واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: انقلاب اسلامي از نگاه شهيد آويني مقصد انقلاب اسلامي
انقلاب اسلامي از نگاه شهيد آويني
مقصد انقلاب اسلامي
احمد رهدار
شهيد آويني (ره) معتقد است كه انقلاب اسلامي ايران منطقاً نميتواند با هيچ يك از انقلابهاي ديگر دنيا همسو، هم جهت و هم غايت باشد، زيرا اين انقلاب در هيچ يك از علل موجده خود، نه در تئوريهاي نظري و نه در متدهاي اجرايياش هيچ وجه اشتراكي با ساير انقلابهاي دنيا نداشته است؛ بدين علت نميتواند در نتايج و آثارش با آنها مشترك باشد و نيز نميتواند با الگوها و متدهاي آنها به اهداف و غايات خود كه با اهداف و غايات آن انقلابها مباين است برسد؛ «اگر علل موجد انقلاب اسلامي ايران هيچ يك از عللي نيست كه انسان اين روزگار را به تحركات سياسي و ايجاد انقلاب كشانده است، آيا ميتوان انتظار داشت كه ثمره پيروزي انقلاب اسلامي يكي از حكومتهاي شناخته شده دنياي جديد باشد؟... مسلم است كه مرجع ما براي تشكيل حكومت، نميتوانست هيچ يك از تجربيات تاريخي بشر، جز حكومت مدينه در صدر تاريخ هجري باشد؛ چرا كه موجد انقلاب اسلامي نيز، از لحاظ نظري، نظريه ولايت فقيه بود كه بنيانگذار جمهوري اسلامي آن را در كتاب «ولايت فقيه» طرح و تفسير كرده است؛ پس هنگامي كه نه در علل نظريِ ايجاد و نه در مرجعيت تاريخي، في مابين انقلاب اسلامي و انقلابهاي ديگري كه در دنياي جديد رخ داده است، اشتراكي وجود ندارد، به طريق اولي نميتوان انتظار داشت كه اين اشتراك، در نظر حكومتي برخاسته از انقلاب اسلامي پيدا شود»(1).
«انقلاب اسلامي رستاخيز تاريخي انسان است بعد از قرنها هبوط؛ انقلاب اسلامي يك توبه تاريخي است و بنابراين، غايات آن هرگز اقتصادي، اجتماعي و سياسي نيست؛ انقلاب اسلامي يك انقلاب فرهنگي است، در جهاني كه به صورت يك دهكده جهاني با يك فرهنگ واحد درآمده است، فرهنگ غرب. يعني فرهنگ غربت انسان از حقيقت. عليرغم آنكه انقلاب اسلامي يك انقلاب فرهنگي است، در نظام برنامهريزي و سياستگذاري، نفس فرهنگ مستقلاً مورد عنايت نيست؛ حتي فرهنگ تابعي از توابع توسعه اقتصادي و تكنولوژيك نيست؛ چه رسد به آنكه خود مبنايي براي برنامهريزي و سياستگذاري در اقتصاد و سياست باشد. دولتمردان ما حتي از اهميت فرهنگِ توسعه در امر توسعه اقتصادي و صنعتي غافلاند، چه رسد به آنكه تعارض ذاتي ميان توسعه صنعتي ـ به مفهوم جديد ـ و تعالي فرهنگي را دريابند»(2).
شهيد آويني (ره) معتقد است كه حكومت اسلامي صورت تجسم يافته يك نظام سياسي شامل و حاكم بر آن است و دايره اين نظام علاوه بر امور عبادي، امور سياسي را نيز دربرميگيرد؛ درهم انگيختگي اين دو به گونهاي است كه نميتوان يكي را جداي از ديگري محقق كرد، بلكه اين دو تفكيكناپذير است: «پذيرش شريعت اسلام، چه بدانند و چه ندانند، ملازم با قبول اين حكم است كه شريعت اسلام ميتواند در صورتي از يك نظام سياسي كه منشأ گرفته از آن است، به تأسيس حكومت بپردازد. شريعت همچنان كه داراي حيثيتي عبادي است، حيثيتي سياسي نيز دارد و اين دو حيثيت، خواه ناخواه، ملازم با يكديگر و انفكاكناپذير هستند»(3).
اين ديدگاه دقيقا در مقابل ديدگاهي است كه «كار قيصر را به قيصر و كار كشيش را به كشيش» واميگذرد و معتقد است، «دين» بايد «ارزش» را توليد كند و «علم» بايد «دانش» را ايجاد كند. از ديدگاه شهيد آويني (ره)، نه دين ميتواند حد خود را تنها در حوزه ارزش محدود كند و نه علم امكان انفكاك از ارزش را دارد؛ پس اين دو (دين و علم) با يك ديگر در ارتباط وثيق هستند و قابل انفكاك از يكديگر نيستند؛ پس دين ميتواند اولاً به تشكيل و تأسيس حكومت بپردازد و ثانياً در امر سياست دخالت كند و ثالثاً بايد در بستر حكومت خود، علم را سرپرستي كند.
پينوشتها در دفتر روزنامه موجود است.
شنبه|ا|10|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 213]