واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آشنايي با جريانهاي سياسي تاريخ معاصر ايران(14)داعيهداران مبارزه طبقاتي-كارگزاران ستم پهلوي دوم
خبرگزاري فارس: توده اي ها شبكه گسترده اي را از عناصر فرهنگي، هنري، اقتصادي و سياسي در دهه 1320 و ابتداي دهه بعد تشكيل داده بودند. در اين مجموعه از شاعر، داستان نويس، هنرمند تئاتر و سينما تا سياستمدار و مهندس و پزشك و... وجود داشت.
امروز شايد جريان چپ ماركسيستي در فضاي داخل و خارج از ايران كمترين محلي از اعراب نداشته باشد. اما برخي از پرچمداران اين ايدئولوژي به تاريخ پيوسته، گاه در هيئت و منظر «پيشكسوت مبارزه عدالت خواهانه» بر عدالت خواهي ناب اسلامي خرده مي گيرند. و با زدن انگ هايي مثل «عدالت طلبي پوپوليستي» سعي دارند آب رفته را به جوي بازگردانند. در شرايط جديد، مخالفان نظام در حال شكل دادن به نوعي دسته بندي جديد در داخل خود، تحت عناويني مثل سوسيال دمكراسي و ليبرال دمكراسي (آزاديخواهي غربي در مقابل عدالت محوري غربي) هستند تا پاسخي غربي مآب به نيازهاي اساسي انديشه مخاطبان سرگردان داشته باشند و به اين ترتيب از غلبه گفتمان انقلاب اسلامي كه با مبناي ديني خود مي تواند كامل ترين پاسخ ها را به اين نيازها بدهد جلوگيري كنند.
نهضت اسلامي در اولين سال هاي دهه 1340 ظهور كرد تا در يك سير تكاملي، خاتمه عمر الگوهاي راست و چپ را اعلام كند و طرحي نو دراندازد. محصول آنچه در شماره پيشين اين سلسله مقالات يادآوري شد، اين بود كه ملي گرايي پس از 28 مرداد 32 در جان كندن هاي متوالي خود نشان داد نمي تواند به عنوان يك هدف و نيز وسيله مبارزه مورد توجه واقع شود. چپ گرايي ماركسيستي وضعي از اين بدتر داشت.
پس از 28 مرداد 1332، كمونيست هاي ايراني برنامه اي به نام «جبران شكست» ترتيب دادند. اقداماتي مثل خرابكاري در پايگاه هوايي ارتش، دستبردهاي پارتيزاني و... كه قبل از انجام با دستگيري سازمان نظامي حزب توده و رهبران اين حزب خنثي شد.
وقت جلسات توده اي ها تا مدت ها بعد از 28 مرداد به اين بحث تئوريك مي گذشت كه بالاخره مصدق وابسته به سرمايه داري ملي بود يا سرمايه داري كمپرادور (وابسته به غرب) اين بحث هم در بين توده اي هاي داخل و هم گريختگان به كعبه آمال كمونيسم (شوروي سابق!) جريان داشت. در حالي كه آنچه از مصدق باقي مانده بود، پيرمرد افسرده اي بود در كنج خانه اي در روستاي احمد آباد.
عمده ترين تحرك هواداران جوان و متعصب اين حزب همراهي با تظاهرات دانشجويان معترض به انعقاد قرارداد كنسرسيوم نفت در سال 1333 بود. رهبران حزب توده يا به آغوش نه چندان گرم پشتيبان سياسي خود در آن سوي مرزهاي شمالي پناه بردند ويا در داخل زندان ها در مدت زمان كوتاهي از تمامي هويت و عقايد خود دست شستند و نسبت به اين سابقه خويش ابراز ندامت كردند.در اولين سال هاي پس از 28 مرداد، مناديان آزادي طبقه كارگر در زندان شاه مجله اي به نام «عبرت» را منتشر كردند كه همگان را به همكاري با رژيم وابسته به سرمايه داري جهاني دعوت مي كرد. افرادي مثل باقر مومني كه در سال هاي پس از پيروزي انقلاب مدعي سابقه مبارزاتي بودند، افتخار نويسندگي در چنين مجله اي را داشتند.
جدايي از مردم، به رغم توفيقي كه حزب توده در اغفال اقشار ناآگاه در مقاطع خاص زماني داشت، همواره يكي از ويژگي هاي اين حزب كمونيستي بود. به طور طبيعي اين ويژگي براي كساني كه به خارج گريخته بودند، در قالب ديگري بروز و ظهور مي يافت. آنها به طور مداوم به درگيري دروني و حذف يكديگر مشغول بودند. يگانه عامل وفاق بين اين افراد در خارج كشور، ايدئولوژي كمونيستي خاص بلوك شرق بود.اما اندك گرايش كمونيست هاي فراري ايراني به جريان هاي اقليت درون دنياي كمونيسم، باعث حذف آنها مي شد. احسان طبري از تئوريسين هاي معروف كمونيسم در آن دوره، در كتاب «كژراهه» اخراج يكي از رهبران حزب توده از هيئت اجرايي آن را تنها به خاطر عدم تاييد سياست شوروي در قبال كشور كمونيست آلباني يادآوري كرده است.
با گذشت چند سال از حضور كمونيست هاي فراري در خاك شوروي، ابرقدرت شرق، تصميم گرفت آنها را به كشور كمونيستي آلمان شرقي كوچ دهد. در آنجا آنان به زعم خود وارد يك مبارزه رسانه اي با رژيم شاه از طريق راديو پيك ايران -كه بعدها به صداي ملي ايران تغيير نام يافت- شدند. مدتي بعد مقر اين راديو نيز به بلغارستان منتقل شد. اما همه اين تحركات و پشتيباني ابرقدرت كمونيستي از آنها، در شرايط فقدان محبوبيت مردمي كمونيست هاي ايران، دردي را از آنها دوا نمي كرد.
توده اي ها شبكه گسترده اي را از عناصر فرهنگي، هنري، اقتصادي و سياسي در دهه 1320 و ابتداي دهه بعد تشكيل داده بودند. در اين مجموعه از شاعر، داستان نويس، هنرمند تئاتر و سينما تا سياستمدار و مهندس و پزشك و... وجود داشت.
اما رژيم شاه به آساني اين شبكه را در اختيار خود گرفت. انضباط آهنين حزب توده در مقابل فقدان انگيزه هاي اعتقادي پايدار، تاب مقاومت نداشت. مي توان ليست بلندبالايي را از جوانان پرادعاي كمونيست دهه 20 و 30 ارايه كرد كه با مشاهده اندك ناملايماتي نه تنها تسليم رژيم شاهنشاهي شدند، بلكه به صورت مهره هاي وفادار به اين رژيم درآمدند.
جوانان كمونيست از آن پس در قالب مجموعه هاي فرهنگي و روشنفكري به تحكيم پايه هاي لرزان سلطنت پهلوي همت گماردند.
«نجف دريابندري» از نام هاي شناخته شده در ميان روشنفكران چپ گرا تا سال هاي اخير است. اين جوان كمونيست آن روزگار پس از آزادي از زندان بلافاصله به خدمت سازمان انتشاراتي آمريكا در ايران (انتشارات فرانكلين) درآمد و از شركت نفت رژيم شاه بدون هيچ گونه فعاليتي حقوق دريافت مي كرد.
«رضا مرزبان» ضدانقلاب فراري به خارج كسي است كه پس از ابراز ندامت از كمونيست بودن با فعاليت در روزنامه كثيرالانتشار كيهان رژيم شاه تا سردبيري كل اين روزنامه ارتقا جايگاه يافت و قلم او جز در مدح شاه و رژيم سلطنتي به گردش درنيامد.
يكي از مجريان سلطنت طلب تلويزيون هاي ماهواره اي فردي به نام «فرهنگ فرهي» است كه از كمونيست هايي بود كه پس از 28 مرداد در راديوي شاهنشاهي تثبيت دولت كودتا را دنبال مي كرد.
«ايرج گرگين» شخصيت مشابهي است كه راهي از مبارزات آتشين براي طبقه كارگر تا اداره راديوتلويزيون رژيم شاه طي كرد و در سال هاي اخير به همراه صهيونيست هاي ايراني مثل هماسرشار و.. از جمله اولين اداره كنندگان راديوي فارسي سازمان سيا بود.
برخي از كمونيست هاي آن دوره مثل خان باباتهراني و چنگيز پهلوان حتي در قالب عنصر مبارز با رژيم شاه در تشكل هاي كمونيستي خارج كشور، به خدمت سرويس هاي امنيتي و جاسوسي غرب درامدند. و بالاخره ذكر اين واقعيت از زبان اميرعباس هويدا نخست وزير سياه ترين دوره حكومت پهلوي دوم(از سال 44 تا 56) شنيدني است كه با افتخار مي گفت: «هفت نفر از اعضاي سابق حزب توده به عنوان وزير در كابينه من شركت دارند.»يكي از اين افراد عبدالمجيد مجيدي وزير كار دولت هويدا بود. در اين سال ها همچنين سرمايه هاي بزرگي مثل مالكيت بانك تهران، كارخانه سيمان ري و چندين كارخانه قند از آن هواداران سابق مبارزه براي حاكميت ديكتاتوري كارگران بود. پرداختن به اين دست موارد موضوع نوشتار دامنه دار و ملال آوري خواهد بود كه شايد چندان جاذبه اي هم نداشته باشد. اما اجمالا آنچه قابل تاكيد است، شكست گفتمان چپ گرايي ماركسيستي در ايران سال ها قبل از فروپاشي بلوك شرق است.
رژيم شاه از كمونيست هاي نادم در ساختن نوعي چپ گرايي هدايت شده مدد مي جست. زماني كه دمكرات هاي آمريكا براي مقاصد استيلاجويانه خود قصد انجام رفرم در ايران را داشتند، دانش و گرايش چپ هاي رام شده مي توانست به انجام اين برنامه كمك كند.
«احمد شاملو» كمونيست سابق در سال 1341 از سوي فردي مثل مهدي ميراشرافي (عامل مستقيم سازمان سيا) مامور راه اندازي نشريه اي شد كه قرار بود با ظاهري چپ گرايانه و عدالت خواهانه در جهت زمينه سازي رفرم اصلاحات ارضي فعاليت كند. پيش از آن جوانان كمونيستي مثل احسان نراقي در بازگشت از اروپا براي اجراي اصل چهار ترومن (شامل اصلاحات اقتصادي در كشورهاي فقير به منظور جلوگيري از تفوق ابرقدرت شرق بر آن كشورها) در ايران به خدمت درآمده بودند.
بدين ترتيب رژيم شاه فكر مي كرد كه با خدمت گرفتن حتي مخالفان سابق خود دستي باز در انجام رفرم هاي آمريكايي و تحكيم پايه هاي حكومت خود خواهد داشت.
اما در آغاز دهه 40 ورود نيرومند جريان اسلام گرايي به صحنه معادلات سياسي كشور تمام محاسبات آمريكا و رژيم شاهنشاهي را درهم ريخت.
...........................................................................
ادامه دارد...
پنجشنبه 3 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]