واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مسئله لبنان و فلسطین به ما چه ربطی دارد؟
در عالم ،جنگها را به دو گونه ساختاری تقسیم كردهاند: جنگهای قلعهای و جنگهای میدانی. سیر تمدن بشری نشان میدهد كه جنگآوران عالم، آرام آرام از جنگهای قلعهای به سمت جنگهای میدانی تغییر ساختار نظامی دادهاند. شكست قلعه نشین در یك جنگ قلعهای یعنی از دست دادن همه داراییها و مهتوك شدن همه حرمتها. حال آن كه شكست، در یك جنگ میدانی دست بالا یعنی یك خسران مادی قابل جبران. غربیان پس از فهم تاریخی متمایز جنگ میدانی و جنگ قلعهای، هرگز قلعه نساختند و همواره در میدانها ـ هر چه دورتر بهتر ـ جنگیدند. حال آن كه بسیاری از قلاع معتبر شرقی نه در قرون ماضیه، كه در پانصد سال اخیر ساخته شدهاند. ویتنام در دهههای پیش و افغانستان و عراق در این چند ساله، و فلسطین اشغالی در همه این سالها میدان جنگ ایالات متحده بودهاند. میدانی با فاصلهای دورتر از هزاران كیلومتر... نگاه مسبوق به سابقه آمریكا و انگلیس به مسئلة فلسطین اشغالی نیز از همین مزیت جنگ میدانی نشأت میگیرد. اسرائیل اگر از مالیات مردم آمریكا باج میگیرد، دقیقاً به دلیل فهم همین نكته است. اسرائیل در قبال تحمل بسیاری از تهدیدات علیه آمریكا و انگلیس و در خطر افتادن شهروندانش به عوض شهروندان انگلیسی و آمریكایی طلب مزد میكند و این مزد البته حق مسلم اوست. در عالم امروز هیچ كس بیجهت مزد نمیگیرد! اما آنچه پیرامون تفاوت جنگ قلعهای و جنگ میدانی ذكر شد، فقط به جنگهای فیزیكی بر نمیگردد. بگذارید در این مقال برگردم به مثالی از جنگ اندیشه و تفاوت جنگ قلعهای و میدانی در عرصه اندیشه و به فضل خدا در آن راه كاری بیابیم در وضع موجود. جدال در عالم اندیشه نیز به همان شدّت و حدّت جدال در عالم واقع، بلكه با قوتی بیشتر هماره پایدار است. همین دو راهبرد جنگ میدانی و جنگ قلعهای، در عالم اندیشه نیز قابل شناسایی است. سالهاست علمای مذاهب عامه گرفتار نگاه قلعهای شدهاند. قلعه «دانشگاه الازهر» هرگز نمیتواند در مقابل هجوم شبهات مذهبی از سمت غرب مقاومت كند. پس چارهای نداریم مگر آن كه مانند غربیان، اندیشه دینی را در میدانهای جنگی جهان مستقر كنیم. امروز اندیشه اصلی تمدن غرب، در هیچ كتابی، در هیچ كلیسایی، در هیچ دانشگاهی پناه نگرفته است. آن اندیشه در جان تمامی انسانهای عالم مشغول مجادله است. این یعنی جنگ میدانی در عالم اندیشه. الازهر قرار است قلعهای باشد تا در آن همه سؤالات عالم پاسخ بگیرند. اما خود این قلعه در محاصره است. محاصرهای با سرنوشتی محتوم. چرا كه جان قلعهنشینان در جنگی میدانی درگیر است. الازهر قرار است پاسخگوی مسائل مستحدثه باشد. این یعنی نگاه قلعهای. در ایران ما، انقلاب اسلامی توسط كسی راهبری شده كه این نگاه را تغییر داد. او تصمیم گرفت كه خود، مسئله مستحدثه باشد. خود، محدث حادثه باشد. پس آن حادثه در میدانهای عالم راه میپیماید و امروز مثلاً در جان «سید حسن نصرالله» مینشیند. (كسی كه این نوشته نیز حاصل مباحثه رودرو با اوست) این گونه اندیشه از قلعه خارج میشود و در میدان خودنمایی میكند. این پدیده انسانی را بایستی با ساخت شبكههای انسانی تقویت نمود. این وظیفه جریان روشنفكری خاورمیانه است. صهیونیسم كه امروز موتور فكری تمدن غرب و بالاخص ایالات متحده است، از قرنها پیش این شبكه انسانی را فعال كرده است. «مارانوها» یا همان یهودیان به ظاهر مسیحی شده، در تمام كشورهای اروپایی در دوران اوج یهودی ستیزی با هم متحد بودند و قوانین انسانی شبكهای میانشان حكمفرما بود. همین مارانوها كه یهودیالاصل بودند و جامه مبدل مسیحی پوشیده بودند، پس از مهاجرت به ایالات متحده در قالب پیورتنها سازماندهی شدند و ردّ ایشان تا «نئومحافظهكاران جدید» حاكم قابل پیگیری است.اگر تشكیلات انسانی را در پیوریتنها مقایسه كنید با جریان «فراماسونری» مبتلابه بسیاری از كشورهای منطقه، به این نتیجه جذاب میرسید كه شبكه انسانی یكسانی تشكیل شده است. فقط با نامهای مختلف.جالبتر آنكه فراماسونری به عنوان یك جریان تصمیمساز و بازیساز، بر اغلب حكومتگران جهان ـ نه فقط با مصر و تركیه و ایران ـ در دورهای دیگر، خطر وجه سیاسی ـ اجتماعی دین اسلام را دریافت و با جعل فرقه جعلی «بهائیت» در مقابل تشیع، سعی نمود تا در كیان دین مبین اسلام رخنه ایجاد نماید. اگر به تشكیلات بهائیت به عنوان یك شبكه انسانی توجه كنیم در مییابیم كه به لحاظ شبكهای و تشكیلاتی، بهائیت و فراماسونری، یك شكل دارند. یعنی روند رأی دهی شورای افتای بهائیت دقیقاً مشابه است با حلقه یك بهائیت. كما اینكه ساختار حلقهای ـ حلزونی، بین بهاییت و فراماسونری مشترك است. اما اگر به مقر كنونی شورای افتاء بهائیت در حیفای فلسطین اشغالی دقت و توجه كنیم. به دوره ساختن این فرقه كه هم زمان است با حكومت حاكم دستنشانده بریتانیای كبیر در آن منطقه؛ نكته دیگری نیز متبادر به ذهن میشود و آن شباهت قریب تشكیلات انسانی تصمیم ساز در صهیونیسم جهانی با فراماسونری و بهائیت است كه هر سه با پشتیبانی بریتانیای آن روز به عنوان پایتخت تمدن غرب در منطقه فلسطین اشغالی نموّ پیدا كردهاند.روشنفكری خاورمیانه نیز هیچ چارهای ندارد الا ساختن یك شبكه انسانی فرامرزی، با هدف تصمیمسازی برای تصمیمگیران. باشد كه فارغ از اختلاف به آن سمت گام برداریم... . رضا امیرخانیماهنامه موعود شماره77
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 581]