واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: آنها برميگردند؟ جام جم آنلاين: «ديروز من اومدم اينجا از اين گلها بچينم، ديدم يه آقاهه داره به دستش آمپول ميزنه، گفت بيا اينجا كوچولو، بيا باهات كار دارم... ولي من فرار كردم.» صباي 6 ساله، جايي كنار گلهاي وسط ميدان هرندي (دروازه غار) را نشانم ميدهد، همانجا را كه مرد ديشب سرنگ خونياش را جا گذاشته است. خندههاي شيرين صبا، آغاز اين گزارش است از يك روز عمليات پاكسازي پليس مبارزه با مواد مخدر در دروازه غار تهران. عمليات از حدود ساعت 10:30 صبح با حضور بيش از 20 خبرنگار و عكاس كه مدتهاست در ميدان هرندي ايستادهاند و گشتزني نيروهاي پليس طرح انضباط اجتماعي را تماشا ميكنند، آغاز ميشود. عملياتي مشترك كه قرار است جلوهاي از همكاري نيروي انتظامي و شهرداري تهران باشد در دروازه غار تهران با بيش از 1400 خانوار. سرهنگ كشفي، رئيس پليس مبارزه با مواد مخدر نيروي انتظامي ميگويد: هدف از اين دوره عملياتي ، شناسايي خانههاي مخروبهاي است كه سكونتگاه معتادان شدهاند. شناسايي اين خانهها و دستگيري معتادان به عهده پليس است و تخريب بيغولهها به عهده شهرداري. فقط 5 درصد از دستگيرشدهها قاچاقچياند بچهها آمدهاند تماشا، بچههاي دروازه غار، بچههاي ژندهپوش و رنگ پريدهاي كه بيشترشان مثل صبا، دستفروشي ميكنند كه بيشترشان مثل صبا، تزريقيها را ديدهاند و ميدانند كوچه پسكوچههاي پيچ در پيچ و تابدار با بيغولههاي تاريكي كه سرپناه مردان خمار سرنگ به دست شدهاند ، حتي روزها هم نا امناند.مرتضي كه خرگوشش سوژه عكاسها شده، يك فندك پيدا كرده است. «ببين چي پيدا كردم.» مشت عرق كردهاش را باز ميكند و گنجش را نشانم ميدهد. مرتضي ميگويد: «پليسها آمدهاند مردهها را بگيرند»! ميخندم: «مردهها كه فرار نميكنند»! حرفهاي او هنوز نيمهتمام است كه ماموران پليس با 15، 16 معتاد برميگردند. معتادها روي زمين چمباتمه ميزنند و صورتهايشان را ميپوشانند تا از هر كدام در عكسها، دستي بماند بزرگ با زخمهاي كهنه شده و عميق كه صورتي استخواني را پنهان كرده است. مردي دستبند به دست، نيمخيز ميشود و فحش ميدهد. دو سه نفر از خبرنگارها با ترس عقب ميروند.يكي از اهالي آهسته بيخ گوشم زمزمه ميكند: همين الان از پارك جمعشان كردند، مثل مور و ملخ ريختهاند! فردا هم اگر بيايي باز توي پاركند! زيادند! يك سريشان هم پشت ساختمان ستاد نشستهاند مواد ميكشند. ميخواي بيا ببين..... كشفي ميگويد: در تهران روزي 200 نفر را در ارتباط با مواد مخدر دستگير ميكنيم كه كمتر از 5 درصد آنها قاچاقچياند. دستگيرشدهها در اين طرح اگر مواد به همراه داشته باشند به مراجع قضايي ارجاع داده ميشوند و در غير اين صورت پليس آنها را به مراكز ترك اعتياد ميفرستد. كوچه يك پلاك يك زن سرايدار جيغ ميكشد. خانه، خرابهاي است با 12 اتاق تاريك كه پنجرههاي هر يك را با حصير پوشاندهاند. پيش از ورود خبرنگاران، 20 معتاد گوشه حياط به صف شدهاند پير و جوان. يكي از ستوانها ميگويد: من، معتاد 16 ساله هم تو اين محله ديدهام؛ كراكي بود. عكاسها دور تودهاي از انواع خرت و پرتها كه پليس وسط حياط ريخته است، جمع ميشوند و دريچه چشم دوربينها باز و بسته ميشوند تا پايپها و لولههاي زرورق هروئين و فندكهاي اتمي و وافور و شيشههاي شكسته شيره ترياك و سنجاق قفليهاي سياه شده از حرارت، در حافظه دوربينها ثبت شوند. پلاك 67، دقيقا روبهروي مسجد در كوچه عرب دفتر شوش ، مقابل در خانهاي ميايستيم كه روي آن نوشتهاند «به دانشگاه خوش آمديد» پليس در را ميشكند. ماموران در را پشت سرشان ميبندند و كمتر از 5 دقيقه بعد به خبرنگاران اجازه ورود داده ميشود. اهالي تعريف ميكنند كه قرار گرفتن خانه روبهروي مسجد محل و اجتماع آدمهاي غوزي و نشئه، محله را بدنام كرده است. پليس 3، 4 مرد ژوليده را با دستبند از در خانه بيرون ميبرد و بيسيمها، خبر پاكسازي خانه را به دوردستها ميفرستند، شايد به مقر فرماندهي. كفپوش اتاقهاي متعفن خانه پلاك 67، سرنگهاي خوني است و پتوهاي كهنه و غذاهاي كپكزده و برگههاي خالي قرصهاي آنتيهيستامين و ضدبارداري و مسكن. مهرداد عرب، قائممقام شهردار منطقه 12 ميگويد: در اين طرح، شهرداري از طريق هماهنگيهاي انجام شده با مراجع قضايي و اخذ حكم، خانههاي نيمهمخروبهاي را كه افراد ناباب به شكل غيررسمي در آنها سكني گزيدهاند، تخريب ميكند. به گفته عرب، بر اساس مقررات شهرداري و با توجه به فرسوده بودن بسياري از اين خانهها، ابلاغيه رفع خطر به بهرهبرداران غيررسمي اين املاك صادر شده است و مالكان اين خانهها ميتوانند با ارائه مدارك، مجوز احداث خانههاي جديد را بگيرند. من معتاد نيستم عمليات كه تمام ميشود، حدود 50 معتاد كنار ستاد به صف ميايستند تا عكاسها سر صبر عكس بگيرند و خبرنگاران با آنها گپ بزنند. نه آن كه به دوربين لگد زده است، نه آن كه روي دستش خالكوبي دارد، نه آن كه زخمهاي روي آرنجش را با ناخن ميتراشد و نه آن كه به عالم و آدم و بخصوص خبرنگارها فحش ميدهد، هيچكدام به اندازه سعيد كه يقه پيراهن چركمردهاش را تا زير گلو بسته است و هفته پيش از زندان آزاد شده، تابلو نيستند. چشمهاي سعيد، خمار و پفكرده دائما بسته ميشوند و او هي به زور آن را باز ميكند تا رو به مامورها بگويد: من معتاد نيستم! اشتباه گرفتين. سوار خودروي مخصوص كه ميشود، همچنان ايستاده خوابش ميبرد و باز ناگهان به كابوسي هولناك از خواب ميپرد كه: من معتاد نيستمها! - شما را كجا ميبرند؟ - اسلامشهر يا خاوران يا يه درك ديگه.... - تا به حال چند بار دستگير شدهاي؟ - 7، 8 بار - اونجا چه طوري تركت ميدهند؟ - آن قدر يه گوشه نگهت ميدارند كه ترك كني! بدون دارو، بدون دكتر! اگر هم بميري مگه چي ميشه! ميگن مرگ به علت مصرف مواد. همين. سعيد باز ايستاده خوابش ميبرد. زن بچه بغلي نجوا ميكند: هر كدام از اينها را هزار بار تا حالا گرفتهاند. به نظر شما فايدهاش چيه؟! اونا دوباره برميگردند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]