محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826613625
جريانهاي سياسي اسرائيل و سياست صهيونيسم//قسمت اول
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جريانهاي سياسي اسرائيل و سياست صهيونيسم//قسمت اول
خبرگزاري فارس: اين مقاله نظري دارد به جريانهاي سياست خارجي اسراييل، نحوه رفتار سياسي در اسراييل و پيوند آن با شرايط دروني آن و بر اين اساس به طبقهبندي جريانهاي راست و چپ سياسي موجود در اسراييل ميپردازد.
اين مقاله نظري دارد به جريانهاي سياست خارجي اسراييل، نحوه رفتار سياسي در اسراييل و پيوند آن با شرايط دروني آن و بر اين اساس به طبقهبندي جريانهاي راست و چپ سياسي موجود در اسراييل ميپردازد. در مقاله با بيان مفهوم طيف سياسي مسئله طبقهبنديهاي سياسي اسراييل، جريانهاي چپ از جمله جنبش صهيونيستي كار، احزاب كارگر ماپاي، مپام و كارگر بر شمرده مي شود و در جريانهاي راست به احزابي همانند جنبش تجديد نظرطلبان صهيونيست، حروت، راست راديكال، كاخ، تسوميت و تعداد ديگري از احزاب پرداخته ميشود.در عين حال مقاله نگاهي دارد بر نقاط اشتراك و اختلاف احزاب ليكود و كارگر و تاثير همه اين جريانها بر سياست خارجي اسراييل كه در آن مسئله انديشه و رفتار تهاجمي اين رژيم مورد بحث قرار ميگيرد. و بالاخره نتيجهگيري اين است كه احزاب ليكود و كارگر دو جريان و طيف اصلي هستند كه در پيدايش و تكوين جامعه صهيونيستي اسراييل وسياست و تاريخ آن نقش عمده داشته و هر يك به شيوه خود در پي برآورده ساختن منافع و توسعهطلبي اسراييل بودهاند.
مقدمه
از يك ديدگاه نظري، دولتهايي كه در معرض تغييرات و فشارهاي محيطي قرار ميگيرند، يكي از چهار نوع انطباق رضايتمندانه، تهاجمي، (سرسختانه)، تبليغي و محافظتيف را به كار ميگيرند. انطابق به منظور حفظ ساختارها و مشخصههاي اصلي، امري است كه واحد سياسي با يك نظام، در درون محدودههاي قابل قبول آن اتفاق ميافتد. در الگوي انطابق تهاجمي، كه با شرايط و رفتار جامعة اسراييل همخواني دارد، واحد سياسي به هيچ وجه ساختارها و مشخصههاي اصلي خود را بنا به خواستة محيط تغيير نخواهد داد. رفتار خارجي چنين جامعهاي به گونهاي شكل خواهد گرفت كه محيط را با مشخصههاي ذاتي خود منطبق كند. مبناي اساسي چنين انطابقي وجود يك نهاد، هنجار يا گروه اجتماعي، با چنان قدرت و انعطاف ناپذيري است كه صاحب منصبان واحد سياسي را بيشتر پاسخگوي خود ميكند تا خواستههاي نظام و محيط بينالملل را.
از منظر اين مقاله، جريان راست اسراييل به عنوان يك جريان و گروه عمده، بر مبناي نهاد و هنجارهاي صهيونيسم، به صورت عاملي تعيين كننده در رفتار و انطباق تهاجمي اسراييل در عرصة سياست خارجي عمل ميكند. بررسي و تبيين چنين كاركردي علاوه بر اهميتي كه به خودي خود دارد، اجازه خواهد داد تا طيف سياسي و دو جريان چپ و راست اسراييل به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار گيرد. به اين ترتيب جنبشهاي پايهگذار، احزاب، مباني فكري ـ ايدئولوژيك، تفاوتهاي و شباهتهاي دو جريان اصلي در طيف سياسي اسراييل در كنار مشخصههاي نظام حزبي اسراييل، به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار ميگيرد. پرداختن به انديشه و رفتار تهاجمي تصميمگيران اسراييل در عرصة سياست خرجي نيز شيوة رفتاري و نقش هر يك از دو جريان، به ويژه جريان راست را در جهتگيري انطباق تهاجمي آن نشان خواهد داد.
الف ـ چپ و راست در طيف سياسي اسراييل
1.مفهوم طيف سياسي
در بررسي طيفهاي سياسي، عموماً، به مفاهيمي چون «تندرو»، «ليبرال»، «ميانه رو»، «محافظهكار» و «مرتجع» بر ميخوريم كه هر يك در رابطه با دو مفهوم «تغيير سياسي» و «ارزشهاي سياسي» جايگاه تقريباً مشخصي در طيف سياسي و در ميان دو قطب چپ و راست به خود اختصاص ميدهند. تندروها شبيه كساني كه خود را شديداً با وضع موجود ناسازگار ميبينند در دورترين نقطه از طيف چپ قرار دارند، بنابراين آنها خواهان يك تغيير آني و عميق در نظم موجود بوده و از هر چيز جديد و متفاوت حمايت ميكنند. تندروها در زمينههاي مختلف با يكديگر تفاوت دارند، اما مهمترين تفاوت آنها در ابزاري است كه براي دست آوردن تغييرات مورد نظر به كار ميگيرند.
طيف راست با ناخشنودي كمتري در مقايسه تندروها، خواهان تغييرات اساسي در روش ليبرالها ميباشند. ليبراليسم از يك پايه فلسفي برخوردار است كه به دو عرصه كلاسيك و معاصر تقسيم شده است. در حالي كه ليبرالهاي كلاسيك گرايش به تأكيد بر فرد و حقوق مالكيت دارند، ليبرالهاي معاصر جامعه را به صورت جمع ديده و بر حقوق بشر تأكيد دارند. اما هر دوي آنها به برابري، آگاهي، رقابت و خيرخواهي بشر باور دارند.
ميانهروها در جامعه بدي و شر كمتري مييابند، و بيميلي آنها به تغيير تنها در مورد محافظه كاران مصداق دارد. محافظهكاران كه در جنبههاي مختلف با ليبرالها تفاوت دارند، اعتقاد زيادي به اخلاق ندارند. در نتيجه، محافظهكاران به تلاشهايي كه براي «تغيير» صورت عمل به خود ميگيرد، شك دارند. زيرا از آن ميترسند كه مداخلة بيجا همه چيز را از آنچه كه هست بدتر كند.
اگر چه هر كدام از موقعيتهاي پيشين در طيف سياسي بنابر سرعت، عمق و روش لازم براي تغيير با يكديگر تفاوت دارند، اما همة آنها از اصلاحات «پيشرفتگرايانه» در جامعه حمايت كرده و آن را ميپذيرند. بدين سان، هر كدام از آنها تغيير در جامعه را با ابتكارات متفاوتي پيشنهاد ميكنند. در مقابل، مرتجعان ميگويند كه سياست بايد معكوس شود و نهادهاي دورههاي گذشته مجدداً بر قرارگردند. مرتجعان ارزشهاي جديد را رد كرده و بر آنند كه جامعه بايد ردپاي پشت سر خود را گرفته، به عقب بازگشته و نظام سياسي پيشين را دوبارة برقرار كند.
صرف شناخت گرايش و ناسازگاري نسبت به وضع موجود و اين كه از چه تغيير خاصي حمايت ميشود، هميشه براي تعيين جايگاه دو طيف سياسي كافي نيست. هدفي كه از تغييري خاص دنبال ميشود، اغلب از ميزان اختلاف عقيدهاي كه نشان داده ميشود روشنتر ميگردد. اين عامل، سؤالاتي را در مورد «ارزش»هايي كه توسط افراد در چپ و راست طيف سياسي تعقيب ميشود، مطرح ميكند.
اساساً افراد و گروهها در سمت راست طيف سياسي، اقتدار، نخبهگرايي، و حقوق مالكيت را محترم ميشمارند. در حالي كه در طيف چپ بر آزادي، برابري انساني، و حقوق بشر تأكيد ميشود. گذشته از عقايد سياسي، محركهاي ديگري نيز وجود دارند كه موجب ميشوند افراد در طيف چپ يا راست قرار گيرند. عوامل روانشناختي از اين قبيل هستند. برخي از مردم در زندگي خود خواهان ثبات بوده و با تغيير مخالف هستند. برخي ديگر نيازمند تغيير براي رسيدن به خواستههاي خود بوده و خود را در طيف چپ مييابند. در همين حال هستند كساني كه با دلتنگي ميخواهند همه چيز به گونهاي باشد كه در زمانهاي گذشته بوده است. اقتصاد نيز نقش خود را دارد. فقرا كه چيز اندكي براي از دست دادن در تغيير دارند. ممكن است اميدوار به دستاورهايي از سياستهاي مساوات طلبانه ليبرالها باشند، در حالي كه ثروتمندان ممكن است طرحهاي تغيير را تهديدي براي منافع اساسي خود ببيند و بنابراين خود را در طيف راست جاي ميدهند. سن و سال نيز عامل ديگري ميباشد. عموماً افراد جوان كه علاقه اندكي به وضع موجود دارند، متمايل به چپ هستند و افراد مسن گرايش به حفظ جامعه به گونهاي كه هست دارند.
اين برداشت از مفهوم طيف سياسي و همچنين طيفبندي سياسي در اغلب جوامع سياسي وجود دارد، اما طيفبندي جريانات سياسي مختلف اسراييل از ويژگيهاي خاصي برخودار است. جريانات سياسي اسراييل نه فقط در رابطه با دو مفهوم «تغيير» و «ارزشهاي سياسي»، بلكه همچنين در رابطه با مفهوم «ايدئولوژي» جايگاه خود را در طيف سياسي اسراييل تعيين ميكنند. اختلافات ايدئولوژيك در اسراييل نيز عمدتاً حول دو مسئله مناطق اشغالي و بحث پيرامون رابطه دين و دولت متمركز است.
2. طيفبندي سياسي در اسراييل
بارزترين جلوة طيفبندي سياسي در اسراييل نحوة صفبندي احزاب آن است. در اين كشور در دورة تاريخي 96 ـ 1991 حدود 18 حزب سياسي فعاليت داشتند و از اين ميان 14 حزب به طور انفرادي يا ائتلافي در مجلس حضور داشتند. بيشتر احزاب ريشه در دورة «يشوف» (جامعة يهودي فلسطين پيش از تشكيل رژيم اسراييل) داشتهاند. احزاب متعدد ديگري نيز بعد از استقلال در عرصة سياسي اين كشور ظهور كرده و بعضاً حذف شدهاند.
زيست حزبي فعال و به خوبي توسعه يافتة اسراييل سبكي بر گرفته از سنت سياسي غرب ميباشد كه در مقايسه با الگوهاي بريتانيا و ايالات متحده با چهار مشخصة عمده متمايز ميشود. اين مشخصهها ريشه در سازمان صهيونيستي و شرايط دوران يشوف دارند و عبارتند از: «استحكام و سختي سياستها»، «وسعت فعاليتها»، «مركز اقتدار» و «كثرت».
استحكام و سختي زيست سياسي اسراييل از وجود تعهدات ايدئولوژيك سنگين ناشي ميشود. اختلافات ايدئولوژيك، با گسترش فعاليتهاي حزبي به عرصههاي فرهنگي، اقتصادي، آموزشي و رفاهي، موجب دايمي شدن اين اختلافنظرها ميشود. نظام انتخاباتي، با مشخص نمايندگي سهميهاي فهرستهاي حزبي، موجب مركزيت اقتدا حزبي ميشود. زيرا نمايندگان در فقدان پشتوانه محلي براي انتخاب مجدد خود، بايد مطلقا از اقتدا مركزي حزب تبعيت كنند. كثرت احزاب سياسي در اسراييل نيز ناشي از سهميهاي بودن نمايندگي و اختلاف نظرهايي است كه در مورد مسائل مختلف وجود دارد. اين مزيت نظام انتخاباتي اسراييل كه در آن احزاب كوچك نيز ميتوانند تعدادي از كرسيهاي مجلس را با خود اختصاص دهند، موجب شده است كه احزاب كوچك بيشماري در انتخابات شركت كنند. همچنين دايماً مجموعهاي از احزاب و گروههاي ناپايدار، انشعابي و گروههاي اصلاحطلبي كه موقتاً در كنار هم قرار گرفتهاند، وجود داشتهاند. احزابي كوچك كه وابسته به شخصيتهاي خاص آن امكان حضور مييابند. در سه دهة اول موجوديت اسراييل گروهبندي كارگر و پس از آن گروهبندي كاگر و ليكود در كنار يكديگر توانستهاند ثبات لازم را در عرصة سياسي اين كشور حفظ كنند.
به رغم اينكه گفته ميشود واقعيات سياسي جامعة سياسي حكايت از آن دارد كه اجماع نظري عمومي بين احزاب در مورد هويت و حيات ملي وجود دارد، اما اختلاف عميقي نيز بر سر موضوعات اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، اخلاقي، و سياست خارجي وجود دارد. اين اختلافنظرها نه فقط موجبات صفبندي قطبهاي عمدة چپ و راست را فراهم ميآورد، بلكه صفبنديهايي را نيز در ميان خود احزاب چپگرا يا راستگرا به خاطر شدت و ضعف طرفداري از سياستهاي چپگرايانه يا راستگرايانه به وجود ميآورد. بدينسان كثرت احزاب اسراييل با گرايشهاي متنوع موجود ميتواند طيف سياسي اين كشور را از راست افراطي تا منتها اليه چپ اين طيف پر كند.
در نظام سياسي ـ حزب اسراييل دو جريان اصلي و تعيين كننده وجود دارد. جريان راست، تحت عنوان «گروهبندي ليكود»، و جريان چپ تحت عنوان «گروهبندي كارگر»، كه ابتكار عمل بازي قدرت در عرصة سياسي اين رژيم را در اختيار داشته و به نوبت يا در كنار هم قدرت سياسي را در اختيار ميگيرند. جريان چپ تحت رهبري حزب كارگر، متشكل از احزاب كارگر و ميرتص ( كه خود شامل احزابي چون شينوي، مپام و واتس است) ميباشد. اين جريان را ميتوان حاصل جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست و احزابي اصلي آن حروت و ليبرال در قالب ليكود دانست.
«راست راديكال كه حاصل جنبشهاي افراطي دورة يشوف و بعد از آن است و احزابي چون تسوميت، كاخ، موليدت و جنبش گوش آمونيم را در بر ميگيرد؛ و «راست معتدل» كه محصول تغيير و تحول در مواضع احزاب فراارتدوكس اسراييل در دو دهة اخير بوده، احزابي چون آگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا را شامل ميشود.
3. جريان چپ
(1ـ3) ـ جنبش صهيونيستي كار
جناح چپ اسراييل عمدتاً «جنبش صهيونيستي كار» است كه سابقة آن را در سالهاي دهة 1870 ميتوان ديد. اگر چه به هنگام برگزاري اولين كنگره صهيونيسم در «بال» سويس، اثري از سوسياليسم نبود، اما تنها پس از چند سال احزاب صهيونيست ـ سوسياليست توانستند نقش محوري در «باز خيز ملي» يهود را به عهده گرفته و در عرض زمان اندكي بيش از سه دهه، صهيونيسم كارگري را به عنوان قويترين نيروي سياسي صهيونيسم مطرح كنند. اولين يهوديان سوسياليست شديداً تحت تأثير سوسياليسم روسي و رهبران آن قرار گرفتند. اما فقدان تجانس بين يهوديان و جامعة روسيه مانع از ادغام آن در درون سوسياليسم روسي شد و بنابراين، انديشة سوياليست ـ صهيونيست راه خود را جدا كرد و به طور مستقل نمايان شد.
«نحمان سيركين» (1924-1868) نخستين پيامآور و رهبر صهيونيسم كارگري بود. نظريههاي وي پيچيدهتر از يك ديدگاه ماركسيتي بود و تأثير عمدهاي بر بسياري از معاصران چپگراي آن داشت. از ديدگاه وي، «بينالمللي شدن» هدف نهايي و اجتناب ناپذير تاريخ است، اما استقلال ملي نيز مرحله و قدمي ناگزير براي رسيدن به آن ميباشد و يك دولت مستقل گامي تاريخي و ضروري براي حل مسئله يهودي ميباشد. «سيركين»، رهبري بوژوازي صهيونيسم را رد كرد و معتقد به يك جنبش خالص تودهاي براي رسيدن به اين هدف بود. وي صهيونيسم فرهنگي «عام» را رد ميكرد. او كاملاً ماركسيتس نبود اما منازعه طبقاتي را به عنوان يكي از موضوعات اصلي تاريخ يهود تلقي ميكرد.
بر خلاف حزب «كارگران سوسياليست يهود روسيه»، كه حل مسئله يهودي را در موفقيت سوسياليسم در سطح جهان ميدانست، «گروههاي كارگري» راه حل را در صهيونيسم جستجو ميكردند. از اين رو در «جنبش كارگران صهيون» (بوعالي تيسون) كه توسط «پيربوروكوف» (1917ـ1881) بنيانگذاري شد، گرد آمدند. در موج دوم مهاجرت، در سالهاي 904 تا 1914، 35 تا 40 هزار مهاجر از روسيه، كشورهاي اروپاي شرقي و اتريش (با ميانگين 3 هزار نفر در سال) به فلسطين شتافتند. ويژگي برجستة برجستة اين مهاجرت، صبغة كارگري آن بود. بيشتر آنها عضو اتحاديه كارگري صهيونيستي بوده و چندين اتحاديه مانند اتحادية كارگران در سازمان كشاورزي يهودا (در سال 19911) را در فلسطين بنيان نهادند.
اين كارگران در دو گروه رقيب تحت عناوين «بوعالي تيسون» و «هابوعيل هاتسعير» سازمان يافتند كه هر دو در زمستان 1905 موجوديت يافته بودند. بوعالي تيسون در سال 1942 حزبي ايدئولوژيك با سنت سوسيال دمكراتيك بود و هابوعيل هاتسعير به عملگرايي باور داشت. در كنفرانس لاهه (1970)، اتحادية جهاني كارگران صهيون با طرح «اوگاندا» مخالفت كردند و گروههايي چون «كارگران جوان»، «نگاهبانان جوان» و «كار متحدان» را تأسيس كردند كه هدف آن متحد كردن و سازمان دادن كليه كارگان يهودي، ارتقاي سطح زندگي آنان، و نماياندن مشكلات ونظريات آنها و تعالي بخشيدن به آمال و آرزوهاي صهيونيستي بود.
در سال 1930، از ادغام دو حزب «اتحاديه كار» (آحدوت هعفودا) و كارگران جوان (بخشي از هيستادورت) تأسيس شد. «احدوت هعفودا» در سال 1944 از حزب ماپاي جدا شد و سپس با بعضي از گروههاي ديگر ائتلاف كرد و در سال 1948 حزب «متحد كارگران» معروف به «مپام» را تشكيل داد. بدين ترتيب، همزمان با تشكيل دولت اسراييل، دو حزب كارگري در صحنة سياسي آن وجود داشت: حزب بزرگتر ماپاي، با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليست ـ ماركسيستي. اما در پي اختلافات درون گروهي در ماپاي «اتحاديه كار ـ كارگران صهيون» و «فهرست كارگران اسراييل» (رافي)، استقلال يافتند و تعداد احزاب كارگري اسراييل را به چهار حزب رساندند. ماپاي به همراه اتحادية كارگران صهيون اولين گروهبندي احزاب كارگري (معراخ1) را به وجود آورد. در سال 1968، سه حزب ماپاي، اتحادية كار و رافي در يكديگر ادغام شده و حزب «كارگر اسراييل» را به وجود آوردند و با ادغام حزب كار اسراييل و مپام در سال 1969 (معراخ2) به وجود آمد كه تا كنون پابرجاست.
(2ـ3)ـ احزاب كارگري
ماپاي
حزب سوسيال ـ دمكرات كارگران اسراييل، بزرگترين حزب اسراييل از هنگام پيدايش آن ميباشد كه در سال 30ـ1929 با وحدت هابوعيل هاتسعير و احدوت هعفودا شكل گرفت و در سال 1986 در اتحادية ديگري با احدوت هعفودا و رافي حزب كارگر اسراييل را تشكيل داد. ماپاي از جملة احزاب ديرپاي اسراييل از هنگام استقلال آن بوده و به عنوان محور همة ائتلافهاي چپ عمل كرده و نقش تعيين كنندهاي در شكلدهي به سياست خارجي و مسائل دفاعي و مالي اسراييل داشته است. در واقع تصميمات عمده در اين عرصههاي، براي مدتها، در داخل ماپاي اتخاذ ميشد، نه از طريق يك فرايند ميان حزبي. مهارت بينظير اعضاي ماپاي در جذب ايدهها، سياستهاي و انشعابها، در كل ميزان بالايي از ثبات را در سياست اسراييل تضمين ميكرد. اين حزب، اتحاديههاي تجاري، هيستادورت، و مجلس و آژانس يهود را تحت سيطرة خود داشت و قويترين حزب چه در جنبش جهاني صهيونيست و چه در ساخت انتخاباتي يهوديان فلسطين به شمار ميرفت. گرايش اصلي اين حزب سوسياليسم عملگرايانه بود كه با ماركسيسم فاصلة زيادي داشت.
جايگاه برتر ماپاي در اصول اساسي برنامة دولت اسراييل تبلور يافته است. به گونهاي كه اصول پنجگانة سياست خارجي سال 1949 و همچنين برنامههاي اعلام شده از طرف ماپاي در مبارزات انتخاباتي 1959 و 1961 در اصول سياست خارجي اسراييل گنجانده شده و آن را به اين شكل در آورد:
1. خلع سلاح عمومي و كلي و صلح جهاني.
1. صلح (عدم پيمانهاي تهاجمي) با همسايگان عرب
3. خلع سلاح عمومي و كلي (منطقه خاورميانه(
1. همكاريهاي بينالمللي طبق اصول سازمان ملل متحد
2. دوستي با همه دولتهاي صلح طلب
3. دوستي با ملل آسيا و آفريقا
4. حق يهود براي ياري و بازگشت به اسراييل
5. گرد هم آوردن تبعيديها
6. حاكميت، يكپارچگي سرزمين و استقلال.
7. دمكراسي.
8. به هر ترتيب بعد از 1966 و با تشكيل معراخ (گروهبندي ماپاي واحدوت هعفودا)، احزاب ديگر نيز توانستند در شكل دهي به اصول سياست خارجي اسراييل نقش بازي كرده و تكتازي و اقتدار ماپاي را زير سؤال برند.
احدوت هعفودا
حزب ناسيوناليست چپ در مورد اختلافات اعراب ـ اسراييل نظامي گرا و مصالحه ناپذير ميباشد. احدوت هعفودا در مقايسه با ماپاي، نظاميگرايي، ناشكيبايي و پويايي بيشتر، و مرداني جوانتر داشته و البته در عين حال انشعابي از صهيونيسم كارگري بوده است. احدوت هعفودا بيشتر از ماپاي و كمتر از مپام به عقايد سوسياليستي تعهد داشته و ناسيوناليستتر از مپام و عملگراتر از هر دوي آنها بوده است. در يك اصطلاح نموداري، مپام سوسياليست چپ، ماپاي سوسيال دمكرات واحدوت هعفودا ناسيوناليست چپ ميباشند. اين موقعيت ميانه در مركز چپ طيف سياستهاي اسراييل همچنين نشانگر خواستههاي سياست خارجي احدوت هعفودا نيز ميباشد.
در سطوح جهاني و دو جانبه، احدوت هعفودا شبيه مپام ميباشد. موافق اتحاد با ايالات متحده نيست و خواهان بازگشت به يك سياست مستقل و غير انطباقي، حامي همزيستي مسالمتآميز و ممنوعيت تسليحات هستهاي است. از ديدگاه اين حزب مرزهاي 29 نوامبر قطعنامة تقسيم 1947 سازمان ملل و مفهوم «دولت كوچك دو مليتي» مطلق هستند. هيچ گونه مصالحه در مورد سرزمين نبايد انجام گيرد. آوارگان عرب بايد در سرزمينهاي بدون استفادة كشورهاي عرب اسكان يابند. اسراييل بايد براي كمك به صلح در چارچوب مذاكرات صلح، آماده باشد. در عين حال ارتش و امنيت بايد تقويت شود و در صورت لزوم قاطعانه اقدام گردد.
مپام
حزب صهيونيست ـ ماركسيست كارگران متحد، در سال 1948 با اتحاد «هاشومير هاتزاير» و احدوت هعفودا شكل گرفت. اين اتحاد پايدار نماند و در مورد مسائلي چون موضعگيري در مقابل اتحاد شوروي سابق، عمليات نظامي ضد كشورهاي عربي مجاور و پذيرش عضويت اعراب در هيستادورت، دچار اختلاف و افتراق شد. احدوت هعفودا در سال 1954 از مپام جدا شد، در سال 1969 به رهبري حزب كارگر به معراخ پيوست، در سال 1988 كناره جست و در سال 1992 با «راتس» و «ميرتص» ادغام شد.
مپام در سه مورد در مواضع و عقايد ايدئولوژيكي و سياسي خود تجديد نظر كرده است. در مرحلة نخست (1969 ـ 1948)، ايدئولوژي حزب تركيبي از انديشه صهيونيسم و ماركسيسم بود. از لحاظ سياسي مواضع آن با ماپاي، در مسائل داخلي و خارجي و در قبال اعراب، اختلاف شديد داشت و مشاركت با احزاب ليبرال و ديني را به جاي احزاب چپگرا رد ميكرد. از نظر اقتصادي نيز بر همكاري سه بخش دولت، هيستادورت و بخش تأكيد داشت. در مرحلة دوم (1974 ـ 1969)، ضمن بازنگري در مواضع فكري و سياسي به ويژه به دنبال جنگ ژوئن 1967، انديشة ماركسيستي و مواضع حزب كارگر در پيش گرفته شد. اما همچنان گرايش به سوسياليسم، دفاع از حقوق كرگران و اقشار فقير، ميانهروي و تمايل به صلح در حزب وجود داشت. با پيوستن به معراخ، مواضع قبلي تا حدود بسياري تغيير يافت و تأثير خود را از دست داد.
در مرحلة سوم (1984 به بعد)، مپام سعي كرده است هويت و نقش خاصي براي خود به وجود و خصوصاً در امور اجتماعي مواضع خود را تشديد كرده است. از جمله: مسائل مربوط به مناطق اشغالي، شهرك سازي، حقوق ملت فلسطين، صلح با اعراب و تكيه بر مساوات ميان شهروندان يهود و عربهاي مقيم رژيم صهيونيستي، از اصول كلي مپام ميباشد. در مبارزه انتخاباتي سال 1992، مپام در ائتلاف با «شينوي» و «راتس» فراكسيون پارلماني ميرتص را تشكيل داد تا در راستاي وحدت بخشيدن به نيروهاي صلح يهودي در اسراييل جهت احراز كرسيهاي بيشتر در پارلمان، زمينة شكست ليكود و پيروزي كارگر را فراهم كند.
ميرتص
برنامة انتخاباتي ميرتص در انتخابات سال 1992 به اين شرح بود:
1. اعتراف به حقوق فلسطينيان در تعيين سرنوتش خود در كرانة باختري و نوار غزه؛
1. احترام به تصميم ملت فلسطين در مورد سرنوشت خود (در چارچوب كنفدارسيون با اردن، يا به طور مستقل) با توجه به مسائل امنيتي؛
2. پذيرفتن مذاكره با «ساف»، مشروط بر آنكه ساف اسراييل را به رسميت شناخته و با تروريسم مخالفت كند؛
3. توافق صلح با اعراب طي پيمانهاي مرحلهاي و اعطاي خود مختاري به مناطق اشغالي در قالب هدفي زودرس و يافتن راه حلي موقت به منزلة رسيدن به راه حلي نهايي و هميشگي؛
4. توقف فوري شهركسازي يهودي؛
5. آمادگي براي پذيرش راه حلي ميانه.
6. تدابير امنيتي و خلع سلاح مناطق كه اسراييل از آن عقبنشيني ميكند؛
7. قدس پايتخت اسراييل بوده و قابل تجزيه نيست و پس از انعقاد پيمان صلح كلية مسائل ديني و قومي لحاظ خواهد شد.
كارگر
حزب كارگر اسراييل به عنوان رهبر و مظهر جريان چپ اسراييل از اتحاد سه حزب مپاي، احدوت هعفودا و بوعالي تيسون و رافي در سال 1986 تشكيل شد. حزب كارگر يك حزب سوسيال دمكرات صهيونيستي است كه در واقع ساختار و محور اصلي آن همان حزب مپاي ميباشد. احزاب كارگري به رهبري مپاي و بعداً حزب كارگر تا سال 1977 قدرت سياسي در اسراييل را در اختيار داشتند. و در انتخابات 1984 و 1988 نيز در دولت ائتلافي با ليكود شريك شدند. در انتخابات 1992، حزب كارگر دوباره قدرت را در اسراييل به دست گرفت. در انتخابات 1966، اين حزب در ائتلاف با حزب ميرتص از جناح راست به رهبري ليكود شكست خورد، اما در انتخابات 1999 به رهبري «ايهود باراك» به پيروزي رسيد.
برنامههاي حزب كارگر در انتخابات سيزدهم، نمايندة نظرات و مواضع احزاب مختلف كارگري بود كه به اين شكل اداره شد: اعلام آمادگي براي مذاكره با شخصيتهاي فلسطيني كه اسراييل را به رسميت ميشناسند، مخالف تروريسم هستند و قطعنامههاي 242 و 338 را قبول دارند، اعتراف به حقوق فلسطينيان، تحقق صلح در مراحل زماني متدد، مشاركت اردن در مذاكرات، باقي ماندن قدس و درة اردن و شمال غرب بحرالميت به عنوان مرزهاي امنيتي اسراييل، حفظ مناطق حياتي مانند اطراف قدس و «گوش هتسيون»، توقف روند شهركسازي به استثناي قدس و درة اردن، حفظ آباديهاي يهودي نشين در مناطق مورد عقبنشيني اسراييل و حل مشكل پناهندگان فلسطيني خارج از فلسطين اشغالي راه حل منطقهاي در مورد سوريه، ادامة سلطة اسراييل بر شهركهاي يهودي نشين در جولان، ايجاد تضمين براي منافع امنيتي اسراييل از طريق خلع سلاح مناطق وسيع و اهش نيروهاي نظامي. در مورد لبنان نيز اين حزب قايل به انعقاد پيمان صلح با آن، آزادي لبنان از نفوذ و سيطرة سوريه، خروج نيروهاي بيگانه و تروريست از آن، توقف اقدامات تروريستي و دفاع از مرزهاي شمالي اسراييل از طريق ايجاد نوار منيتي در جنوب لبنان و ديگر ترتيبات امنيتي بود.
حزب كارگر و به تبع آن جناح چپ اسراييل نشان داده است كه در راستاي وصول به اهداف سياست خارجي روش و تاكتيكهاي خاص خود را به كار ميگيرد. گرايش به راهبرد تهاجمي به رغم اعلام سياستها و راهبردهاي دفاعي و عملكرد متناقض با برنامههاي اعلام شده در انتخابات از جمله مشخصههاي همين حزب ميباشد.
4. جريان راست
) ـ جنبش تجديد نظرطلبان صهيونيست (راست ناسيوناليست)
جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست زماني ايجاد شد كه از ديدگاه حاميان اين جنبش شرايط سختي صهيونيسم را احاطه كرده بود، بدين گونه كه: «حكومت بريتانيا در فلسطين در كل به هيچ وجه نسبت به صهيونيست جانبدارانه نبود و اعراب نيز فعالانه با آن خصومت ميورزيدند. اعلامية بالفور به تدريج رو به فرسايش ميرفت، مهاجران به نسبت اندك بودند و كشاورزي و صنعت به كندي گسترش مييافت. سازمان صهيونيستي ذخايري براي سرمايهگذاريهاي عمده نداشت. آنچه هرتزل رؤيايش را داشت به خطر افتاده و آيندهاي مبهم داشت. ركود و در برخي جنبهها فرسايش وجود داشت. در همين حال اشارت ناميمون اروپا نشانگر آن بود كه موقعيت جوامع يهود حتي بيشتر پر مخاطره ميشد. يهودي آزاري بيش از جنگ جهاني اول تندتر شده و گسترش يافته بود، بحران اقتصادي دهة 1930 كه كشوري را پس از كشوري ديگر در برميگرفت، تند بادي سياسي را فراهم آورده و فضايي تاريك ايجاد ميكرد.
در چنين شرايطي، نارضاياتي نسبت به سياست صهيونيسم رسمي گسترش يافت. رهبران صهيونيسم به سستي و عدم ابتكار متهم شدند، و وايزمن شخصاً مسئول عقبنشينيها شناخته شد و مورد اتهام ناتواني در تصميمگيري، اتكاي مفرط به بريتانيا، اتخاذ يك صهيونيسم مينياتوري جديد، و خيانت در ميراث هرتزل قرار گرفت. لهستان، جايي كه يهوديان در آن بحرانيترين وضعيت را داشتند، عرصة زايش جنبش و مشرب تجديد نظر طلبي صهيونيستي گرديد و به سرعت به كشورهاي ديگر گسترش يافت. رهبري اين جنبش را «ولاديميريوگني ژابوتينسكي» به عهده داشت.
ولاديمير يوگني ژابوتينسكي متولد 1880 اودسا، جنبش و سازماني را بنا نهاد كه قصد آن داشت تا تحت عنوان «تجديد نظر طلبان صهيونيستي» منجي صهيونيسم رو به زوال حييم وايزمن باشد. زيرا ادامة حيات صهيونيسم منوط به ظهور انواع گروههاي تروريست و نژادپرست بود كه بنيانگذار همة آنها را بايد سازمان تجديد نظرطلبان صهيونيست دانست. اين سازمان با هدف اجراي «مت آهنين»، در راه نيل به مقصود باني گروههاي تروريستي مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ايرگون» و «بتار» محسوب ميشود. مناخيم بگين و اسحاق شامير نيز از آموختهها و پرورشيافتههاي اين مكتب هستند كه نقش بسزايي در تحكيم پايههاي سياست مشت آهنين داشتهاند. بعدها در سال 1948، مناخيم بگين به همراه گروهي از جنگويان ايرگون، حزب «حروت» را بنيان نهاد كه پيرو عقايد اصلاح طلبان و يك حزب راستگراي افراطي ميباشد. حروت يكي از احزاب اصلي و محوري گروهبندي ليكود بوده است.
تجديد نظرطلبان به رهبري ژابوتينسكي اصولي براي جنبش صهيونيسم ارائه دادند كه به عنوان بخش عمدهاي از مبناي تفكر راست در اسراييل ماندگار بوده است:
خارج نساختن شرق اردناز محدوده سرزمين قومي فلسطينيان. شرق اردن بايد جزيي از دولت يهود باشد و بريتانيا به تعهدات خود مبني بر تشكيل دولت يهودي در دو طرف رود اردن توجه داشته باشد؛
1. برخورد شديد با اعراب و پاسخ شديد به تظاهرات و فعاليتهاي مخالف آنها در اعتراض به طرح صهيونيستي و اعلام اين مطلب كه آنها جايي در دولت يهود ندارند؛
2. عدم ايجاد قيد و بندهايي در خصوص مهاجرت به هر شكلي كه باشد؛
3. اعتراض به سياست خريد زمين و تقاضاي مصادره تمامي اراضي غير مزروعي فلسطينيان و تشكيل ذخيرهاي از اراضي و قرار دادن آن تحت اختيار جنبش صهيونيستي؛
4. اعتراض به اصل تملك كلي صهيونيستها نسبت به اراضي و تقاضاي ايجاد مالكيتهاي كوچك؛
5. جلوگيري از گسترش اتحاديههاي كارگري و رشد اقتصادي آن.
حروت
حزب «آزادي» در سال 1948 توسط تجديد نظر طلبان به عنوان جايگزين قانوني «اتسل» (سازمان ارتش ملي) تشكيل شد. در واقع حروت با افول جنبش تجديد نظر طلب ولاديميرژابوتينسكي (1940 ـ 1880) به مثابة ميراث دار آن تشكيل شد. هدف بگين در ايجاد حروت حمايت از برنامة تجديد نظر طلبها در جامعة سياسي جديد حكومت اسراييل بود. حروت از حقوق جداناشدني اقامت يهوديان در جاي جاي اسراييل و تماميت ارضي و تاريخي آن شامل كرانة باختري حمايت ميكند. ديگر سياستهاي اين حزب شامل حداقل دخالت دولت دراقتصاد و ايجاد سرمايهگذاري آزاد براي جذب سرمايههاي عمده و آزاد و همچنين حق اعتصاب ميباشد. توان انتخاباتي حروت عمدتاً ريشه در طبقات تهيدست «اشكنازيم» و «سفاراديم» دارد.
حروت نگرش آشكار ناسيوناليسم يهودي دارد، عمدتاً بر خشونت تكيه دارد تا فرايندهاي دموكراتيك، سرسختي در دستيابي به ادعاي تاريخي «ارض اسراييل» دارد و شارح برتو «الحاق گرايي» يهود بوده است. نگرش جهاني حروت تحت الشعاع علايق آن به اسراييل و خاور نزديك است. «ياكف مريدور»، مرد دوم اتسل و رهبر ارشد پارلماني اين حزب، ديدگاههاي اين حزب را به روشني بيان كرده است: «دولت فعلي اسراييل تنها بخشي از سرزمين تاريخي اسراييل را به گونهاي كه در كتاب مقدس آمده و به طور وسيع سرزمين تحت قيمومت كه هر دو سوي رود اردن را شامل ميشود، در اختيار دارد. بنابراين، هدف اوليه سياست خارجي ايجاد دوبارة اسراييل با آزادي دو طرف رود اردن ميباشد و تا وقتي اين سياست اجرا نشود، اسراييل هرگز روي خوش نخواهد ديد.»
در راستاي رسيدن به اين هدف، مريدور «تعقيب داغ» را پيشنهاد ميكرد كه بنابر آن در صورت هجوم «غارتگران» به مرزها، بايد آنها را تا داخل مرزهاي خودشان تعقيب كرد و هرگز بازنگشت. در مورد مسائل جهاني، حروت به يك نگرش واقعگرايانه اولويت ميدهد. از نظر مريدور «مسئله تعهد يا عدم تعهد براي اسراييل كه نقش و نفوذي در منازعات جهاني ندارد، اهميتي ندارد و در موضوعات مختلف اسراييل بايد بر اساس منافع ملي خود عمل كند.»
از نظر حروت، تشكيل يك دولت كوچك دو مليتي، يهودي ـ عربي، اهانت و خواري براي صهيونيستهاست، اما در صورت وقوع چنين امري، اعراب ساكن بايد به عنوان شهروندان اسراييل قلمداد شوند. علاوه بر اين، «وحدت اسراييل در مرزهاي تاريخي خود كه شامل شرق رود اردن ميگردد، سياست نظامي ضد كشورهاي عربي براي آرام كردن مرزها و جلوگيري از اقدامات فداييان فلسطيني، اقتصاد متكي بر تلاش فردي و رقابت آزاد، تبديل اقتصاد دولت هستادروت و خصوصي به اقتصاد ملي، جدايي هستادروت از اتحاديههاي كارگري و انتقال مالكيت طرحهاي آن به جمعيتهاي تعاوني و تأكيد بر ارزشهاي ديني يهودي، از جمله برنامههاي اعلام شدة حزب حروت ميباشد.
حزب حروت در سال 1966 تجزيه شد و تعدادي از اعضاي آن تحت عنوان حزب «مركز آزادي» منشعب شدند. حروت با همكاري حزب آزادگان گروهبندي «غال» را تشكيل داد كه بعدها محور گروهبندي ليكود گرديد.
صهيونيستهاي عام، طرفداران طبيعي سياست خارجي غربگرايي بودند. آنها طرفدار اتحاد با ايالات متحده (در اوايل دهه پنجاه) بوده و ادعاي آن را داشتند كه اسراييل بخشي از جهان آزاد است. در سطح منطقهاي، صهيونيستهاي عام به ماپاي نزديكتر و معتقد بود كه حضور اسراييل در خاورميانه بر حق است. پرداختن به مسئله آوارگان عرب در حوزه وظيفه جهان عرب است و در عين حال اسراييل بايد به دنبال وصول به راه حل صلح با همسايگان خود باشد. به هر ترتيب، صهيونيستهاي عام و پشرفت گرايان در سال 1961 در هم ادغام شدند و حزب واحدي به نام «ليبرال» را تشكيل دادند. در سال 1956 پيشرفتگرايان تحت عنوان «آزاديخواهان مستقل» از حزب ليبرال جدا شدند. حزب ليبرال در همين سال به يك ائتلاف پارلماني با حزب «حروت» وارد شد و گروهبندي «غال» را تشكيل داد. در سال 1973 و با پيوستن احزاب جديد از جمله «جنبش زمين» به «غال» حزب ليكود تشكيل شد.
ليبرال
در درون «جنبش ملي يهودي» پيش از «استقلال» اسراييل، سه جريان عمدة سياسي وجود داشت. صهيونيسم كارگري، صهيونيسم تجديد نظر طلب و «صهيونيسم عام» كه به رغم تنشهاي اوليه «جريان سوم» محسوب ميشد. در بين رهبران اين جريان، حييم وايزمن، رييس سازمان صهيونيسم جهاني و اولين رييس «دولت اسراييل» قرار داشت. حزب صهيونيسم عام به همراه «پيشرفت گرايان»، سنت سوم در عرصة سياسي اسراييل را بنا نهادند. صهيونيستهاي عام پيشرفتگرايان سياستهايي نزديك به هم داشتند. هر دو از احزاب ميانه، نماينده طبقة متوسط، حامي سرمايهگذاري خصوصي، طرفدار حقوق فردي و جدايي دين و دولت بودند و هر دو نيز به غرب و ارزشهاي آن گرايش داشتند. مع هذا تفاوتهايي نيز وجود داشت كه اساساً به تركيب اجتماعي اقتصادي آنها مرتبط ميشد.
صهيونيستها عام متشكل از بازرگانان، صنعتگران، كشاورزان و پيشرفتگرايان داراي مشاغل آزاد كه عمدتاً در رشتههاي حقوق، پزشكي، آموزشي، و رزونامهنگاري فعاليت داشتند، بودند. به علاوه، رهبران صهيونيست عام ريشههاي نژادي قومي متفاوتي داشتند و بنابراين صهيونيسم عام نمايندة تركيبي از بورژوازي طبقه متوسط بود كه از مغازهدار كوچك تا صاحب شركتهاي بزرگ را در بر ميگرفت و پيشرفتگرايان سخنگوي افزارمندان و حرفهداران محسوب ميشدند. پيشرفتگرايان كه ريشه در سن آنگلوساكسون دارند، حزب ليبرال چپ با گرايش به دولت رفاهي بودند و صهيونيستهاي عام در جامعة اسراييل به نسبت محافظه كار تلقي ميشدند.
(2-4) ـ راست راديكال
ريشههاي فكري «راست راديكال» را ميتوان در پيش از سالهاي 1948 در تاريخ صهيونيسم جستجو كرد. سنت مليگرايي افراطي «يوري زوي گرينبرگ»، «بريت هابيرويونيم ولهي»، ميراث راديكال ولاديمير ژابوتينسكي و «بتار»، سنت «همگراي درون جنبش كارگري، و «مسيحگرايان گسترش طلب»، «راوكوك»، چهار مكتب يا نحلهاي هستند كه هر يك سهمي در شكلگيري راست راديكال اسراييل داشتهاند.
جنگ شش روزه 1967 و انعقاد پيمان كمپ ديويد 1978 دو عاملي بودند كه عرصه را براي ظهور راست راديكال در قالب جنبشهايي چون «گوش آمونيم» و جنبش «رابي ميركاهان» آماده كرد و در واقع راستراديكال از يك شكاف در درون راست ناسيوناليست به عنوان واكنشي به توافقات كمپ ديويد 1978 كه متضمنم اعطاي امتيازات قابل توجه سياسي و سرزميني تلقي ميشد و راديكالها با پذيرش آن مخالف بودند، ايجاد گرديد. راست راديكال، يك اردوگاه برآنند كه تنها اسراييليها و صهيونيستها خالص ميباشند. آنها جلوههاي بيگانهستيزي بسياري از خود نشان ميدهند و اغلب بر تبعيضات نژادي و داروينيسم اجتماعي تأكيد دارند.
راست راديكال بيشترين نفوذ را در فرهنگ و سياست معاصر اسراييل دارد و اين به خاطر نفوذ پيچيدة آن بر احزاب عمدة اسراييل و قاطعيت استثنايي اعضاي آن موقعيت راهبردي حوزة انتخاباتي آن ميباشد. از بزرگترين موفقيتهاي راست راديكال، توان آن در نفوذ بر ليكود و حزب ملي مذهبي بوده است به گونهاي كه يك چهارم رهبران و اعضاي ليكود، جهان را از منظر اولويتهاي ايدئولوژيك و نمادين راست راديكال ميبينند. بارزترين مثال در اين مورد، آريل شارون است. شخصيتي بسيار فرهمند و با پيرواني زياد، او همچون ايدئولوگهاي راست راديكال فكر ميكند و حرف ميزند و نفوذ بسياري در شوراهاي حزب ليكود دارد. حزب ملي مذهبي نيز هدف راست راديكال و بويژه عملگرايان جوان و مستعد «گوش آمونيم» بودهاند. در واقع بين سالهاي 1986 و 1988، حزب ملي مذهبي ميل به تجديد سازمان ايدئولوژيك كاملي كرد كه كاملاً آن را در آغوش راست راديكال قرار ميداد. دو عضو از سه عضو اصلي و برجسته حزب ملي مذهبي در كنست از طريق رهبران راديكال ليكود و حزب ملي مذهبي بر بسياري از فرا ارتدوكسهاي «اگودات اسراييل» و «شاس» و به تبع آن صدها هزار اسراييلي اعمال نفوذ ميكنند. تشكيل «جبهه ارض اسراييل» در سال 1989 به نشانة مخالفت با هر گونه مصالحه سرزميني از جمله اهرمهاي پارلماني راستراديكال به شمار ميرود.
بنابراين راست راديكال اسراييل به عنوان مكتبي نفوذي عمل ميكند كه راست اسراييل را به سوي ناسيوناليسم افراطي بيشتر، قانونگريزي بيشتر، نظاميگرايي بيشتر و مذهبي شدن بيشتر سوق ميدهد. قاطعيت زياد، عملگرايي، ايمان زياد به هدف و مهارت در عمل سياسي از جمله مشخصات هستة اصلي راستراديكال است كه خود را متعهد به دفاع از «اسراييل بزرگ» ميدانند وهدف خود را به طرق مختلف تعقيب ميكنند. موقعيت استراتژيك راستراديكال در شهركهاي كرانه غربي، مهمترين چيزي است كه در اختيار دارد و مهمترين جلوة الحاقگرايي راستراديكال ميباشد. از جملة احزاب پارلماني راستراديكال ميتوان به تسوميت، كاخ و موليدت اشاره كرد.
تسوميت
در سال 1983 حزب تندروي قومي تسوميت، توسط «رافائل ايتان» تأسيس شد. اين حزب در زمينة سياست و امنيت راستگرا و در امور اقتصادي و اجتماعي تمايلات چپگرايانه دارد. پايگاه اجتماعي آن در ميان جوانان، ارتشيان، يهوديان مقيم شهركهاي شمالي و نيز اعضاي كيبوتسها و موشافيم است.
تسوميت نسبت به فلسطينيان مقيم اسراييلي رفتاري كينهتوزانه دارد و پيروي از آرمانهاي «جنبش سرزمين يكپارچة اسراييل» از مشخصات اين حزب است. تأكيد بر پايتخت بودن قدس و عدم تقسيم آن، رد هر گونه عقبنشيني از اراضي اشغالي فلسطين سوريه، افزايش شهركسازي، قلع و قمع انتفاضه، عدم پذيرش ساف و عدم گفتگو با آن، مخالفت با حكومت فلسطيني در غرب رود اردن، مخالفت با هر گونه خود مختاري فلسطينيان، سلطة كامل اسراييل بر امور سياسي، امنيتي و اقتصادي فلسطينيان كرانة غربي و غزه، حل مشكل پناهندگان از طريق اسكان آنها در كشورهاي عربي، رد قطعنامة 194 مربوط به پناهندگان فلسطين (حق بازگشت)، وضع خدمت اجباري سه ساله براي فلسطينيان مقيم اين كشور براي آزمون وفاداري آنان نسبت به رژيم اسراييل و اخراج آن دسته از فلسطينيان كه مخل امنيت رژيم صهيونيستي هستند، از برنامههاي اين حزب در انتخابات سال 1992 بود.
كاخ
حزب افراطي، نژادپرست و فاشيست «كاخ» توسط خاخام ميركاهان در سال 1973 تشكيل شد. كاخ با افكار ديني و با نفرت شديد از اعراب و مبتني بر ايدة فاشيستي و نژادپرستي كه در آمريكا وجود دارد تشكيل شده و براي اولين بار در تاريخ اسراييل شعار طرد فلسطينيان از كلية مناطق اشغالي را به طور آشكار سر داد. كاخ تفاوتي ميان اعراب تابع رژيم اسراييل و اعراب ساكن مناطق اشغالي قايل نيست.
موليدت
موليدت نيز يك حزب راستگراي قومي و تندرو است كه توسط «رحبعام زئيفي» در سال 1988 تأسيس شد. اين حزب به كينهجويي نسبت به اعراب مشهور است و تنها وجه تمايز و شعال اصلي آن «ترانسفر» (اخراج فلسطينيان كرانة باختري و غزه) مياشد. پايگاه اجتماعي موليدت عمدتاً در بين جوانان،نيروهاي ارتش و شهركهاي كرانة باختري و ساير مناطق اشغالي است.
(3 ـ 4) ـ راستملايم
راست ملايم محصول فرايندهاي سياسي و فرهنگي همچون تعامل بين گوش آمونيم و مدارس ديني فراارتدوكس، كاهان گرايي، دانشجويان فراارتدوكس، سياسي شدن «هاباد»، خيزش شاس، و رشد جنبش «تولد دوباره» سفارادي، در دهة اخير ميباشد. از اوايل دهة 1980، تعاملي توطئه آميز بين «يشيف»هاي صهيونيست و مذهبي گوش آمونيمو معلمان فراارتدوكس ضد صهيونيست ـ نوآموزان يشيفها براي تدريس حقوق يهود، «حالاخا» وجود داشته است. در حالي كه اقليتي از اين افراد عقايد مذهبي بنيادي خود را تغيير دادهاند، با اين حال هر دو طرف اشتراكات آشكاري دارند. آنها اعراب و جناح چپ اسراييل را به عنوان دشمن بدخيم خود ميشناسند و اين مشابهت، «عملگرايان ارتدوكس» را به سياستهاي راستگرايان سوق داده است.
از سال 1977، سالي كه ليكود براي اولين بار به قدرت رسيد، يشيفهاي فرا ارتدوكس از خدمت در نيروهاي دفاعي اسراييل، به خاطر اينكه زندگي خود را صرف مطالعه حقوق يهود ميكنند، معاف شدند. بخشي از دانشجويان اين يشيفها بعدها جذب خرده فرهنگ «كاهان گرايي» و «خشونت»، تحت عنوان «به نام خدا» و سياستهاي تهاجمي راست راديكال شدند.
«هاباد» نيز بخشي از فراارتدوكسي اسراييل كرانة غربي را اشغال كرد، هابادبر حقانيت و قدسيت سرزمين اسراييل شامل سرزمينهاي اشغالي جديد تأكيد كرده است. اگر چه هاباد سالها به مأموريت بي طرف و آموزشي خود تأكيد ميكرد، اما تشديد منازعه ايدئولوژيكي اسراييل بر سر سرزمينهاي اشغالي به تدريج اين جنبش را، با علايم و مباني راستگرايانة رو به رشدي، به سياست كشاند. هاباد در رقابتهاي انتخاباتي سال 1996 با گرايشهاي ضد چپ و ضد عرب و با شعار «نتانياهو خوب براي يهوديان» از نتانياهو حمايت كرد.
جنبش سفارادي مذهبي معروف به حزب «شاس»، از هنگام شكلگيري در سال 1984، بيشتري تحول را در بين احزاب سياسي اسراييل داشته است. شاس آميزة بينظيري از «تقواي فراارتدوكسي» و «عملگرايي زميني» و اغلب حتي فساد است. پيش از ظهور شاس عمدة آراي سفاراديها به ليكود اختصاص مييافت، اما شاس مدتها اين آرا را از ليكود منحرف ميكرد. بعدها به تدريج شاس به سمت راست گرايش يافت. اين گرايش با مواضع ضد كشيشي برخي ليبرالهاي اسراييل به ويژه آنهايي كه از حزب چپگرايي «مرتص» بودند، شديد شد. جنبش «تولد دوباره» توسط جنبش «توبه» كه اكنون به شكل يك گرايش فرهنگي مهم در اسراييل رخ نموده است، ايجاد شد. حملات تهاجمي به دادگاه عالي ليبرال اسراييل و طرفداران فلسطينيها، اعم از ساكنان سرزمينهاي اشغالي و هم شهروندان اسراييلي به عنوان بزرگترين دشمنان دولت و ملت، از جمله مشخصههاي اين جنبش است كه به تدريج در بطن راست ملايم وبه تبع آن جريان راست اسراييل قرار گرفته است.
به اين ترتيب و به دليل عوامل گفته شده، راست ملايم در دو دهة اخير رشد كرد. برنامههاي سياسي و قانونگذاري ضد كشيشي حكومت «كارگر ـ مرتص» طي سالهاي 96ـ1992، عاملي براي خودنمايي اين نيروي پنهان شد جدال تندي كه توسط راست راديكال عليه توافقنامه «اسول» آغاز شد، اين وضيعت را تشديد كرد. با انگشتگذاري بر «اتحاد نامبارك» بين رابين، پرز و اعراب اسراييل، «شركاي پنهان» «تروريست بزرگ» ياسر عرفات و سازمان آزاديبخش فلسطين، راست راديكال اسراييل توانست راست ملايم رابه نفع سياستهاي خود بسيج كند. عمليات اسلام گرايان «حماس» نيز تأثيري مضاعف داشت و اين اتحاد احساسي را تحكيم كرد و راه را براي پيروزي نتانياهو هموار كرد. اگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا، از احزاب شاخص اين جريان هستند.
اگودات اسراييل
اگودات اسراييل جنبش غير صهيونيست سياسي، مذهبي و ارتدكس است كه در سال 1912 بنيانگذاري شد. اين جنبش كه به موازات جنبش صهيونيست توسعه يافت در اروپا و در اواخر قرن نوزدهم ايجاد شد و سپس يك مركز بزرگ و مستقل در فلسطين بنا گذاشت. اگودات اسراييل به عنوان پاسخي براي رشد روزافزون بديلهاي يهودي براي گرايش ارتودكسي، همچون صهيونيسم، روند اصلاحي در اروپاي مركزي و استقلالگرايان «بوند» و «شيمون دوبنو» آغاز شد. جنبش آگودات رسماً در سال 1912 در آلمان بنيان گذاشته شد. «اگودات ارض اسراييل» نيز در سال 1919 طراحي و پايهگذاري شد كه افراطيترين عناصر ضد صهيونيستي را به نمايش ميگذاشت. از ديدگاه اگودات اسراييل، مهاجرت به فلسطين و ايجاد حكومت در آن نقطه، كفر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]
-
گوناگون
پربازدیدترینها