تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس خداى عزوجل را اطاعت كند خدا را ياد كرده است، هر چند نماز خواندن و روزه گرفتن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817063039




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام موسي كاظم (ع) چرا براي شفاي خليفه عباسي دعا كرد؟


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: امام موسي كاظم (ع) چرا براي شفاي خليفه عباسي دعا كرد؟
دين - در هفتم ماه صفر سال 128 ق، هفتمين ستاره فروزان آسمان ولايت، روشنابخش شب تارِ زمينيان گرديد و اين سياره خاكي را به نور وجودش «طور سينا» ساخت.


پدر كه مهرش را در دل مي پروراند، او را «موسي» ناميد تا با اعجاز «موسوي اش» كاخ فرعونيان را ويران سازد و مردمان رنج ديده را به وادي ايمن رساند. او كه آستان ولايتش، پناهگاه شيعيان و «باب حوايج» دردمندان بود، با دستان پركرامتش نهالِ سخاوت مي كاشت و خشم را اسير صبر خويش مي ساخت. «عبد صالحي» كه مهر توحيد بر پيشاني و تسبيح خدا بر لب داشت. مردمان، صبوري اش را مي ستودند و كاظمش مي خواندند، ولي فرعونيان صلابتش را ديدند و تاب نياوردند و در زندان، در محرابِ عبادت مسمومش كردند و جام شهادتش نوشاندند و به وصال معشوقش رساندند.

امام صادق عليه السلام به فرزند ارجمندش حضرت كاظم عليه السلام سخت عشق مي ورزيد و همواره او را درنگاه همگان مي ستود و مي فرمود: «سوگند به خدا من نور را در پيشاني موسي مي نگرم؛ او از جان من است». روايت شده كه شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: چقدر فرزندت موسي را دوست داري؟ امام فرمود: «دوست داشتم غير از موسي فرزندي نداشتم، تا هيچ كس در محبتم به او شريك نمي شد».

مفضل بن عمر مي گويد: در خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه ناگاه نام فرزند خود موسي را كه كودكي بيش نبود بر زبان آورد و فرمود: «اين همان كودكي است كه در خاندان، براي شيعيانمان از آن با بركت تر به وجود نيامده است». همچنين از علي بن جعفر نقل است كه: پدرم هر گاه پيروان خاص و دوستان خالص خود را مي ديد مي فرمود: «موسي را وصي و جانشين من بدانيد كه او فاضل ترين و بهترين فرزندان من است و پس از من حجت حق تعالي بر همه خلق خدا خواهد بود».

**************

از يعقوب سرّاج نقل است: روزي خدمت امام صادق عليه السلام رفتم، ديدم بر سر گهواره امام كاظم عليه السلام ايستاده است و با او حرف مي زند. نشستم و منتظر شدم تا آنكه حضرت فراغتي يافت. پس برخاستم و نزديك آن حضرت شدم. ايشان رو به من كرد و فرمود: «برو نزديك مولاي خود و بر او سلام كن». من نيز نزديك گهواره رفتم و بر امام كاظم عليه السلام سلام كردم. آن حضرت مسيح گونه به زبان فصيح سلام مرا پاسخ داد و آن گاه فرمود: «برو و نام دخترت را كه ديروز بر او نهاده اي تغيير بده؛ زيرا نام او، اسم دشمنان ماست و خداوند آن را دوست ندارد.» سپس امام صادق عليه السلام رو به من كرد و فرمود: «به هر چه مأمور شده اي عمل كن، تا هدايت يابي». من به خانه رفتم و نام دخترم را تغيير دادم.

*************

نقل است كه روزي ابوحنيفه به حضور امام صادق عليه السلام رفت و گفت: پسرت امام كاظم عليه السلام را ديدم كه نماز مي خواند و مردم در پيش روي او رفت و آمد مي كردند، ولي او آنها را از اين كار نهي نمي كرد. امام صادق عليه السلام فرزندش موسي را خواست و سخن ابوحنيفه را به او عرضه داشت. امام كاظم عليه السلام در پاسخ فرمود: آري اي پدر، ولي آن كسي كه من براي او نماز مي خواندم، به من نزديك تر بود تا ديگر مردم؛ چنان كه خداوند در قرآن مي فرمايد: «و نحن اقربُ اليهِ مِن حبل الوريد؛ ما به انسان از رگ گردن نزديك تريم».

امام صادق عليه السلام با شنيدن پاسخ فرزندش خشنود شد و او را به نشانه محبت به سينه اش چسبانيد و فرمود: «پدر و مادرم فدايت، اي امانت دار اسرار و گنجينه رازها».

***************

هارون براي خدشه وارد ساختن بر جايگاه اجتماعي امام كاظم عليه السلام در نظر مسلمانان، كنيز زيبارويي را به زندان نزد امام كاظم عليه السلام فرستاد و شخصي را مأمور گزارش احوال آنان كرد. مدتي گذشت. شخص مأمور ديد كه كنيز پيوسته در سجده عبادت است و مدام مي گويد: «خداوند پاك و منزه است و از هر عيب و نقصي دور است».

او را نزد هارون بردند، در حالي كه ازترس خدا مي لرزيد و به آسمان نگاه مي كرد و سپس مشغول نماز شد. هارون با مشاهده اين حالت ها، از كنيز پرسيد: تو را چه شده است؟ او پاسخ داد: «عبد صالح خدا، امام كاظم عليه السلام را ديدم كه چنين بود. او غرق در عبادت خدا بود، به گونه اي كه هيچ چيز نمي توانست او را از ياد خدا باز دارد».

***************

هشام بن احمر گويد: همراه امام كاظم عليه السلام بودم. آن حضرت سوار بر مركب بود و در خارج از شهر مدينه حركت مي كرديم. ناگاه ديدم ايشان از مركب خود پياده شد و به سجده افتاد و سجده اي طولاني آورد. سپس سر از سجده برداشت. از آن حضرت پرسيدم: قربانت گردم چرا سجده شما طولاني شد؟ امام كاظم عليه السلام فرمود: «هنگام حركت، به ياد نعمتي افتادم كه خداوند به من عطا فرموده است، خواستم خدا را براي آن نعمت سجده كنم».

امام كاظم عليه السلام عبد صالح خدا و بنده شكرگزار پروردگار بود و اين ستايش و سپاس گزاري، در همه حالت هاي زندگي آن امام همام به خوبي نمايانگر است.

*******************

روزي ابوبصير از امام كاظم عليه السلام پرسيد: امام را چگونه مي توان شناخت؟ فرمود: به چندين ويژگي كه يكي از آنها، گويا بودن به هر زباني است. در اين هنگام مردي خراساني از راه رسيد و به زبان عربي با امام عليه السلام سخن گفت. امام كاظم عليه السلام ، پاسخ مرد را به زبان خراساني فرمود. آن مرد با شگفتي گفت: «گمان من اين بود كه شما اين زبان را خوب نمي دانيد، ولي بهتر ازما سخن مي گوييد». امام فرمود: «سبحان اللّه ! اگر من از تو زبان تو را بهتر ندانم، پس چه برتري بر تو خواهم داشت و چگونه شايسته امامت و خلافت هستم.» سپس به ابوبصير فرمود: «زبان هيچ قومي بر امام پوشيده و پنهان نيست».

*****************

روزي هم زمان با عيد نوروز، منصور عباسي از امام كاظم عليه السلام خواست به طور رسمي در مجلس دربار براي سلام و شادباش بنشيند و هر چه مردم به عنوان هديه براي او آورند بپذيرد. امام اين تقاضا را رد كرد، ولي منصور با اصرار زياد امام را به اين كار مجبور ساخت. امام نيز ناگزير اين مسئله را پذيرفت و بزرگان كشور به محضرش مي رسيدند و تبريك مي گفتند و هدايايي تقديم مي كردند. در ساعت آخر، پيرمردي پاك دل آمد و به امام عرض كرد: «اي پسر دختر رسول خدا! من نيازمندم و چيزي را براي اهدا به شما نداشتم. به همين دليل، شعرهايي را كه جدم درمصيبت جدت امام حسين عليه السلام سروده است مي خوانم و آن را به شما هديه مي كنم. سپس آن شعرها را خواند. در اين زمان امام كاظم عليه السلام به او فرمود: «هديه ات را پذيرفتم، خداوند به تو بركت دهد». سپس در برابر آن اشعار، همه هدايايي را كه براي ايشان آورده بودند به آن پيرمرد بخشيد. آن حضرت با اين عمل سخاوتمندانه خود، ضمن بي ارزش جلوه دادن دنيا و مظاهر آن، در اقدامي هوشمندانه، ياد و خاطره مظلوميت امام حسين عليه السلام را دركاخ بيداد منصور زنده ساخت.

***************

از اسحاق بن جعفر روايت است كه از امام كاظم عليه السلام پرسيدم: آيا ممكن است مؤمن، بخيل باشد؟ فرمود: بلي. گفتم: خائن و دروغگو چطور؟ فرمود: خيانت و دروغگويي، صفت مؤمن نيست. پدرم از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل فرموده: «راه مؤمن به هر كجا مي افتد، جز به خيانت و دروغگويي».

امام كاظم عليه السلام با پاسخ خود، بزرگ ترين خطري كه جوامع اسلامي را تهديد مي كند،گوشزد فرمود و مؤمنان را به پرهيز از دروغ و خيانت در بين خود فرا خواند؛ زيرا اين دو عمل ناپسند، ويران كننده دوستي ها و نابود كننده پيوندهاي برادري است. همچنين اين رفتار نكوهيده، بهترين راه براي نفوذ دشمن و ضربه زدن بر پيكره جامعه مسلمانان است؛ زيرا آنان كه به ترويج دروغ و خيانت مي پردازند، بذر تفرقه ونفرت را در دل مسلمانان مي كارندو در سايه آن، دين ايشان را مي ربايند و جامعه را به هرج و مرج مي كشانند.

*****************

حسن بن جَهم مي گويد: در محضر امام رضا عليه السلام بوديم، سخن از پدر بزرگوارشان امام كاظم عليه السلام به ميان آمد. امام رضا عليه السلام فرمود: «با اينكه عقل هاي مردم با عقل پدرم قابل مقايسه نبود، گاه با غلامان سياه خود در امور مشورت مي كرد.» شخصي به پدرم گفت: آيا با غلام سياه خود مشورت مي كني؟ ايشان در پاسخ فرمود: «چه بسا خداوندمتعالي، راه حل مشكلي را بر زبان همان غلام سياه بگشايد.» اين سيره رفتاري امام كاظم عليه السلام ، به خوبي بيانگر فروتني امام در برابر مستضعفان و اهميت ندادن به رنگ و نژاد و موقعيت اجتماعي افراد است.

**********************

يكي از خلفاي بني عباس به دل درد شديدي مبتلا شد. بختيشوع كه از پزشكان ماهر آن زمان بود، بر بالين او رفت و پس از معاينه، معجوني درست كرد و به خليفه داد. او خورد، ولي خوب نشد. بختيشوع كه ازدرمان او نااميد شده بود گفت: «آنچه مربوط به علم پزشكي بود را انجام دادم، ولي درد تو با اين درمان ها بهبود نمي يابد؛ مگر اينكه شخصي كه دعايش مستجاب مي شود و در پيشگاه خدا مقامي دارد براي تو دعا كند.» خليفه به يكي از دربانان گفت: «موسي بن جعفر عليه السلام را به اينجا بياور.» او رفت و امام را آورد. آن مرد دربان در بين راه ديد كه امام كاظم عليه السلام مشغول راز و نياز و دعا كردن است.

در همان لحظه درد خليفه برطرف شد و او شفا يافت. خليفه پس از بهبودي، امام كاظم عليه السلام را به حق جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله قسم داد تا بداند آن حضرت چه دعايي برايش كرده است. امام فرمود: «گفتم خدايا! همان گونه كه نتيجه ذلت بار گناه را به خليفه نشان دادي، نتيجه عزت بخش اطاعت مرا نيز به او نشان بده».

****************

امام در جامعه، همانند ناخداي كشتي اي است كه در درياي موّاج فتنه و بلايا، امت خود را به ساحل هدايت مي رساند. از اين روست كه امام كاظم عليه السلام نيز همچون پدران پاكش، در مورد اعمال و رفتار مسلمانان احساس مسئوليت مي كرد و هرگاه سستي و كاستي مي ديد، با بينش ولايتي خويش به تربيت امت مي پرداخت و ايشان را از افتادن به پرتگاه تباهي نجات مي داد. در اين باره روايت است: آن حضرت شخصي را ديد كه مرگ خود از خدا مي خواهد و آرزوي مرگ مي كند. حضرت به او فرمود: مگر با خدا نزديكي داري كه خواهان ديدار او هستي؟» گفت: نه، حضرت فرمود: «پس نيكي هاي بسيار از پيش فرستاده اي كه گناهانت به نظر نمي آيد و خاطرت جمع است؟»

گفت: نه، حضرت فرمود: «پس هرگاه نه اين است و نه آن، چگونه هلاكت ابدي خود را آرزو مي كني؟ توبه كن و اين آرزوي خود را كنار بگذار».

*****************

ابراهيم جمّال، يكي از شيعيان امام كاظم عليه السلام براي كاري به خانه علي بن يقطين، وزير هارون و از پيروان امام كاظم عليه السلام رفت، ولي علي بن يقطين او را به دليل نداشتن موقعيت اجتماعي به خانه راه نداد. در همان سال، علي به حج مشرف شد و به مدينه رفت تا به خدمت امام كاظم عليه السلام برسد، ولي امام او را راه نداد. روز دوم علي بيرون خانه با امام كاظم عليه السلام ديدار كرد و از آن حضرت پرسيد: «چرا مرا به حضورتان راه نداديد؟» امام فرمود: «چون برادرت ابراهيم جمّال را راه ندادي و خداي متعال سعي تو را نمي پذيرد، مگر آنكه ابراهيم تو را ببخشد.» علي بن يقطين پس از شنيدن كلام امام، عازم كوفه شد و به در خانه ابراهيم رفت و با نهايت خاكساري، صورتش را بر خاك نهاد و ابراهيم را سوگند داد كه پا بر صورت من بگذار. ابراهيم سرباز زد، ولي علي بن يقطين او را قسم داد كه چنين كند. سرانجام ابراهيم چنين كرد و در اين هنگام علي بن يقطين گفت: «خدايا! تو گواه باش.» سپس به مدينه رفت و خدمت امام كاظم عليه السلام رسيد و حضرت او را به حضور پذيرفت.

*****************

امام كاظم عليه السلام ازهر كاري كه موجب تأييد و تثبيت دستگاه حكومت عباسي مي شد، پرهيز مي كرد و همواره پيروانش را نيز به اين مبارزه فرا مي خواند. در اين باره نقل است: آن حضرت، يكي از شاگردانش به نام زياد بن ابي سلمه را كه در دستگاه حكومت مشغول بود، از اين كار نهي فرمود. او در پاسخ امام گفت: «من عيالمند و آبرومندم. نيازم باعث شده كه در دستگاه آنها كار كنم». امام كاظم عليه السلام به او فرمود: «اگر من از بالاي ساختماني بلند بر زمين بيفتم و قطعه قطعه شوم، برايم بهتر از اين است كه عهده دار كاري از كارهاي آنان گردم يا بر فرش يكي از آنها گام بگذارم».

*****************8

صفوان بن مهران كه با كرايه دادن شترانش روزگار مي گذراند و از شاگردان ممتاز امام كاظم عليه السلام بود، نزد آن حضرت رفت. ايشان به او فرمود: «همه كارهايت نيك است، جز يك كار».

صفوان پرسيد: «آن يك كار چيست؟» امام كاظم عليه السلام فرمود: «شتران خود را به هارون كرايه مي دهي.» صفوان گفت: «سوگند به خدا شترانم را براي كارهاي ناشايست كرايه نداده ام، بلكه براي سفر حج كرايه داده ام و خود نيز عهده دار راندن شترها نشده ام و آنها را به غلامان سپرده ام.» امام فرمود: «آيا پول كرايه شترها بر عهده دستگاه هارون است.» صفوان پاسخ داد: آري. امام فرمود: «آيا دوست داري آنها زنده بمانند تا كرايه تو پرداخت گردد؟» صفوان گفت: آري. امام كاظم عليه السلام فرمود: كسي كه بقاي آنها را دوست بدارد، جزء آنهاست و كسي كه جزء آنها باشد، وارد شده در دوزخ خواهد بود».

صفوان مي گويد: از خدمت امام عليه السلام رفتم و همه شترانم را فروختم، تا ديگر به اين گناه گرفتار نشوم.

*****************

امام كاظم عليه السلام مدتي از عمر پربركت خود را در زندان هاي ترسناك و تاريك هارون عباسي گذراند؛ به گونه اي كه يكي از آشنايان امام از راه دل سوزي به آن حضرت چنين پيام داد: «اگر براي فلاني نامه بنويسي و از او بخواهي كه در مورد آزادي ات با هارون صحبت كند، كارساز خواهد بود.» امام كاظم عليه السلام پاسخ داد: «پدرم از پدران خود از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل كرده اند: خداوند به حضرت داوود وحي كرد: همانا هيچ بنده اي از بندگانم به شخصي جز من تكيه نكرد، مگر اينكه اسباب (نعمت هاي) آسمان را از او بريدم و زمين را در زير پايش براي فرو رفتنش در كام آن، سست كردم.» امام كاظم عليه السلام چنان در درياي توحيد الهي غرق گرديده بود كه هيچ چيز را بر رضاي خداوند متعال برتري نمي داد و حتي بر نگين انگشترش نوشته بود: «خداوند براي من كافي است».

*****************

حسن بن جهم مي گويد: امام كاظم عليه السلام را ديدم كه محاسنش را رنگ كرده بود و بسيار آراسته به نظر مي رسيد، پرسيدم: «فدايت شوم چرا محاسنت را رنگ كرده اي؟» در پاسخ فرمود: «آراستگي مرد، موجب تأكيد بر حفظ عفت زن مي شود. همانا بعضي از زن ها از مرز عفت خارج مي شوند؛ چون شوهرانشان به مسئله نظافت و آراستگي بي اعتنا هستند.» سپس فرمود: «از اخلاق پيامبران، پاكيزگي و خوش بويي است».

****************

پس از شهادت امام صادق عليه السلام ، امام كاظم عليه السلام شاگردان برجسته پدر را به گرد خودجمع كرد و با توجه ويژه به آنها، در حفظ و پاسداري از دانشگاه جعفري تلاش بسياري كرد و با مناظره هاي خود، همه را تحت تأثير مقام علمي خود قرار داد.

شاگردان تربيت شده آن حضرت، مانند صفوان، بهلول، يونس بن عبدالرحمان، هشام بن حَكَم، علي بن يقطين و... نيز هر كدام از برجستگان حوزه تشيع به شمار مي آيند. سيد بن طاووس نقل مي كند: جماعتي از ياران خاص امام كاظم عليه السلام از بستگان و شيعيان درمحضر او حاضر شدند و صفحه هاي نازك و لطيفي از آبنوس و قلم به همراه خود داشتند. هنگامي كه امام كاظم عليه السلام سخن مي گفت يا مسئله اي را فتوا مي داد، آنها آنچه را مي شنيدند مي نوشتند.

****************

در مورد بزرگي و مقام والاي شاگردان امام كاظم عليه السلام ، سخنان بسياري نقل شده است؛ از جمله امام رضا عليه السلام در شأن يونس بن عبدالرحمان فرمود: «يونس در زمان خود، مانند سلمان فارسي است در زمان پيامبر». همچنين روزي علي بن يقطين از دور مي آمد تا به خدمت امام كاظم عليه السلام برسد. امام با ديدن او رو به يارانش كرد و فرمود: «هركس خوشحال مي شود مردي از اصحاب رسول خدا را ببيند، به علي بن يقطين نظر كند كه من شهادت مي دهم او از اهل بهشت است
/6262

يکشنبه|ا|11|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن