تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سوگند به خدا ، هر كس كه حقيقت سجده را به جاى آورد ، زيان نكرد و كسى كه در سجده، ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817045469




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وصيت‌نامه دانش‌آموز شهيد ستمي// همه بدانند كه اين راه را كوركورانه انتخاب نكردم!


واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: وصيت‌نامه دانش‌آموز شهيد ستمي// همه بدانند كه اين راه را كوركورانه انتخاب نكردم!
دانش آموز شهيد غلامرضا ستمي در فرازي از وصيتنامه خود گفته است: از برادران و خواهران خود مي‌خواهم كه دستانم را از تابوت بيرون آورده، تا دنيا و شما بدانيد كه من نه وابسته دنيا بودم و نه چيزي با خود به سراي باقي مي‌برم...


گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»، بهزاد همتي؛ قلب هاي سرشار از سپاس و قطرات اشكمان را از قلب زندگي نثار مي كنيم به شهداي آسماني و به گمنامي مزار همه شهدايي كه كران تا كران و صحرا به صحرا، فرياد آزادي و عزت و شرافت بر مي آورند كه فرزند ايراني اند.

هر زمان كه نام و ياد شهداي وطن را بر زبان مي آوريم، تمام وجودمان سرشار از غرور و تمام تلاطم دروني دنيوي مان به آرامش ضمير و صفاي باطن مي رسد.

غلامرضا ستمي، بسيجي و دانش آموز شهيد در سال 1347 در روستاي ليكك از بخش بهمئي چشم به جهان گشود.

با گذر زمان در كنار تحصيل در دوره هاي دبستان تا دبيرستان به كار و تلاش جهت امرار معاش خانواده خود مشغول بود؛ صفاي وجود و حسن خلق، از وي جواني محبوب و برازنده ساخت كه بي قرار و مداوم در پي كسب صفات عاليه انساني بود و براي خدمت صادقانه به ديار و وطن خود، حضور پر رنگ و مداومي در مساجد و سپاه پاسداران داشت و هر جا كه سخن از عشق به ولايت و رهبر بود، همچون پروانه اي به دور ولي و رهبر خود پرواز مي كرد.

شهيد ستمي تا زمان شهادت، هرگز در راهي كه در پيش گرفته بود، كمترين ترديدي نكرد و راه خود را براي خشنودي معبودش و لبيك به امام و مقتداي خود، خميني بت شكن تا به آخر رساند و آنجا كه جواني رشيد، كوهي مقاوم و انساني آسماني بود و آنجا كه چون شمعي در سوز و گداز بود، از دام دنيا و زمين رهيد و با تقديم جان خود - كه آن زمان تنها 17 بهار از عمر خود را گذرانده بود - براي دفاع از وطن و ناموس و خاك پاك وطن در عمليات والفجر 8 به وصال معبود خود نايل آمد و شربت شيرين شهادت را نوشيد.

در اين دنياي فاني و در تب و تاب اضطراب و وحشت دنياي ظلمات، سلامي گرم و جانانه دارم به برادر شهيدم، غلامرضا ستمي، گلي كه هرگز پژمرده نشد و صفاي وجودش همچنان در جسم و جان ما جوانه مي زند.

گذر زمان و دلدادگي حقيرانه به دنياي فاني، مختصر غفلتي به جانمان انداخت و آنجا كه در اوج وحشت و اضطراب، دام هاي ناتمام و شيطاني دنياي فاني به دورمان تنيده شد، نام و ياد تو همواره آرامبخش وجودمان گرديد و اينك در نهايت دلتنگي و سكوت، دل به دريا زده و سفره دل را با تو باز مي كنم، باشد كه قدري وجودمان آرام گيرد.

خوب مي دانم كه مي شنوي آنچه زمزمه مي كنم و مي بيني آنچه بيان مي كنم.

در آخرين نامه ات براي ما، قلمت را چه زيبا با نام معبود خود آذين بستي. در آغاز از دلتنگي و عشق به مادر گفتي، از سلامي كه با همه گرمي وجودت به پدر هديه كردي، و از دعا و محبتي كه بر همگان نثار كرده و خداي خود را بابت همه خوبي ها شكر نمودي.

نامه ات را همچنان با عشق مي خوانيم، از جان و از دل، نامه اي كه هنوز كه هنوز است رنگ و بوي صفا و اخلاص تو را مي دهد.

هر روز مي خوانيم آنچه را كه به ما درس انسان بودن و خدايي بودن مي دهد، مي خوانيم از مكتب عشق به آفريدگار همه خوبي ها، عشق به وطن، عشق به ناموس، عشق آتشين به رهبري كه تو، او را حسين زمان ناميدي، و او به راستي كه حسين زمان بود، كه چنين وجودت را از عشق آتشين حسين لبريز ساخت و قلب و جانت را شيفته كربلا و كربلاييان نمود.

سخن گفتي از راهي كه بايد رفت، از زنده بودن شهدا نزد معبود خود، و از بودن در جوار خيمه گاه سيدالشهدا، آسماني شدي و به آنچه خود يقين داشتي، به مرگ افتخارآميز، به شهادت در جهاد في سبيل الله نايل آمدي.

راه آسماني بودن، راه گريز از ظلمات شوم دنيا را به ما نشان دادي، در آن فرياد بلند و آتشينت كه «اي ملت آگاه ايران! از شما مي خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه و نظام مقدس جمهوري اسلامي باشيد و ادامه دهنده راه شهدا» نهايت عشق و دلدادگي ات را به امام و مراد خود يافتيم، و اين را به ما آموختي كه اين ستون تسخيرناپذير، ارزشي دارد به وسعت تمام جان ها و تمام عالم هستي، و فرياد آتشين همه انسان هاي آزاده و فرياد مظلوم نواز و ظالم گداز همه مستضعفان جهان است.

«پدر و مادر عزيزم! من با رويي سفيد و وجودي سرشار از نور به خداي خود رسيدم، خوشحال باشيد و اشك نريزيد و غم و اندوه به خود راه ندهيد؛ چرا كه روز دامادي من روزي است كه شتابان و بي قرار به سوي معبود خود مي شتابم، همه ما به سوي خدا خواهيم رفت.

پدر و مادر مهربانم! همه برادران عزيزم! ذره اي در راهي كه گزيده ام، ترديد نكنيد، به خدايم قسم كه من مرگ با افتخار در راه خدا و وطن را به مرگ ذلت بار در رخت خواب ترجيح مي دهم؛ من عاشق شهادت و جان بازي ام، پس خوشحال و مفتخر باشيد كه پاره تن خود، اين امانت خدايي را به صاحب اصلي خود سپرده و به سوي حسين (ع) رهنمون ساختيد.»

چه شور و حرارتي دارد كلامت برادر، به عشق حسين، مشتاق و عاشق، از بيخ و بن كندي همه ريشه هاي دنيايي، همه زيبايي و لذت فريبنده اين عالم خاكي را، با آن كه زميني بودي، اما دل آسمانيت براي عروج به سوي حق، تاب و توان و آرام و قرار را از تو ربود، برادر تو را چه شده است؟ به كجا چنين شتابان؟ چرا چنين بي قرار و آشفته اي!؟ جانت سلامت، دمي آهسته تر، بگذار بينيم نگاه آخرت را، چرا كه بي قراري ات، حكايت از پرواز دارد و گويا خيال بازگشت نداري.

چشم هايت باز است، چشماني باز كه چراغ راهت بود در تاريكي هاي دنياي ظلماني، چشماني كه تنها به آسمان ها نظر مي كند و خداي خود، و مولاي خود، حسين (ع) را مي جويد.

« ... از برادران و خواهران خود مي خواهم كه دستانم را از تابوت بيرون آورده تا دنيا و شما بدانيد كه من نه وابسته دنيا بودم و نه چيزي با خود به سراي باقي مي برم، چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند كه اين راه را كوركورانه انتخاب نكردم، من حقيقت را يافتم، راه ما راه حسين است و به كربلا ختم مي شود و حال اگر دلتنگ من شديد، كربلا خانه من و ميعادگاه من است.»

اين دل نوشته هاي تو هنوز بر در و ديوار خانه مي درخشند و با وجود گذشت زمان بسيار، باد و طوفان ها هم نتوانستند نوشته هايت را ذره اي كمرنگ كنند، اين ها همه حكايت حضور فعال و توام با اخلاص و نگراني تو در بسيج و سپاه پاسداران و تسكين بخش وجود بي قرارت بود، خواستي كه در صحنه باشيم و هرگز سنگرهاي اسلام را رها نكنيم.

«مساجد و نماز و قرآن و دعاها را هرگز فراموش نكنيد، چرا كه ما هرگز بي نياز از معنويت نبوده ايم و بايد تلاشمان اين باشد كه معنويت خالص را پرورش دهيم و سعادت خود را تضمين كنيم. در راهپيمايي ها حضور و عليه صدام و صداميان و همه كساني كه راه باطل را برگزيده اند، قيام كنيد و هرگز نگذاريد كه مكر دشمنان اسلام و انقلاب، كم لطفي شما به انقلاب و وطن را باعث شود، قدر خون شهدا را بدانيد، پرچم سبز و عاشورايي بر بلنداي خانه مان نصب كنيد و آرامگاهم مآمن و سراي سينه زنان عاشق سيدالشهدا باشد.»

حضورت در صحنه هاي انقلابي مايه قوت قلبمان بود، بيان محكم و كلامت آتشينت، اخلاص و انقلابي بودن در هر زمان را به همگان توصيه مي كرد. با انديشه پاك و نگاه انقلابي و اسلامي خود، با امر و نهي، فرياد زدي كه «اي ملت آگاه ايران! هستند كساني كه وقتي در نظام مقدس جمهوري اسلامي نفعي به آنها مي رسد، خشنود مي شوند، اما زماني كه فرمان امام را در مورد فرايض ديني و جهاد مي شنوند خود را كنار كشيده و شروع به خيانت مي كنند. اين ها ارزش دوستي ندارند، چرا كه موجب گمراهي و فسق و فجورند، و از رحمت خدا به دورند، لذا بايد آنه را شناخت و با آنها مبارزه كرد.»

كلامت چه راسخ و چه شهد گوارايي است برادر، ارادت و شجاعت و جان بازي و ايثار ستودني ات ما را به وجد آورده و هنوز كه هنوز است، جسم و جانمان از گفتن و درك اين شعر زيبايت ناتوان است:

«حاضرم در راه دين از تن جدا گردد سرم/ من بميرم باك نيست، اما بماند رهبرم»

اين تنها يك شعر نبود، ارادت بود، اخلاص بود و ايمان، صفا و مردانگي بود، عشق به رهبري بود كه همه فرزندان خود را عاشق و دلداده كاروان كربلا و جهاد في سبيل الله ساخت و چنين است كه فرزندان روح الله چون پروانه اي گرد شمع وجودش مي گردند.

برادر شهيدم! اينك از فرسنگ ها فاصله با تو سخن مي گويم، تو در اوج آسمان ها و ما در قعر دنياي ماتم زده وحشت آلود، تو را صدا مي كنيم كه همچنان نام و يادت در قلب هاي ما زنده است، لحظه اي از تو غافل نبوده ايم، در اوج بي قراري و دلتنگي راه ايمان و حق و حقيقت را كه تو به ما نشان دادي، همچنان مي پيماييم، به اميد آن كه كه پايان اين راه وصال و ديدار تو باشد.

هرگز صفا و پاكي، اخلاص و ايمان، سادگي و صداقت و همه خوبي هايت را فراموش نخواهيم كرد و تا نفس آخر، راه و هدف الهي ات را با جان و دل ادامه خواهيم داد.

پنجشنبه|ا|8|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن