محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826861438
گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مامان من آدم جالبي است! رفتارها- محبوبه افتخاري: وقتي دختر متولد ميشوي يا پسر ديگر دست خودت نيست. بايد مسئوليتهايي كه جامعه و خانواده روي دوشت ميگذارند را بپذيري و همه تلاشت را براي درست انجام دادن اين مسئوليتها انجام دهي. وقتي ميپذيري كه خانم خانه بشوي و يك مادر، ديگر فرقي نميكند كه نقاش باشي يا موسيقيدان يا بازيگر. بهترين شكل اين است كه مادر خوبي هم باشي، خانهدار خوبي هم باشي، كارمند يا هنرمند خوبي هم باشي. وقتي وارد خانه لالهصبوري ميشويم و پاي حرفهاي او و پسرش مينشينيم، ميفهميم كه او همه اين نقشها را خيلي خوب بازي كرده. هم براي پسر 21ساله و دختر 18سالهاش مادر و دوست خوبي بوده و هم در و ديوار و چيدمان وسايل خانهاش، نمونه يك خانهداري با عشق و لذت است. چهارشنبهها صبوري را در سريال « من نه منم» ميبينيد. گفتوگوي ما كه در بعدازظهر يك روز گرم بهاري، بعد از يك تلفن و استقبال لالهصبوري سر و سامان گرفت. گرچه وقت مصاحبه هليا(دخترلاله صبوري) سر كلاس كنكور بود و گپ خانوادگي ما با يك نفر غايب انجام شد، اما حضور بهداد كه فرزند بزرگ اوست و حسابي هم با صبوري اختلاف نظر دارد، باعث شد ما يك وجه مادرانه زيبا از لالهصبوري پيدا كنيم؛ مادري كه چند سالي است انتخاب كرده با بچههايش تنها زندگي كند و با همه سختيها كنار آمده و نقش مادر بودنش را خوب ايفا كرده است. گپ عصرانه ما پر از خنده و شوخيهايي بود كه بين مادر و پسر رد و بدل ميشد؛ مادري كه با پسرش 19سال تفاوت سن دارد و به گفته خودش و تأييد پسرش، بيشتر خواهر بزرگتر بچههايش است تا مادرشان. خواندن صميميترين لحظههاي زندگي لالهصبوري و بچههايش خالي از لطف نيست. اول از لاله صبوري خانهداري كه خانه زيبايي دارد، شروع ميكنيم. چقدر براي زيبا شدن خانهتان وقت ميگذاريد؟ من قبل از اينكه بازيگري را انتخاب كنم، كار هنري ميكردم. به نقاشي علاقه داشتم. به همين دليل، داشتن يك فضاي زيبا كه مورد علاقهام باشد را دوست دارم. معمولا عاشق خرده ريز گرفتن براي دكوراسيون خانه هستم. دنبال جمع كردن دكورهاي كوچك و هارموني ايجاد كردن بين آنها. خيلي سخت نميگيرم كه چيزهاي عجيب و غريبي داشته باشم. بعضي از خانهها خيلي مدرن هستند يا خيلي غيرعادي سنتي كه احساس خانه بودن را به آدم نميدهند. دوست دارم يك فضاي مابين داشته باشم كه هم احساس خانه بودن را منتقل كند و هم زيبايي داشته باشد. چقدر از اين وسايل را خودتان درست ميكنيد؟ بعضيها را كه پيدا نكنم. وقتي از عهدهام بربيايد، خودم درست ميكنم. مثل اين روميزي كه دور دوزياش كردم و بعضيها را هم سفارش ميدهم كه آن شكلي كه دوست دارم، برايم بسازند. براي پيدا كردن وسايل و دكورهايي كه دوست داريد، چقدر وقت ميگذاريد؟ خيلي نميگردم؛ چون خودشان صدايم ميكنند. ولي كلا رفتن به مغازهها و مراكز خريد را دوست دارم. نه اينكه دنبال وسايل بهداشتي و آرايشي و لباس باشم، بلكه بيشتر دنبال وسايل خانه هستم و كارهاي دستي. البته الان مغازهها پر شده از اجناس دكوري چوبي و تايلندي. قبلا صنايع دستي خودمان كه كاربرد هم داشت بيشتر ديده ميشد. مثلا وقتي به يك مغازه در يك شهر شمالي سر ميزدي حتما يك وسيله كه مخصوص آنجاست، پيدا ميكردي. اما الان، وسايل ايراني كه خاص و زيبا هستند انگار كمتر شده. به هر حال، من خيلي جستوجو نميكنم. چيزهايي كه بايد بخرم، خودشان پيدايشان ميشود. اگر كسي نشناسدم و به حرفم نگيرد كه آخر فلان سريال چي ميشود؟! خيلي در همچين مغازههايي ميگردم. تنها خريد ميكنيد؟ بله، اغلب وقتها. البته دخترم هليا همراهم ميآيد ولي تا به حال نشده بهداد براي خريد با من بيرون بيايد. بهداد: من زياد علاقهاي به بيرون رفتن و خريد كردن ندارم. پس شما هيچ وقت وسيله خانه براي مامان نميخريد؟ بهداد: نه زياد. يكبار يك ساعت برايش خريدم كه حس كردم خيلي خوشش نيامد ولي خب احترام گذاشت و نگهش داشت. چرا؟ ساعت زياد داشتيد كه مادر از اين يكي خوشش نيامد؟ بهداد: نه برعكس. اين ساعت را هم بعد از حدود 15-10 سالي كه مادر دنبال ساعتي ميگشت كه خاص باشد و پيدا نميكردم، بيشتر براي خودم خريدم تا يك ساعت داشته باشيم. خانم صبوري! دنبال چه جور ساعتي ميگشتيد؟ خيلي خاص نيست، يك ساعت چوبي با يك قاب بزرگ. يكبار تقريبا چيزي را كه دلم ميخواست پيدا كردم ولي پول همراهم نبود و بعد هم كه به سراغش رفتم، فروخته شده بود. اين خريدكردنهاي مامان خسته كننده نيست؟ بهداد: نه، ديگر عادي شده. صبوري: بعضي وقتها اعتراض ميكند كه ديگر خيلي زياد شدهاند. جمعشان كن. بهداد: خب، آخر مامان كلكسيونهاي عجيبي دارد. مثلا اندازه يك ديوار قفل قديمي جمع كرده يا مثلا چند تا افسار اسب. شمع هم كه عاديترين كلكسيون است. توي خانه همه جا پر از شمع است. اينقدر كه براي دكوراسيون خانه وقت ميگذاريد، براي كارهاي ديگر مثل آشپزي هم وقت و حوصله داريد؟ صبوري: بله، خيلي زياد. دوست دارم هميشه در خانه آشپزي كنم. عاشق غذاهاي سنتي ايراني هستم؛ غذاهايي كه احتياج دارند كه چند ساعت روي گاز باشند تا جا بيفتند. حتي اگر سر كار هم باشم، حتما از شب قبل براي بچهها غذا درست ميكنم. خب، بعضي شبها هم بچهها دوست دارند غذاي بيرون را بخورند ولي خيلي زياد نيست. شايد 2بار در ماه اسم 20- 15مدل غذا را روي يخچال نوشتم و چسباندم تا فراموش نكنم و تقريبا صبحها از بچهها منوي غذا ميگيرم. دستپخت مامان چطور است؟ بهداد: خيلي خوب. چون غذاهايي را كه دوست ندارم درست نميكند. صبوري: من هميشه دوست دارم ميز بچينم براي غذا خوردن. حتي وقتي سرتان شلوغ است؟ بله. حتي وقتي قرار است سرظهر سركار باشم براي بچهها يك ميز ميچينم و ميروم. از كتاب آشپزي كه توي كتابخانهتان هست هم استفاده ميكنيد؟ اين كتاب(مستطاب آشپزي) را بيشتر به دليل اينكه نثر آقاي دريابندري را دوست دارم، خريدم. ولي گاهي اوقات كه غذاهايي خاص را بلد نباشم، به كتاب سري ميزنم. مثلا چند روز پيش والك (يكجور سبزي كوهي) خريدم. بهداد: كه خيلي بوي بدي هم داشت. صبوري: و به كتاب مراجعه كردم. در آشپزي ابداع هم ميكنيد؟ بله. سعي ميكنم چيزهاي جديدي ابداع كنم. مثلا همين ديروز يك غذاي جديد پختم. بهداد: ابداع خوبي بود، خوشمزه شده بود. اين مسئوليتها در كارتان كه ويژگي خاصي هم دارد، تأثير منفي نميگذارد؟ دست و پايتان را نميبندد؟ اصلا، حضور بچهها هميشه كمكم كرده؛ خصوصا در جوان ماندنم. منظورم جوان بودن ظاهري نيست، منظورم روحيه جوان داشتن است. اينكه با 2 تا نوجوان وجوان زندگي كني و در ارتباط باشي و فضاي خانه يك فضاي شاد و صميمي باشد، تأثير مثبتي در روحيه آدم دارد. حتي گاهي جر و بحثهاي بچهها هم جذاب است. ارتباط من با بچهها آنقدر دوستانه است كه گاهي به سمت خواهر بزرگتر بودن ميرود. اين شادي و نشاط بچهها و ارتباط دوستانه و اين رفاقت خيلي در روحيه من تأثير دارد. خيليها را ميبينم كه در جواني شاد و سرحال هستند ولي بعد از اينكه زمان ميگذرد، افتاده و كسل وخسته ميشوند. اين اتفاق خوشبختانه براي من نيفتاد. پدر و مادر خودم هم با اينكه اختلاف سني زيادي با من دارند ولي با آنها هم صميمي هستيم. اصولا خانواده ما با هم پيوسته است. چقدر بچهها روي كارهاي شما نظر ميدهند؟ من هر كاري كه بهم پيشنهاد ميشود را با بچهها در ميان ميگذارم. البته الان كاملا با خيلي از كارگردانها و روش كارها آشنا شدهاند. يك بار هم براي يك كار به حرفشان گوش ندادم و پشيمان شدم. بهداد گفت نرو، هليا هم كه فيلمنامه را خوانده بود گفت اين داستان خوبي نيست. هليا خيلي حوصلهاش زياد است و همه فيلمنامهها را با دقت ميخواند. شما چطور؟ همينقدر حرف مامان را قبول داريد؟ بهداد: من هم براي همه كارهايم مشورت ميكنم. صبوري: ولي گوش نميدهد. بهداد: سعي ميكنم به نظراتش احترام بگذارم ولي آخر كار بايد چيزي را انجام بدهم كه خودم هم دوست دارم. قبول نداريد او چندتا پيراهن بيشتر از شما پاره كرده؟ بهداد: چرا. اين را قبول دارم كه تجربهاش بيشتر است ولي آدم بايد خودش هم كاري را كه انجام ميدهد، دوست داشته باشد. زمان اين تبادل نظرها بحث و جدل هم ميكنيد؟ قهر چطور؟ بهداد: زياد، مدتي قهرها طولاني ميشد؛ چون هر دو تاي ما مثل دو دوست مغرور بوديم و هيچ كدام حاضر به عذرخواهي نبوديم. ولي الان، زياد كار به قهر و دعوا نميكشد. لاله صبوري وسط اين حرفها از پشت ميز بلند ميشود و به آشپزخانه ميرود تا برايمان چاي بريزد و از همان جا ميگويد: بهداد ميآيد ميگويد، صبوري، ببين صبوري، حالا ديگر يه چيزي شده ديگر صبوري. حالا ببخشيد ديگر. دو تا صبوري ميگويد و ميرود. بهداد: بيشتر من براي آشتي جلو ميروم. با بهداد بيشتر بحث ميكنيد يا هليا؟ صبوري: حالا ديگر خيلي بحثمان نميشود. اين روزها كه بچهها بزرگتر شدند، شلوغيهامان كمتر شده. قبلا من بيشتر شروع به بحث ميكردم،هي تذكر ميدادم كه چرا اين جوري ميكنيد؟ چرا اتاقتان را مرتب نميكنيد؟ و... الان به اين نتيجه رسيديد كه با صلح پيش برويد؟ يك جورهايي با بزرگ شدن بچهها انگار به تفاهم رسيديم، چون فهميديم كه بايد همديگر را درك كنيم. به يك درك مشترك رسيديم. چقدر وقت ميگذاريد براي رسيدن به اين درك مشترك؟ آن هم با اين همه مشغله كاري؟ صبوري: اين درك و تفاهم چيزي نيست كه يك دفعه به وجود آمده باشد. اين درك، چيزي است كه از ابتداي رابطه شروع ميشود و بستگي به نگرش آنها و خصوصا پدر و مادر دارد. چون در نهايت ما براي اين كار ميكنيم كه زندگي بهتري داشته باشيم. زندگي بهتر داشتن يعني ساعتهاي بهتري را كنار بچهها گذراندن. اگر وقت نداشته باشي با بچهها ارتباط برقرار كني، پس چرا اصلا كار ميكني. وقتي روابط به اين ختم ميشد كه كجا ميروي؟ با كي ميروي؟ خب، اين شكلش شايد آزاردهنده باشد. هم براي بچهها هم براي مادر و پدر، ولي توي خانه ما هليا از راه ميرسد و همه اتفاقات روزمرهاش را تعريف ميكند. اين رابطه با مامان مورد قبولت هست؟ با هم روابط خصوصي هم داريد، يعني درد دل هم ميكنيد؟ بهداد: بله. چون مامان خودش كار هنري ميكند من را درك و حمايت ميكند. با هم زياد حرف ميزنيم. صبوري: گاهي اوقات اين دايرههاي خصوصي با بهداد و هليا نقاط مشترك هم دارد. من با بهداد خيلي درد دل ميكنم؛ چون هليا خيلي احساساتش را درگير ميكند و ميبينم كه خيلي غمگين ميشود، سعي ميكنم درباره مشكلات جدي با او حرف نزنم. ولي بهداد عاقلانهتر رفتار ميكند، غمگين ميشود ولي برخوردش عاقلانهتر است. دوست نداشتي مادرت يك مادر عادي بود و اين ويژگيهاي تنها با مادر زندگي كردن را تحمل نميكردي؟ بهداد: نه، من هيچ وقت حس نكردم رفتار يا كار مادرم آزارم ميدهد. خودش هميشه اين تعادل را برقرار كرده. درست است كه زودتر از هم سن و سالهايم بزرگ شدم و چيزهايي را تجربه كردم كه آنها تجربه نكردند ولي اين بزرگ شدن را دوست دارم. اين بزرگ شدن، درد ندارد؟ بهداد: چرا درد دارد. ولي هميشه خوشحال بودم كه به خاطر نوع زندگيام ميتوانم چيزهاي متفاوتي را تجربه كنم و خيلي عادي نباشم. به دردش ميارزد. شما چطور، اين طور زندگي كردن، دانشگاه رفتن با داشتن 2 تا بچه سخت نبود؟ صبوري: نه، من سال 72 تصميم گرفتم بروم دانشگاه؛ يعني 10 سال بعد از گرفتن ديپلمم و سال 73 دانشگاه قبول شدم. با رتبه 23 كنكور سراسري. تعدادي واحدهاي پيشنياز را گذراندم و رفتم دانشكده سينما و تئاتر، چون ادبيات را دوست داشتم و مينوشتم و آن روزها مادر و پدرم خيلي كمكم كردند، خيلي زياد. اگر الان همه چيز رو به راه است (ميزند به تخته) به خاطر حمايتهاي مادر و پدرم بود كه يك روز هم تنهايمان نگذاشتند. يك دورهاي ما با هم زندگي ميكرديم و يا بچهها آنجا بودند. با اين شلوغي زندگي درس خواندن مامان احساس نميكرديد زندگي نابهساماني داريد؟ بهداد: اصلا. به خاطر اينكه پدر بزرگ و مادربزرگم خيلي خوبند، هيچ وقت جاي خالي حس نكردم. من مادربزرگم را خيلي دوست دارم. آنقدر كه بعضي وقتها مامان حسودياش ميشود. يعني با مادربزرگ صميميتر هستيد؟ بهداد: نه، منظورم اين است كه اصلا شبيه مادربزرگهاي پير نيست. وقتي با هم بيرون ميرويم همه فكر ميكنند مادربزرگم مادرم است. و وقتي با مادرت بيرون ميروي چطور؟ بهداد: با مامان ترجيح ميدهم بيرون نروم؛ چون برخوردها زياد است. بيشتر آدمها البته لطف دارند ولي بعضيها هم نظرهايي ميدهند كه من عصباني ميشوم و مامان سعي ميكند آرامم كند. توي دانشگاه به همكلاسيات ميگويي كه مادرت لاله صبوري است يا نه؟ بهداد: خودم نميگويم ولي ميفهمند. چرا نميگويي؟ بهداد: نميدانم. خيلي دوست ندارم البته مامانم محبوب است. هركسي ميفهمد، حس مثبتي نشان ميدهد. بهداد! در چه چيزهايي با مامان تفاهم داري؟ صبوري: بهداد كلا با خيلي از خصوصيات من و هليا مخالف است. اين بار كه من بيكار شدم 2 تا تفنگ بخريم و وسط هال بجنگيم. بهداد: خب، مثلا من مدل موسيقيام با مدل موسيقي مامان فرق ميكند. آخر مامان وقتي يك آهنگي را دوست دارد خيلي گوش ميدهد. آن قدر كه متنفر شود. ديگر هر چند روز يك بار به من ميگويد CD جديد رايت كن توي ماشين گوش بدهم ميگويم مامان! آخر هيچكس جديد نخوانده! صبوري: من هم وقتي پيشنهاد ميكنم فيلمي خوب است يا اصرار ميكنم كه بهداد ببيند، عمدا آن فيلم را نگاه نميكند مگر اينكه بتوانم خيلي جذبش كنم. آن وقت با اين اختلاف سليقه، مشكلي پيش نميآيد؟ صبوري: نه، هركس دوست ندارد فيلم را نميبيند يا كاري كه دوست ندارد را انجام نميدهد. ببينيد، شايد الان به نظر خوانندهها اين حرفها مصنوعي باشد. اين همه تفاهم داشتن ولي اين درك در مدت زيادي ايجاد شده. شايد اين تفاهم پيدا كردن ناشي از تربيت سنتي و تربيت مدرني است كه هميشه در خانواده ما بوده. احترام گذاشتن به بقيه، احترام بزرگترها را نگه داشتن كه امروز متاسفانه كم شده، هميشه در خانواده ما بوده. يعني تو و هليا دعوا نميكنيد و تفاهم داريد؟ بهداد: دعواي دعوا كه نه، با هم كل كل ميكنيم. يك شوخي كه بعضي وقتها جدي ميشود. مامان پا در مياني نميكند؟ بهداد: نه، آخر زياد جدي نيست. صبوري: بعضي وقتها كه اين كلكل كردنها نزديك 45 دقيقه طول ميكشد ديگر كلافه ميشوم و ميگويم بس است ولي الان كه بزرگتر شدهاند كلا كمتر دخالت ميكنم. شما كه به اين تفاهمها رسيديد، ميتوانيد همديگر را غافلگير هم بكنيد؟ مامان بيشتر شما را غافلگير ميكند يا شما او را؟ بهداد: خب، مامان من كه كلا آدم جالبي است، هميشه كارهاي عجيب و غريب ميكند. صبوري: بهداد هم در مورد كارهايش چيزي نميگويد. آدم را در عمل انجام شده ميگذارد. مثلا يك دفعه ميبيني سيستم صوتي ماشين عوض شده. بهداد: مامان هم مثل ديشب مثلا وقتي تصميم گرفت ميآيد و ميگويد من ميخواهم مصاحبه كنم. تو راضي نبودي؟ بهداد: گفتم من نميآيم. ولي امروز ديگر مامان گذاشتت تو عمل انجام شده و ديگر دعوت كرد كه از اتاق بيايي بيرون. اطرافيان كه هي يادآوري ميكنند كه بچهها بزرگ ميشوند و ميروند دنبال زندگيشان ولي من سعي ميكنم به اين ترس خيلي فكر نكنم. سعي كردم آن ايدهآلپرستي را تغيير بدهم. به خوش بودن با جزييات زندگي. بهداد: من هستم. من گفتم نميروم. هستم. شده به خاطر تنها نشدن مامان مسيري را در زندگيات عوض كني؟ بهداد: يكي دو بار پيش آمد كه براي درس بروم خارج، ولي نرفتم. چون كلا رفتن را دوست ندارم و خب مامان هم دليل ديگر بود. صبوري: بله، به خاطر من صرف نظر كرده. ساعت نزديك 4 است. گفتوگوي 2 ساعته ما اين قدر صميمانه شد كه زمان را نفهميديم. صبوري خوشحال است كه بهداد با مصاحبه كنار آمده و حرف زده و جاي هليا را چند بار بين حرفهايمان خالي ميكند. خانه لاله صبوري آن قدر گرم و راحت است كه گپمان به يك مهماني عصرانه شبيهتر بود تا مصاحبه. صبوري: يكي از تخصصهاي بهداد تو چپ كردن ماشين است. يك دفعه زنگ ميزند ميگويد مامان ماشين چپ شد. بهداد: مامان هم (رو به مادرش: بگم؟) صبوري: بله، بگو براي خودم هم جالب است. بهداد: مامان هم تخصص دارد درهاي ماشين را از جا دربياورد. يك بار رفتم در پاركينگ از ماشين چيزي بردارم ديدم يك پرايد هست كه درش كنده شده و ستونش كج شده روي شيشه هم يك كاغذ چسبانده بود: «ماشين خودمه به تو هم مربوط نميشه!» با اين صميميت، نميترسيد يك روزي بچهها از پيشتان بروند و تنها شويد؟ (صبوري بغض كرده، سعي ميكند گريه نكند ولي چشمهايش سرخ ميشود) درست دست گذاشتيد روي نقطه ضعفم. اين ترس هميشه با من هست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1371]
صفحات پیشنهادی
گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش
گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش-مامان من آدم جالبي است! رفتارها- محبوبه افتخاري: وقتي دختر متولد ميشوي يا پسر ديگر دست خودت نيست.
گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش-مامان من آدم جالبي است! رفتارها- محبوبه افتخاري: وقتي دختر متولد ميشوي يا پسر ديگر دست خودت نيست.
آقایان آمریکایی لطفا بفرمائید بیرون!
نرم افزار رایت سریع و آسان CD و DVD ImTOO Burner Studio 1.0.63.1012 · آقایان آمریکایی لطفا بفرمائید بیرون! گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش .
نرم افزار رایت سریع و آسان CD و DVD ImTOO Burner Studio 1.0.63.1012 · آقایان آمریکایی لطفا بفرمائید بیرون! گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش .
نرم افزار رایت سریع و آسان CD و DVD ImTOO Burner Studio ...
نرم افزار رایت سریع و آسان CD و DVD ImTOO Burner Studio 1.0.63.1012 · آقایان آمریکایی لطفا بفرمائید بیرون! گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش .
نرم افزار رایت سریع و آسان CD و DVD ImTOO Burner Studio 1.0.63.1012 · آقایان آمریکایی لطفا بفرمائید بیرون! گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش .
مایلی كهن از وضعیت تیم امید می گوید
مایلی كهن از وضعیت تیم امید می گوید · نهمين نمايشگاه بين المللي بازرگاني در اروميه به کار خود پايان داد · گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش ... گفتگو ...
مایلی كهن از وضعیت تیم امید می گوید · نهمين نمايشگاه بين المللي بازرگاني در اروميه به کار خود پايان داد · گفتگوی جالب و خواندنی با لاله صبوری و پسرش ... گفتگو ...
عکس و گفتگو با رضا رشیدپور و همسرش
عکس و گفتگو با رضا رشیدپور و همسرش-خودش را اينگونه معرفي ميكند: هجدهم ... معمولا تمام مصاحبهها با بيوگرافي آغاز ميشود، اما به دليل تكرار، خيلي شروع جالبي نخواهد بود. ... از پسر هفت ساله تا پيرمرد هفتاد ساله كه به من اظهار لطف كرده و ميگويند ما هر روز با .... 7516 عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری 3673 عکس: ده جهنم به روايت .
عکس و گفتگو با رضا رشیدپور و همسرش-خودش را اينگونه معرفي ميكند: هجدهم ... معمولا تمام مصاحبهها با بيوگرافي آغاز ميشود، اما به دليل تكرار، خيلي شروع جالبي نخواهد بود. ... از پسر هفت ساله تا پيرمرد هفتاد ساله كه به من اظهار لطف كرده و ميگويند ما هر روز با .... 7516 عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری 3673 عکس: ده جهنم به روايت .
گالری عکسهای عاشقانه
گالری عکسهای عاشقانه-عکس و گفتگو با زهره حمید&# ... عکس : امیر جعفری و همسرش و پسرش ... عكسهاي جالب و مضحك ... عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری ...
گالری عکسهای عاشقانه-عکس و گفتگو با زهره حمید&# ... عکس : امیر جعفری و همسرش و پسرش ... عكسهاي جالب و مضحك ... عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری ...
عکسها و مطالب جذاب و دیدنی (8)
4605 عکس : بزرگترين مراسم ازدواج دسته جمعى 6342 تصاویر جالب: کنکور 87 ... 7516 عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری 3673 عکس: ده جهنم به روايت رويترز !
4605 عکس : بزرگترين مراسم ازدواج دسته جمعى 6342 تصاویر جالب: کنکور 87 ... 7516 عکس و گفتگوی خواندنی با لاله صبوری 3673 عکس: ده جهنم به روايت رويترز !
-
گوناگون
پربازدیدترینها