تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816866532




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شهید حاج مهدی عراقی: روی آوردن مرحوم طیب به نهضت انقلابی، بیشتر به خاطرخرده حسابهایش باحکومت شاه بود


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب  - شهید مهدی عراقی در خاطراتی که در پاییز سال 1357 بیان کرد و بعدهادرسال1370درکتاب"ناگفته ها"منتشرشد دلیل تغییر رویکرد طیب را از دست دادن منافع مالی معرفی می کند. در بخشی از این خاطرات که به صورت گفت وگو میان مرحوم شهید عراقی و دانشجویان مطرح  شده است می خوانیم:  طیب اصلاً چه جوری شد به این جریان‌ها کشیده شد؟ ... سال 1339 که فرح می‌خواهد این پسر را [به دنیا بیاورد]می‌آید  جنوب شهر که بگوید ما  طرفدار مردم جنوب شهر هستیم. یک بیمارستانی است آنجا به نام بیمارستان حمایت مادران. خب، این برای بچه‌های پایین [شهر] یک افتخاری بود که مثلاً شاه و یا خانواه سلطنت به اینها داده بودند که آمده بود ولیعهد  در جنوب شهر متولد شده. آن قسمت‌های پایین هم طاق نصرت بسته بودند، چراغانی کرده بودند، جشن گرفته بودند و از این جریانات زیاد بود. نصیری[رئیس شهربانی که بعدا به ریاست ساواک برگزیده شد] یک مقدار پلیس بیشتری آنجا گذاشته بود، مأمور زیادتری گذاشته بود. طیب به نصیری می‌گوید که این مأمورین [خودت را] از اینجا جمع کن، مأمورینی که تو اینجا داری توهین به بچه‌های جنوب شهر است، برای خاطر اینکه هر کدام اینها خودشان یک پلیس هستند برای شاه، فدایی شاه هستند، چرا تو اینها را می‌گذاری اینجا؟ نصیری قبول نمی‌کند. روز دوم و سوم تولد این پسر، خود شاه می‌آید آنجا. شاه که می‌آ‌ید، طیب همان‌جا جلوی نصیری این حرف را به شاه می‌زند. می‌گوید که این پلیسی که اینجاست، توهین به همه بچه‌های جنوب شهره. من به تیمسار گفته‌ام تیمسار توجه نکرده. شما امر بفرمایید که پلیس را جمع کند و برود. همان‌جا شاه به نصیری می‌گوید و نصیری هم پلیس را جمع می‌کند. از اینجا شروع می‌شود اختلاف بین نصیری و طیب.  بعد از جریان 28 مرداد که  [طیب و هوادارانش]از عاملین 28 مرداد بودند یک مقدارامکاناتی، [حکومت] در اختیار اینها گذاشته بود، از جمله دستگاه  پخت موز. یک دستگاهی داشت طیب، موز که برایش می‌آمد، روزی سه چهار کامیون موز می‌آمد بدون  سود بازرگانی. می‌رفت توی این دستگاه پخته می‌شد و می‌فروختش. روزی 15-10 هزار تومان همین جوری پول تو جیب این ریخته می‌شد. [بعد از جریان درگیری نصیری با طیب که به جمع شدن پلیس در اطراف بیمارستان حمایت مادران انجامید] نصیری،خرده خرده شروع کرد با نفوذی که  توی دستگاه  و ایادی و دوستان ارتشی سازمانی‌اش داشت، یک مقدار چوب گذاشت لای چرخ طیب. مثلاً از میدان شوش کامیون آمدن به بالا قدغن بود، وقتی یارو می‌گفتش که ماشین مال طیب خان [است] چراغ سبز روشن می‌شد و می‌آ‌مد، اما  [بعدا و با دخالت نصیری] دیگر نمی‌گذاشتند بیاید، باید ماشین بایستد تا یک ساعت معینی. یک افسری بود به نام سرگرد گل‌تپه، این رئیس راهنمایی آن قسمت بود، یک روز وقتی جلوی ماشین طیب را می‌گیرند و نمی‌گذارند برود، طیب در حجره بود، می‌آیند به او می‌گویند و طیب می‌گوید برو بگو که ماشین مال فلانی است. گفت، گفتم، می‌گوید دیگر فایده ندارد. طیب خودش بلند می‌شود سوار ماشین می‌شود و می‌آید، وقتی به این می‌گوید، می‌گوید به من دستور داد‌ه‌اند، نمی‌گذارم برود. یک چک می‌زند توی گوش گل‌تپه و خلاصه‌اش ماشین را می‌گوید سوار شو برو. پاسبان‌ها هم که آنجا بودند جرأت نمی‌کنند که  جلوی ماشین را بگیرند. آن هم یک شکایت می‌کند  وکلانتری  می‌آ‌یند  طیب را می‌برند . رئیس کلانتری آنجا  اینها را آشتی می‌دهد و نمی‌گذارد کارشان به بالا کشیده بشود.  از این کارها شروع شد برای طیب کردند. خرده‌خرده وضع طیب از آن حالت اولی‌اش خارج می‌شود، از جهت اقتصادی به خصوص. یکی، دو تا  قسمت از بارهایی که برایش می‌آمده خراب درمی‌آیند، و یک مقدار بدهی بالا می‌آورد. وقتی بدهی بالا می‌آورد، آنجا از یکی از بچه‌های میدان یک مقدار پول دستی[=قرض] می‌گیرد، یک چک هم مثلاً به او می‌دهد 200 هزار تومان، 300 هزار تومان. پول را می‌گیرد، البته او هم نزول خوار بوده و نزولش را از این می‌گرفته. یک دو ماهی که می‌گذرد این نزولش را نمی‌دهد و او هم فشار می‌آورد، می‌گوید نه، نمی‌دهم. چک را می‌رود می‌گذارد اجرا. وقتی چک را می‌گذارد اجرا این متوجه می‌شود و یک روز می‌رود در دکان یارو و یک هفت هشت تا فحش و دری وری اینها به اون بنده ‌خدا می‌دهد.  او هم یک مشت رفیق داشته. همین که اسمش ناصر جگرکی بود  و امیر رستمی (آن کسی است که افشار طوس رئیس شهربانی مصدق را بردند تلو‌ و ناخنش را کشیدند و کشتند) اینها یک روز توی خیابان سیروس دم محله جهودها  می‌پیچند جلوی ماشین طیب .با قمه حمله می‌کنند به طیب و می‌زنند به کتفش، تا طیب از ماشین می‌آید بیرون که دست به اسلحه کند، آنها فرار می‌کنند، اما کتفش خیلی به حساب زخمش شدید بود. حضار: طیب اسلحه داشت؟ حاج مهدی عراقی: آره، شاه به طیب یک اسلحه داده بود. بچه‌های میدان  می‌روند در دکان ناصر جگرکی و دکانش را به هم می‌زنند. امیر رستمی هم که فرار می‌کند. طیب می‌رود مریضخانه یک 15 روزی هم مریضخانه خوابیده بود، از مریضخانه می‌آید بیرون. اینها می‌روند چک را می‌گذارند به اجرا، از طریق اجرا می‌آیند طیب را می‌برند دادگستری. برنامه را هم جوری تنظیم می‌کنند که مثلاً روز پنج‌شنبه باشد که اگر خواستند طیب را آنجا بازداشتش بکنند، این تا بخواهد دسترسی به پول پیدا کند، پول بیاورند به صندوق بگذارند، یک کاری بکنند، خلاصه وقت اداری بگذرد. وقتی طیب را احضار می‌کنند ‌آنجا، بازپرس از بچه‌های جبهه ملی بوده، آن داستان‌های قبل طیب را می‌داند و خ می‌آید خرده حسابش را اینجا سر طیب پیاده می‌کند. به طیب می‌گوید که یا باید مثلاً این چهارصد پانصد هزار تومان را نقد بدهی یا باید بروی پایین[= زندان]. می‌گوید باشد می‌روم پایین. حکم بازداشت طیب آنجا صادر می‌شود، روز پنج‌شنبه بوده و خلاصه‌اش طیب‌خان را می‌فرستند می‌رود دادگستری. سه چهار جا هم تلفن می‌زنند به این ور و آن ور که جریانی بشود که اقلاً تا شنبه طیب نرود پایین، اما فایده‌ای ندارد. این زندان رفتن طیب دو روز هم بیشتر طول نمی‌کشد، شنبه یا یک‌شنبه می‌آید پایین. از آنجا دیدش اصلاً نسبت به اینها برمی‌گردد. برمی‌گردد، می‌گوید من این شتری را که بردند بالا، باید بیاورمش پایین. این تو فکرش بوده، عقب موقعیت می‌گشته که بتواند یک جوری تلافی بکند. این بود که برای سال 42 آن حادثه مدرسه فیضیه را از وجود طیب می‌خواستند استفاده بکنند، طیب جواب منفی می‌دهد و قبول نمی‌کند. حضار: طیب چه سالی رفت زندان؟ حاج مهدی عراقی: این مربوط به سال 39 یا 40 است . در تمام این حرکاتی که در این نهضت روحانیت به وجود آمده بود، چندین بار می‌فرستند سراغ طیب که از وجود طیب و آن لات‌هایی که به حساب دور و ورش هستند، استفاده بشود، طیب جواب رد می‌دهد. خب، خرده‌خرده اینجا یک فاصله‌ای می‌شود. حضار: حاج‌آقا آیا این به خاطر همان خرده حساب بوده یا علائقی هم داشته‌اند؟ حاج مهدی عراقی: نه، بیشترش را می‌توانیم بگوییم همان خرده حساب و چیزهای جاهلیش بوده اولش، اما خب، خرده‌خرده یک مقدار چیز می‌شود.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن