر مجرد و نيز مسئوليت تهيه خوراك و پوشاك و خواباندن كودكان و قصه گفتن آنها را هم بر عهده داشته باشد و آخر شب هم بعد از همه چراغها را خاموش كند. در واقع شخصيت اصلي اين رمان، زني است كه فقط و فقط به كار خانه مشغول است و به رسيدگي به امور فرزندان خود ميپردازد و خودش ميداند كه دچار نوعي تكرار شده است، اما راه و چارهاي براي خودش نميبيند.
او در طول داستان همواره در حال حرف زدن با خودش است و خواننده به ندرت شاهد گفتوگويي ميان او و همسرش ميباشد تا جايي كه به خواننده چنين القا ميشود كه «زن» داستان پيرزاد، به واسطه بچهداري و مسئوليت خانه و زندگي و از همه مهمتر خانهداري، دچار نوعي افسردگي مزمن شده است و كسي نه او را درك ميكند و نه حالش را.
«زن» در اين داستان، تحرك ندارد و منفعل است. او از اين بابت بسيار غمگين و افسرده است و در عين حال هيچ تلاشي نيز براي نجات خودش از اين وضعيت نميكند.
نويسنده اين بار زن افسرده خانهداري را به تصوير ميكشد كه هر روز كارهاي تكراري روز قبل را انجام ميدهد و اصلاً براي خودش دقيقهاي وقت نميگذارد. پيرزاد مستقيم و غيرمستقيم بار همه مسئوليتها و زجرهاي زنانه را به گردن اجتماع و همسر و خانه و خانواده مياندازد.
او با بيان و تكرار هر شبه اين جمله از دهان زن داستان ـ چراغها را من خاموش ميكنم ـ ميخواهد به گونهاي اعتراض خود را به زندگي زناني همچون كلاريس كه درگير خانهداري و بچهداري هستند، برساند و هيچ ارزشي براي تربيت و نگهداري فرزندان و همسرداري و خانهداري قائل نميشود؛ بلكه برعكس، به گونهاي القا ميكند كه خانهداري و همسرداري و بزرگ كردن و تربيت فرزندان نه تنها كار بيهودهاي است؛ بلكه فراتر از آن، نوعي زندگي با اعمال شاقه است.
پيرزاد در حالي به القاي اين تلقين نادرست در اجتماع ميكوشد كه قريب به اتفاق كارشناسان و روانشناسان به اين مسئله تأكيد دارند كه همسرداري و فرزندداري، نوعي نياز فطري بشر به خصوص زنان است و رسيدگي به اين بخش از زندگي براي زنان، اگر چه با مشكلاتي رو به رو باشد، شيرين و خواستني است.
روانشناسان با ارائه راهكار در اين زمينه معتقدند، هر چه كه هستيد، مدير و برنامهريز خوبي باشيد. براي خودتان و علايقتان نيز سهمي در نظر بگيريد. از افراط و تفريطها بپرهيزيد و بكوشيد مشاركت ساير اعضاي خانواده را در انجام امور با خود همراه داشته باشيد. بنابراين صرفاً خانهدار بودن و يا شاغل بودن زن، نميتواند دليلي براي احساس خوشبختي و يا عدم آن باشد. زناني كه براي ورزش، تفريح و مطالعه خود نيز وقت ميگذارند، زنان شادابتري هستند. زن موفق زني است كه با شادابي خود به خانه طراوت ببخشد. هنري داشته باشد، اطلاعاتش به روز باشد، مشاركت فكري كند، براي خودش و براي خانوادهاش به اندازه وقت بگذارد.
از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه زن خانهدار كار بينظيري انجام ميدهد، ولي اهميت كارش ديده نميشود. اين ناديده گرفتن اهميت خانهداري هم از سوي جامعه و هم از سوي خود فرد كاملاً مشهود است. چرا سيماي ما هر جا كه فرد فعاليت زن خانهدار را به تصوير كشيده، آن را با آه و ناله و بياهميتي عجين كرده است؟ در حالي كه هركدام از زنان و مردان توانمند امروز، ماحصل تربيت و عمر مادران ديروز هستند. به نظر ميرسد پرداختن به اين مقوله نياز به تكرار در رسانههاي مختلف داشته باشد.
از نظر روانشناسان و مشاوران خانواده با توجه به تغييرات ساختاري كه در جوامع به وجود آمده و با عنايت به اينكه زن از حصار بيسوادي خارج شده است و در درون جامعه به عنوان نيمي از بدنه فعال در عرصههاي مديريتي و اجرايي شناخته ميشود، هيچ منافاتي ميان خانهداري وي و وظايف اجتماعياش ديده نميشود. بنابراين تقسيمبندي زنان به دو گروه خانهدار و شاغل اساساً اشتباه است. اين تقسيمبندي اين شبهه را ايجاد ميكند كه زن شاغل الزاماً بايد از انجام تكاليف خانهداري مبرا باشد و قصور وي قابل اغماض خواهد بود؛ درحالي كه بايد زنان را به دو گروه مديران متعادل و بيبرنامه تقسيم كرد.
كساني كه اولويت را به شغل ميدهند، هم محبت بين اعضاي خانواده را قرباني خودخواهيهايشان ميكنند و هم در نهايت خودشان هستند كه خسته و تنها ميمانند. در اين بين زناني الگو قرار ميگيرند كه براي فعاليتهاي خانه و بيرون از منزل برنامهريزي دقيقي دارند و از طرف ديگر موفق شدهاند كه مشاركت اعضاي خانواده را در انجام امور به دست آورند.
در جامعه اسلامي ما كه معمار كبير انقلاب، زن را مربي انسان و مظهر تحقق آمال بشري ميداند، از دامن زنان مؤمنه، مردان مرد راهي جبهههاي حق عليه باطل شدند. اين قشر از زنان توانمند هستند كه ميتوانند رهبر نهضتهاي خودباوري، سربلندي و عزت زنان ديگر و در مرتبة بالاتر ملت باشند. بانواني كه مردان و پدران امروز را تحويل نسل جوان دادهاند و به آنها افتخار ميكنيم و بانواني كه بزرگمردان ديروز و دانشمندان امروز را تحويل جامعه دادهاند؛ همگي بانواني داراي تحصيلات كلاسيك و مدرن و مديران بخشهاي مختلف و رئيسان و كارمندان شركتها و ادارات نبودهاند؛ بلكه بانواني هستند كه درس آموخته مكتب ايراني بودند كه دانشگاهشان، نقل قولها و تجربيات مادر بزرگهاي ماست و جزوههايشان، ورق ورق از دفتر عمرشان است كه بايد در بزرگترين مركز علمي، يعني همين زندگي با نمره عالي پاسشان كرد؛ زيرا در تربيت و تعليم جامعه، بانوان پيشتازند.
نياز امروز جامعه، زن خانهداري را ميطلبد كه در دنياي امروز همپايه مردان تأثيرگذار و اجتماعي باشد؛ بيشتر از هر زمان ديگري چالشها را درك كند و در رفع آنها مشاركت داشته باشد؛ زن خانهداري كه با علم روز آشنا باشد تا بتواند همپاي فرزندانش در وادي علوم مختلف گام بردارد و تا مقطعي كه نياز به كمك دارد، راهنمايش باشد؛ زن خانهداري كه هنرمند باشد و با اعجاز خود ميان خانه و جامعه پيوند برقرار كند؛ تكيه گاهي باشد كه بتواند تيمار همسر و تربيت فرزندان را به بهترين نحو انجام دهد، حتي اگر خارج از چهارديواري منزل دكتر، مهندس، معلم، كارمند و... باشد.
متأسفانه آنچه امروزه شاهد آن هستيم اين است كه در جوامع غربي براي اين عشق كه از ذات مقدس زن بر ميخيزد، هيچ ارزشي قائل نيستند و بيشتر ميكوشند با استفاده ابزاري از او به خواستههاي تجاري و اقتصادي خود برسند. در غرب تعريف يك زن توانمند، نيروي انساني با بازدهي مالي است، در حالي كه در فلسفه شرق و به ويژه در جوامع ديني مقام زن را در شايستگي مادر بودنش تعريف كردهاند.
در پايان پيرزاد اگر ميخواست ميتوانست زن داستانش را از اين سردرگمي و افسردگي و تكرار برهاند؛ يعني با راهحلهاي سادهاي چون نظم و برنامهريزي، گنجاندن ساعتهايي براي مطالعه، ورزش و تفريح به راحتي اين مشكل را حل كند؛ ولي ظاهراً وي خواسته است خانهداري و بچهداري را امري معضلگونه و سخت معرفي كند و كاملاً پيداست كه عمدي در اين كار داشته است، به پشتوانة تفكر فمينيستياش!
درست است كه كار زياد و خانهداري بدون وقفه، ممكن است در شادابي روحي زنان نقش داشته باشد و اما در جامعه ما، هيچگاه زنان، تمام ساعات خويش را وقف اين امور نميكنند نويسنده در اين داستان غير منصفانه، به گونهاي به سياهنمايي اين امور پرداخته و اين امور مهم را زنجيري بر دست و پاي زن داستان تصوير كرده است.
فاطمه خوشنما
منبع: ماهنامه نامه جامعه شماره 88
انتهاي متن/
دوشنبه|ا|3|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]