واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: جنبش اميد اجتماعي
اميد ملكي
1- هنوز چهار ماه نشده است «پيرمرد احمد آبادي» را خانه نشين كرده اند، ياران او را يك به يك دستگير و روانه زندان كرده اند و وزيران او، فاطمي و لطفي را كشته اند. هنوز چهار ماه نشده است كه خبرنگار آسوشيتدپرس آن تلگراف «مسرت بخش» را دوان دوان بر سر ميز ناهار در رستوران هتل اكسلسيور رم به دست محمدرضا شاه داد؛ «مصدق ساقط شد. ارتش شاهنشاهي تهران را تحت كنترل دارد. زاهدي نخست وزير». هنوز چهار ماه نشده است كه وحشت صدايي در كلاس ها طنين مي اندازد؛ «نشريه راه مصدق را از خود دور كنيد.» صدايي كه نشان مي دهد فاتحان پيروز به ميدان مبارزه بازگشته اند تا تصفيه حساب ها را كامل كنند، تا «حق آنها را كف دست شان بگذارند» يا شايد «حق آنان را از كف شان بربايند». اصلاً چه فرقي مي كند، تاريخ آنقدر شلوغ هست كه حاكمان پس از آنكه آنچه را خواستند انجام دادند، آنچه را مي خواهند بنويسند. راهروها از صداي پاي نظاميان «دسته جانباز» پر مي شود. «بالاخره نوبت به ما هم رسيد.» نجواها ميان دانشجويان بالا مي گيرد و هنگامي كه مي رود تا به فريادها گره بخورد صداي مهيب گلوله بهت شان را در سكوت شان دفن مي كند. سه دانشجو به زمين مي افتند و هرگز بر نمي خيزند. اينجا تهران است، دانشكده فني دانشگاه تهران، شانزدهم آذر 1332.
2- جمعيت به سمت «زندان سًن» در حركت است كه پليس مانع پيشروي آنها مي شود. مقامات اعلام مي كنند از دانشجويان كسي را بازداشت نكرده اند اما دست هايي كه از پشت ميله ها ديده مي شود چيز ديگري مي گويند. اين دست ها براي دانشجويان اين سوي ديوار دست هاي آشنايي است، آنها همكلاسي هايشان را دربند مي بينند. مقابله دانشجويان با پليس بالا گرفته است. مقامات به دنبال برگزاري گفت وگو براي حل «مساله» اند كه رهبر دانشجويان اعلام مي كند؛ تا زماني كه حتي يك دانشجو در زندان به سر مي برد هيچ مذاكره و حتي بحثي وجود نخواهد داشت.
گروه هاي مختلف به دانشجويان مي پيوندند. «شبً سنگرها» بدل به يادمان ائتلاف دانشجويان و كارگران مي شود و رهبران دانشجو اقدام خود را «قيام يك نسل در برابر نوع خاصي از جامعه» توصيف مي كنند. مذاكرات نتيجه يي ندارد، پليس به دانشجويان حمله ور مي شود، آتش و دود سراسر شهر را فرا مي گيرد، پرچم هاي سرخ و سياه همزمان در پايگاه هاي جنبش در ميان خيابان ها در شب سنگرها برافراشته مي شوند، ائتلاف ماركسيسم و آنارشيسم رخ داده است. روياي انقلاب براي تروتسكيست ها رنگ واقعيت مي گيرد همان طور كه انديشه هربرت ماركوزه صورت واقعي به خود گرفته؛ «شورش حاشيه عليه متن». آقاي نخست وزير اصلاح طلب در ايران به سر مي برد و در اين سودا است كه بازگشت او شورش ها را آرام خواهد كرد و دانشجويان را به كلاس هاي درس بازخواهد گرداند. «بازگشت ژرژ پمپيدو» هم تغييري در وضعيت نمي دهد. دانشجويان شعار «دوگل قاتل» را يك صدا فرياد مي زنند، آنها دانشگاه را به تصرف خود در آورده اند. اينجا پاريس است، دانشگاه سوربن، مه 1968.
3- ميخائيل گورباچف در راه است. حضور او خبرنگاران بي شماري را از سراسر جهان به پايتخت كشانده است. از دو روز پيش دانشجويان، روشنفكران و كارگران را با خود هم نوا كرده اند. آنها در راهپيمايي هايشان يكصدا «اينتر ناسيونال» سرود جهاني سوسياليست ها را مي خوانند. دانشجويان متحصن در ميانه شهر دست به اعتصاب غذا مي زنند. «روزنامه خلق» بلندگوي دولت، خلق دانشجو را عده يي مزدور كثيف خود فروخته مي داند كه آب به آسياب سرمايه داري مي ريزند. دانشجويان متحصن مجسمه 12 متري آزادي را در ميدان مركزي شهر بنا مي كنند. مذاكره نتيجه يي ندارد، ارتش وارد كارزار مي شود، تانك ها در مقابل دانشجويان متحصن قرار مي گيرند. نواي شعار آزادي هر لحظه بلندتر مي شود. حضور مردي تنها در مقابل صفي از تانك ها تصويري تراژيك مي سازد؛ تصويري كه بعدها مجله تايم آن را چاپ مي كند و نام «شورشي ناشناس» را برايش برمي گزيند؛ نامي كه به سرعت همزمان با دست به دست شدن عكس در سراسر جهان، دهان به دهان مي گردد و او را بدل به يكي از افراد موجود در فهرست 100 نفر تاثير گذاران قرن بيستم مي كند. از دست «رفيق زائو» كاري بر نمي آيد، «رفيق شيائوپنگ» او را عزل و خانه نشين كرده است. آتش، فرمان به كار افتادن ماشين نظامي عليه دانشجويان صادر مي شود. «تيان آن من» ديگر «دروازه صلح آسماني» نيست كه به دخمه جنگ زميني بدل شده است. اينجا پكن است، ميدان تيان آن من، ژوئن 1989.
4- اما ديگر دوران انقلاب هاي هر روزه پايان يافته است. جنبش دانشجويي چشم به راه دميدن خورشيد «اميد اجتماعي» و نوشيدن گرماي آن است. آنها به دنبال اصلاح اند، نه انقلاب... اينجا ايران است، شانزدهم آذر ماه 1387.
شنبه 23 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]