محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826619910
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - محمد رضا حکیمى من در این گفتار در پى آنم که زیرساز زندگى على علیه السلام و اهمیت بحث در آن باره را تا حدى روشن کنم و فلسفه لزوم توجه به طرز فکر و عمل امام را اگر امکانات بگذارند بر ملا سازم، تا اجتماع ببیند که اگر هر صبح همراه نشریات یومیّه، یک کتاب هم در زندگى على به دست مردم بدهد زیاد نیست، بلکه تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى همین است و بس، که زندگی على روش و اجتماعى على پسند بسازیم، و در این راه اگر نیروى شورانگیز ولاى على و معنویت خلاق تشیع و نشاط سازنده طبقه جوان به همگامى برخیزند، به رسیدن به مقصود، امیدها خواهیم داشت و دیگر گناه یأس مرتکب نخواهیم گشت. پس اکنون، منظور این نوشته نشان دادن موقعیت تربیتى على است در تاریخ انسان و هم نمایاندن فلسفه پیگیرى از این رشته بحث و گفتگو که مخصوصا نگارنده این صفحات در زندگى خویش زیاد بدان اهتمام ورزیده است و یقین است که در این گفتار از من توقع داشته نشده که درباره عظمت ذاتى و شخصیت على سخن سر کنم و حتى از آن بیکرانه بحر قسمت یکروزهاى در کوزه ریزم، چه این کار از بزرگانى همچون ابنسینا و نصیرالدین طوسى بر نیامد که با کلماتى کوتاه دهشتزدگى خود را در برابر این عظمت بتوان عظمت نشان دادند و مبهوت به دیواره تاریخ تکیه کردند چون واقعیت على همچون واقعیت اسرار بزرگ است که هر چه انسان بدانها نزدیک شود و بکاود و پیبرد، بیشتر مرعوب میشود و از زبان میافتد. درباره شخصیت و عظمت على همین بس که انسان هر چند هم پر مطالعه و دانش اندوخته باشد به اشارهاى بگذرد، زیرا بُعد شناسایى على بُعد مطالعه و دانشها و مقیاسهاى بشرى نیست. آن کس که در دریایى بى ساحل و کبود دست و پا میزند و خورشید را مینگرد که از سمتى از آب طلوع میکند و از سمت دیگر در آب فرو میرود درباره این دریا، چه بگوید؟ جز این که همین قدر بفهماند که در دریا افتادهام و در دامن امواج کوه پیکر این دریا خارهاى گران خاشهاى بیش نیست. على همان بیکران دریایى است که خورشید همه ارزشهاى زندگى و احساس و شعر انسانى از سویى از آن میدمد و از سویى در آن غروب میکند و گنجایش سطح هستى على است که میتواند تمام فروغهاى ارزیابى شده وجود را بگیرد و از خود متجلى سازد، انسان در این دریا افتاده چه بگوید؟ جز این که بگوید من هم دستخوش امواج این دریا شدهام. عشق همیشه از رسیدن به زیباییهاى عظمت بار و پر غرور سرچشمه میگیرد و تا ممکن گردد درباره آن زیباییها گفتگو و تفسیر شود ولو در حدیث دیگران، چنان میشود، ولى همین که از حد تعریف گذشت زبان بسته میشود و چشم دل باز، و عشق در عمق روح ریشه میدواند و هر دم بر تجلیات و دامنگیریهایش افزوده میگردد. کم کم غبار و خاکسترى نمیماند و آتشِ گل انداخته عشق میسوزد و میسوزاند و بى سر و سامان میکند. عاشقان دیگر سر و سامان نمیدانند. واقعیت متجلى على در همه مظاهر زیباییهاى عظمت پیوند: احساس، نفوذ، دید، عدالت، تقوا، شجاعت، رادى، بزرگى، سخاوت، اصالت احساس وظیفه، انساندوستى بیکران، حقوقشناسى باریک، یتیم نوازى و زاغه جویى، پیریزى فلسفههاى عمیق، محبت و شور زندگى، ایثار، نیایش و عبادتِ از گنجایش بِدر، ولایت مطلق و نفوذ در روح عالم و تسلط بر ملکوت ماهیات به اذن و اراده خدا، روشن اندیشان را وا داشت، که نه تنها على را پیشواى خود بدانند بلکه به او عشق بورزند، او را بزرگ دارند و بزرگ، آنگونه که انسانها هماهنگ شوند و انسانى را بزرگ دارند، براى انسانیت، براى حق... براى حقیقت جاودان... براى آن فروغ مطلق و بى انتهایى که از مرزهاى اندیشه میگذرد. آنان که به درستى شناختند که باید به فکر انسان باشند، آنان که فهمیدند که باید صخره مانند تکیه گاه پیکرهاى واقع شوند که در پرتو شخصیتش کوچکترین پدیده حقوقى پایمال نگردد و تعلیماتش زندگى سازد و زندگیهاى مرگ گونه را خراب کند، آنان که دانستند که باید بکوشند تا یک روز، در یک اجتماع، یک طفل یتیم، حتى از یک حق خود هم محروم نماند و آنانکه به انسان و ارزش انسان ایمان آوردند، رفتند که على را یارى کنند و طنین تکان دهنده این نداى حماسى را همه جا برسانند و همراه نور خورشید به هر کرانهاش بریزند. این حقیقتها بود که عشقى خون فرجام و محبتى دامنگیر آفرید و براى اینها و این وظیفه بزرگ انسانى بود که انسانهاى بزرگى همچون: سلمان فارسى، اباذر غفارى، مقداد کندى، محمد بن ابى بکر، عبداللّه بن مسعود، سعد بن عباده، قیس بن سعد، مالک اَشتر نَخَعى، سعید بن قیس همدانى، هاشم مِرقال، کمیل بن زیاد، حُجر بن عدى، عمرو بن حَمِق خزاعى، میثم تمّار، رُشید هجرى، سعید بن جبیر، عبداللّه بن عفیف، سلیمان بن صُرد خزاعى، عبداللّه بن سعید اَزدى، محمد ابن ابى عُمیر، ابن سکّیت و صدها نفر دیگر رفتند و به جرم على دوستى (که در واقع همان انسان دوستى مطلق بود، چه بگفته روسو: دوستى انسانیت جز دوستى على نیست)1 سوختند و نابود شدند و خاکستر گرم خود را بر ارواح پاشیدند... اینها بود که رفتند و تاریخ علیشناسى و تشیع را با خون آزادگان نوشتند و شهداى عظیم کربلا سرود پیروزى خونرنگ خود را در خیمه تاریخ نواختند و بزرگترین سرمشق را به آزادیخواهان و مصلحان دادند. اینها بود که سادات حسنى و حسینى هر دم در هر گوشه خروج کردند و زندگى خود را باتند رنگ خون زینت دادند و اولاد على و فاطمه لاى دیوارها گذارده میشدند و در ساختمان یک شهر اسلامى کار استوانه را به دوش میگرفتند، و ابوالفرج اصفهانى کتاب «مقاتل الطالبیّین» را نوشت. اینها بود که جوانان شیعه مذهب غیور که آتش عشق على مشتعلشان ساخته بود، در کوچهها و خیابانهاى کوفه حرکت میکردند و پرچمهاى خونین خود را در میان نخلستانها میگرداندند و با شعار شورآور «یا منصوُر اَمِتْ» هیجان خلق میکردند. اینها بود که اصحاب بزرگوار ائمه با چه خون جگرها و دردها و مشقتها، تعلیمات شیعه را نشر میدادند، عقیده شناسان و حقوقدانان بزرگ تربیت میشدند و امام صادق 4000 تن را تربیت میکرد و جابر بن حیّان پدر شیمى را پرورش میداد. اینها بود که محدثان و ادیبان و دانشمندانى مانند: شیخ ابوالحسن علان رازى، حافظ بدیع الزّمان همدانى، ابوالحسین بن طرخان کِندى، ابوالمحاسن رویانى، شیخ ابوعلى فتّال نیشابورى، ابن هانى اندلسى، مؤید الدین طغرائى، شیح جمال الدین حمدانى، شیخ حسن بن محمد سکاکینى، شمس الدین محمد مکّى، حکیم صدرالدین دشتکى، شیخ نورالدین علایى محقّق ثانى، شیخ زین الدین عاملى، شیخ شهاب الدین خراسانى، قاضى نوراللّه شوشترى و... که سر و کارشان با علم و کتاب و مدرسه بود به هیجان آمدند و در راه نوامیس انسانى تشیع شهید گشتند و سر فصل کتاب علم را با خون آذین بستند و خون جوشنده خود را برافق تاریک پاشیدند و خاطرات «مرگ سقراط» را تجدید کردند، و علامه امینى از پس کرانههاى احساسات خویش دست برآورد و کتاب آنان: «شهداء الفضیله» را نوشت. اینها بود که شعراى پرشور و متفکر و با شخصیت و مبارزى همچون: نابغه جَعدى، فرزدق، کُمیت اسدى، سید حِمیرى، ابوتمّام طائى، دِعبل خُزاعى، حمّانى کوفى، ابوفراس حمدانى، شریف رضى، عبدى کوفى، اشجع سلمى، کُثیِّر عزّه، ابن الرّومى، ابوالفتح کشاجم، صنوبرى، مفجّع، ناشى صغیر، ابن حمّاد، ابن طباطبا، ابوالفرج رازى، مهیار دیلمى، ابوالعلاء معرّى، صفیالدین حِلّى، ابوحامد انطاکى، قاضى تَنوخى، رودکى، فردوسى طوسى، سنائى غزنوى، ابوالحسن تِهامى، ابن سَنان خَفاجى، ابن منیر طرابلسى، اسدى طوسى، کسائى مروزى، ناصر خسروعلوى، حافظ شیرازى، سلمان ساوجى، نظیرى نیشابورى، جمالالدین خلیعى، حافظ رجب بُرسى، صائب تبریزى، محتشم کاشى، سروش اصفهانى، سید حیدر حِلّى، عبدالمحسن کاظمى، علامه اقبال پاکستانى، شیخ کاظم اُزرى، شیخ محمد رضا شبیبى، سید سعید حَبّوبى، عبدالمهدى مَطَر، ملک الشعراى بهار و... و فلاسفه و حکما و ریاضى دانان و عقیده شناسان بزرگى همچون: هُشام بن حَکم، ابن اعلم بغدادى، حسن بن موسى نوبختى، ابوعلى سینا، ابونصر فارابى، ابوریحان بیرونى، خواجه نصیر طوسى، یعقوب کندى، ابوعلى بن مسکویه، ابواسحق فزارى، ابوسعید سجزى، ابوزید بلخى، احمد بن یوسف مصرى، احمد بن طیب سرخسى، ابن قبه رازى، ابن مبشّر بغدادى، بدیع اسطرلابى، قطب الدّین رازى، میرابوالقاسم فِندرِسکى، میرداماد حسینى، غیاث الدیّن کاشانى، ملاعبدالرزّاق لاهیجى، جلال الدین دوانى، ابومحمد همدانى، کامل الصّباح عاملى و... و شخصیتهاى ادبى، علمى، حقوقى و اجتماعى مهمى همچون: شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ کلینى، شریف رضى، شریف مرتضى، خلیلفراهیدى، ابوالحسن کسائى، ابوعثمان مازنى، ابن فهد حلى، شیخ طوسى، قطب الدین راوندى، شیخ طبرسى، امام مرزوقى، ابن ابى جمهور احسائى، علامه حلّى، ابوالفتوح رازى، عبدالجلیل قزوینى رازى، ابوالفضل ابن العمید، صاحب بن عبّاد، ابن طاووس حسنى، شیخ بهائى، علامه مجلسى، مقدس اردبیلى، ملا مهدى نراقى، فیض کاشانى، شیخ حرّ عاملى، علامه بحرالعلوم، میرحامد حسین هندى نیشابورى، میرزاى شیرازى، سید جمال الدین اسدآبادى، شیخ انصارى، سید محسن امین عاملى، سید حسن مدرس، سید حسن صدر کاظمى، شیخ محمد جواد بلاغى، شیخ محمد حسین کاشف الغطا، سید عبد الحسین شرف الدین، آیتاللّه بروجردى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، امام خمینى، علامه امینى... و بسیار رهبران بزرگ و مصلحان اجتماعى و رجال علمى دیگر همه مشعل علیشناسى را به دوش کشیدند و اجتماعات با پرتو دانش و تقوا و فضایل خویش به حقایق جاویدو مفاهیم زنده تشیع رساندند و فداکاریهاى خستگیناپذیر و مجاهدات عظیم خود را سرمشق آیندگان قرار دادند. گر چه همواره سدراههایى خشن نیز داشتهاند. اینها بود که دانشمند بزرگ ابوریحان بیرونى در کتاب «الآثار الباقیه» عید غدیر را از بزرگترین اعیاد همگانى اسلامى شمرد... و ضیاءالدین مقبلى عالممتبحّر اهلسنت، پس از ذکر اسناد حدیث غدیر، گفت: «فان لم یکُن هذا معلوما فما فى الدّین معلوم». اگر این حدیث، دانسته و ثابت نباشد پس در اسلام هیچ دانسته و ثابتى نیست. حافظ ابوالعلاء همدانى گفت: «اروى هذا الحدیث بمائتین و خمسین طریقا؛ من این حدیث (غدیر) را با دویست و پنجاه سند نقل میکنم». اینها بود که دانشمندان و محدثان بزرگ اهل سنت، فضایل و مناقب على را در کتب خود نوشتند و در سراسر ممالک نشر شد و بازگو گشت و نفوذ کرد و پرورش داد و حتى حقیقت غدیر را که یکى از ریشههاى استدلالى و دینى و الهى تشیع است و بس مهم و قاطع، گروههاى فراوانى از علماى فنى سنت در کتابهاى معتبر و معتمد خود، حتى در چند «صحیح» نقل کردند... اینها بود که پیوسته کتاب على «نهجالبلاغه» همچون مشعل جاودان افروخته، روى پایه افکار و احساسات اجتماعات قرار داشت و همواره نیز قرار دارد و بیش از صد شرح و تفسیر بر آن نوشته شده و به دهها زبان، همه یا قسمتهایى از آن گردانده شده است و از شرحهایش یکى شرح شیخ محمد عبده (حکیم و مفتى بزرگ مصر و از پیشوایان حرکتهاى علمى و اجتماعى اخیر آن کشور) است که بواسطه تأثیرات سید جمال الدین و همکارى با او، بیشتر بحقایق تشیع و کلام على علیه السلام پى برد و بر آن شرح نوشت و آن کتاب را در همه مصر و بلاد اسلامى عرب پهن کرد و در آغاز شرحش گفت: «من در مطالعه این کتاب از فصلى به فصل دیگر میرسیدم و حس میکردم که پردههاى سخن عوض میشود و آموزشگاههاى پند و حکمت؛ تغییر مییابد و گاهى خودم را در جهانى مییافتم که ارواح بلند معانى بازیور عبارت تابناک، آن را آباد ساخته است. این معانى بلند پیرامون روانهاى پاک و دلهاى روشن میگردد تا بدانها الهام رستگارى بخشد و به مقصد عالیى که دارند برساند و از لغزشگاهها دورشان کرده به شاهراه محکم فضیلت و کمال بکشاند. و گاه مییافتم که عقلى نورانى که هیچ شباهتى با اجسام ندارد از عالم الوهیت جدا گشته و به روح انسانى اتصال یافته او را از لا به لاى پردههاى طبیعت بیرون آورده و تا سرا پرده ملکوت اعلى بالا برده است و تا شهودگاه فروغ فروزنده آفرینش رسانده است...» اینها بود که حتى از غیر مسلمین دهها نویسنده و فیلسوف و ادیب بزرگ در سراسر جهان درباره عظمت على علیه السلام مقالهها و کتابهاى مختصر و مفصل نوشتند و کسانى مانند بارون کارادیفو، توماس کارلایل، جبران خلیل جبران، امین نخله، نرسیسان، گابریل انگیزى، جورج جرداق، بولس سلامه، میخائیل نعیمه، فؤاد جرداق1 و... در تجلیل امام سخنها گفتند، و از آن میان کارلایل انگلیسى گفت: «... و امام على جز این ما را گنجایش ندارد که او را دوست بداریم و بدو عشق بورزیم» و نرسیسان فاضل مسیحى گفت: «اگر این خطیب بزرگ در عصر ما، هم اکنون بر منبر کوفه پا مینهاد، میدیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از شاپوهاى اروپائیان موج میزد، میآمدند تا از دریاى سر ریز دانش او روحشان را سیراب سازند»... اینها بود که شبلى شمّیل دوست بخنر و طبیعیدان معروف گفت: «الامام على بن ابى طالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یَرَلها الشرق و لاالغرب صورةً طبق الاصل، لاقدیما و لا حدیثا». اینها بود که بولس سلامه بیروتى حقوقدان مسیحى در اثر ادبى و بدیع خود سرود: «شبهایى که بیدار بوده با درد و رنج میگذراندم، افکار و تخیّلاتم مرا به گذشته کشانده و شهید بزرگ امام على و سپس امام حسین به یاد من میآمدند، یک بار براى مدتى طولانى گریستم و سپس شعر «على و حسین» را نوشتم. آرى من یک مسیحى هستم ولى دیده باز دارم و تنگ بین نیستم. من یک مسیحى هستم که درباره شخصیت بزرگى صحبت میکنم که مسلمانان درباره او میگویند خدا از او راضى است، صفا با اوست و شاید هم خدا به او احترام بگذارد. و مسیحیان در اجتماعات خود از وى سخن گفته و از تعلیمات او سرمشق میگیرند و دینداریش را پیروى مینمایند، از آنجا که در آیینه تاریخ، مردم پاک و نفس کش بخوبى نمایان هستند میتوان على را بزرگتر از همه آنها شناخت... او بطورى از وضع رقت بار یتیمان و فقیران متأثر و غمگین میگشت که حالت وحشتناکى بخود میگرفت... اى داماد پیغمبر! شخصیت تو مرتفعتر از مدار ستارگان است. این از خصایص نور است که پاک و منزه باقى مانده، گرد و غبار نمیتواند آن را لکّهدار و کثیف کند. آن کس که از حیث شخصیت، ثروتمند و غنى است هرگز نمیتواند فقیر باشد. نجابت و شرافت او باغم دیگران عالیتر و بزرگتر شده است، شهید راه دیندارى و ایمان با لبخند رضایت درد و مشقت را میپذیرد. اى استاد ادب و سخن! شیوه گفتار تو مانند اقیانوسى است که در عرصه پهناور آن روحهابه هم میرسند و به یکدیگر میپیوندند...» و همین مواریث معنوى و وارستگیهاى عمیق و فضیلتهاى بزرگ شیعهمذهبان آزاد الهى بود که همه جا در روحانیون واقعى این ملت نموده میگشت و شخصیتهاى بزرگ را تحت تأثیرى عجیب قرار میداد که در اینجا حتى مجال اشاره بدانها را هم نمییابیم، جز این که سخنى از فیلسوف فریکه و متفکر اجتماعى مسیحى «امین الریحانی» که از پیشوایان تجدد شرق است نقل کنیم. وى میگوید: «به عزم ملاقات سید حسن صدر1 به کاظمین رفتم. وى مرد تنومند چهارشانه بلند بالا و خوش اخلاق و خوش برخوردى است، با پیشانى بلند و ریش انبوه سفید و بازوهاى قوى، عمامه سیاه بزرگى بر سر دارد و پیراهنى سینه گشاده در بر، با آستینهاى فراخ که بازوهاى او در وقت صحبت از آن نمایان میشد. در تمام سیاحتم در بلاد عرب هیچ کس را به خاطر ندارم دیده باشم که صورت پیغمبران را آنطور که تاریخ و شعرا وصف کرده و نقاشان براى ما مصوّر کردهاند، در مقابل چشم من مجسم کند مثل این مرد شیعى بزرگ. چقدر مستحسن است سادگى اطوار و خشونت زندگى او، وقتى که من داخل خانه او میشوم ابتدا خیال میکردم داخل خانه یکى از خدمه او میشدم که به منزل او راه دارد. وقتى که او را دیدم روى حصیرى نشسته در اتاقى که جز آن حصیر و چند پشتى، هیچ اثاثیه دیگرى نداشت، و چون قبلاً مسبوق بودم که او بیش از دو میلیون اتباع و مقلد دارد و میلیونها روپیه از هند و ایران براى صرف در وجوه بِرّ براى او فرستاده میشود و او با وجود همه اینها در کمال سادگى و زهد زندگى میکند و یک روپیه از آنها را هم در غیر وجوه معینه استعمال نمیکند، این مرد فوقالعاده در چشمم بزرگ آمد و آرزو کردم که کاش بین رؤساى روحانى ما که با جامههاى ارغوانى گردش میکنند و در اعمالشان جز کار خیر چیزى کمبود ندارد، چند نفرى نظیر این مرد پیدا میشد...» و این فدائیان على بودند که همه جا شورانگیزترین حماسه زندگى را بپا میکردند، بگفته آقاى حکیم الهى: «هزار و چند سال است که به نام او میلیونها نفر ـ به هر نامى که میخواهید بنامید ـ خود را فدا کرده و با طیب خاطر و اراده شخصى در راه او بذل جان و مال میکنند که در کمتر شخصیت تاریخى آن را میشود یافت. و از آن گذشته صدها و هزاران نفر را که همین آنسیکلوپدیا داراى شخصیت تاریخى و داراى قیافه تاریخى ذکر کرده است چه از سلاطین و چه از فلاسفه و ادبا همه کسانى هستند که خود را فدائى على دانسته و به عظمت او معتقد بوده و مباهات داشتهاند. اینها همه نیروهایى بودند که به هم میپیوستند و از خلال قرون و اعصار غبار گذشت زمان را پس میزدند و هر بامداد و غروب چهره خروشناک على را با همان ابهّت تربیتیش از میان تند نقش شفق نشان میدادند و به این امید نیروبخش که زاویههاى دید على نسبت به انسان و ارزش انسان روشن گردد، به فعالیت پیگیر خویش ادامه میدادند.... اکنون با استمداد از معلومات مختلف بشر امروز، پدیدههاى فکرى و اجتماعى امام را میشود روشن کرد و تابش این خورشید را که قرنهاست بر سر زمین ما تابیده و درست نتوانستهایم از نورش بهره بگیریم میتوان به هر سوى گیتى رسانید. اقیانوس زمان هر روز آمادهتر میشود که ما صخرههاى بزرگى از دامنه شخصیت کوهآساى على برداریم و در آن افکنیم و موجش را به دورترین ساحلهاى زندگى برسانیم و مردى را بشناسانیم که از نظر علم، تا آنجا افکار را جهش میدهد که در ضمن اشاره به «انشعاب علوم» حتى روى آشیانهشناسى پرندگان تکیه میکند و اصول فلسفههاى مهم را پى میریزد و در حقوق و علم الاجتماع، حقایقى ژرف و در عدالت و داورى و مساوات، اصولى عمیق پیشنهاد کرده خود بدانها عمل میکند. از بینوایان سخن میگوید و با آنان مینشیند و کنار دیوارهاى درد چهره زاغهها میایستد و خود را به جاى زاغه نشینان میگذارد. همدوش یک فرد بسیار معمولى جامعه کار میکند، بطورى که براى هر سوسیالیست منصف مایه حیرت است. رئیس اسلام و فرمانرواى پهناورترین امپراطوریها و براى چند نخل مردى یهودى آبیارى کردن و دستمزد گرفتن و به بینوا دادن... عجیب است!... اینها همه شگفتیهاى این شعله جاوید و واقعیت نامتنهاهى است. آن همه فروغى که از چراغ راه مصلحین تراوید و آن همه ارزشهایى که انساندوستان بزرگ را به تلاش وا داشت. آنانکه براى آزاد زندگى کردن جامعهها، یا از بین بردن امتیاز سیاه و سفید، یا بهبود وضع زندانها و زندانیان یا تیمارستانها، یا بیمارستانها و درمانگاهها، یا سایر آسایشگاههاى مرضى، یا زندگى اطفال بى سرپرست، یا تعمیم دانش و سواد براى همه، یا کوبیدن استبداد و ظلم، یا رفع اختلافات شوم طبقاتى، یا پیشرفت علوم و اختراعات، یا گسترش عدالت و داد و احقاق حقوق، یا نشر تعالیم روحى و اخلاقى، یا سایر اصلاحات اجتماعى و... گام فشردند و تلاش کردند، همه چهره هاى مقدسى هستند که یقینا بشریت بدانها احترام میگزارد. و لیکن نمونه کامل و جامع همه این کششها و کوششها و تمام این احساسات و عواطف و بلکه از همه برتر و بزرگتر و الهیتر، همان چهرهاى است که میگوییم باید شناسانده شود و همگان کیفیت اندیشه و مجارى دیدش را درک کنند و معلومات درباره او طورى عمومى شود که هر روز فرزندانى که وارد زندگى میشوند، او را با همان هیمنه حقوقیش در سراسر زندگى و شؤون آن ناظر کار خود بدانند. بشر براى آسودگى مطلق و رسیدن به ارزش واقعى خویش، ناگزیر است که به طرف على برود. آن مردان بزرگى هم که پس از یک احساس ژرفناک و شور امیدانگیز، عمرى در شعله عشق على میسوزند و به شناساندن على میپردازند بدین نظر عالى است. اینها حقایقى است، و این بحثها بحث سنى ـ شیعه نیست، بحث یک طرفه است: «علیشناسی» است. نهایت دنیاى تسنن هم وقتى پس از گذشتن چهارده قرن بر اسلام و عقب ماندن جهانى شدن آن؛ به این حقایق توجه پیدا کرد ـ با حفظ احترام سَلَف ـ با ما همگام خواهد شد و برادرانه با هم در راه تحقق بخشیدن به آرمانهاى عالى پیغمبر بزرگوارمان خواهیم کوشید. اما چون همین را گروهى نمیخواهند و به سود منافع خودشان نمیدانند، این بحث مقدس انسانى را که نتیجهاش عاید دورترین بشر جزیره نشین هم خواهد شد، بگونهاى نامطلوب جلوه میدهند. و دریغا که بعضى از عناصر کم دید و یک سو نگر و کم مطالعه در دین و تشیع که به گمان خود دید وسیع هم دارند! و چه بسا شیعه معتقدى هم هستند،چون از فلسفه مذهب خود آگاهى درستى ندارند. در راه نشر این حقیقت که نمیکوشند هیچ، سدّ راه کوشندگان هم میشوند. این دسته اگر توجه نیابند تأسفى فراوان دارد. در این جا حقیقتى است که ناگزیر باید بدان اشاره کرد: آیا اگر بنا شود اجتماعى را به وظایف بزرگ پاى بند سازند و توده درهم رفته و بى سامانى را زنده کنند و به خود آورند، از کجا باید شروع کرد؟ از همانجا که یقینى بحق در مردم انگیخته شود و همه از صمیم دل بپذیرند که باید به طرف حرکتى روى آورند؛ و خلاصه باید برنامهاى به مردم پیشنهاد شود که از ایمان قلبى و حس درونى منشأ گیرد، اینجاست که باید ابتدا همگان حق محض و صریح را درک کنند و بشناسند و به تأیید فروغ حق نیت پاکى که از شناختن حق در تصمیمات به وجود میآید به سوى مقصود پیش روند. تا فرد یا جامعهاى در تشخیص خود یقین نکند و اشعه زنده کننده حقیقت بر کانون اراده و احساساتش نتابد، هیچ جهش و جوشش راستینى نمیتوان از آن فرد یا جامعه توقع کرد. اکنون قدرى صریحتر درک میشود که هر چه جوانان، احساساتیتر و پر شورتر و جامعه دوستتر باشند، باید بى تردید برگردند(و اگر در اثر علل و عواملى از دین فاصله گرفتهاند فاصله را به صفر رسانند) و در شناساندن مکتبى بکوشند که اقدامات اصلاحى و جهشهاى اجتماعى جزو متن آنست، و در آن ریشه دینى دارد... اگر این فکر (توجه به تعلیمات علی) چنانچه یاد شد در طبقه جوان رسوخ کند و باز شور علیشناسى در رسته آمادهتر یعنى جوانان سر گیرد، و ولاى على به هدایت نشاط سازنده جوانان بر خیزد، آیا اگر این پرتو از افق اجتماعى دمید نباید به سعادتمندى محتوم آن جامعه دل بست؟ آیا اصل سعادت هر اجتماع جهش داشتن و زنده بودن افراد نیست؟ و آیا عاملى جهشزاتر از توجه درست به طرز فکر قاطع و دادگر و کوبنده على و حقیقت ناشناخته تشیع داریم؟ از مقالات کتاب «مینای قلم: گزیده مقالات شیوا و نثر ادبی درباره امام علی (ع)» 291/60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]
صفحات پیشنهادی
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى-کتاب - محمد رضا حکیمى من در این گفتار در پى آنم که زیرساز زندگى على علیه السلام و اهمیت بحث در آن باره را تا حدى ...
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى-کتاب - محمد رضا حکیمى من در این گفتار در پى آنم که زیرساز زندگى على علیه السلام و اهمیت بحث در آن باره را تا حدى ...
ایمان دارم سعید زنده است
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى. ... محمد بن ابى بکر، عبداللّه بن مسعود، سعد بن عباده، قیس بن سعد، مالک ...
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى. ... محمد بن ابى بکر، عبداللّه بن مسعود، سعد بن عباده، قیس بن سعد، مالک ...
سکوت ،سرد و ابهام آلود
بلکه تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگی همین است و بس ، که زندگی علی روش و علی پسند بسازیم ، ئدر این راه اگر نیروی شور انگیز ولای علی و معنویت خلاق ...
بلکه تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگی همین است و بس ، که زندگی علی روش و علی پسند بسازیم ، ئدر این راه اگر نیروی شور انگیز ولای علی و معنویت خلاق ...
زندهرود مُرد از بسکه آب ندارد
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى درباره شخصیت و عظمت على همین بس که انسان هر چند هم پر مطالعه و دانش اندوخته باشد به ... و خورشید را مینگرد که از سمتى ...
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى درباره شخصیت و عظمت على همین بس که انسان هر چند هم پر مطالعه و دانش اندوخته باشد به ... و خورشید را مینگرد که از سمتى ...
استاد شمس شناس، مقالات شمس را تفسیر می کند
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى و فلاسفه و حکما و ریاضى دانان و عقیده شناسان بزرگى همچون: هُشام بن حَکم، ابن اعلم ... از صد شرح و تفسیر بر آن نوشته ...
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى و فلاسفه و حکما و ریاضى دانان و عقیده شناسان بزرگى همچون: هُشام بن حَکم، ابن اعلم ... از صد شرح و تفسیر بر آن نوشته ...
غدیر نقش ولاى على به سینه ما
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى و ضیاءالدین مقبلى عالممتبحّر اهلسنت، پس از ذکر اسناد حدیث غدیر، گفت: «فان لم یکُن ... و امام على جز این ما را گنجایش ...
تنها راه زنده نگه داشتن نوامیس ارزشمند زندگى و ضیاءالدین مقبلى عالممتبحّر اهلسنت، پس از ذکر اسناد حدیث غدیر، گفت: «فان لم یکُن ... و امام على جز این ما را گنجایش ...
سیری بر زندگی امام خمینى(ره) از ولادت تا رحلت
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و ... بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم . ... محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد ... آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام روحیه مبارزه و جهاد در راه خـدا ریـشـه در بینـش اعـتـقـادى و ... بـه غـارت اموال و نوامیـس مردم مى پرداختند مى فـرماید : مـن از بچگى در جـنـگ بـودم . ... محضر بزرگانى همچون آیـه الـلـه مـدرس تکـمیل مى کرد دریافـته بـود که تـنها نقـطـه امـیـد ... آزادى انتخابات زنان پـوششـى براى مخفى نگـه داشـتـن هـدفـهاى دیگر بـود.
-
گوناگون
پربازدیدترینها