تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):همان گونه كه قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام ديندارى هم تنها به نيّت پ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826686403




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عيسي (ع) و مريم در ادب فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: عيسي (ع) و مريم در ادب فارسي


اشاره:ادبيات فارسي آكنده از ذكر جميل اولياست و آنچه در نوشتار زير مي‌آيد،بخش پاياني پژوهش شادروان شيمل در باره حضرت مسيح و مادر بزرگوارش است.

***

ظاهراً به زودي معلوم شد كه كساني به ناراستي وانمود مي‌كنند كه همان عيسي معجزه‌گر هستند، ناصرخسرو در مورد ايشان مي‌گويد:‌

كس همچو مسيح نيست هر چند

مادرش بود به نام مريم‌

يا اين بيت:‌

نه چو موسي بود هر كس كه عمرانش پدر باشد

نه چون عيسي بود هر كس كه باشد مادرش مريم‌

و انوري مي‌گويد:‌

نه هركو عصا يا خري دارد

باشدش نام موسي يا كه عيسي‌

‌در كنار هم آمدن نام اين دو پيامبر بزرگ در شعر و ادب فارسي مكرر است.‌درازگوشي كه در شعر انوري به آن اشارت شد، در زبان تصويري(‌‌Bildersprache) نقش عمده‌اي را ايفا مي‌كند.7 گوته با استناد به قطعه شعري از سعدي در ديوان غربي شرقي (كتاب سخنان) مي‌نويسد:

خر عيسي گرش به مكه برند

چون بيايد هنوز خر باشد

‌(باب هفتم گلستان ، حكايت اول)‌

مولانا همانند بسياري ديگر از شعرا اين نكته را به كرات گوشزد مي‌كند كه اگر چه عيسي به آسمان صعود كرد، اما خرش همچنان در زمين باقي ماند.‌

جانهاي چو عيسي به سوي چرخ برانند

غم نيست گر ره نبود لاشه خري را

از همان ايام قديم درازگوش به عنوان موجودي كه در نازلترين مرتبه جسمانيت و شهوت محض است، شناخته شده بود (به ياد آوريم داستان معروف كنيزك و خاتون و درازگوش را در دفتر پنجم مثنوي. همچنين اسناد تاريخي كه از قبح فرستادن هدايا براي بانوان برپشت نرينه اين حيوان در دربار عباسي خبر مي‌دهند.) تضاد و كشمكش ميان جسم مادي (حمار) و قلب و روح انساني (عيسي) بيشتر از هر شاعري در شعر مولوي همواره با تعابير و نازك خيالي‌هاي تازه‌اي وصف شده است و صراحت اين تعابير حق مطلب را به بهترين وجه ادا مي‌كند.‌

جانها در اصل خود عيسي دم است ‌

يك دمش زخم است و ديگر مرهم است‌

ترك عيسي كرده، خر پرورده‌اي‌

لاجرم چون خر برون پرده‌اي‌

طالع عيسي است علم و معرفت‌

طالع خر نيست اي تو خر صفت‌

ناله خر بشنوي، رحم آيدت‌

پس نداني خر، خري فرمايدت‌

رحم بر عيسي كن و بر خر مكن‌

طبع را بر عقل خود سرور مكن‌

طبع را هل تا بگريد زار زار

تو از او بستان و وام جان گزار ‌

سالها خر بنده بودي، بس بود

زآنك خربنده ز خر واپس بود!‌

‌(دفتر دوم - 1850)‌

به همين علت نبايد انتظار داشت كه دراز گوش از همان شيرينيها و لذتهايي كه درخور عيسي است، تغذيه شود. شيرينيهاي پر ارجي مانند بي‌خودي و جذبه و صحو روحاني نشأت گرفته ازعيسي [دل] است.‌

از خر عيسي دريغش نيست قند

ليك خر آمد به خلقت كه پسند

گم كردن خر در شعر فارسي مضموني مكرر است. اين مضمون در اساس به معناي زيان خوش يمن و مباركي است كه در امور مادي و براي جسم پاي بسته به خاك و دنيا واقع مي‌شود. البته مولانا اميد به اين را كه درازگوش نيز به واسطه عشق بال پرواز بيابد، از دست نمي‌دهد. ماده نيز مي‌تواند روحاني و پاك شود. تضاد سحر‌آميز (خر/ عيسي) كه از عمر آن قرنها مي‌گذرد، نيز مانند اغلب امثال ساير(‌Topoi) در ادوار بعدي با نظيره‌سازي هجوآميز(‌‌Parodie) مورد استقبال قرار گرفته و قاآني كشميري گفته است كه: اما عارفان به ويژه تمثيل قلب آدمي را كه تنها عضو حقيقي براي كسب معرفت الهي است، به زيبايي رواج داده‌اند: عيسي همان قلبي است كه با شير تغذيه مي‌شود.‌

عيسي (ع) همان گونه كه قبلا متذكر شديم [طبق اعتقادات اسلامي] به صليب كشيده نشد، بلكه به آسمان عروج كرد. مولانا مي‌گويد: و پيش از مولوي در كتاب سنايي آورده است كه دعا و نيايش صادقانه هنگامي اجابت مي‌شود كه عيسي (ع) نيز از آسمان چهارم به آن دعا بگويد. حال بايد از خود پرسيد كه چرا عيسي علي‌رغم زهد و عشق الهي، به بالاترين مرتبه در آسمان دست نيافته است و فقط تا آسمان چهارم عروج كرده است؟غزالي كه سنايي و عطار و ابن‌جوزي كم و بيش پيرو او بودند، از پيشينيان خود آموخته است كه عيسي در سفرها و سياحتهايش هنوز شانه و پياله‌اي با خود حمل مي‌كرد و البته وقتي ديد كه مي‌تواند با انگشتانش موهايش را شانه زند و با گودي دستش نيز آب بنوشد؛ آنها را به دور افكند. تنها چيزي كه نزد او يافت مي‌شد؛ يك سوزن بود؛ و براي قديسي چون او همين سوزن هم بر اثبات اينكه او هنوز كاملا از دنيا منفك نشده است، كفايت مي‌كرد. سنگيني بار يك سوزن براي انسان كامل و واصلي چون او بسيار سنگين‌تر از گنج قارون بي‌ايمان بود كه در زير سنگيني گنجش به زمين فرورفت. آن‌گونه كه جامي مي‌گويد، سوزن عيسي همانند خاري در پاي همت بود. ماجراي مربوط به عيسي و سوزن بعدها مثل ساير شد و استاد زبردست سخن خاقاني در شعرش مكرر اين سوزن را به پيوند مي‌دهد كه بسيار زيبا و فخيم است:‌

بركوردلان سوزن عيسي نسپارم ‌

بر پرده دران رشته مريم نفروشم‌

عيسي حتي در آسمان چهارم نيز از دنياي انسانها و مسائل و معضلات ايشان بسيار دور است و به همين دليل مولانا [با لحني انكاري] مي‌پرسد كه: يك ملامت و انتقاد ملايم نسبت به عيسي مأخوذ از كلام منسوب به پيامبر اسلام(ص) است كه به‌نحو خاصي با حكايت مربوط به سوزن مرتبط است. اين حديث توسط سراج و ديگرنويسندگان صوفي مشرب نيز تكرار شده است و مولانا ملهم از اين حديث: ، چنين مي‌سرايد:‌

گويد احمد: گر يقين افزون بدي‌

خود هوايش مركب و مأمون بدي‌

همچو من كه بر هوا راكب شدم‌

در شب معراج مستصحب شدم‌

‌(دفتر چهارم - 1186)‌

با استناد به روايات، او فقط مي‌توانست برآب سير كند. ابياتي يافت مي‌شود كه در آنها واژه آب به معناي دريا در يك تركيب [و قافيه پردازي] زيبا با مريم به كار رفته است: ‌

بنا بر حديث منقول از ابن حنبل حضرت مريم يكي از چهار بانوي برتر عالم است. نام مريم (س) بارها به انحاي گوناگون با لحني ستايش‌آميز و پرمهر آمده است. مريم عذرا كه در محراب معبد پرورش يافته و به نحو معجزه آسايي تغذيه مي‌شد، خود دليل و سند قاطعي است برقدرت و اعجاز الهي. به جهت وجود واژه در سوره آل عمران آيه 37: اين آيه زينت بخش بسياري از محرابهاي مساجد شده است.

سپس جبرئيل بر او پديدار مي‌شود و نفخه الهي را در آستين و گريبان او مي‌دمد: وصف اين ابلاغ و نزول رحمت الهي در مثنوي مولوي جزو دلكش‌ترين شواهد اعزاز و اكرام مريم در دين اسلام است:‌

ديد مريم صورتي بس جان فزا

جان فزايي، دلربايي در خلا

پيش او بررست از روي زمين‌

چون مه و خورشيد آن روح‌الامين‌

از زمين بررست خوبي بي نقاب‌

آن چنان كز شرق رويد آفتاب‌

لرزه براعضاي مريم اوفتاد‌

كو برهنه بود و ترسيد از فساد

صورتي كه يوسف ار ديدي عيان‌

دست از حيرت بريدي چون زنان‌

همچو گل پيشش برويد آن ز گل‌

چون خيالي كه برآرد سر ز دل‌

گشت بي‌خود مريم و در بي خودي‌

گفت: ‌

زآنك عادت كرده بود آن پاك جيب‌

در هزيمت رخت بردن سوي غيب‌

چون جهان را ديد ملكي بي‌قرار

حازمانه ساخت زآن حضرت حصار

تابه گاه مرگ حصني باشدش‌

كه نيابد خصم راه مقصدش‌

‌(دفتر سوم - ابيات 3700 به بعد)‌

اعتقاد به تولد عيسي از مادر عذرايش يك اصل و حكم قرآني است. من يك بار پيش روي دانشجويانم در شهر آنكارا ضمن ارائه نماي كلي از ، متذكر اين نكته شدم كه: در همين هنگام يكي از دانشجويان دختر به عصبانيت از جا جهيد و گفت: شور و شوقي كه مومنان تركيه در زيارت مقبره مريم واقع در بلبل داغي ازمير از خود نشان مي‌دهند، بازگو‌كننده عشق وافري است كه آنها به مادر عذراي حضرت عيسي(ع) دارند. در ادب فارسي حضرت مريم نماد امور زيبا و دوست داشتني نيز هست، حتي اگر در نظر خواننده اروپايي اين تشبيهات قدري مشكوك و غيرمومنانه جلوه كند. در همان اولين ادوار شعر فارسي، مريم چون شاخه‌اي ترسيم مي‌شود كه با دم جبرئيل يعني وزش باد بهاري غنچه‌اي به بار مي‌آورد كه اين غنچه هنگامي كه باز مي‌شود، گل سرخ مسيح است. ابوعلي مروزي چنين مي‌سرايد:‌

به نوبهار جهان تازه گشت و خرم گشت‌

درخت سبز علم گشت و خاك معلم گشت‌

نسيم نيم شبان جبرئيل گشت مگر

كه بيخ و شاخ درختان خشك مريم گشت‌

چنين تشبيهاتي در شعر مولوي بسيار است. در ضمن عطر گل نيز نقش مهمي در اين تشبيه دارد. اين عطر گل است كه جانها را زنده مي‌كند؛ همان‌طور كه دم عيسوي چنين كاري مي‌كرد. خواننده آلماني زبان با قرائت اين ابيات بي‌واسطه به ياد آن سرود كريسمس مي‌افتد كه:

حتي به ابرها نيز كه آبستن بادها هستند، گاهي به چشم مريم نگريسته مي‌شود؛ زيرا ابرهانيز رحمت زندگي‌بخش خداوند براي دنياست. در هندوستان نظيري شاعر ابرهاي موسمي را به مريم تشبيه مي‌كند. تشبيه مريم به انگور در شعر منوچهري از اصالت و فخامت كمتري برخوردار است. انگور نيز هنگامي كه باكره است، آبستن مي‌شود و شراب مي‌زايد. از اين تشبيه است كه مي‌فهميم كه چرا در شعر ايراني - هندي قرون 11 و 12 هجري حتي سبوي مي نيز كه شراب گوارا و جان‌بخش را در دل خويش دارد، به مريم تشبيه شده است.‌

هنگامي كه شاعران افكار يعني انديشه‌هايي را كه هنوز به زبان نيامده، به مريم تشبيه مي‌كنند، براي ما قابل درك است؛ زيرا افكار و آرزوهاي ايشان كه هرگز در ديگران نبوده، با امداد و عنايت الهي مي‌تواند در قالب سخناني معجزه‌آسا قرار گيرد كه در شدت تاثير همانند كلام عيسي (ع) است كه در گهواره به عصمت و طهارت مادرش شهادت داد. هنگامي كه شاعر از معجزه تولد عيسي كه در قرآن (سوره مريم) آمده است سخن مي‌گويد، اين ارتباط از فخامت ويژه‌اي برخوردار مي‌شود.

حضرت مريم هنگامي كه درد زايمان او را در چنبره مي‌گيرد، به سوي خرمابني خشك دست مي‌يازد و بلافاصله درخت خرماهاي شيرين و تازه خود را به دامن او مي‌تكاند. شعر زيباي پل‌والري(‌‌Paul Valerys) به نام خرمابن(‌‌La Palme) انعكاس و واگويه سحرانگيز اين آيه قرآني است. حال شاعر ايراني مي‌تواند توجيه كند كه وقتي او كلك خشك را در دست مي‌گيرد، ميوه‌هاي شيرين الهام او در قالب ابيات نمايان مي‌شوند. گاه و بيگاه در شعر فارسي تولد معجزه‌آساي عيسي و شهادتش به عصمت مادر در كنار معجزه زايمان مادر نازاي يحيي تعميد دهنده (آل عمران، 41) آمده است؛ اما تا آنجا كه من مي‌دانم، فقط مولوي است كه در مثنوي از تعظيم يحيي در شكم مادر به عيسي در شكم مريم سخن مي‌گويد:‌

مادر يحيي به مريم در نهفت‌

پيش‌تر از وضع حمل خويش گفت،

كه: يقين ديدم درون تو شهي است‌

كه اولوالعزم و رسول آگهي است‌

چون براب-ر اوفتادم با تو من‌

كرده سجده حمل من اندر زمن‌

اين جنين مر آن جنين را سجده كرد

كز سجودش در تنم افتاد درد

مريم حتي بيش از همه در نزد مولانا گاهي به عنوان كالبدي تلقي مي‌شود كه در او روح يعني قلب زندگي مي‌كند. هنگامي كه كالبد به خواست خويش براي خاطر معشوق دردي را تحمل مي‌كند كه كالبد را روحاني مي‌كند، اين مريم جسم مي‌شود. اين انديشه را مولانا در كتاب چنين بيان مي‌كند: ‌بنابراين مي‌بينيم كه مولانا نيم قرن پيش از مايستر اكهارت(‌‌Meister Eckhart) از تصوير و بياني استفاده مي كند كه خوانندگان مسيحي با اين مضمون در آثار نويسندگان بزرگ عارف مشرب قرون وسطي آلمان مأنوس و آشنا هستند.

تلقي اين نوع وصف لطيف و دلنشين از عيسي و مريم به عنوان تلاش منحصر به فرد شاعران فارسي زبان بسيار خوشايند است؛ اما اين تلقي كاملا با حقيقت امر سازگار نيست. درست است كه تكريم و بزرگداشت عيسي و نفس جان بخش و زهد خداپرستانه‌اش مضموني مكرر است، اما ملامت و انتقاد از رهبانيت به عنوان سلوك زندگي نيز در كار بوده است. ملاي روم در يك گفتگوي عربي كه در آمده است، با لحني كه فوق‌العاده تند و گزنده نيز مي‌باشد، به ياوه بودن انديشه‌اي اشارت دارد؛ انديشه اينكه انساني ضعيف مي‌تواند باشد.‌

انتقاد از كليسا و دير و فرقه‌هاي ستيزه جوي كليسا نيز اندك نيست. ملاي روم در داستاني بلند و مبسوط در دفتر اول مثنوي از وزير خائن و دغلبازي سخن ‌به ‌ميان مي‌آورد كه خود را به جامه نصارا در آورده است و از طريق پخش نوشته‌هايي‌كه مضامين كاملا مختلفي دارند؛ به هواداراني دست مي‌يابد كه در قالب فرق‌مختلف مسيحي‌عليه يكديگر در ستيز هستند و در پي نابودي يكديگرند و فقط آن‌گروهي جان‌سالم به در مي‌برند كه با مطالعه بنيادين انجيل، سخن انجيل در باب‌پيامبرآينده، احمد‌Paraklet را درست تفسير مي‌كنند.‌‌‌ ‌der paraklet طبق تفسير مسلمانان همان ‌ ‌perikletos است كه به معناي است و اشارت‌به‌واژه در سوره صف آيه 6 دارد. و احمد نيز همان حضرت محمد (ص) است.8‌

مولوي نيز با سرمشق قراردادن سنايي به خوانندگانش هشدار مي‌دهد كه بهتر است را به دست آورند كه در جلاي بي غش روحانيت را كسب كرده است.9 اشارات بسياري به مضامين مسيحي در ادب فارسي وجود دارد: راهبان جواني كه شكل آرايش موهايشان چليپاست، در اشعار مربوط به توصيف مجالس بزم پديدار مي‌شوند؛ زيرا ظاهرا آن گونه كه از اشعار عربي قرن دوم هجري بر مي‌آيد، امكان شرب خمر در صومعه‌ها ميسر بوده است. تمثالهاي پرنقش و نگار كليساي ارتدكس مي‌تواند در نظر شاعران به عنوان صورت حسي و پرزرق و برق دنياي اميال باشد.

اشارتهاي فراوان به توبه‌هاي به تأخير افتاده گاه‌وبيگاه در اشعار جلوه مي‌كنند. گردآوري بسياري از اشارات و دقايق و نكته سنجي‌هاي ديگر از شعر قديم فارسي آسان است؛ اما حتي در پس اين استعارات جالب توجه نيز حس تكريمي عاشقانه نسبت به عيسي (ع) نهفته است.‌

البته آشنايي نزديكتر با نمايندگان تمدن نوين مسيحي رنگ تازه‌اي به تصوير سنتي زد. قدرت استعماري بريتانياي كبير تصوير آرماني دنياي مسيحيت را يكسره دگرگون كرد؛ و اقبال لاهوري در خود اعجاب خود را نسبت به اين نكته بيان داشته است كه: غربيها هر روز به عيسي مسيح خيانت كرده و او را مي‌كشند؛ در حالي كه يهودا كه دريك صحنه نمايش از دفاع مي‌كند، فقط نسبت به جسم عيسي خيانت روا داشته بود. و همين شاعر ده سال پيش از نگارش جاويدنامه اظهار مي‌كند كه: اگر چه اروپا امروز مي‌تواند ظاهراً معجزات عيسي را خود انجام دهد؛ اما اين نكته تعجب‌آورتر است كه ظاهراً دم عيسوي اروپاي بيمار را بيش از پيش بيمارتر مي‌كند!‌در دوره اخير نيز صداي اعتراضات و انتقادات عليه تصوير قديمي عيسي قابل شنيدن است: احمد الوند قطعه شعري درباره سروده است و شفيعي كدكني نيز همانند اقبال هنگامي كه از عيسي سخناني مي‌گويد، احساسات ضد غربي را در شعرش ابراز مي‌كند، و هنگامي كه منوچهر آتشي در شعرش تحت عنوان مي‌گويد درد و رنج روزانه‌اي كه بايد تحمل كنم، بسيار سنگين‌تر از آلام عيسي است كه فقط يك بار به صليب آويخته و جان سپرد؛ چنين به نظر مي‌رسد كه ديدگاه ديني نسبت به مسيح در شعر اوكاملا محو شده است؛ اما در شعر بلند احمد شاملو هنوز انديشه رنج و ناسپاسي انساني حفظ شده است: ايلعازر كه زندگي تازه‌اش را مديون منجي است، با خود مي‌انديشد كه عيسي اگر مي‌خواست، مي‌توانست از تصليب سرباز زند. در جايي كه او اين همه معجزه از خود نشان داده است، تازيانه خوردن و به دوش كشيدن صليب چه معنايي دارد؟ درحالي كه شعر كلاسيك واقعيت تصليب را همواره به تبعيت از قرآن همواره مردود مي‌دانست يا اصلا متذكر آن نمي‌شد؛ در اينجا به عنوان يك امر واقعي مورد پذيرش و تشريح واقعي مي‌شود.

مسيح اين شاعر نوپرداز علي‌رغم تمامي اظهارات منفي مضمر در آن شعر، به اعتقاد مسيحيان مبني بر تصليب مسيح نزديك‌تر از اشارات و تلميحات شاعرانه‌اي چون است. تحسين و ستايش ما البته از آن گروه شاعراني است كه در عيسي مسيح تبلور دل، يعني اصول معنوي و روحاني نهفته در انسان را مي‌بينند.‌

پي‌نوشتها:‌

7‌. اين بيت از عطار است كه:‌

جاهلي كه در دم خري زيد

از دُم عيسيش كامل چون كنم؟

و مولانا مي‌گويد:‌

اي خري زا ستيزه مانده در خري‌

كي ز ارواح مسيحي بوي بري؟

8 .‌ اين موضوع را مولوي در دفتر اول مثنوي ابيات 727 به بعد چنين آورده است:‌

بود در انجيل نام مصطفي‌

آن سر پيغمبران، بحر صفا

طايفه نصرانيان بهر ثواب‌

چون رسيدندي بدان نام و خطاب،

بوسه دادندي بر آن نام شريف‌

رو نهادندي بدان وصف لطيف‌

ايمن از شر اميران و وزير

در پناه نام احمد مستجير

نسل ايشان نيز هم بسيار شد

نور احمد ناصر آمد، يار شد

و آن گروه ديگر از نصرانيان‌

نام احمد داشتندي مستهان‌

هم مخبط دينشان و حكمشان‌

از پي طومارهاي كژبيان‌

9.‌ اين ابيات از مولوي نيز ناظر به همين مضمون هستند:‌

او ز يكرنگي عيسي بو نداشت‌

وز مزاج خم عيسي خو نداشت‌

جامه صد رنگ از آن خم صفا

ساده و يكرنگ گشتي چون ضيا

*‌ فصلنامه هنر؛همه پي‌نوشتها از مترجم است.‌




 دوشنبه 9 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن