واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: جزيرهاي تك افتاده
سينمايايران- سعيد مروتي:
در همان سالي كه «گنج قارون» گيشهها را فتح كرد «خشت و آينه» نتوانست به توفيق تجاري دست يابد.
منتقدان در آن زمان جز ابراز حيرت از اينكه چرا فيلمي چون «گنج قارون» مورد اقبال عامه قرار گرفته واكنش ديگري نشان ندادند. سالها بعد از توفيق افسانهاي «گنج قارون» در كنار مهجور واقع شدن «خشت و آينه»،به مثابه نمودي بارز از سليقه عقبافتاده تماشاگر ايراني ياد شد، در حالي كه چنين مقايسهاي از پايه خطا بود.
«گنج قارون» در بطن سينماي حرفهاي آن سالها، با حضور بازيگران محبوب و پولساز و خط داستاني امتحان پس داده و متناسب با خورند و خواست تودهها، ساخته شده بود، در حالي كه سازنده «خشت و آينه» بيتوجه به فضاي حاكم بر سينماي ايران،كوشيده بود تا فيلم خودش را بسازد؛ فيلمي كه در آن هيچ نشانهاي از گرايش به جلب اعتناي تماشاگر مشاهده نميشد. فيلم راه خودش را ميرفت و تماشاگر هم سينماي مطلوبش را در فيلمهاي ديگري جستوجو ميكرد و مييافت.
چند سال بعد و در حالي كه با آغاز موج نوي سينماي ايران، ساخته شدن فيلم متفاوت تا اندازهاي جا افتاده بود تماشاگران فيلم «مغولها» خشم خود را از تماشاي فيلمي كه با پندارهاي ذهنيشان فاصلهاي بعيد داشت با پاره كردن صندليهاي سينما نشان دادند. همان موقع بود كه مقابل گيشه تك سينماي نمايش «طبيعت بيجان» جملهاي با اين مضمون به چشم ميخورد:« اين فيلم هنري است و تماشاي آن توصيه نميشود!»
سالها گذشت، بساط سينماي فارسي برچيده شد و متوليان فرهنگي، سينماي نوين ايران را بنا نهادند؛ سالهايي كه به ضرب و زور مديريت دولتي، كوشيده شد تا ذائقه تماشاگر ارتقاء يابد. دوراني كه هنوز هم فيلمسازان منتسب به طيف هنري، از آن به عنوان سالهاي طلايي سينماي ايران ياد ميكنند.
دامنه تأثيرات تحولات سياسي، اجتماعي دهه 70 به سينما هم رسيد. با كم شدن يارانههاي دولتي، سينماي تجاري دوباره بازار را قبضه كرد؛ چيزي كه برخي از آن به خروج دوباره غول از شيشه ياد كردند ولي واقعيت اين بود كه راه ارتقاي سطح بينش تماشاگر، ايستادن در برابر ماهيت سرگرمكننده سينما نبود و چنين اتفاقي دير يا زود رخ ميداد. با ورود به دهه 80، وضعيت فيلمهاي فرهنگي بدتر از پيش شد. فروش قابل قبول فيلمي چون «شبهاي روشن» از آن اتفاقهايي بود كه خيلي تكرار نشد.
حالا در نيمه دوم دهه 80، فيلمي از محمدرضا اصلاني با حضور عزتالله انتظامي، مهتاب كرامتي، پگاه آهنگراني و... فروش روزانهاش كمتر از فروش يك سانس فيلمي متوسط و معمولي است. «آتش سبز» تجربهاي غريب و منحصر به فرد در سينماي ايران است. اگر كسي به تماشاي «سياوش درتخت جمشيد» رفته بود ميشد انتظار داشت، امروز هم «آتش سبز» مخاطباني داشته باشد.
اين يك قاعده است. وقتي تا اين ميزان شخصي فيلم ميسازي، نبايد انتظاري از تماشاگر داشته باشي.
تنها شانس ممكن ميتواند اين باشد كه سليقه شخصي كارگردان، با سليقه تماشاگري كه به دنبال چيزي فراتر از سرگرمي است، تناسب يابد؛ اتفاقي كه در حوزه سينماي متفاوت و روشنفكرانه سينماي ايران بسيار كم رخ ميدهد.
شايد بتوان در مقام منتقد، دلايلي براي دوستداشتن «آتش سبز» يافت. بحث ارزشهاي زيباييشناسانه فيلم ميتواند موضوع ديگري باشد ولي در ارتباط با مخاطب، نميتوان انتظار داشت كه تماشاگر به تماشاي فيلمي تا اين اندازه غريب و دور از تصور ذهنياش از سينما برود. در شرايط فعلي بهنظر ميرسد كه سينماي ايران راه خودش را ميرود و محمدرضا اصلاني هم راه خودش را. آتش سبز وفادار به جهان ذهني سازندهاش و به كل بيارتباط با فضايي است كه سينماروها در آن تنفس ميكنند. به اين ترتيب گلايه از مخاطبي كه به تماشاي آتش سبز نمينشيند، مناسبتي نمييابد. اينكه سازنده فيلم در مقام داناي كل به تفسير و تبيين اثرش بپردازد هم مشكلي را حل نميكند.
آتش سبز در مجموعه سينماي ايران به جزيرهاي تكافتاده ميماند. مقايسه فيلم با فيلمهايي كه در كنارش اكران شدهاند (چارچنگولي، دلداده، خواستگار محترم و...) قياس درستي نيست. فيلم اصلاني نسبت به آثار فيلمسازان همطيفاش نيز تجربهاي غريب و منحصربهفرد است. سينماي متفاوت ايران، به هر حال پيگيران و علاقهمندان خاص خود را دارد و اگر اين اتفاق در مورد آتش سبز رخ نميدهد، ريشهاش را بايد همان لحاظ نكردن مخاطب (حتي مخاطب خاص) از سوي فيلمساز دانست.
دوشنبه 25 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 69]