واضح آرشیو وب فارسی:قدس: كارگاه داستان ؛ از واقعيت تا شعر
* محمد كاظم كاظمي
دور نيست اگر بگوييم وقايع لبنان و فلسطين، آزمونهايي بود براي شاعران فارسي زبان در ايران تا دانسته شود كه تا چه مايه آن تعهدات ديني و انسان دوستانه در آنان هست و تا چه ميزان با قلم خويش مظلومان جهان اسلام را ياري مي كنند، و خوشبختانه اين گروه شاعران در اين ماجرا خوب ظاهر شدند تا بدان جا كه مجموعه هايي از شعرهاي برگزيده در اين موضوع، به چاپ رسيده است.و هم بدين سبب است كه سلسله شعرهايي كه در اين موضوع به روزنامه مي رسد و در اختيار كارگاه شعر قرار مي گيرد، همچنان ادامه دارد و ما در اين هفته با آثاري از 6 شاعر متعهد در خدمت دوستان هستيم.
***
جناب عباس اشرفي ؛شعري كه از شما پيش روي داريم، تصويري گويا از وقايع و مصايب غزه را براي ما به تصوير مي كشد و از اين نظر ارزش خاص خود را دارد.
در فلسطين باز شوري ديگر است
ديده ها خونبار و دلها مضطر است
غزه سوزان، زآتش صهيونيان
هركجايش، تلي از خاكستر است
كودكان هر لحظه در كابوس مرگ
غنچه ها پژمرده هر سو پرپر است
ولي حقيقت اين است، اين تصويرها بيشتر به واقعيت نزديك است تا به تخيل. گويا از صحنه ها عكس گرفته ايم. كار شاعر بايد بيشتر اين باشد كه بر گوشه هايي تكان دهنده از وقايع تمركز كند و آنها را با تخيل خويش درآميزد و در نهايت، چيزي بگويد كه هرچند از حقيقت بهره اي دارد، دقيقاً مطابق با آن نيست، بلكه نوعي بزرگ نمايي مؤثر در آن انجام شده است، يا تشبيه هايي در كار آمده است كه به قوت و زيبايي آن مي افزايد.
***
جناب حسين رازي ؛شعر شما نيز شباهت بسياري با شعر جناب اشرفي دارد، با اين تفاوت كه مختصر خلل هايي در مسايل فني در آن هم به چشم مي آيد:
غزه در خاك و خون شناور شد
ظلم صهيون ز حد فزون تر شد
كودكاني كنار مادر خود
ناشكفته چو غنچه پرپر شد...
يا علي، اي امير مظلومان!
غزه درياب، دوباره خيبر شد
چنانكه مي بينيد، براي «كودكان» كه جمع است، فعل مفرد «شد» به كار رفته است، يا در مصرع آخر، حرف «ب» كلمه «درياب» در وزن نمي گنجد.البته در مواردي اندك، تصويرهايي از نوع تشبيه كودك مجروح به غنچه پرپر ديده مي شود، ولي اين تشبيه ها ديگر تأثير القايي بسيار ندارد، چون از شدت تكرار، خاصيت خود را از دست داده و به كلام معمولي نزديك شده است.
***
جناب مرتضي مردانيان شهري ؛ شعر شما نيز در همين حال و هواست، ولي تفاوتي كه در كار است، پيوندي است كه ميان غزه و كربلا ايجاد كرده ايد و اين پيوند هرچند كار تازه اي نيست و در شعرهاي بسياري از شاعران رخ داده است، نوعي جهت بخشي فكري ايجاد مي كند. اما از نظر تخيل و آرايه هاي ادبي، اين اثر نيز كمابيش كم بنيه به نظر مي آيد و بيشتر به بيان منظوم واقعيت شباهت يافته است :
كربلا امروز در غزه نمايان مي شود
عرش فردوس برين امروز گريان مي شود
پيكر و نعش برادر در ميان كارزار
چون فراسوي زمان امروز عريان مي شود
حيرت از وجه تشابه در ميان هر دو روز
بر دل غمگين من امروز آسان مي شود
كو كسي تا امت اميد را ياري كند؟
آري، اين آزادگي امروز پنهان مي شود
***
جناب يدا... هدايتي (هدايت)؛ در شعر شما آثار تخيل و شاعرانگي بيشتر است. در بعضي بيتها تشبيه هايي در كار آمده است كه به هرحال، كلام را يك مرتبه از نظم بالاتر برده است:
لاله زار غزه را از خون شكوفا مي كنيم
زندگي را با شهادت جمله معنا مي كنيم...
با خروشي بي امان شام و سحر چون آذرخش
در خطوط جبهه ها مردانه غوغا مي كنيم
استقامت در نبرد، بايد كه دشمن بشكند
گر نشد با اسلحه، با سنگ خارا مي كنيم
باري، در اينكه اين تشبيه ها چقدر تازه است و بيان چقدر از لحن شعاري رايج در اين گونه شعرها فاصله گرفته است، البته چند و چون هايي مي توان داشت كه به سبب كوتاهي اين مجال، از آن در مي گذريم.
يکشنبه|ا|4|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]