محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829234273
حديث متواتر ثقلين
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حديث متواتر ثقلين
انسان با آدم صفى(ع)، حركت تكاملى خويش را آغاز كرد. با نوح نبى(ع) به تطهير زمين پرداخت. با ابراهيم خليل(ع)، پا به بتخانه نمروديان گذاشت و بتها را شكست. با موسى كليم(ع)، به انقلابى راستين دست زد و سه طاغوت (سياسى، اقتصادى و فرهنگى) را برانداخت و با عيساى مسيح(ع) پا به دايره مدنيت دينى نهاد؛ ليكن با اين همه، هنوز مستعد «نزول قرآن» نگشته بود. موسى(ع) در يك تجلى الهى بهكوه از پاى درآمد و بيهوش گشت. (اعراف، 143) و قرآن بيش از شش هزار تجلى است.1 و حقيقت كاملهاى ـ اكمل همه هستها و هستيها ـ مىخواهد تا هيمنه اين تشعشع اعظم را برتابد و مطلع تابشهاى بس گران قرآن قرارگيرد، و نيوشاى «قول ثقيل» باشد (مزمل، 5).
... روزگارانى گذشت و ميلاد بزرگ تحقق يافت؛ و سپس محمد (ص) در چهل سالگى مبعوث گشت، و آيات «قرآن كريم» فرود آمد و «حيث عقلى» انسان دگرگون شد؛ يعنى عقل انسان، مخاطب به خطابى چونان خطابهاى قرآن قرارگرفت و معرفت، به عمق عقول راه يافت و يثيروا لهم دفائن العقول.2 و اين چگونگى (نزول قرآن و رسيدن آن به دست انسان) به واسطه قرب جمالى و جلالى كامل حقيقت محمديه صورت گرفت.
و چنان امر عظيم و نعمت بزرگ بود كه خداى سبحان بر بشريت منت نهاد: لقد منّالله على المؤمنين... (آل عمران، 164)؛ زيرا انسان پس از نزول قرآن، ديگر انسان پيش از نزول قرآن نبود. انسان پيش ازنزول قرآن، «آدمى»، «نوحى»، «ابراهيمى»، «موسوى» و «عيسوى» بود، اما محمدى نبود؛ «صحفى«، «توراتى» و «انجيلى» بود، اما «قرآنى» نبود.
و اين قرآن كريم بود كه بشر را تا سدرة المنتهاى «تألّه محمدى» بالا برد و با شعاع كتاب الهى به عالم لاهوت ازلى پيوند داد و به «تعقل قرآنى» كه سابقه نداشت، فراخواند و تقوا را فرع بر عدالت دانست؛ (مائده، 8)، و عدالت را اساس اجتماع و اجتماع را مركز تربيت و تربيت را شالوده رشد و رشد را سبب معرفت و معرفت را عامل حب و حب را انگيزه عبادت و عبادت را وسيله قرب و قرب را بدايت سير انسان در عالم بىنهايت الهى و جلوت و جذبات سرمدى معرفى كرد و البته لازم بود كه «حكمت بعثت» مخدوش نگردد و قرآن كريم هماره و با همه ابعاد علمى و عملى، معرفتى و اقدامى، فردى و اجتماعى، تربيتى و سلوكى، در ميان بشريت بماند.
و اين امر عظيم، نياز به آن داشت كه وجود محمد(ص) و گستره تربيت فرد و جامعه بر شالوده هدايت خالص قرآنى، به وسيله انسانى مسانخ او (و تربيت يافته هماره او، و عالم به علوم و تعاليم او، و آشنا به رموز و تفسير كتاب او، و سالك به سلوك او3 امتداد يابد؛ و آيينه تمامنماى محمد(ص) در علم و عمل و زهد و سياست و عدالت وفضيلت و تربيت و صيرورت پس از رفتن او در ميان امت باشد.
قرآن كريم خود تصريح كرده است كه پيامبرانى غير خاتم، به جاىخود، «وصى » (جانشينى كامل از نظر علم و عمل) مىگذاشتهاند،4 و امت و تعاليم خود را به دست انسانى از گونه خود (هارون اخى) مىسپردهاند (طه، 29ـ32). بنابراين اصل مسلم قرآنى، پيامبر خاتم كه پس از رفتن او وحىآسمان منقطع مىگردد و «هدايت تذكارى»5 و «تزكيه» و «تعليم» نبوى از هم مىگسلد به طريق اولى بايد «وصى» داشته باشد؛ يعنى انسانى از گونه خود او در همه چيز و همخون و همسرشت با او (لحمك لحمى و دمك دمى)6 درميان امت (بلكه جامعه بشرى ـ به دليل و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً)7 باقى بماند و امتداد يابد.
اين بود كه پيامبر اكرم (ص) ـ از نخست درباره «وصايت الهى» سخن گفت و هنگامى كه در سال سوم بعثت، «آيه انذار» (وانذر عشيرتك الاقربين) 8 نازل گشت، على(ع) را به عنوان «وصى» و خليفه خويش معرفى كرد و از آن پس نيز در مناسبتهاى مختلف بارها گفت: «على»، «على» بهويژه در حديث عظيم و بنيادين و متواتر «ثقلين» كه به آن اشاره خواهيم كرد.
پيش از نزول آيات غدير نيز آيات بسيار ديگرى در شأن على(ع) نازل گشته بود. تا اينكه «آيات غدير» نازل گشت و خود قرآن كريم، پيامبر اكرم (ص) را براى معرفى على(ع)، بهعنوان «صاحب وصايت» و جانشين خاتم پيامبران الهى مأمور كرد9 و واقعه فوق قطعى «غدير» به وقوع پيوست، و به روشنترين روش، يعنى نصب قاطع با «نص صريح» به وسيله خود آورنده قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعيين گشت، كه به گفته ابنسينا ناظر به «واقعه غدير»: «و الاستخلاف بالنص اصوب».10
بدين گونه على(ع) كه پرورده دامان وحى ونبوت بود و آيات قرآن را از نخستين لحظههاى نزول نيوشيده بود و همه چيز قرآن را دريافته بود و از آغاز جوانى ـ بدون آلوده شدن به ضلال جاهليت ـ با قرآن بزرگ شده و به آن عمل كرده بود وبا پيامبر(ص) به «اقامه نماز» پرداخته بود و بهجاى ظلمات بتكدهها، سر بر آستان فروغ ازليت مطلق نهاده بود و سينهاش تا بيكرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و عدالت وحب انسانيت بود، دركنار قرآن قرار گرفت وبا قرآن توأم گشت: «على مع القرآن و القرآن مع على»11 و دو سعد اكبر قران يافت و «قرآن صامت» با «قرآن ناطق » قرين گرديد وامت و قرآن به دست على(ع) سپرده شد.
آرى، كتاب معلم مىخواهد؛ معلمى عالم به همه كتاب وعامل به همه آن؛ معلمى كه «عالم» نباشد، منحرف مىشود ومعلمى كه «عامل» نباشد، منحرف مىكند. پس به حكم عقل ونقل نمىشود «قرآن» را كه بزرگترين امانت الهى ـ از ازل تا ابد ـ است، به دست هركس داد و رفت وامت را همينگونه رها كرد وخفت. و پيامبر خدا(ص) هرگز چنين نكرد، بلكه او قرآن و على(ع) را درميان امت نهاد و بر پيروى كامل از آن دو تأكيد بسيار كرد و نجات انسانها را منحصر در اين پيروى دانست. واكنون اين وظيفه آنان بود كه آن همه تصريح و تأكيد را ناديده نگيرند و اكثريت امت را ـ با اقدامهاى گوناگون ـ از على(ع) جدا نسازند و راه عمل به قرآن را درساختن فرد و جامعه و جامعه و فرد با على(ع) بسپرند.
پيامبر اكرم(ص) درطول 20 سال، همواره از على(ع) و شايستگىهاى الهى و قرآنى او، براى تداوم بخشى بر «تربيت قرآنى» (در راستاى «يزكيهم»12 و نشر «معرفت قرآنى» در راستاى «و يعلمهم الكتاب والحكمة»)13 سخن گفت. واقعه غدير ـ با همه اهميت ـ يك جمعبندى از آنچه درباره على(ع) و امامت او گفته بود، بود و غدير روز بلوغ آفتاب در تابش بر پيكره عدل مجسم است وعدل يعنى شالوده رشد و سعادت همه اجتماعات درهمه تاريخ.
عدالت، ارزشى ابدى است نه امرى قراردادى واعتبارى و عرفى. تا انسان و زندگى باشد، بايد انسان درجهت رشد خود حركت كند و رشد انسان بر رفع نيازهاى مختلف او متوقف است و براى رفع همه نيازها براى همه مردم ـ اجراى كامل عدالت ضرورى است و اين امر، فطرى همه انسانهاست، درهمه اعصار بشريت وهيچ ربطى به قراردادى، يا عرف خاص يا عرف عامىندارد، بلكه حقيقتى است در نهاد انسان. پس تا انسان هست، ضرورت عدالت هم هست. و تا خورشيد طبيعت براين سياره مىتابد، خورشيد عدالت نيز بايد بر زندگيها بتابد: «ليقوم الناس بالقسط» (حديد، 25)، «قل امر ربى بالقسط» (اعراف، 29).
وقرآن، كتاب عدالت است، به گونهاى كه عدالت را راه رسيدن به تقوا دانسته است: «اعدلوا هو اقرب للتقوى» (مائده، 8) وعدالت مجرى مىخواهد ومجرى عدالت بايد هم عالم باشدوهم عامل: «لايعدل الامن يحسن العدل»14 و به اتفاق همه مسلمين و دانشمندان مطلع و مصنف و محقق غيرمسلمان، هيچ كس در اسلام ـ پس از پيامبر(ص) ـ مانند على(ع)، عالم به همه قرآن و دركنار آن سنت وعامل به همه قرآن نبود. به گفته اديب ومتفكر معروف قرن دوم، خليل بن احمد فراهيدى: «استغناه عن الكل، و احتياج الكل اليه، دليل على انه امامالكل».15
با اين همه، امت اسلام استفادهاى را كه بايد از امام اميرالمؤمنين على(ع) بكند، نكرد و بهرهاى را كه بايد از اين فرصت شگفت تاريخى ببرد، نبرد. صرفنظر از مقام «امامت و غدير» وجريان «خلافت وسقيفه»، امت مىبايست على(ع) را درست مىشناخت وبه آن همه آياتى كه درشأن او نازل گشته بود،16 توجهى ژرف مىكرد و آن وجوهى را كه على(ع) در ابعاد گوناگون هدايت و تربيت، يعنى راهبرى به معرفت و عمل، به آن ممتاز بود، بهخوبى موردانديشيدن قرار مىداد و تعبيرهايى را كه در قرآن كريم درباره او به كار رفته بود، به ژرفى وژرفنگرى درمىيافت و در راه شناخت «انسانهادى»، وبازشناسى او از «انسان عادى» كه مبدأ هر شناخت درست و حركت صحيح ديگرى است و اصل هدايت به چگونگىهاى علم و عمل و صيرورت وتعالى است (وبدون اين شناخت، شناختهاى ديگر ـ هر چيز و از هر جا و هر كس كه باشد ـ در مقياس حقيقتهاى ابدى و بزرگ و معالم بنيادين «حركت انتقالى» انسان، سخن نهايى نتواند بود)، به جان مىكوشيد و راه قرآن، به تعليم و عمل على(ع) را چنان كه خدا و پيامبر خدا(ص) خواسته بودند، برمىگزيد كه تنها راه «تزكيه ربانى» و «حكمت وحيانى» و «سلوك الهى» و «صعود انسانى» است و تنها «صراط مستقيم» است؛ يعنى صراط موصل.
راه قرآن به تعليم على(ع) كه بر آن تأكيد شده است؛ راه علم توأم با عمل است؛ يعنى راه خدا، راه قرآن و پيامبر(ص): «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم» كه راه منحصر ساختن و ساخته شدن است، چه در سطح فرد (تربيت) و چه در سطح جامعه (سياست)، و از اينجاست كه در حديث مشهور و متواتر «غدير» از جمله در روايت محدث و مفسر و مورخ معروف اهل سنت، محمدبن جرير طبرى (م: 310ق) پيامبر اكرم(ص)، با ادات نفىتأبيدى «لن»، درباره تفسير قرآنكريم و مفسر راستين كتاب خدا مىفرمايد: «افهموا محكم القرآن و لاتتبعوا متشابهه. ولن يفسّر ذلك لكم، الاّْ من أنا آخذ بيده، و شائل بعضده: آيات محكم قرآن را درست بفهميد و در پى آيات متشابه (براى اهداف و مقاصدى ) مرويد و هرگز كسى اين كتاب (عظيم) را براى شما تفسير نخواهد كرد، مگر اين كس كه من اكنون دست او را گرفتهام و بلند كرده و به شما نشان مىدهم (يعنى على بن ابيطالب).17
احاديث بسيار ديگرى نيز ـ چنان كه اشارهاى گذشتـ (به جز برخى از آيات قرآنى، مانند فاسئلوا اهل الذكر... )18، كليت امت را به سوى آموختن معالم الهى و تفاصيل علمى و عملى تعاليم قرآنى و سنن محمدى(ص)، از على و آل على(ع) با تأكيد و تصريح سوق مىدهد؛ ازجمله احاديثى كه مىگويد: علوم نبوت و حكمت محمدى و علومى كه وراى قرآن كريم نيز به حضرت محمد(ص) داده شده است، 19 به على و آل على(ع) رسيده است و آناناند باب »مدينه جامعه علم« هدايت تفصيلى (ولقد جئناهم بكتاب فصلّناه على علم)،20 و صيرورت كمالى و تربيت محمدى در ساختن فرد و اجتماع. اين احاديث فراوان است و در كتابهاى معتبر فريقين روايت شده است و نيازى به آوردن نمونه ندارد.21
پس بنابر كتاب و سنت وعقل واعتبار و تجربههاى شناختى در تاريخ قرآن، كسىراجزعلى(ع) توان تفسير درست و بيان «تفصيل صحيح» قرآن كريم نيست. اوست كه مىداند هرآيهاىدر كجا نازل شده است و براى چيست، كه «على مع القرآن و القرآن مع على» واينمعيت، معيت قواميه است؛چنان كه در برخى از احاديث رسيده است كه «على قيم القرآن».22
همچنين امت مىبايست «سنت نبوى» را اگر به واقع مدعىپيروى از سنت بود، پس پشت نمىافكند و درباره همه آن بخش عظيم و گسترده و پرتعبير سنت كه درباره شناختهاى ابعاد وجودى و وجود ابعادى على(ع) وارد شده است (و هم اكنون نيز كتابهاى معتبر اهل سنت،23 كه تفاصيل دين و احكام دين خود را از آنها مىگيرند، مانند «صحاح» و «مسانيد»، از اين سنت سرشار است)، 24 هرچه مىتوانست مىانديشيد و از اين همه تعاليم مسير آموز مسير مىآموخت و از اين درياى احاديث نبوىمعتبر درباره شناخت «انسانهادى »، «انسانهادى» را مىشناخت و راه پرپيچو خم حيات و تكليف را با او مىسپرد.
نيز مىبايست همه مسلمانان ـ بهويژه عالمان آنان ـ از كنار احاديثى كه از ائمه طاهرين(ع) در فلسفه عالى (علىشناسى) رسيده است، به سادگى (يا غفلت، يا تغافل) نمىگذشتند و نقطه آغاز «هدايت تفصيلى» و «تربيت تذكارى» را كه مبدأ علم وعمل صيرورتى و معرفت كمالىانسان متكامل است، مبهم و مخدوش نمىساختند و متروك نمىنهادند و نمىگذاشتند تا در درازناى سدهها و تا هم اينك، كار به جايى برسد كه در حوزه حضور قرآن كريم و معارف محمدى و تعاليماوصيايى، اين همهانديشههاى شرقى وغربى و فلسفههاى تراويده از «سطوح عقل» و شبه فلسفههاى سفارشى سياسى و استعمارى جديد و افكار نشأت يافته از مغزهاى كم رساى بشر در ابواب مختلف معارف عاليه و مسائل سراسر اختلافى (و منتهى به چنين نظريه و مكتب و همه در برابر هم)، در ابعاد گوناگون حيات و معرفت و اقدام، در مجموعه ذهنيت اهل قرآن و قبله جاى گيرد و مغز انسان جويا و بىپناه در سطح جهان به جاى فروغ گيرى از تلألؤانوار قرآنى، معالم محمدى(ص)، و تعاليم على و آل على(ع)، از اين سنخ امور ومطالب آكنده گردد.
و قرآن كريم به عنوان كتابى عينگرا «قل سيروا فىالارض، فانظروا كيف بدأ الخلق!» (عنكبوت، 20) به كتابى ذهنگرا بدل شود، و امت قرآن و قبله، در حركتهاى علمى و تاريخى و تمدنى، از نگرش تجربى و اختراعى به پديدهها و نمودها و رسيدن به تحركهاى وسيع و اكتشافات مهم و بالاتر و بالاتر از آنچه اكنون هست، بازمانند و از منطق فراصورى بهرهنبرند، و «رود عظيم»25 معطل ماند، و انسانهاى تشنه براى رفع تشنگى به سوى آبهاىاندك خشكيده روى نهند، و بپندارند كه به چيزىچندان دست يافتهاند و به معرفت حقايق جاودان ومعالم تأله بيكران در قلمرو بىانتهاى تعالى انسان پى بردهاند!
اين همه آيات و روايات درباره على(ع) به منظور شناساندن پيشوايى معصوم، همه به يك ملاحظه درباره«انسان» و عظمت مراحل تربيت پذيرى انسان، و اوجگيرى تعالى صيرورتى ژرف اين موجود شگرف است؛ موجودى كه جنبش سترگ و هماره كائناتى، در حركت تسبيحى ـ بلكه در تسبيح و حركت ـ با همه عظمت كائنات و با همه ابعاد جنبش و اعماق آن، از جمله در جهت هدايت تكوينى و تشريعى او و حركت انتقالى او از عالم طبيعى به عالم الهى جريان يافته است و جريان مىيابد.
امت اسلام مىبايست دست كم در بعد علمى و تربيتى، از باب مدينه جامعه علوم ومعارف محمدى (انا مدينة العلم و علىبابها)، 26 روى برنمىگرداند، و از چنگ زدن در دامان هدايتهاديان بازنمىايستاد.
امت مىبايست بنيان فرهنگ قرآنى را (در علم و عمل، اقتصاد و سياست، و عدالت و تربيت)، بر شالودههاى خالص و فياض مىنهاد، و آيات قرآنى، و احاديث نبوى، و سخنان امامان(ع) و مواقف تاريخى، و آفاق سيرهاى را، در نشان دادن مقام اهل بيت، دركار تربيت انسان و ساختن جامعه و هدايت آفاقى و انفسى بشريت ملاك قرار مىداد، و رسميتى را كه خدا و پيامبر خدا(كتاب و سنت)، به اهل بيت داده بودند مىپذيرفت، و مشعل هدايتى را كه مىتوانست انسان را به حقايق برساند و در «بحر مسجور حقايق» سير دهد، و «نظام عامل بالعدل» و «جامعه قائم بالقسط» را پديد آورد، بر زمين نمىگذاشت.
تا اينجا مطالبى به عنوان مقدمه آورده شد، تا نظر صاحبنظران و تأمل پيشگان و حقيقت جويان، به يك تجلى ديگر از رسالت ابدىمحمدى، و يك ركن ديگر از اركان كليدى تضمين بقاىنواميس آسمانى جلب شود. و آن ركن بزرگ، در امر تبليغ رسالت و تضمين بقاى دين (هم در علم و هم در عمل)، حديث متواتر و تكليف آفرين «ثقلين» است.
پيامبر اكرم(ص) دراين حديث عظيم، مجموعه ميراث الهى، يعنى «كتاب خدا» و «معلمان كتاب خدا»27 را با هم توأم مىسازد و به دست امت مىسپارد، و امت را به دست آنان. و آن دو را تا دامنه رستاخيز جدايى ناپذير مىشمارد، و امت را به پيروى مؤكد و قاطع و همه جانبه از آن دو، بسيار توصيه مىكند، و يادآور مىشود كه «تمسك» به آن دو (ما ان تمسكتم بهما) نجاتبخش است و مصونيت دهنده از ضلال (لن تضلوا). و به صراحت مىفرمايد كه قرآن با آنان و آنان با قرآن توأماً راهنماى شما و بشريتاند. و براى مصون ماندن حقايق معارف و تعاليم الهى، از هرگونه تحريف و خلط و التقاط مىفرمايد: «آنان به علم و دانش شما نيازى ندارند، پس شما به آنان چيزى ياد مدهيد»، ومطالبى ديگر را در معارف و تعاليم آنان وارد مكنيد. شما و بشريت در پيمودن مراحل تربيت، تا رسيدن بهاوج متعالى انسانيت، به آنان ومعارف آنان نياز داريد. بكوشيد تا جز به هدايت آنان راهى مسپريد، و جز معارف و تعاليم آنان را ـ كه خالص و ناب و آسمانى است ـ معارف خويش قرار مدهيد، و از غير قرآن طلب هدايت مكنيد، و در نزد غير عترت به فراگيرىقرآن مپردازيد، كه معلمان صادق كتاب خدا اولياى خدايند، يعنى عترت معصوم(ع)، پس اى اين مؤمنان! تقوا داشته باشيد و با صادقان و صديقان راه را بپيماييد: «يا ايهاالذين امنوا، اتقوالله، وكونوا مع الصادقين» (توبه،119)
اينها همه با همه اهميت ژرف و فراگيرى كه در آنها مىبينيد، تصريحات ومضامين «حديث ثقلين» است. خوشبختانه علماى امت ـ از برادران اهل سنت و شيعه ـ در طول سدهها، در كتابهاى معتبر و صحيح با اسناد متقن، اين حديث را نقل كردهاندكه جاى ترديد نمىگذارد، و براى همه حتى شيعه، از جهات متعددى، تكليفآور و جهتدهنده مىباشد.
پىنويس:
1. الحياة، ج، 2، ص 72؛ ترجمه الحياة، ج، 2، ص105.
2. نهجالبلاغه، خطبه 1.
3. و به تعبير قرآن كريم: نفس محمد(ص) «آيه مباهله» (سوره آل عمران، آيه 61)؛ به نقل فريقين.
4. بقره، آيه 127، 128، 136، 140؛ آل عمران آيه 33 ،34، 84؛ نساء آيه54؛ مائده آيه12، 25؛ اعراف آيه 142،، 150، 151؛ يونس آيه 87، 89؛ طه آيه 29، 36؛ مؤمنون آيه 45، 48؛ شعرا آيه 12، 15، 17، 28، 36؛ نمل آيه 40: قصص آيه 34، 35؛ يس آيه 14 و...
5. «و ذكر فأن الذكرى تنفع المؤمنين» (سوره ذاريات 55ـ51).
6. فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 1، ص394 ـ 393
7. سبا، 28
8. شعراء، 214
9. مائده، 67
10. «الشفاء»، «الالهيات»، ص 245، چاپ مصر وافست قم (1404ق).
11. فضائل الخمسه، ج 2، ص 128 ـ 126
12و13. آل عمران 16، جمعه 2
14. اصول كافى، ج 1، ص 542، از احاديث امام موسىكاظم(ع).
15. تأسيس الشيعه العلوم الاسلام، ص 150.
16. افزون بر تصريح وتأكيد پيامبر اكرم(ص) وامامان اهل بيت(ع)، برموضوع نزول اين آيات، عالمان بزرگ و مفسرانى چند از اهل سنت نيز بدان تصريح كردهاند؛چنان كه درهمين مقوله كتابهاى متعدد، از سوى عالمان اسلام (سنى و شيعه)، زير عنوان «ما نزل من القرآن فى على، تأليف گشته است؛ به جز آنچه مؤلفان سنى و شيعه، دركتابهاى عام «مناقب» به نقل آن (وبسيارى به نقل مسند )، مبادرت ورزيدهاند. برخى عالمان اهل سنت از ابن عباس ـ كه درتفسير قرآن نزد آنان معتبرترين مرجع است ـ روايت كردهاند كه 300آيه از قرآن كريم درباره على(ع) و مقام او نازل شده است. (فضائل الخمسه من الصحاح السته، تأليف عالم فاضل ومتتبع، سيدمرتضى فيروزآبادى، ج 1، ص200201، چاپ 4، بيروت، مؤسسه الاعلمى، 1402 ق).
17. الغدير، ج1، ص215، چاپ بيروت (1387ق) و ص 425، چاپ قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه (1416ق).
18. نحل، 43
19. «عن النبى (ص) انه قال: اوتيت القرآن و مثليه» مجمع البيان، ج2، ص445 و 282 و ج4، ص378 (چاپ پنج جلدىرحلى).
20. اعراف، 25
21. شمارى از اين احاديث تنها از طرق عالمان و مفسران و محدثان برادران اهل سنت در مجلدات اين كتابها آمده است:
* «الغدير»، علامه امينى.
* «عبقات الانوار»، علامه ميرحامد حسين هندى.
* «المراجعات» و «النص و الاجتهاد»، علامه سيدعبدالحسين شرف الدين عاملى.
* «الجوامع و الفوارق»، شيخ حبيب آل مهاجر العاملى.
* «فضائل الخمسه من الصحاح السته»، سيدمرتضى فيروزآبادى؛ با دقت ملاحظه شود.
22. مرآة العقول، ج2، ص264؛ الحياة، ج2، ص185؛ ترجمه الحياة، ج، 2، ص280.
23. «يادنامه علامه امينى»، مقاله بيستم؛ در آنجا 100كتاب از عالمان و محدثان و بزرگان اهل سنت از قديمىترين روزگاران تاكنون نام برده شده كه درباره آيات و احاديث مربوط به امام على بن ابيطالب(ع) و بقيه اهل بيت(ع) تأليف يافته است (ص516ـ 513، چاپ سوم، تهران، 1361ش). نيز 40 كتاب درباره امام مهدى موعود(ع)، از عالمان اهل سنت (ص520 ـ 519)
24. براى نمونه: فضائل الخمسه من الصحاح الستة.
25. «يمصون الثماد، و يدعون النهر العظيم»، از احاديث امام محمدباقر(ع)، اصول كافي، ج 1، ص 222.
26. اسناد فراوان اين حديث مشهور را تنها از طرق عالمان و محدثان اهل سنت در الغدير، ج6 ملاحظه كنيد.
27. «معلم كتاب» كسى است كه علم كتاب و عمل به كتاب را به وجه دقيق از آورنده كتاب فراگرفته باشد. حكم عقل نيز همين است كه «كتاب» و «معلم كتاب» از هم جدا نشوند، تا در اركان هدايت و سعادت دوجهانى خللى نيفتد. از اين رو پيامبر اكرم(ص)، در متن «حديث ثقلين» مىفرمايد: اين دو (كتاب و عترت)، تا قيامت از هم جدا نمىشوند، و راه سعادت با پيروىيكى از آن دو بدون ديگرى پيموده نمىشود، بلكه پيروى از يكى از آن دو بدون ديگرى، پيروى از آن يك نيز نيست (لن يفترقا حتى يردا على الحوض).
سه شنبه 26 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]
-
گوناگون
پربازدیدترینها