محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827142581
ريشه يابي تاريخي نهضت عاشورا - 8 وقتي اخلاق سياسي در محاق نفس ميرود و حقانيت مصلحان در حصار عطش قدرت قرار ميگيرد
واضح آرشیو وب فارسی:جمهوري اسلامي: ريشه يابي تاريخي نهضت عاشورا - 8 وقتي اخلاق سياسي در محاق نفس ميرود و حقانيت مصلحان در حصار عطش قدرت قرار ميگيرد
"اخلاق" در نگاه عام و فراگير كه شامل جامعيت نظام اخلاقي اسلام ميشود، از آثار و نتايج دين است و حاصل و بازده اعتقادات و عبادات ميباشد. تعاليم و قوانين اسلام در يك تقسيم بندي كلي شامل سه بخش اعتقادات، عبادات و اخلاقيات ميشود كه هر كدام از آنها در جاي خود حائز اهميت است و تباين و جدايي بين آنها امكان پذير نميباشد.
در اين مجموعه سه گانه، "اعتقادات" وقتي با تحقيق و شناخت همراه گشت و در فكر و جان ريشه دواند، به "عبادات" ترغيب ميكند و آنگاه كه عبادات به نحو صحيح و با بينش و آگاهي انجام گردد، به "اخلاقيات" منتهي ميشود و صفات و رفتار را به خلوص در ميآورد و مواجهات و تعاملات را رنگ و صبغه الهي ميدهد.
اخلاقيات اسلامي داراي موضوعات و ابعاد گوناگون است كه "اخلاق سياسي" از مهمترين آنهاست.
اخلاق سياسي به اين دليل مهم و حياتي ميباشد كه جايگاهي خاص و نقشي حساس را به خود اختصاص داده است و آن حضور در مجموعه نظام سياسي و حكومتي اسلام است كه بسيار وسيع است و از سطح مديريت كلان سياسي شامل زمامداران اصلي در قواي مجريه و سپس قوه قضائيه و پس از آن قوه مقننه شروع ميشود و در مراكز و سازمانهاي علمي، صنعتي،آموزشي، پژوهشي، فرهنگي، تربيتي، عمراني، كشاورزي، اقتصادي، نظامي، انتظامي و در سطوح رؤسا و معاونين و مشاورين گسترش مييابد.
اخلاق سياسي همانند ساير جلوههاي نظام اخلاقي اسلام، داراي مجموعهاي است شامل دو بخش "فضايل اخلاقي" و "رذايل اخلاقي".
در بخش فضايل اخلاقي، صفات و خصال و رفتار و عملكردهاي ممدوح و پسنديده، و در بخش رذايل اخلاقي، صفات و رفتار و اعمال مذموم و ناپسند بايد مورد توجه قرار گيرد و درباره هر كدام از آنها بايد ابتدا "آگاهيهاي علمي" به دست آيد و شناخت كافي درباره چيستي و آثار و نتايج آنها ذخيره گردد، و سپس "تلاشهاي عملي" آغاز شود تا صفات و رفتار زشت كه رذايل اخلاقي هستند ريشه كن شده و صفات و رفتار زيبا و پاك كه فضايل اخلاقي ميباشند جايگزين گردند.
در قرآن كريم علاوه بر آياتي كه در اخلاق به صورت "عام" نازل شده، آياتي نيز به طور "خاص" براي حاكمان و صاحبان قدرت نازل شده است كه موضوعات آنها "اخلاق سياسي" ميباشد.
درخواست "سعه صدر" از خداوند به صورت يكي از فضايل در اخلاق سياسي از جمله آياتي است كه نازل گرديده است (رب اشرح صدري و يسرلي امري) (1)
تواضع و مواجهه همراه با ملايمت زمامداران، موضوع ديگري است كه مورد توجه قرآن كريم قرار دارد (فيما رحمه منالله لنت لهم)(2)
خيانت نورزيدن نسبت به خدا و رسول كه شامل جنبههاي مختلف خيانت در مقام و رياست و ثروت است، موضوع ديگر ميباشد (لاتخونواالله والرسول)(3)
اختلاف افكني و مشتعل كردن آتش تفرقه نيز به شدت نفي و نهي ميشود (ولاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا) (4)
در ميان موضوعات اخلاق سياسي، وقتي پاي "قدرت" به ميان ميآيد، آيات قرآن را بسيار حساستر مييابيم و از اين طريق به آفتها و آسيبهايي كه قدرت سياسي ميتواند توليد كند وقوف و بينش به دست ميآوريم.
قدرت در "نظام اخلاق سياسي اسلام" دوگونه مطرح ميشود. اول "قدرت ممدوح و شايسته" كه به صورت "ابزار" براي تدبير امور كشور و برنامه ريزي براي خدمت به جامعه و مهيا كردن زمينههاي رشد و پيشرفت و رفع مشكلات مردم، به بهرهبرداري در ميآيد. دوم "قدرت مذموم و ناشايسته" كه به صورت "هدف" براي دست يابي به منافع سياسي و مطامع اقتصادي به استفاده ميرسد و در سطح وسيع و كلان هم به تثبيت حاكميت سياسي مستبدان و ديكتاتوران ميانجامد و هم غارت ثروتهاي ملي را در پي ميآورد.
در موضوع قدرت سياسي مذموم و ناشايسته، قرآن كريم "تفرعن" را مطرح ميكند كه در موجودي به نام "فرعون" تحقق يافت و شدت آن به ادعاي پروردگاري رسيد (اناربكم الاعلي)(5) و آثاري چون استخفاف عقول و انديشه و صفات انساني مردم جامعه و وادار كردن آنها به اطاعت محض به دنبال آورد (فاستخف قومه و اطاعوه) (6)
و نيز قرآن كريم در موضوع قدرت سياسي مذموم، "استكبار" و "مستكبرين" را بلاي حكومتها ميداند، و آنان به نفي آيات الهي ميپردازند. (افلم تكن آياتي تتلي عليكم فاستكبرتم) (7) و سفيران الهي را تكذيب ميكنند و به قتل ميرسانند (استكبرتم ففريقا كذيتم و فريقا تقتلون) (8)
همچنين اگرچه در زبان اظهار حق كنند، لكن در قلب و باطن به انكار حق ميپردازد (قلوبهم منكره و هم مستكبرون) (9)
آنچه به اشاره از اخلاق سياسي در موضوع فضايل و رذايل مطرح كرديم، نه تنها در حاكمان مستبد اموي تجلي داشت، بلكه در ساير حكمراناني كه در دامنه و لايههاي بعدي اين حاكميت سياسي قرار داشتند و برخلاف بني اميه كه از ابتدا مخالف اسلام بودند و عقايدشان را پنهان ميكردند، آثاري از ديانت داشتند جريان داشت و اين مراتب نازل ايمان را نيز از آنان گرفت و در برابر حضرت امام حسين(ع) و يارانش به قتل و كشتار واداشت. اين حاكمان سطوح پائين، همچون حاكمان اموي كه در رأس هرم حكومتي قرار گرفته بودند، اخلاق سياسي اسلام را به محاق نفس بردند و برا? دست ?اب? به اهداف س?اس? و منافع اقتصاد? همه ارزش ها و فضايل را به زير پا نهادند و عطش قدرت مانع از آن شد كه در عين اعتقاد به حقانيت حضرت اميرالمؤمنين(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، تيغ به روي آنان كشند و جناياتي بزرگ را نه فقط در تاريخ اسلام، كه در تاريخ بشريت، به نام خويش ثبت كنند.
اين از شگفتيهاي بزرگ تاريخ است كه انسان به مرتبهاي از انحطاط ميرسد و به گونهاي در قساوت فرو ميرود كه با علم به "حق" به انكار آن ميپردازد و حقانيت سفيران حق و مصلحان الهي را به مسلخ قدرت ميبرد.
سخنان عمر بن عبدالعزيز كه از خلفاي اموي ميباشد و به حقيقت اسلام و حقانيت شخصيت حضرت علي(ع) و امام حسين(ع) آگاه ميشود، بسيار تأمل برانگيز است. او درباره علت منع لعن و دشنام گويي به حضرت علي(ع) كه توسط معاويه وضع شده بود ميگويد:
من به دو علت مصمم شدم لعن حضرت علي(ع) را كه در ميان مسلمانان مرسوم شده بود ممنوع كنم. علت اول تربيت خاص استاد روشن ضميرم بود كه مرا با مقام علي(ع) آشنا كرد. علت دوم اين بود كه در يكي از روزهاي جمعه كه در مسجد مدينه بودم و خطبه جمعه را از زبان پدرم كه والي مدينه بود ميشنيدم، متوجه شدم كه او هنگام لعن علي(ع) به اضطراب ميافتد. از او پرسيدم:
"چرا با اين فصاحتي كه داري، هنگام لعن كردن به علي(ع) مضطرب ميشوي؟"
او در پاسخ به من اين جملات حيرت انگيز را به زبان آورد:
"فرزندم، علي(ع) عظمت توصيف ناپذيري در سينه ما دارد، به اين جهت از لعن او ناراحت ميشويم. فرزندم، اگر مردم شام علي(ع) را با آن همه فضايلي كه دارد بشناسند، ممكن نيست حكومت ما را بپذيرند، از همين رو ناچاريم براي پايداري قدرت و حكومت خودمان لعن او را مقرر كنيم تا به اين وسيله مكتب او و خاندانش را غيرقانوني و لكهدار نشان دهيم و مردم را از آنها دور گردانيم"(10)
"مروان" كه از ديگر حكام اموي ميباشد، همچون پدر عبدالعزيز به شدت معتقد به لعن و سب و دشنام گو?ي عليه حضرت اميرالمؤمنين(ع) بود. حضرت امام سجاد(ع) سخن مروان را، اين گونه بازگو ميكند:
مروان به من گفت:
"هيچ كسي بيشتر از علي، بزرگ خاندان شما، از عثمان كه بزرگ خاندان ماست، دفاع نكرد."
از او پرسيدم:
"پس چرا برسر منابر اسلام به او و خاندانش و پيروانش ناسزا ميگوييد؟"
مروان در پاسخ گفت:
"براي اين كه اساس سلطنت و قدرت ما بدون اين كار استوار نميشد و نميشود (انه لايستقيم الامر الابذلك) (11)
روزي "مروان" درحال لعن و دشنام به حضرت اميرالمؤمنين(ع) از جانب حضرت امام حسن مجتبي(ع) مخاطب قرار ميگيرد. امام(ع) از او ميپرسد:
"اي مروان! آيا اين شخصي كه به او ناسزا ميگويي از همه مردم بدتر است؟"
مروان در پاسخ ميگويد:
"نه، بلكه از همه بهتر است"(12)
ميبينيم كه صاحبان قدرت به آن دليل كه در نفسانيتهاي نژادي و فرقهاي و گروهي فرو رفته بودند و حكومت را نه "ابزار خدمت"، كه "هدف خيانت" قرار داده بودند، چگونه با علم و آگاهي به حقانيت پيشوايان و مصلحان الهي، روي در روي آنان قرار گرفتند و علاوه بر به شهادت رساندن آنان، در تبليغات گستردهاي كه پس از آن به راه انداختند لعن و سب و دروغ و دشنام عليه آنان را به اوج رساندند.
شبيه اعترافات عناصر ياد شده نسبت به حقانيت حضرت علي(ع) را هم در دوره حيات و امامت حضرت امام حسين(ع) و هم پس از به شهادت رسيدن او مشاهده ميكنيم.
معاويه كه دشمن سرسخت حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بود و واقعه خونبار عاشورا را با انتخاب يزيد به جانشيني خود به وجود آورد، ميدانست كه حضرت امام حسين(ع) شخصيتي برحق و داراي فضايل بزرگ و به دور از همه معايب است. او درباره عظمت امام(ع) اين گونه زبان به اعتراف باز ميكند:.
"فوالله ما اري فيه موضعاً للعيب"
"به خدا سوگند، من هيچ عيبي در حسين نميبينم"(13)
يكي از حكام و دست نشاندگان حكومت اموي به نام "وليد" كه فرماندار مدينه بود، به گونهاي به حقانيت حضرت امام حسين(ع) اعتقاد و باور داشت كه اعلام كرد:
"اگر ثروت و سلطنت دنيا را به من بدهيد، حاضر نيستم حسين را به قتل برسانم."(14)
پس از شهادت حضرت امام حسين(ع) نيز، عبيدالله ابنزياد كه از خبيثترين چهرههاي تاريخ ميباشد و در واقع پس از يزيد، عامل دوم واقعه جانگداز كربلا ميباشد، از طرف يزيد به سركوب مردم مكه و مدينه مأموريت داده ميشود، ولي او در پاسخ به اين مأموريت، اعلام ميكند:
"من به خاطر يزيد فاسق و ناپاك، ننگ سركوبي مردم مدينه و مكه را مانند ننگ سركوبي حسين(ع) به گردن نميگيرم."
اين عبارت تكان دهنده نشان از اوج خباثت و پستي موجودي دارد كه در عين اعتقاد به حقانيت امام حسين(ع)، فجيعترين جنايت تاريخ را مرتكب شد!
ببينيد اخلاق سياسي اسلام از جمله "قدرت سالم" براي "حكومت صالح" چگونه درز محاق نفس ميرود و همچون ساير جلوههاي تعاليم و ارزشهاي اسلامي دفن ميشود تا چندروز بيشتر از پستان اين دنياي فاني شير دوشيده شود و شكمها از حرام انباشته گردد و عطش قدرت طلبيها و مقامخواهيها و استبدادورزيها فروكش كند!
بنگريد كه "قدرت گرايي سياسي" كار را به كجا ميكشد كه صاحبان حكومت شخصيت والاي پيشوايان و مصلحان الهي را به حصار نفي و تكذيب در ميآوردند و در عين اعتقاد به حقانيت آنان، تهمت خروج از دين به آنها ميزنند.
علاوه بر افرادي كه از آنها نام برديم، اشعث بن قيس، محمد بن اشعث، قيس بن اشعث، شبث، شمر و ساير جنايتكاران واقعه كربلا چنين بودند.
بينديشيد كه عطش قدرت چه ميكند كه حتي "عمر بن سعد" را با اين كه يقين دارد پدرش سعد ابي وقاص را معاويه مسموم كرد و به قتل رساند، براي به دست آوردن حكومت ري، در دامان آلوده بني اميه ميافتد و به روي حضرت حسين بن علي(ع) شمشير ميكشد و در فاجعه كربلا جنايتها ميآفريند!
آيا صاحبان قدرت و حكومت در هر عصري از اعصار، نبايد از اين همه وقايع و اعترافات عبرت بگيرند و از آنها به صورت ذخيرهاي از "پيامهاي سياسي"، براي سالم سازي و تطهير "قدرت سياسي" بهره گيري كنند و همچنان كه اخلاق سياسي اسلام قدرت و حكومت را به صورت "ابزاري براي خدمت" ميپذيرد و نه "هدف براي خيانت"، عرصههاي مديريت سياسي را به صورت فضايي پاك براي تجلي و تحقق نظام حكومتي اسلام قرار دهند؟
با?د اين كلام حضرت علي(ع) آويزه گوش زمامداران قرار گيرد كه فرمود:
"سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و اگر ياران حجت را بر من تمام نميكردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت و حكومت را بر كوهان آن انداخته و رهايش ميساختم و آخر خلافت را به كاسه اول آن سيراب ميكردم، آنگاه ميديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني بزغالهاي بيارزشتر است"(15)
قدرت و حكومت سالم، همان قدرت و حكومتي است كه با ضرورتهاي سه گانه خواست مردم و بيعت آنان، تشخيص و حجت ياران، تعهد خداوند از عالمان براي مبارزه با حرامخواري ظالمان و گرسنگي مظلومان، پذيرفته ميشود و اينها همه "ابزار خدمت" هستند. و قدرت و حكومت ناسالم و ناپاك كه در آن نفسانيتهاي فردي و سياسي و اقتصادي "هدف" ميشود، همان دنياپرستي نهي شده توسط اميرالمؤمنين(ع) است كه از آب بيني بزغالهاي بيارزشتر است. اكنون بنگريم و بينديشيم كه ما در كجا قرار داريم و به كجا ميرويم؟
* پاورقي:
1 - قرآن كريم، سوره طه، آيه 25
2 - سوره آل عمران، آيه 159
3- سوره انفال، آيه 17
4- سوره آل عمران، آيه 103
5 - سوره زخرف، آيه 51
6 - سوره زخرف، آيه 54
7 - سوره جاثيه، آيه 31
8- سوره بقره، آيه 87
9 - سوره نحل، آيه 22
10 - شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 1، ص 356
11 - همان مدرك، ج 3، ص 259
12 - همان مدرك
13 - بحارالانوار، ج 11، ص 154
14- همان مدرك
15 - نهج البلاغه، خطبه 3
* آيا صاحبان قدرت و حكومت در هر عصري، نبايد از وقايع تلخ ناشي از قدرت طلبيهايي كه به ايجاد واقعه عاشورا انجاميد عبرت بگيرند و از آنها به صورت ذخيرهاي براي سالم سازي و تطهير "قدرت سياسي" بهره گيري كنند و همچنان كه اخلاق سياسي اسلام قدرت و حكومت را به صورت "ابزار براي خدمت" ميپذيرد و نه "هدف براي خيانت"، عرصههاي مديريت سياسي را به صورت فضايي پاك براي تجلي و تحقق نظام حكومتي اسلام قرار دهند؟
* قدرت و حكومت سالم، همان قدرت و حكومتي است كه حضرت علي(ع) با ضرورتهاي سه گانه، خواست مردم و بيعت آنان، تشخيص و حجت ياران، و تعهد خداوند از عالمان براي مبارزه با حرامخواري ظالمان و گرسنگي مظلومان م?پذيرد، ميشود. و قدرت و حكومت ناسالم كه در آن نفسانيتهاي فردي و سياسي و اقتصادي "هدف" ميگردد، همان دنياپرستي نهي شده توسط اميرالمؤمنين(ع) است كه از آب بيني بزغالهاي بيارزشتر است. اكنون بينديشيم كه ما در كجا قرار داريم و به كجا ميرويم؟
* اين از شگفتيهاي بزرگ تاريخ است كه انسان به مرتبهاي از انحطاط ميرسد و به گونهاي در قساوت فرو ميرود كه با علم به "حق"، به انكار آن ميپردازد و حقانيت سفيران حق و مصلحان الهي را به مسلخ "قدرت" ميبرد تا چند روز بيشتر از پستان دنياي فاني شير دوشيده شود و شكمها از حرام انباشته گردد و عطش قدرت طلبيها و مقامخواهيها و استبدادورزيها فروكش كند!
يکشنبه|ا|18|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جمهوري اسلامي]
[مشاهده در: www.jomhourieslami.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]
-
گوناگون
پربازدیدترینها