واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: نقد از منظر اقتصادباورهاي نادرست اقتصادي
نويسنده: ماسن پيريمترجم: جعفرخيرخواهاندر روزهاي چهارشنبه هر هفته ستون صفحه انديشه اقتصاد به بررسي باورهاي نادرست كه از زاويه علم اقتصاد نقد شدهاند، ميپردازد. حداكثر نرخ ماليات بايد افزايش يابد تا ثروتمندان ماليات بيشتري بپردازند.
نرخهاي مالياتي بالاتر لزوما به اين معنا نيست كه مردم ماليات بيشتري ميپردازند يا كه درآمد بيشتري نصيب دولت ميشود. بلكه بستگي به ساير عوامل مثل مبلغ كل پولي كه از آن ماليات گرفته ميشود، دارد. سياستمداران بسيار دوست دارند تا درباره چگونگي خرج كردن پولهاي اضافي صحبت كنند كه با بالا بردن حداكثر نرخ ماليات مثلا به ميزان 50درصد به دست آوردند، اما اين احتمال هست كه با افزايش نرخ ماليات، پول كمتري نصيب دولت شود و اين كه در نهايت مجبور به كاهش دادن مخارج شوند!
افزايش نرخهاي ماليات دو اثر مهم دارد. اثر اول اينكه براي مردم ارزشمندتر ميشود كه از پرداخت ماليات خودداري كنند كه اين كار را به طرق گوناگون انجام ميدهند چه با استخدام حسابداران تا شموليت مالياتي آنها را از طريق معافيت مالياتي به حداقل رسانند يا صرفا با اعلام نكردن درآمد خود و انجام معاملات نقدي از ماليات دادن فرار كنند. اولي قانوني و دومي مجرمانه است، اما هر دو عمل به معناي پايه مالياتي كوچكتر به خاطر وضع نرخ جديد ماليات است. نرخهاي بالاتر ماليات باعث تشويق اين دو ميشود، در حالي كه در نرخهاي پايينتر مالياتي، چنين اعمالي ارزش كمتري خواهند داشت.
اثر دوم اين است كه انگيزه نانآوران خانواده براي بيشتر كاركردن كاهش مييابد. اگر موديان مالياتي فقط بتوانند نصف پول اضافي كه به دست ميآورند را براي خود نگه دارند، انگيزه كاركردن كمتر خواهد بود نسبت به زماني كه آنها ميتوانند 60درصد را نگه دارند. بالابردن نرخ ماليات باعث ميشود تا تلاش و ريسك اضافي، كم ارزشتر شود و مردم ريسكپذيري و تلاش كمتري از خود نشان ميدهند. فراغت كه هزينهاي معادل پول به دست آمده از كاركردن دارد، ارزانتر شده و مردم بيشتري به سمت آن ميروند. برخي صاحبان درآمدهاي كلان به خارج از كشور ميروند تا از نرخهاي مالياتي بالا فرار كنند و همه اينها باعث ميشود تا پايه مالياتي كوچكتر شود.
در واقع و برخلاف تصور عامه، تخفيفها و كاهشهاي مالياتي كه به خوبي تعيين شده است منجر به كسب درآمد بيشتري براي دولت ميشود و ثروتمندان سهم بزرگتري از كل ماليات را ميپردازند. آنها با نرخ پايينتر ماليات ميزان ماليات بيشتري ميپردازند. اين قضيه دقيقا در دهه 1980 در ايالاتمتحده و انگلستان اتفاق افتاد زماني كه دولت نرخهاي ماليات را كاهش داد و صاحبان درآمدهاي بالا نسبت بيشتري از كل سهم مالياتي را پرداختند و درآمد بيشتري نيز نصيب دولت شد.
برابري مهمتر از آزادي است
به هيچ وجه اينطور نيست. اين آزادي است كه مهمتر است. آزادي ارزشي نيست كه رقيب و جانشين ساير ارزشها تلقي شود، بلكه منبع و پيششرط همه ارزشها است. آزادي به انسانها فرصت ميدهد تا ابراز وجود كرده و فرديت خود را به نمايش گذارند. با آزادي است كه انسان بودن معنا پيدا ميكند. فقط حيوانات هستند كه به مراقبت، غذا و سرپناه نياز دارند. موجودات انساني، حيوانات خانگي يا احشام نيستند كه بايد تحت حمايت قرار گيرند. انسانها تصميمات اخلاقي ميگيرند و براساس آنها عمل ميكنند. انسانها نتيجه و مسووليت عمل خود را پذيرفته و از اين طريق رشد اخلاقي پيدا ميكنند. همه اينها نياز به آزادي دارد.
موجودات انساني با هم برابر نيستند و هرگز هم برابر نخواهند بود. اگر انسانها برابر بودند زندگي بسيار كسلكننده بود. انسانها از لحاظ قدرت، اندازه و تفكر تفاوت دارند. چهره و شخصيت آنها با هم فرق دارد. استعداد و قدرت بدني و درك موسيقي متفاوتي دارند. آنها از جنبه ارزش خدماتي كه ميتوانند به همنوعان خود ارائه دهند فرق ميكنند. اگر ما بابت خدمات با ارزش نابرابر، مبلغ يكساني به آنها بپردازيم، با اين كار علامتهايي كه به مردم اطلاع ميدهد تلاششان را صرف چه كارهايي بكنند از بين ميبريم.
ما ميتوانيم انسانها را در برابر قانون برابر بسازيم و بايد اينكار را بكنيم و بگوييم كه با همه بايد يكسان برخورد شود. اين يك واقعيت زندگي را منعكس نميكند بلكه عزميهمگاني براي ايجاد جامعهاي عادلانه و احترام گذاشتن به حقوق كساني است كه به حقوق ديگران احترام ميگذارند. قانون به سوءاستفاده جنايي از حقوق مردم و نه به جنايتكار توجه دارد و عمل مجرمانه را ممنوع ميكند حال از هر كسي كه ميخواهد سر بزند.
طرفداران برابري ادعا ميكنند رابطه بدهبستاني بين آزاد بودن مردم تا هرگونه كه دوست دارند زندگي كنند با ميزان سلامت و بهزيستي آنها وجود دارد. يعني اگر ميخواهيم جامعهاي سالم داشته باشيم بايد جلوي آزادي افراد را بگيريم. اين ادعا كاملا غلط است چون بدون آزادي هيچ چيزي براي مبادله كردن وجود ندارد. ما شايد لذتجويي آني را به بهاي عواقب بلندمدت انتخاب كنيم. اما اين انتخابي بين آزادي و ساير چيزها نبوده است، بلكه آن انتخابي است كه فقط با آزادي امكانپذير بوده است بدون چنين حق انتخابي، ما ديگر موجودات خودمختاري نيستيم.
چهارشنبه|ا|9|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]