واضح آرشیو وب فارسی:ايران ورزشی: در دادگاه جدايى استاد و شاگرد در كلاس زندگى
[فاطمه وثوقى]
راهرو دادگاه خانواده مملو از جمعيت بود. در ميان مراجعين چهره غم زده و آشفته زن جوان شيك پوشى كه با اضطراب در راهرو قدم مى زد توجهم را جلب كرد. پس از ورود به دادگاه روى صندلى مقابل قاضى نشست. دقايقى بعد قاضى از لابه لاى پرونده ها سرش را بلند كرد و از زن پرسيد: براى چه دادخواست طلاق دادى مگر نمى توانيد مشكلتان را حل كنيد
«نابارورى كه گناه و كار عمدى نيست. همسرت مى تواند از طريق راه هاى نوين درمانى معالجه شود.» زن آهى از ته دل كشيد و گفت: آقاى قاضى مطمئنم مشكل ما قابل حل است اما افسوس من از اين است كه همسرم فريبم داده. قصه زندگى من هم از زمان سال آخر دانشجويى ام شروع شد. همسرم حامد استادم بود كه علاقه عجيبى به جمع آورى عكس هاى قديمى داشت.از آنجا كه من هم علاقه عجيبى به كلكسيون عكس هاى قديمى داشتم بيشتر استادم را مى ديدم. مدتى بعد هم پيشنهاد داد در جمع آورى عكس هاى كلكسيونش كمكش كنم. من كه بسيار خوشحال شده بودم با كمال ميل قبول كردم. از آن به بعد رابطه ما خيلى نزديك تر شد. در اين ميان او تجربيات زيادى در اختيارم گذاشت.وقتى كه فهميدم او همسر دارد در رفتارم با او بسيار محتاط بودم و دلم نمى خواست روابط ما به گونه اى شود كه به من دل ببندد. بنابراين بيشتر اوقات سعى مى كردم فقط درباره كار با او صحبت كنم تا اينكه او از مشكلات شديد خود با همسرش سخن گفت و اينكه به زودى جدا مى شوند.
بالاخره آنها از هم جدا شدند اما هرگز حامد درباره علت جدايى اش حرفى نزد. چند ماهى از اين ماجرا نگذشته بود كه او به من پيشنهاد ازدواج داد و از من خواست تا موضوع را با خانواده ام در ميان بگذارم. من كه پدرم را در سال هاى كودكى در يك سانحه رانندگى از دست داده بودم موضوع خواستگارى را با مادرم درميان گذاشتم.وى ابتدا مخالفت كرد و به نصيحتم پرداخت و گفت تو خيلى جوانى و فرصت هاى بهترى براى ازدواج دارى اما من عزمم را جزم كرده بودم تا با حامد ازدواج كنم. پس برايم مهم نبود كه او ۱۵ سال از من بزرگتر است و يك ازدواج نافرجام هم داشته!اما من كه در اوج جوانى و بى تجربگى بودم بالاخره با اصرار و پافشارى توانستم مادرم را راضى به ازدواج كنم. سپس با مهريه ۴۱۴ سكه طلا پاى سفره عقد نشستم و زندگى مشتركمان را آغاز كرديم. همسر سابقش ناهيد نيز وقتى فهميد حامد ازدواج كرده به خارج از كشور رفت.با اين حال چندين بار پس از ازدواج از همسرم خواستم تا علت اصلى جدايى از همسر سابقش را بگويد اما او هر بار سكوت مى كرد و جوابى نمى داد.
سرانجام با گذشت يك سال از زندگى مشتركمان از حامد خواستم هرچه زودتر بچه دار شويم. تا لذت پدر و مادرشدن را بچشد اما وقتى اين موضوع را با او در ميان گذاشتم به شدت برافروخته شد و گفت بهتر است به فكر ادامه تحصيل باشم. حامد با صراحت گفت: علاقه اى به بچه ندارد و به اين زودى هم نمى خواهد پدر شود. در حالى كه واكنش او برايم غيرمنتظره بود سعى كردم تا با او صحبت كنم شايد پيشنهادم را بپذيرد. اما او هر بار واكنش منفى نشان مى داد تا اينكه سرانجام از حقيقتى با خبرم كرد كه تا آن روز براى شنيدنش لحظه شمارى مى كردم. «حامد» گفت: علت اصلى جدايى او از همسر سابقش نيز همين مسئله بوده است. در حالى كه بشدت شوكه شده بودم هرگز فكر نمى كردم علت اصلى اختلاف او با همسرش بر سر اين مسئله باشد.با اين حال از مادر شوهرم كمك خواستم. او نيز مرا در جريان حقيقتى گذاشت كه شنيدنش بسيار برايم سخت بود.او گفت: پسرش عقيم است و قدرت بارورى ندارد. با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت و غمگين شدم چرا كه تا آن روز نمى دانستم حامد به من دروغ گفته و بيمارى اش را از من پنهان كرده است.چون من هم حق انتخاب براى زندگى ام داشتم و هرگز فكر نمى كردم در حسرت بچه دار شدن بمانم.وقتى به حامد گفتم پى به راز زندگى اش برده ام او بى تفاوت گفت: «من نمى توانم تو را وادار به ادامه زندگى مشترك كنم. اما زندگى مان را خراب نكن ضمن اين كه به آوردن و نگهدارى بچه از پرورشگاه نيز نبايد فكر كنى» با اين حال از او خواستم بيمارى اش را درمان كند. اما گفت: به هيچ عنوان علاقه اى به بچه ندارد.بنابراين تصميم به جدايى گرفتم.
قاضى عموزاده ـ رئيس شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده ـ پس از شنيدن اظهارات زن جوان، شوهر وى را به دادگاه فراخواند. حامد نيز براساس گفته هاى همسرش براى جدايى اعلام آمادگى كرد.
چهارشنبه|ا|21|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران ورزشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]