تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 16 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821304809




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گردو و كلاغ


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: گردو و كلاغ
سال ها پيش توي يك دهكده زيباي كوچولو، پيرزني تنهاي تنها، توي يك خونه زندگي مي كرد. يك روز كه پيرزن چيزي براي خوردن نداشت از خونه بيرون رفت و يك گردوي كوچولو پيدا كرد اما تا گردو رو برداشت، يك كلاغ قارقار كرد و گفت: من مي خواستم اون گردو را بردارم. پيرزن به حرف كلاغ گوش نكرد، گردو رو توي سبدش گذاشت و به خونه اش برگشت. وقتي به خونه رسيد، خسته خسته شده بود و پاش درد مي كرد. گردو رو روي طاقچه گذاشت.

رختخوابش رو پهن كرد و پتو رو روي سرش كشيد تا بخوابد اما هنوز خوابش نبرده بود كه صداي قارقاري شنيد. آهاي پيرزن، گردوي من رو بده. گردوي من رو بده. پيرزن گفت: اون گردو مال منه. خودم اونو پيدا كردم و سر رو دوباره زير پتو كوچولو كرد و خوابيد. چيزي نگذشت كه دوباره صداي قارقار بلند شد: گردوي من رو بده اون گردو مال منه.

پيرزن بلند شد. گردو رو از روي طاقچه برداشت و توي كيسه اي كه از ديوار آويزون بود انداخت و زير پتوش رفت. اما دوباره صداي قارقار كلاغ بلند شد. گردوي تو كيسه مال منه، مال منه....

پيرزن دوباره بلند شد. گردو رو از توي كيسه برداشت و توي صندوقچه چوبيش گذاشت و زير پتو رفت و خوابيد. كلاغ پريد روي طاقچه نشست و قارقار كرد: گردوي تو صندوقچه مال منه، مال منه....

پيرزن عصباني شد، بلند شد و گردو رو از توي صندوقچه بيرون آورد و زير بالش گذاشت و دوباره خوابيد اما هنوز چشم روي هم نگذاشته بود كه صداي كلاغ كوچولو بلند شد. قارقار گردوي زيربالش مال منه و ...

پيرزن عصباني و ناراحت، عصاش رو برداشت تا كلاغ رو دور كنه. كلاغ هم ترسيد و از اتاق بيرون پريد.

پيرزن پنجره اتاق رو بست. گردوي كوچولو رو شكست و تكه هاي گردو رو از توي پوست اون بيرون آورد اما همين كه خواست تكه گردوها رو توي دهانش بگذاره كلاغ رو پشت پنجره ديد. پيرزن، دلش براي كلاغ كوچولو سوخت پنجره رو باز كرد و چند تكه گردو جلوي كلاغ گذاشت. چند تكه هم خودش خورد. بعد با خيال راحت پتو رو روي سرش كشيد و خوابيد.
 دوشنبه 25 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 518]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن