تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زبان، درنده اى است كه اگر رها شود، گاز مى گيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845015163




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب  - محمد رضا حکیمى من در این گفتار در پى آنم که زیرساز زندگى على علیه‏ السلام و اهمیت بحث در آن باره را تا حدى روشن کنم و فلسفه لزوم توجه به طرز فکر و عمل امام را اگر امکانات بگذارند بر ملا سازم، تا اجتماع ببیند که اگر هر صبح همراه نشریات یومیّه، یک کتاب هم در زندگى على به دست مردم بدهد زیاد نیست، بلکه تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى همین است و بس، که زندگی على روش و اجتماعى على پسند بسازیم، و در این راه اگر نیروى شورانگیز ولاى على و معنویت خلاق تشیع و نشاط سازنده طبقه جوان به همگامى برخیزند، به رسیدن به مقصود، امیدها خواهیم داشت و دیگر گناه یأس مرتکب نخواهیم گشت. پس اکنون، منظور این نوشته نشان دادن موقعیت تربیتى على است در تاریخ انسان و هم نمایاندن فلسفه پیگیرى از این رشته بحث و گفتگو که مخصوصا نگارنده این صفحات در زندگى خویش زیاد بدان اهتمام ورزیده است و یقین است که در این گفتار از من توقع داشته نشده که درباره عظمت ذاتى و شخصیت على سخن سر کنم و حتى از آن بیکرانه بحر قسمت یکروزه‏اى در کوزه ریزم، چه این کار از بزرگانى همچون ابن‏سینا و نصیرالدین طوسى بر نیامد که با کلماتى کوتاه دهشتزدگى خود را در برابر این عظمت بتوان عظمت نشان دادند و مبهوت به دیواره تاریخ تکیه کردند چون واقعیت على همچون واقعیت اسرار بزرگ است که هر چه انسان بدانها نزدیک شود و بکاود و پی‏برد، بیشتر مرعوب می‏شود و از زبان می‏افتد. درباره شخصیت و عظمت على همین بس که انسان هر چند هم پر مطالعه و دانش اندوخته باشد به اشاره‏اى بگذرد، زیرا بُعد شناسایى على بُعد مطالعه و دانشها و مقیاسهاى بشرى نیست. آن کس که در دریایى بى ساحل و کبود دست و پا می‏زند و خورشید را می‏نگرد که از سمتى از آب طلوع می‏کند و از سمت دیگر در آب فرو می‏رود درباره این دریا، چه بگوید؟ جز این که همین قدر بفهماند که در دریا افتاده‏ام و در دامن امواج کوه پیکر این دریا خاره‏اى گران خاشه‏اى بیش نیست. على همان بیکران دریایى است که خورشید همه ارزشهاى زندگى و احساس و شعر انسانى از سویى از آن می‏دمد و از سویى در آن غروب می‏کند و گنجایش سطح هستى على است که می‏تواند تمام فروغ‏هاى ارزیابى شده وجود را بگیرد و از خود متجلى سازد، انسان در این دریا افتاده چه بگوید؟ جز این که بگوید من هم دستخوش امواج این دریا شده‏ام. عشق همیشه از رسیدن به زیباییهاى عظمت بار و پر غرور سرچشمه می‏گیرد و تا ممکن گردد درباره آن زیباییها گفتگو و تفسیر شود ولو در حدیث دیگران، چنان می‏شود، ولى همین که از حد تعریف گذشت زبان بسته می‏شود و چشم دل باز، و عشق در عمق روح ریشه می‏دواند و هر دم بر تجلیات و دامنگیری‏هایش افزوده می‏گردد. کم کم غبار و خاکسترى نمی‏ماند و آتشِ گل انداخته عشق می‏سوزد و می‏سوزاند و بى سر و سامان می‏کند. عاشقان دیگر سر و سامان نمی‏دانند. واقعیت متجلى على در همه مظاهر زیباییهاى عظمت پیوند: احساس، نفوذ، دید، عدالت، تقوا، شجاعت، رادى، بزرگى، سخاوت، اصالت احساس وظیفه، انسان‏دوستى بیکران، حقوق‏شناسى باریک، یتیم نوازى و زاغه جویى، پیریزى فلسفه‏هاى عمیق، محبت و شور زندگى، ایثار، نیایش و عبادتِ از گنجایش بِدر، ولایت مطلق و نفوذ در روح عالم و تسلط بر ملکوت ماهیات به اذن و اراده خدا، روشن اندیشان را وا داشت، که نه تنها على را پیشواى خود بدانند بلکه به او عشق بورزند، او را بزرگ دارند و بزرگ، آنگونه که انسانها هماهنگ شوند و انسانى را بزرگ دارند، براى انسانیت، براى حق... براى حقیقت جاودان... براى آن فروغ مطلق و بى انتهایى که از مرزهاى اندیشه می‏گذرد. آنان که به درستى شناختند که باید به فکر انسان باشند، آنان که فهمیدند که باید صخره مانند تکیه گاه پیکره‏اى واقع شوند که در پرتو شخصیتش کوچکترین پدیده حقوقى پایمال نگردد و تعلیماتش زندگى سازد و زندگی‏هاى مرگ گونه را خراب کند، آنان که دانستند که باید بکوشند تا یک روز، در یک اجتماع، یک طفل یتیم، حتى از یک حق خود هم محروم نماند و آنان‏که به انسان و ارزش انسان ایمان آوردند، رفتند که على را یارى کنند و طنین تکان دهنده این نداى حماسى را همه جا برسانند و همراه نور خورشید به هر کرانه‏اش بریزند. این حقیقتها بود که عشقى خون فرجام و محبتى دامنگیر آفرید و براى اینها و این وظیفه بزرگ انسانى بود که انسانهاى بزرگى همچون: سلمان فارسى، اباذر غفارى، مقداد کندى، محمد بن ابى بکر، عبداللّه‏ بن مسعود، سعد بن عباده، قیس بن سعد، مالک اَشتر نَخَعى، سعید بن قیس همدانى، هاشم مِرقال، کمیل بن زیاد، حُجر بن عدى، عمرو بن حَمِق خزاعى، میثم تمّار، رُشید هجرى، سعید بن جبیر، عبداللّه‏ بن عفیف، سلیمان بن صُرد خزاعى، عبداللّه‏ بن سعید اَزدى، محمد ابن ابى عُمیر، ابن سکّیت و صدها نفر دیگر رفتند و به جرم على دوستى (که در واقع همان انسان دوستى مطلق بود، چه بگفته روسو: دوستى انسانیت جز دوستى على نیست)1 سوختند و نابود شدند و خاکستر گرم خود را بر ارواح پاشیدند... اینها بود که رفتند و تاریخ علی‏شناسى و تشیع را با خون آزادگان نوشتند و شهداى عظیم کربلا سرود پیروزى خونرنگ خود را در خیمه تاریخ نواختند و بزرگترین سرمشق را به آزادیخواهان و مصلحان دادند. اینها بود که سادات حسنى و حسینى هر دم در هر گوشه خروج کردند و زندگى خود را باتند رنگ خون زینت دادند و اولاد على و فاطمه لاى دیوارها گذارده می‏شدند و در ساختمان یک شهر اسلامى کار استوانه را به دوش می‏گرفتند، و ابوالفرج اصفهانى کتاب «مقاتل الطالبیّین» را نوشت. اینها بود که جوانان شیعه مذهب غیور که آتش عشق على مشتعلشان ساخته بود، در کوچه‏ها و خیابانهاى کوفه حرکت می‏کردند و پرچمهاى خونین خود را در میان نخلستانها می‏گرداندند و با شعار شورآور «یا منصوُر اَمِتْ» هیجان خلق می‏کردند. اینها بود که اصحاب بزرگوار ائمه با چه خون جگرها و دردها و مشقتها، تعلیمات شیعه را نشر می‏دادند، عقیده شناسان و حقوقدانان بزرگ تربیت می‏شدند و امام صادق 4000 تن را تربیت می‏کرد و جابر بن حیّان پدر شیمى را پرورش می‏داد. اینها بود که محدثان و ادیبان و دانشمندانى مانند: شیخ ابوالحسن علان رازى، حافظ بدیع الزّمان همدانى، ابوالحسین بن طرخان کِندى، ابوالمحاسن رویانى، شیخ ابوعلى فتّال نیشابورى، ابن هانى اندلسى، مؤید الدین طغرائى، شیح جمال الدین حمدانى، شیخ حسن بن محمد سکاکینى، شمس الدین محمد مکّى، حکیم صدرالدین دشتکى، شیخ نورالدین علایى محقّق ثانى، شیخ زین الدین عاملى، شیخ شهاب الدین خراسانى، قاضى نوراللّه‏ شوشترى و... که سر و کارشان با علم و کتاب و مدرسه بود به هیجان آمدند و در راه نوامیس انسانى تشیع شهید گشتند و سر فصل کتاب علم را با خون آذین بستند و خون جوشنده خود را برافق تاریک پاشیدند و خاطرات «مرگ سقراط» را تجدید کردند، و علامه امینى از پس کرانه‏هاى احساسات خویش دست برآورد و کتاب آنان: «شهداء الفضیله» را نوشت. اینها بود که شعراى پرشور و متفکر و با شخصیت و مبارزى همچون: نابغه جَعدى، فرزدق، کُمیت اسدى، سید حِمیرى، ابوتمّام طائى، دِعبل خُزاعى، حمّانى کوفى، ابوفراس حمدانى، شریف رضى، عبدى کوفى، اشجع سلمى، کُثیِّر عزّه، ابن الرّومى، ابوالفتح کشاجم، صنوبرى، مفجّع، ناشى صغیر، ابن حمّاد، ابن طباطبا، ابوالفرج رازى، مهیار دیلمى، ابوالعلاء معرّى، صفی‏الدین حِلّى، ابوحامد انطاکى، قاضى تَنوخى، رودکى، فردوسى طوسى، سنائى غزنوى، ابوالحسن تِهامى، ابن سَنان خَفاجى، ابن منیر طرابلسى، اسدى طوسى، کسائى مروزى، ناصر خسروعلوى، حافظ شیرازى، سلمان ساوجى، نظیرى نیشابورى، جمال‏الدین خلیعى، حافظ رجب بُرسى، صائب تبریزى، محتشم کاشى، سروش اصفهانى، سید حیدر حِلّى، عبدالمحسن کاظمى، علامه اقبال پاکستانى، شیخ کاظم اُزرى، شیخ محمد رضا شبیبى، سید سعید حَبّوبى، عبدالمهدى مَطَر، ملک الشعراى بهار و... و فلاسفه و حکما و ریاضى دانان و عقیده شناسان بزرگى همچون: هُشام بن حَکم، ابن اعلم بغدادى، حسن بن موسى نوبختى، ابوعلى سینا، ابونصر فارابى، ابوریحان بیرونى، خواجه نصیر طوسى، یعقوب کندى، ابوعلى بن مسکویه، ابواسحق فزارى، ابوسعید سجزى، ابوزید بلخى، احمد بن یوسف مصرى، احمد بن طیب سرخسى، ابن قبه رازى، ابن مبشّر بغدادى، بدیع اسطرلابى، قطب الدّین رازى، میرابوالقاسم فِندرِسکى، میرداماد حسینى، غیاث الدیّن کاشانى، ملاعبدالرزّاق لاهیجى، جلال الدین دوانى، ابومحمد همدانى، کامل الصّباح عاملى و... و شخصیت‏هاى ادبى، علمى، حقوقى و اجتماعى مهمى همچون: شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ کلینى، شریف رضى، شریف مرتضى، خلیل‏فراهیدى، ابوالحسن کسائى، ابوعثمان مازنى، ابن فهد حلى، شیخ طوسى، قطب الدین راوندى، شیخ طبرسى، امام مرزوقى، ابن ابى جمهور احسائى، علامه حلّى، ابوالفتوح رازى، عبدالجلیل قزوینى رازى، ابوالفضل ابن العمید، صاحب بن عبّاد، ابن طاووس حسنى، شیخ بهائى، علامه مجلسى، مقدس اردبیلى، ملا مهدى نراقى، فیض کاشانى، شیخ حرّ عاملى، علامه بحرالعلوم، میرحامد حسین هندى نیشابورى، میرزاى شیرازى، سید جمال الدین اسدآبادى، شیخ انصارى، سید محسن امین عاملى، سید حسن مدرس، سید حسن صدر کاظمى، شیخ محمد جواد بلاغى، شیخ محمد حسین کاشف الغطا، سید عبد الحسین شرف الدین، آیت‏اللّه‏ بروجردى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، امام خمینى، علامه امینى... و بسیار رهبران بزرگ و مصلحان اجتماعى و رجال علمى دیگر همه مشعل علی‏شناسى را به دوش کشیدند و اجتماعات با پرتو دانش و تقوا و فضایل خویش به حقایق جاویدو مفاهیم زنده تشیع رساندند و فداکاریهاى خستگی‏ناپذیر و مجاهدات عظیم خود را سرمشق آیندگان قرار دادند. گر چه همواره سدراههایى خشن نیز داشته‏اند. اینها بود که دانشمند بزرگ ابوریحان بیرونى در کتاب «الآثار الباقیه» عید غدیر را از بزرگترین اعیاد همگانى اسلامى شمرد... و ضیاءالدین مقبلى عالم‏متبحّر اهل‏سنت، پس از ذکر اسناد حدیث غدیر، گفت: «فان لم یکُن هذا معلوما فما فى الدّین معلوم». اگر این حدیث، دانسته و ثابت نباشد پس در اسلام هیچ دانسته و ثابتى نیست. حافظ ابوالعلاء همدانى گفت: «اروى هذا الحدیث بمائتین و خمسین طریقا؛ من این حدیث (غدیر) را با دویست و پنجاه سند نقل می‏کنم». اینها بود که دانشمندان و محدثان بزرگ اهل سنت، فضایل و مناقب على را در کتب خود نوشتند و در سراسر ممالک نشر شد و بازگو گشت و نفوذ کرد و پرورش داد و حتى حقیقت غدیر را که یکى از ریشه‏هاى استدلالى و دینى و الهى تشیع است و بس مهم و قاطع، گروههاى فراوانى از علماى فنى سنت در کتابهاى معتبر و معتمد خود، حتى در چند «صحیح» نقل کردند... اینها بود که پیوسته کتاب على «نهج‏البلاغه» همچون مشعل جاودان افروخته، روى پایه افکار و احساسات اجتماعات قرار داشت و همواره نیز قرار دارد و بیش از صد شرح و تفسیر بر آن نوشته شده و به ده‏ها زبان، همه یا قسمتهایى از آن گردانده شده است و از شرح‏هایش یکى شرح شیخ محمد عبده (حکیم و مفتى بزرگ مصر و از پیشوایان حرکتهاى علمى و اجتماعى اخیر آن کشور) است که بواسطه تأثیرات سید جمال الدین و همکارى با او، بیشتر بحقایق تشیع و کلام على علیه‏ السلام پى برد و بر آن شرح نوشت و آن کتاب را در همه مصر و بلاد اسلامى عرب پهن کرد و در آغاز شرحش گفت: «من در مطالعه این کتاب از فصلى به فصل دیگر می‏رسیدم و حس می‏کردم که پرده‏هاى سخن عوض می‏شود و آموزشگاههاى پند و حکمت؛ تغییر می‏یابد و گاهى خودم را در جهانى می‏یافتم که ارواح بلند معانى بازیور عبارت تابناک، آن را آباد ساخته است. این معانى بلند پیرامون روانهاى پاک و دلهاى روشن می‏گردد تا بدانها الهام رستگارى بخشد و به مقصد عالیى که دارند برساند و از لغزش‏گاهها دورشان کرده به شاهراه محکم فضیلت و کمال بکشاند. و گاه می‏یافتم که عقلى نورانى که هیچ شباهتى با اجسام ندارد از عالم الوهیت جدا گشته و به روح انسانى اتصال یافته او را از لا به لاى پرده‏هاى طبیعت بیرون آورده و تا سرا پرده ملکوت اعلى بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزنده آفرینش رسانده است...» اینها بود که حتى از غیر مسلمین ده‏ها نویسنده و فیلسوف و ادیب بزرگ در سراسر جهان درباره عظمت على علیه‏ السلام مقاله‏ها و کتابهاى مختصر و مفصل نوشتند و کسانى مانند بارون کارادیفو، توماس کارلایل، جبران خلیل جبران، امین نخله، نرسیسان، گابریل انگیزى، جورج جرداق، بولس سلامه، میخائیل نعیمه، فؤاد جرداق1 و... در تجلیل امام سخنها گفتند، و از آن میان کارلایل انگلیسى گفت: «... و امام على جز این ما را گنجایش ندارد که او را دوست بداریم و بدو عشق بورزیم» و نرسیسان فاضل مسیحى گفت: «اگر این خطیب بزرگ در عصر ما، هم اکنون بر منبر کوفه پا می‏نهاد، می‏دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از شاپوهاى اروپائیان موج می‏زد، می‏آمدند تا از دریاى سر ریز دانش او روحشان را سیراب سازند»... اینها بود که شبلى شمّیل دوست بخنر و طبیعیدان معروف گفت: «الامام على بن ابى طالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یَرَلها الشرق و لاالغرب صورةً طبق الاصل، لاقدیما و لا حدیثا». اینها بود که بولس سلامه بیروتى حقوقدان مسیحى در اثر ادبى و بدیع خود سرود: «شبهایى که بیدار بوده با درد و رنج می‏گذراندم، افکار و تخیّلاتم مرا به گذشته کشانده و شهید بزرگ امام على و سپس امام حسین به یاد من می‏آمدند، یک بار براى مدتى طولانى گریستم و سپس شعر «على و حسین» را نوشتم. آرى من یک مسیحى هستم ولى دیده باز دارم و تنگ بین نیستم. من یک مسیحى هستم که درباره شخصیت بزرگى صحبت می‏کنم که مسلمانان درباره او می‏گویند خدا از او راضى است، صفا با اوست و شاید هم خدا به او احترام بگذارد. و مسیحیان در اجتماعات خود از وى سخن گفته و از تعلیمات او سرمشق می‏گیرند و دینداریش را پیروى می‏نمایند، از آنجا که در آیینه تاریخ، مردم پاک و نفس کش بخوبى نمایان هستند می‏توان على را بزرگتر از همه آنها شناخت... او بطورى از وضع رقت بار یتیمان و فقیران متأثر و غمگین می‏گشت که حالت وحشتناکى بخود می‏گرفت... اى داماد پیغمبر! شخصیت تو مرتفع‏تر از مدار ستارگان است. این از خصایص نور است که پاک و منزه باقى مانده، گرد و غبار نمی‏تواند آن را لکّه‏دار و کثیف کند. آن کس که از حیث شخصیت، ثروتمند و غنى است هرگز نمی‏تواند فقیر باشد. نجابت و شرافت او باغم دیگران عالیتر و بزرگتر شده است، شهید راه دیندارى و ایمان با لبخند رضایت درد و مشقت را می‏پذیرد. اى استاد ادب و سخن! شیوه گفتار تو مانند اقیانوسى است که در عرصه پهناور آن روحهابه هم می‏رسند و به یکدیگر می‏پیوندند...» و همین مواریث معنوى و وارستگیهاى عمیق و فضیلتهاى بزرگ شیعه‏مذهبان آزاد الهى بود که همه جا در روحانیون واقعى این ملت نموده می‏گشت و شخصیتهاى بزرگ را تحت تأثیرى عجیب قرار می‏داد که در اینجا حتى مجال اشاره بدانها را هم نمی‏یابیم، جز این که سخنى از فیلسوف فریکه و متفکر اجتماعى مسیحى «امین الریحانی» که از پیشوایان تجدد شرق است نقل کنیم. وى می‏گوید: «به عزم ملاقات سید حسن صدر1 به کاظمین رفتم. وى مرد تنومند چهارشانه بلند بالا و خوش اخلاق و خوش برخوردى است، با پیشانى بلند و ریش انبوه سفید و بازوهاى قوى، عمامه سیاه بزرگى بر سر دارد و پیراهنى سینه گشاده در بر، با آستین‏هاى فراخ که بازوهاى او در وقت صحبت از آن نمایان می‏شد. در تمام سیاحتم در بلاد عرب هیچ کس را به خاطر ندارم دیده باشم که صورت پیغمبران را آنطور که تاریخ و شعرا وصف کرده و نقاشان براى ما مصوّر کرده‏اند، در مقابل چشم من مجسم کند مثل این مرد شیعى بزرگ. چقدر مستحسن است سادگى اطوار و خشونت زندگى او، وقتى که من داخل خانه او می‏شوم ابتدا خیال می‏کردم داخل خانه یکى از خدمه او می‏شدم که به منزل او راه دارد. وقتى که او را دیدم روى حصیرى نشسته در اتاقى که جز آن حصیر و چند پشتى، هیچ اثاثیه دیگرى نداشت، و چون قبلاً مسبوق بودم که او بیش از دو میلیون اتباع و مقلد دارد و میلیونها روپیه از هند و ایران براى صرف در وجوه بِرّ براى او فرستاده می‏شود و او با وجود همه اینها در کمال سادگى و زهد زندگى می‏کند و یک روپیه از آنها را هم در غیر وجوه معینه استعمال نمی‏کند، این مرد فوق‏العاده در چشمم بزرگ آمد و آرزو کردم که کاش بین رؤساى روحانى ما که با جامه‏هاى ارغوانى گردش می‏کنند و در اعمالشان جز کار خیر چیزى کمبود ندارد، چند نفرى نظیر این مرد پیدا می‏شد...» و این فدائیان على بودند که همه جا شورانگیزترین حماسه زندگى را بپا می‏کردند، بگفته آقاى حکیم الهى: «هزار و چند سال است که به نام او میلیونها نفر ـ به هر نامى که می‏خواهید بنامید ـ خود را فدا کرده و با طیب خاطر و اراده شخصى در راه او بذل جان و مال می‏کنند که در کمتر شخصیت تاریخى آن را می‏شود یافت. و از آن گذشته صدها و هزاران نفر را که همین آنسیکلوپدیا داراى شخصیت تاریخى و داراى قیافه تاریخى ذکر کرده است چه از سلاطین و چه از فلاسفه و ادبا همه کسانى هستند که خود را فدائى على دانسته و به عظمت او معتقد بوده و مباهات داشته‏اند. اینها همه نیروهایى بودند که به هم می‏پیوستند و از خلال قرون و اعصار غبار گذشت زمان را پس می‏زدند و هر بامداد و غروب چهره خروشناک على را با همان ابهّت تربیتیش از میان تند نقش شفق نشان می‏دادند و به این امید نیروبخش که زاویه‏هاى دید على نسبت به انسان و ارزش انسان روشن گردد، به فعالیت پیگیر خویش ادامه می‏دادند.... اکنون با استمداد از معلومات مختلف بشر امروز، پدیده‏هاى فکرى و اجتماعى امام را می‏شود روشن کرد و تابش این خورشید را که قرنهاست بر سر زمین ما تابیده و درست نتوانسته‏ایم از نورش بهره بگیریم می‏توان به هر سوى گیتى رسانید. اقیانوس زمان هر روز آماده‏تر می‏شود که ما صخره‏هاى بزرگى از دامنه شخصیت کوه‏آساى على برداریم و در آن افکنیم و موجش را به دورترین ساحل‏هاى زندگى برسانیم و مردى را بشناسانیم که از نظر علم، تا آنجا افکار را جهش می‏دهد که در ضمن اشاره به «انشعاب علوم» حتى روى آشیانه‏شناسى پرندگان تکیه می‏کند و اصول فلسفه‏هاى مهم را پى می‏ریزد و در حقوق و علم الاجتماع، حقایقى ژرف و در عدالت و داورى و مساوات، اصولى عمیق پیشنهاد کرده خود بدانها عمل می‏کند. از بینوایان سخن می‏گوید و با آنان می‏نشیند و کنار دیوارهاى درد چهره زاغه‏ها می‏ایستد و خود را به جاى زاغه نشینان می‏گذارد. همدوش یک فرد بسیار معمولى جامعه کار می‏کند، بطورى که براى هر سوسیالیست منصف مایه حیرت است. رئیس اسلام و فرمانرواى پهناورترین امپراطوریها و براى چند نخل مردى یهودى آبیارى کردن و دستمزد گرفتن و به بینوا دادن... عجیب است!... اینها همه شگفتیهاى این شعله جاوید و واقعیت نامتنهاهى است. آن همه فروغى که از چراغ راه مصلحین تراوید و آن همه ارزشهایى که انساندوستان بزرگ را به تلاش وا داشت. آنانکه براى آزاد زندگى کردن جامعه‏ها، یا از بین بردن امتیاز سیاه و سفید، یا بهبود وضع زندانها و زندانیان یا تیمارستانها، یا بیمارستانها و درمانگاهها، یا سایر آسایشگاههاى مرضى، یا زندگى اطفال بى سرپرست، یا تعمیم دانش و سواد براى همه، یا کوبیدن استبداد و ظلم، یا رفع اختلافات شوم طبقاتى، یا پیشرفت علوم و اختراعات، یا گسترش عدالت و داد و احقاق حقوق، یا نشر تعالیم روحى و اخلاقى، یا سایر اصلاحات اجتماعى و... گام فشردند و تلاش کردند، همه چهره هاى مقدسى هستند که یقینا بشریت بدانها احترام می‏گزارد. و لیکن نمونه کامل و جامع همه این کششها و کوششها و تمام این احساسات و عواطف و بلکه از همه برتر و بزرگتر و الهی‏تر، همان چهره‏اى است که می‏گوییم باید شناسانده شود و همگان کیفیت اندیشه و مجارى دیدش را درک کنند و معلومات درباره او طورى عمومى شود که هر روز فرزندانى که وارد زندگى می‏شوند، او را با همان هیمنه حقوقیش در سراسر زندگى و شؤون آن ناظر کار خود بدانند. بشر براى آسودگى مطلق و رسیدن به ارزش واقعى خویش، ناگزیر است که به طرف على برود. آن مردان بزرگى هم که پس از یک احساس ژرفناک و شور امیدانگیز، عمرى در شعله عشق على می‏سوزند و به شناساندن على می‏پردازند بدین نظر عالى است. اینها حقایقى است، و این بحث‏ها بحث سنى ـ شیعه نیست، بحث یک طرفه است: «علی‏شناسی» است. نهایت دنیاى تسنن هم وقتى پس از گذشتن چهارده قرن بر اسلام و عقب ماندن جهانى شدن آن؛ به این حقایق توجه پیدا کرد ـ با حفظ احترام سَلَف ـ با ما همگام خواهد شد و برادرانه با هم در راه تحقق بخشیدن به آرمانهاى عالى پیغمبر بزرگوارمان خواهیم کوشید. اما چون همین را گروهى نمی‏خواهند و به سود منافع خودشان نمی‏دانند، این بحث مقدس انسانى را که نتیجه‏اش عاید دورترین بشر جزیره نشین هم خواهد شد، بگونه‏اى نامطلوب جلوه می‏دهند. و دریغا که بعضى از عناصر کم دید و یک سو نگر و کم مطالعه در دین و تشیع که به گمان خود دید وسیع هم دارند! و چه بسا شیعه معتقدى هم هستند،چون از فلسفه مذهب خود آگاهى درستى ندارند. در راه نشر این حقیقت که نمی‏کوشند هیچ، سدّ راه کوشندگان هم می‏شوند. این دسته اگر توجه نیابند تأسفى فراوان دارد. در این جا حقیقتى است که ناگزیر باید بدان اشاره کرد: آیا اگر بنا شود اجتماعى را به وظایف بزرگ پاى بند سازند و توده درهم رفته و بى سامانى را زنده کنند و به خود آورند، از کجا باید شروع کرد؟ از همانجا که یقینى بحق در مردم انگیخته شود و همه از صمیم دل بپذیرند که باید به طرف حرکتى روى آورند؛ و خلاصه باید برنامه‏اى به مردم پیشنهاد شود که از ایمان قلبى و حس درونى منشأ گیرد، اینجاست که باید ابتدا همگان حق محض و صریح را درک کنند و بشناسند و به تأیید فروغ حق نیت پاکى که از شناختن حق در تصمیمات به وجود می‏آید به سوى مقصود پیش روند. تا فرد یا جامعه‏اى در تشخیص خود یقین نکند و اشعه زنده کننده حقیقت بر کانون اراده و احساساتش نتابد، هیچ جهش و جوشش راستینى نمی‏توان از آن فرد یا جامعه توقع کرد. اکنون قدرى صریح‏تر درک می‏شود که هر چه جوانان، احساساتی‏تر و پر شورتر و جامعه دوست‏تر باشند، باید بى تردید برگردند(و اگر در اثر علل و عواملى از دین فاصله گرفته‏اند فاصله را به صفر رسانند) و در شناساندن مکتبى بکوشند که اقدامات اصلاحى و جهشهاى اجتماعى جزو متن آنست، و در آن ریشه دینى دارد... اگر این فکر (توجه به تعلیمات علی) چنانچه یاد شد در طبقه جوان رسوخ کند و باز شور علی‏شناسى در رسته آماده‏تر یعنى جوانان سر گیرد، و ولاى على به هدایت نشاط سازنده جوانان بر خیزد، آیا اگر این پرتو از افق اجتماعى دمید نباید به سعادتمندى محتوم آن جامعه دل بست؟ آیا اصل سعادت هر اجتماع جهش داشتن و زنده بودن افراد نیست؟ و آیا عاملى جهشزاتر از توجه درست به طرز فکر قاطع و دادگر و کوبنده على و حقیقت ناشناخته تشیع داریم؟ از مقالات کتاب «مینای قلم: گزیده مقالات شیوا و نثر ادبی درباره امام‌ علی (ع)» 291/60




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن