واضح آرشیو وب فارسی:جهان نیوز: شرط شهيداحمدي براي ازدواج با همسرش
شهيد مصطفي احمدي روشن متولد سال 1358 و دانشآموخته دانشگاه صنعتي شريف، كه يكي از مديران نيروگاه نطنز اصفهان در بخش تامين كالا و خريد تجهيزات هسته اي در بخش غني سازي بود، هفته گذشته به طور ناجوانمردانه توسط عوامل دشمنان نظام جمهوري اسلامي ترور شد و به شهادت رسيد.
پس از شهادت اين دانشمند جوان نخبه، به سراغ يكي از دوستان شهيد مصطفي احمدي روشن رفتيم تا درباره خصوصيات اخلاقي و علمي اين شهيد بيشتر بدانيم؛ اين دوست شهيد، با وجود اينكه وضع روحي مناسبي نداشت اما به سؤالات ما پاسخ گفت.
دوست شهيد احمدي روشن در طول گفت وگوي خود با فارس، حتي يك لحظه هم اشك از چشمانش پاك نشد. ميگفت: دوستي او با تمام دوستيهاي ديگر مصطفي فرق داشت و براي اين گفته خود اين طور استدلال كرد كه همه دوستان مصطفي حزبالهي و بسيجي بودند اما من خط و ربط سياسي متفاوتي با مصطفي داشتم.
*مصطفي ميدانست شهيد ميشود
وي ميگفت مصطفي ميدانست شهيد ميشود؛ تقريباً مصطفي هيچ وقت تهديد نشد و من به او ميگفتم كه فكر ميكني زرنگ هستي كه تهديدت نميكنند؟ ولي مصطفي همه چيز را ميدانست؛ مصطفي را تهديد نميكردند چون آن كسي را كه ميخواهند بكشند تهديد نميكنند. وقتي زنگ ميزنند و من را تهديد ميكنند قطعاً جايگاهم از آن كسي كه ميخواهند از بين ببرندش پايينتر است.
"مصطفي هر چه ميتوانست و از دستش برميآمد براي هر كسي كه ميتوانست كار انجام ميداد؛ من دوست ندارم پشت سر كسي كه الان نيست غلو كنم و بيدليل از مصطفي تعريف نميكنم. اما مصطفي واقعاً اهل خدمت به مردم بود."
وي افزود: پيش هر كسي كه برويد و در مورد مصطفي بپرسيد خصوصيات اخلاقي او را ميداند؛ حتي بچههاي بسيج دانشگاه شريف هم به خوبي مصطفي را ميشناسند.
*جسارت، شجاعت،هوش،سواد بالا و ايمان قوي از صفات مصطفي بود
اين دوست شهيد احمدي روشن زماني كه ميخواست پشتكار و تلاش مصطفي را مورد اشاره قرار دهد ميگفت: مصطفي واقعا آدم قدبلندي بود؛ چندين خاصيت داشت كه به اعتقاد من خيلي از افراد شايد دو يا سه تا از اين خاصيتها را بيشتر نداشته باشند و تقريبا اين خاصيتها را در كنار هم هيچ كس با هم ندارد.
مصطفي جسور بود، شجاع بود، باهوش بود، باسواد بود و با ايمان بود. شايد من همه اين صفات را داشته باشم اما مثل مصطفي با ايمان نيستم.
مصطفي را هيچ وقت تهديد نكرده بودند؛ در حالي كه خيليهاي ديگر بودند و هستند كه تهديد ميشوند.
مصطفي از خيلي از همكارانش يك سر و گردن بالاتر بود.
*كار سازمان انرژي اتمي براي مصطفي خيلي مهم بود
"مصطفي اگر ميخواست يك كار پيش برود به هر طريقي مينشست و نقشه ميكشيد؛ كار سازمان براي مصطفي خيلي مهم بود و هميشه مي خواست كه كار سازمان پيش برود."
*شرط مصطفي براي ازدواج با همسرش/عموي شهيدش براي او اسطوره بود
اين دوست شهيد احمدي روشن گفت: يكي از دوستان نقل ميكرد كه شرط ازدواج مصطفي با همسرش اين بوده كه اگر يك روز ازدواج كرديم و من خواستم به لبنان بروم و شهيد شوم حق نداري جلوي من را بگيري. مصطفي يك عموي شهيد داشت كه براي مصطفي اسطوره بود.
*هميشه به مصطفي ميگفتم قدر تو را نميدانند
"خط و ربط سياسي ما كاملا متفاوت بود و هميشه با هم سر اين موضوعها دعوا داشتيم؛ اما مصطفي با وجود اينكه براي روي كار آمدن دولت نهم تلاش كرده بود بعد از انتخابات مثل بعضيها پست و مقام نگرفت. من هميشه به مصطفي ميگفتم قدر تو را نميدانند چرا كه واقعا فاصله مصطفي با بقيه زياد بود. يعني اصلا ملاحظه كاري نميكرد. خيلي كارهايش حساب و كتاب داشت."
*بيتالمال براي مصطفي خيلي مهم بود/حقالناس برايش مهم تر بود
"از آن روز كه به ياد دارم مصطفي هميشه رشد ميكرد و دليل اين مسئله آن بود كه تا آنجا كه ميتوانست مبارزه ميكرد و براي پيشبرد اهدافش ميجنگيد و هيچ وقت عقبنشيني نمي كرد. مصطفي ميگفت بايد تا آنجا كه ميشود صرفهجويي كرد؛ بيتالمال براي مصطفي خيلي مهم بود اما بيش از بيتالمال حقالناس برايش مهم بود. مصطفي ميگفت كه نبايد مديون كسي باشد. برخي از مديران دولتي براي پيشرفت خود حق مردم را نميدهند ولي مصطفي هرگز اين كار را نميكرد و هميشه ميخواست حق مردم را بدهد. مصطفي وقتي ميديد حق با كسي است يك لحظه هم غفلت نميكرد. مصطفي براي همه ما مثل يك كوه بود. مصطفي واقعا جنگجو بود و وقتي ميخواست هدفش را به سرانجام برساند هيچ چيز جلودارش نبود."
*پشت تمام افكار مصطفي منطق وجود داشت
به گفته اين دوست شهيد احمدي روشن، مصطفي اين طور نبود كه كوركورانه يك مسئلهاي را قبول كند. مثلا اگر به ولايت فقيه اعتقاد داشت اعتقادش روي تفكر بود و همواره در حال استدلال براي مسائل بود. مصطفي هميشه با اعتقاد پيش ميرفت و براي پيشرفت شغلي مسائل را مثل بعضيها مطرح نميكرد و آگاهانه نسبت به اين مسائل اعتقاد داشت. مصطفي براي كارهايش فكر ميكرد و پشت فكرش منطق داشت. وقتي هم كه من با مصطفي حرف ميزدم مصطفي حرفهايم را كاملا گوش ميكرد و بعد رد يا تائيد ميكرد.
*مصطفي هميشه به فكر نابودي آمريكا و اسرائيل بود
"خيلي به مصطفي اصرار كردم از سازمان بيرون بيايد. ميدانستيم كه بالاخره يك بلايي سر مصطفي ميآورند ولي فكر مصطفي چيز ديگري بود و هميشه ميگفت بايد كاري كنيم كه آمريكا و اسرائيل نابود شوند. ميگفت اگر ما نباشيم چه كسي اين كار را انجام دهد؟ مصطفي ارزش خودش را خوب ميدانست.
مصطفي خيلي به پدر و مادرش علاقه داشت و هميشه ميگفت دوست دارد آنقدر كار كند كه پدرش ديگر كار نكند؛ پدر مصطفي يك راننده مينيبوس بود يعني از فقيرترين اقشار جامعه."
*مصطفي در كودكي در ميني بوس پدرش شاگردي مي كرد
اين دوست شهيد مصطفي احمدي روشن ادامه داد: زماني كه مصطفي كوچك بود ميگفت كنار پدرش شاگردي ميكرده. مصطفي ميگفت مادرش همه چيز او است. مصطفي الان به آن آرزويي كه داشت رسيده است. مصطفي خوار چشم دشمنان بود؛ من به مصطفي ميگفتم كه از اين كار بيرون بيايد. چرا كه همه چيز را ميدانستيم. حتي يك بار پيشنهاد معاون استانداري به وي داده بودند و اين مربوط به زماني بود كه يك كارشناس معمولي بود و هنوز مدير نشده بود.
*مصطفي جزء 5-6 نفري بود كه اولين بار غنيسازي را انجام دادند
"مصطفي جزء 5-6 نفري بود كه اولين بار توانسته بودند غنيسازي را انجام دهند ولي اسمش براي جايزهاي كه رياست جمهوري داد نرفت."
*مصطفي مي خواست پست بگيرد تا كار انجام دهد
"مصطفي كاري كه فكر ميكرد درست است انجام ميداد؛ هيچ كس نيست بگويد مقام را دوست ندارد؛ مصطفي هم دوست داشت پست بگيرد ولي پست را براي اين ميخواست كه كار انجام دهد؛ البته مصطفي به خاطر پست و مقام حاضر نبود با هيچ كس ببندد."
*اگر مصطفي در يك تصادف كشته مي شد خيلي غصه ميخوردم
مصطفي با آقاي عباسي همكار بود؛ آقاي عباسي آن خاطرهاي كه به او سوء قصد كرده بودند را برايش تعريف كرده بود و ميخواست مصطفي حواسش باشد. آقاي عباسي به مصطفي گفته بود وقتي بمب را به در ماشينش چسباندند از قبل آن موتورسوار را كنترل ميكرد. ابتدا با خودش ميگويد بروم و موتورسوار را بگيرم يا اينكه مواظب بمب باشم و در نهايت در را باز ميكند و از ماشين بيرون ميآيد و در ديگر ماشين را هم باز ميكند و خانمش را بيرون ميآورد. مصطفي هم هميشه ميگفت اگر روزي اتفاقي افتاد بايد حواسش باشد. اگر مصطفي در يك تصادف كشته مي شد خيلي غصه ميخوردم ولي واقعا به آرزويش رسيد.
مصطفي با وجود اينكه از خطرات كارش مطلع بود هميشه ميخنديد و هيچ وقت غم به دلش راه نميداد و هميشه ميگفت: "ترسو مرد"
مصطفي به آرزوي قلبي خودش رسيد؛ مصطفي از قبل ميدانست كه شهيد ميشود.
شنبه|ا|24|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جهان نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]