تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به راستى حكمتى كه در قلب منافق جا مى گيرد، در سينه اش بى قرارى مى كند تا از آن بي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837965901




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نشئگي به هر قيمت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نشئگي به هر قيمت
خبرگزاري فارس: سفيدي چشمنانش در ميان صورت چرك و سياهش در تاريكي شب زمستان برق مي زد، مي گفت زنم رفته گفته معتادم و پول را به من نمي‌دهند، منم پول را از قلك دخترم بر مي‌دارم و باهاش مواد مي خرم.


بارها از افراد مختلف شنيده بود يكي از بستگان معتاد شده است. اين بار خودش آ‌مده بود تا روزگار يك معتاد را از نزديك ببيند، هم سن و سال خودش بود.خيلي هم عجيب نبود اما قبل از هر چيز سفيدي چشمانش در ميان صورت سياه به چشم مي خورد، سفيدي كه در سياهي شب زمستان برق مي‌زد.

بارها شنيده بود كه بهترين جا براي ارتباط گرفتن با اين جماعت پارك‌ها هستند، براي همين در يك شب زمستاني به پاركي در جنوب (پارك بعثت در حاشيه اتوبان بعثت جنب ترمينال جنوب) تهران رفت تا پاسخ سؤال‌هاي خود را بيابد.

ساعت از يك بامداد گذشته بود. آرام و بي‌صدا وارد پارك شد. خلوت پارك برايش نامأنوس بود. تنها صدايي كه گاهي به گوشش مي‌رسيد صداي بوق ماشين‌هاي در حال عبور بود كه هر چه بيشتر از بزرگراه فاصله مي‌گرفت كمتر مي‌شد و به جاي آن صداي گام‌هاي خودش را مي‌شنيد.

انگار هيچ جنبنده‌اي در پارك نبود. هر چه به حاشيه شمالي پارك نزديك‌تر مي‌شد. توي دلش را بيشتر خالي مي‌كردند. يادش افتاد زماني كه وارد پارك مي‌شد اين قدر كنجكاوي و ماجراجويي بر عقلش غلبه كرده بود كه فكرش را نمي‌كرد شايد در اين نيمه شب بلايي به سرش بيايد.

سفيدي چشمان مرد سيه‌چرده پشت بوته

چشمانش را حسابي تيز كرده بود و به كوچكترين صداها واكنش نشان مي‌داد. ناگاه در پشت يك بوته كه در كنار مسير اصلي پارك قرار داشت و راه آسفالت را از فضاي سبز جدا كرده بود صدايي ضعيف و نامفهوم به گوشش رسيد، سريع به طرف صدا چرخيد. اين بار چشمان جستجوگرش را در پي‌صدا فرستاد و گوش‌هايش را حسابي تيز كرد. انگار يك نفر پشت آن بوته صدا ميزد «يه نخ سيگار داري».

پاكت سيگار را از جيبش در آورد به سمت صدا رفت. سفيدي چشمان مرد سيه‌چرده پشت بوته برق بود. سيگاري از داخل پاكت بيرون آورد و به او داد. مرد پشت بوته با طمأنينه دستان سياه و كبره بسته خود را به سمت مرد جوان دراز كرد تا سيگار را از او بگيرد.

در همان تاريكي چرك‌هاي دور ناخن مرد پشت بوته به وضوح نمايان بود. جاي سوزن‌هاي فراوان بر دستش حالت تهوع مي‌داد. سيگار را كه به او داد و ازش پرسيد: مي‌خواي برات روشن كنم؟ كه پاسخ شنيد«نه».
مرد جوان از طرفي از ديدن هيبت و سروشكل آن جوان پشت بوته خوشحال شده بود چرا كه در صورت همكلامي با او به پاسخ سؤالاتش مي‌رسيد و از طرف ديگر نگران آسيب ديدن از سوي آن مرد سيه‌چرده بود.

مرد جوان براي آنكه سر صحبت را باز كند با لحني كوچه بازاري پرسيد: داداش آتيش داري؟ و آن غريبه كه حالا هر چند آهسته و با طمأنينه اما از پشت بوته بيرون آمده و روي زمين نشسته است، سيگار روشن خود را به مرد جوان مي‌دهد تا او با آتش سيگارش، سيگار خود را روشن كند.

بروگمشو اين پارك صاحاب داره

مرد جوان از او پرسيد؛ سردت نيست اين جايي؟ و غريبه با همان طمأنينه كه در تمام ابعاد حركاتش پيداست. مي‌گويد «نه» و بلافاصله از مرد جوان مي‌پرسد «اين وقت شب اين جا چيكار مي‌كني». مرد جوان مي‌‌گويد: منتظر ماشينم تا بيايد دنبالم برم شهرستان.

مي‌پرسد: نشئه‌اي يا خمار؟ و او كه ناي حرف زدن ندارد مي‌گويد « برو بابا» مرد جوان مي‌پرسد، جنس چي مي‌زني؟
«مگه تو ساقي هستي؟!، جنس منس داري؟»
نه بابا ساقي چيه همين جوري يه چيزي پرسيدم دور هم باشيم.
«برو گمشو آشغال، اين پارك صاحاب داره، برو تا نيومده به حسابت برسه».

مرد جوان بلافاصله مي‌پرسد، مگه اين موقع شب هم كسي اينجا جنس مي‌فروشه؟. غريبه كه حالا ديگر معتاد بودنش براي مرد جوان محرز شده پاسخ مي‌دهد « آره بابا، معلومه بچه اينجا‌ها نيستي؟ شهرستاني هستي، دنبال قاتل بروسلي مي‌گردي؟»

مرد جوان كه از پُك زدن‌هاي طولاني مُدت غريبه به سيگار عصبي شده مي‌گويد: نه داداش گفتم كه منتظر ماشينم بياد دنبالم الانم بيكارم ،حوصله‌ام سررفته اومدم يه سيگار با هم بكشيم.
مرد معتاد كه موهاي پريشان و در هم گره‌خورده‌اي دارد با حركتي لاكپشتي پشت بوته‌ها مي‌خزد و مي‌گويد «برو عمو اگه مامورها بيان ببينن يه غريبه داره اينجا ساقي‌گري مي‌كنه واست بد مي‌شه». انگار نمي‌خواهد باور كند كه مرد جوان ساقي يا پخش‌كننده مواد نيست.
كنار بوته به سمت مرد معتاد مي‌نشيند و مي‌گويد، چي مصرف مي‌كني؟ و غريبه در پاسخ با چند كلمه زشت و ركيك كه چاشني جواب‌اش است مي‌گويد« ... و شيشه، كراك، خون‌بازي و هر... ديگه‌اي كه باشه كه كله آدم و داغ كنه».

از وضع ظاهري و لباس‌هاي مندرسش معلوم بود كه اعتيادش خيلي پيش رفته است. مرد جوان باز مي‌پرسد، پول موادتو از كجا مي‌ياري؟ مواد گرون نشده؟! غريبه كه حالا ديگر تسليم سؤالات مرد جوان شده از او طلب چند نخ سيگار مي‌كند و مي‌گويد « پولش كه مي‌رسه، يكم گرون مي‌شه كه همش تقصير اين ساقي... شده است."

نشئگي به قيمت دزدي از روياهاي دخترك

مرد جوان كمي مكث مي‌كند و او را برانداز مي‌كند و مي‌گويد، نه بابا سركارت گذاشتن، حالا اين‌ها چه ربطي به جنس تو داشت

مرد معتاد با نيشخند مي‌گويد «من پولمو از قلك دخترم بر مي‌دارم».

ديگر با كراهت با او سخن مي‌گويد و دوست دارد زودتر از شر او خلاص شود. مي‌پرسد، دخترت چند سالشه؟ چند ساله زن گرفتي؟ كه غريبه بريده بريده و نامفهوم پاسخي مي‌دهد كه مرد جوان آن را نمي‌فهمد.

خاكستر سيگار غريبه شاهدي بر اين ادعاست كه او در انجام حركات كند و لاكپشتي متبحر است.

مي‌پرسد، دلت مي‌خواد ترك كني. تا حالا ترك كردي؟
مي‌گويد «چرا خداييش چند بار خواستم، يه بار هم كمپ رفتم و كلي پول «سولفيدم». اما كثافت‌ها من و با سگ‌ ترسوندن و منم فرار كردم» و چندتا فحش آبدار نثار مسئولان كمپ‌هاي ترك اعتياد مي‌كند.

از او مي‌پرسد، تو كه زن و بچه‌داري چرا شب و تو پارك مي‌خوابي؟
مرد معتاد مي‌گويد «فك و فاميل پول داده بودند به زنم كه واسه دخترم دارو بگيره، من اين پول رو از زنم پيچوندم و رفتم زدم به بدن (مواد خريدم)، الانم از دستشون فراريم، البته... ها چند روز ديگه يادشون ميره».
انتهاي پيام/

چهارشنبه|ا|21|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن