واضح آرشیو وب فارسی:قدس: آسيب شناسي زندگي پس از طلاق؛ آقا! شما هم در اين بازي بازنده ايد!
* بحريني
زندگي مجموعه اي از افتادن ها و برخاستن ها، تلخكامي ها و لذتها، شادي ها و رفتارهاي هدفدار است، بنابراين نبايد انتظار داشت
كه تمام امور موافق ميل و خواسته ما باشد و اصولاً ما خانواده اي را سراغ نداريم كه در آن به هيچ وجه اختلاف نظر و سليقه وجود نداشته باشد؛ چون هر انساني شخصيت و ذوق سليقه اي مخصوص به خود را دارد.
اما براي دستيابي به آرامش بايد اين ذوق و سليقه را به هم نزديك كرد، در غير اين صورت ممكن است در هر خانواده اي شرايطي به وجود آيد كه با اهداف اوليه و واقعي زندگي مشترك همخواني نداشته باشد و هر گونه اميد و تلاش براي دستيابي به كانون گرم زندگي مشترك بي پاسخ ماند و واقعيتهايي رخ دهد كه دستيابي به آرزوها را ناممكن كند كه در اين شرايط تنها راه رهايي به جدايي ختم خواهد شد.
به اين ترتيب وقتي زندگي مشترك به اين مرحله مي رسد، پديده طلاق متولد مي شود كه البته اين پايان مشكلات نيست و سرآغاز ويراني محسوب مي شود و معضلات مختلقي را به همراه دارد.
گر چه به لحاظ روانشناسي و جامعه شناسي، اشاعه اين اصطلاحات در سطح جامعه اشتباه است، چون به كارگيري آنها افراد را به نوعي به سوي طبقه بندي كليشه اي و غلط مي كشاند و آنان خود را ناچار به حضور در چارچوبي نه چندان خوشايند مي بينند. اما متأسفانه اين اصطلاحات ناخوشايند زاده پديده طلاق است كه نمي توان آنها را انكار كرد.
* بازنده اصلي چه كسي است؟
به طور قطع مي توان گفت، بازنده اصلي در تمام زندگي هاي ناكام بچه ها هستند، زيرا كودكان طلاق يگ گروه همگن نيستند و بسته به سن كودك در زمان وقوع طلاق و مجموعه شرايط، موقعيت خانواده، نوع واكنش كودكان و همچنين واكنش والدين، اين كودكان در طبقه بندي هاي گوناگون قرار مي گيرند.
بنابراين اولين اثر نامطلوب طلاق مي تواند توانمنديهاي كودك را از بين ببرد، به عنوان مثال ممكن است كودك تا پيش از وقوع جدايي به راحتي قادر به كنترل ادرار و اداي كلمات باشد، اما همزمان با وقوع طلاق، وي دچار «شب ادراري» و لكنت زبان شده است، چون كودكان كوچكتر آسيب پذيرتر هستند.
به اعتقاد كارشناسان، طلاق داراي سه مرحله است كه اولين مرحله براي كودكان ناباوري است و كودكان طلاق، والدينشان را باور نمي كنند، در نتيجه دچار خيال پردازي مي شوند و تصور مي كنند كه اين مرحله كاملاً موقتي است و به زودي پدر و مادر با هم آشتي مي كنند و دومين دوره، دوره «انتقال» است كه تغيير و تحولاتي هم در روحيه والدين و هم در خلقيات فرزندان ايجاد مي شود و سرانجام در مرحله «ثبات»، والدين و كودك در مي يابند كه اتفاق جديدي در زندگي آنان افتاده است و بايد با اين شرايط تازه كنار بيايند.
برخي از والدين هنگام بروز اختلاف، چنان در كشمكش و جدال با يكديگر غرق مي شوند كه وظايف خود را در حمايت و نگهداري از كودكان فراموش مي كنند تا آنجا كه فرزندان آنان دچار خلاءهاي عاطفي مي شوند و در تمام مراحل درگيري و جدال والدين در طوفان سهمناكي به سر مي برند و هر لحظه نزديك شدن خطر را احساس مي كنند.
هنگامي كه ازدواجي با شكست روبه رو مي شود بخصوص براي بچه ها پيامدهاي فراواني را در پي دارد، بنابراين حتي كودكان خردسال را نيز بايد در جريان بعضي از امور قرارداد تا بتوانند هر چه زودتر خود را با شرايط جديد وفق دهند. بايد به كودكان قول داد و آنها را مطمئن نمود كه همه چيز صادقانه با آنان در ميان گذاشته شده است و براي سرپرستي آنان توسط يكي از والدين و ملاقات با ديگري برنامه ريزي خواهد شد.
در اغلب موارد، كودكان پس از طلاق به دلايل گوناگون نظير ائتلاف يكي از والدين عليه ديگري و يا عدم مسؤوليت پذيري والدين نسبت به آنان بين دو سنگ آسياب قرارگرفته و دچار آسيبهاي غيرقابل جبراني از قبيل اختلالات رواني، مشكلات رفتاري و بزهكاريهاي اجتماعي مي شوند؛ چون در اين شرايط تكليف بچه ها روشن نيست و آنان به دليل عدم سرپرستي و مراقبت مناسب از سوي والدين آگاه و دلسوز، بيشتر درصدد ابتلا به آسيبهاي اجتماعي و... قرار مي گيرند.
* نخستين قرباني
اما علاوه بر كودكان، در پي هر طلاق زني با جدايي از همسر خود به جرگه زنان مطلقه مي پيوندد كه همواره جزو نخستين قربانيان آسيبهاي اجتماعي قرار مي گيرد و نيازمند دريافت خدمات اجتماعي، مددكاري و مشاوره به منظور ارتقاي توانمنديهاي خود در مواقع رويارويي با مشكلات و آسيبهاي اجتماعي در جامعه امروزي است.امروزه شيوع ازدواجهاي نسنجيده كه برپايه عشقهاي ظاهري و دوستي هاي خياباني شكل گرفته و منجر به بروز پديده شوم طلاق در همان سالهاي اوليه زندگي شده، روبه افزايش است، اما متأسفانه طلاق پايان مشكلات زوجين نيست، بلكه وجود باورهاي غلط در خصوص زنان مطلقه موجب احساس بيگانگي، ناراحتي و ناامني در روابط اجتماعي آنان با ديگران مي شود كه به رغم ايجاد محدوديتها مشكلاتي نيز براي آنان فراهم مي آورد به طوري كه اين قبيل زنان علاوه بر برخورداري از محدوديت در محيطهاي اجتماعي دچار مزاحمتهايي از سوي برخي افراد جامعه مي شوند و نسبت به ساير زنان بيشتر در معرض انواع سوء نيت ها و آسيبهاي اجتماعي قرار مي گيرند.برخلاف تصورات عامه كه گفته مي شود، بيشترين آسيبها و بحرانهاي رواني پس از طلاق متوجه زنان است و مردان از آنها مصون مي مانند، مردان نيز در مسير طلاق از آسيب پذيري بيشتر نسبت به زنان برخوردارند.
به طوري كه اغلب مردان در سالهاي اول پس از طلاق بيشتر از زنان درصدد ابتلا به رفتارهاي پرخطر اجتماعي نظير اعتياد قرار مي گيرند، ضمن آنكه بي بند و باري، پرخاشگري، بدبيني و حسن انتقام در آنان مشهودتر است كه هر يك از اين مشكلات به تنهايي مي تواند تمام زندگي فرد را به نابودي بكشد.بنابراين اگر براي دوران پس از طلاق برنامه ريزي دقيق و اصولي نشود، زنان به دليل عدم تأمين مالي و مردان به دليل نيازهاي عاطفي و روحي- رواني دچار مشكل و شتاب زدگي مي شوند كه اگر انتخاب بعدي آنان ناشي از اين شتاب زدگي باشد و با چشم باز صورت نگيرد، به طور حتم در تشكيل زندگي مجدد نيز دچار شكست خواهند شد.
شنبه 14 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]