محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826097704
نويسنده:على ربانى گلپايگانى تحولات سياسى و اجتماعى در تاريخ تشيع
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:على ربانى گلپايگانى تحولات سياسى و اجتماعى در تاريخ تشيع
خبرگزاري فارس: مذهب شيعه در طول تاريخ حيات خود تحولات سياسى و اجتماعى بسيارى را پشتسر گذاشته كه در سرنوشت آن از نظر فعاليتهاى مذهبى و كلامى مؤثر بوده است. در اينجا گوشههايى از اين تحولات را به طور گذرا يادآور مىشويم.
مذهب شيعه در طول تاريخ حيات خود تحولات سياسى و اجتماعى بسيارى را پشتسر گذاشته كه در سرنوشت آن از نظر فعاليتهاى مذهبى و كلامى مؤثر بوده است. در اينجا گوشههايى از اين تحولات را به طور گذرا يادآور مىشويم:
1- عصر خلفا
در اكثر اين دوره شيعه از شرايط اجتماعى و سياسى مطلوبى برخوردار نبود، ولى در دوران خلافت ظاهرى امام على عليهالسلام شرايط مطلوبى به دست آورد، و توسط امير المؤمنين عليهالسلام معارف توحيدى تبيين گرديد و دانشمندان بسيارى در زمينههاى تفسير، فقه و كلام از درياى بيكران علوم وى سيراب گرديدند. البته تبيين معارف توحيدى و تربيت دانشمندان توسط امام على عليهالسلام در دوره قبل از خلافت او نيز انجام مىگرفت، ولى در دوران خلافت آن حضرت رشد فزايندهاى يافت.
2- عصر امويان
در اكثر اين دوره شرايط سياسى كاملا عليه شيعه بود و آنان متحمل آزارها و شكنجههاى جسمى و روحى بسيارى از جانب حكام اموى گرديدند. ولى با اين حال از رسالت دينى و كلامى خود غافل نبوده و در پرتو هدايتهاى آموزگاران معصوم كلام، در حد توان به رسالتخويش جامه عمل پوشاندند.
در بخش پايانى حكومت امويان و بخش آغازين حكومت عباسيان، يعنى بخشى از دوران امامتحضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام شرايط سياسى نسبتا خوبى براى اهل بيت و شيعيان فراهم گرديد، زيرا حكومت امويان رو به سقوط و انقراض بود و حاكمان اموى در اضطراب روحى و فكر به سر مىبردند. در نتيجه، فرصت و مجال اعمال فشار عليه علويان را نداشتند، و در آغاز حكومت عباسيان نيز به خاطر عدم استقرار و ثبات لازم، و نيز به دليل اينكه آنان به انگيزه دفاع از علويان بر امويان غلبه يافته بودند، اهل بيت و پيروان آنان از شرايط خوبى برخوردار بودند، و به همين جهت نهضت علمى و فرهنگى شيعه توسط امام باقر و امام صادق پايهگذارى و شكوفا گرديد.
3- از منصور تا هارون
در زمان منصور بار ديگر علويان تحت فشار سياسى سختى قرار گرفتند، چنانكه سيوطى گفته است:
«منصور اولين خليفه (عباسى) بود كه ميان علويان و عباسيان آتش فتنه را برانگيخت. در سال 145 (پس از گذشت نه سال از حكومت منصور) محمد و ابراهيم، فرزندان عبد الله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب، عليه منصور قيام كردند، ولى آن دو و گروه بسيارى از اهل بيت توسط وى به شهادت رسيدند» . (1)
محمد اسقنطورى مىگويد: بر منصور وارد شدم و ديدم در فكر عميقى فرو رفته است. گفتم چرا فكر مىكنيد؟پاسخ داد: از اولاد فاطمه عليها السلام بيش از هزار نفر را كشتهام، ولى بزرگ آنان (حضرت صادق عليهالسلام) را نكشتهام. (2)
آزار و شكنجههاى علويان توسط منصور در زندانهاى تاريك و نمناك و قرار دادن آنان در لاى ديوار مشهور است. (3)
از كسانى كه به دستور منصور به شهادت رسيد، معلى بن خنيس از شيعيان و اصحاب مقرب و متصدى امور مالى امام صادق عليهالسلام بود. منصور از داود بن عروه فرماندار مدينه خواست تا وى را به قتل برساند. داود معلى را احضار نمود و او را تهديد به قتل كرد و از وى خواست تا نام شيعيان را به او بگويد. معلى مقاومت نموده و گفت: به خدا سوگند اگر نام يكى از آنان در زير پاى من باشد، پايم را بر نخواهم داشت. داود وى را كشت و سرش را به دار آويخت.
او سرانجام امام صادق عليهالسلام را مسموم كرد و به شهادت رسانيد. (4)
اين وضعيت در عصر حكومت مهدى عباسى (169- 158) ، و هادى عباسى (پانزده ماه) و هارون الرشيد (193- 170) نيز ادامه يافت و آنان در اعمال فشار و شكنجه، زندان، تبعيد و قتل علويان راه منصور را ادامه دادند. محمد بن ابى عمير و فضل بن شاذان به دستور او زندانى و شكنجه شدند. وى حكم دستگيرى هشام بن حكم را صادر كرد، ولى او مخفى گرديد. و داستان جنايتحميد بن قحطبه به دستور هارون مشهور است. (5)
4- از امين تا واثق (232- 193)
پس از هارون، محمد امين به حكومت رسيد و مدت چهار سال و چند ماه حكومت كرد. ابو الفرج در مقاتل الطالبيين مىنويسد: «روش امين درباره اولاد على بن ابى طالب برخلاف گذشتگان بود. علت آن اين بود كه او به فكر خوشگذرانى و تهيه وسائل آن بود و پس از آن در بحران جنگ خود با مامون قرار گرفت، تا اينكه كشته شد» .
مامون برادر خود را كشت و قدرت سياسى را به دست آورد و حدود بيستسال (218- 198) حكومت كرد.
در زمان مامون تشيع در اكثر شهرهاى اسلامى نفوذ كرد و اثر آن در باره مامون نيز ظاهر گرديد، چنانكه فضل بن سهل ذو الرياستين، وزير مامون و طاهر بن الحسن خزاعى فرمانده ارتش وى شيعه بودند.
مامون وقتى كثرت شيعه را ديد و دانست كه حضرت رضا عليهالسلام مورد توجه و محبوب مردم است و مردم از پدر او (هارون) ناراضى هستند و نسبتبه حكومتهاى قبلى بنى عباس اظهار دشمنى مىكنند، ظاهرا روش تفاهم و دوستى با علويان را برگزيد و بدين طريق افكار عمومى را متوجه خود ساخت، لذا از در نفاق و ريا اظهار تشيع نموده، از خلافت، حقانيت، و برترى على عليهالسلام بر ابو بكر و عمر دفاع مىكرد، و حتى مساله واگذارى خلافت و سپس ولايتعهدى را مطرح نمود، ولى در حقيقت او هدفى جز حفظ قدرت و تثبيت موقعيتخود نداشت، و سرانجام نيز امام رضا عليهالسلام را به وسيله زهر مسموم ساخت. ولى در هر حال همين ملايمت و نرمش ظاهرى، موجب فراهم شدن زمينه نسبتا مناسبى براى ترويج و نشر عقايد شيعه گرديد.
عامل مؤثر ديگرى نيز در اين باره وجود داشت، و آن گسترش و افزايش ترجمه كتب فلسفى و علمى بسيار از زبان يونانى و سريانى و غير آنها به زبان عربى بود كه به گرايش مسلمانان به علوم عقلى و استدلالى سرعتبخشيد، به ويژه آنكه مامون نيز معتزلى مذهب بود و به خاطر علاقهمندى به بحثهاى استدلالى، مباحث كلامى در زمينه اديان و مذاهب را آزاد گذاشته بود، و دانشمندان و متكلمان شيعه از فرصت استفاده كرده و به تبليغ مذهب اهل بيت عليهم السلام همت گماردند.
در عصر معتصم (متوفاى 227) و واثق (متوفاى 232) نيز تقريبا شرايط سياسى در مورد اهل بيت همانند زمان مامون بود، به ويژه آنكه آن دو نيز به كلام معتزله گرايش داشته و با بحثهاى استدلالى و كلامى موافق بودند. پرسشهاى كلامى و دينى بسيارى كه از امام جواد عليهالسلام شده است نيز گواه بر اين است كه ارتباط مردم با آن حضرت در عصر معتصم نبود، هر چند معتصم در باطن امر نسبتبه امام عليهالسلام عداوت مىورزيد و سرانجام نيز دستور قتل وى را صادر نمود. پس از شهادت امام عليهالسلام، جمعيت انبوهى براى تشييع جنازه آن حضرت اجتماع نمودند. على رغم اينكه معتصم تصميم داشت آنان را از شركت در مراسم تشييع منع كند، ولى آنان به تصميم وى اعتناء نكرده و شمشير بر دوش بر گرد خانه امام اجتماع نمودند. اين مطلب نيز گواه بر قدرت و كثرت شيعه در آن زمان است. (6)
5- عصر متوكل و پس از آن
با به حكومت رسيدن متوكل (247- 232) شرايط دگرگون، و سختگيرى و كينه توزى آشكار با علويان تجديد شد، و ارتباط با اهل بيت عليهم السلام جرم سياسى به شمار آمد. دستور وى به ويران نمودن قبر امام حسين عليهالسلام و منع زيارت آن مشهور است. (7)
خصومت متوكل، به شيعيان اختصاص نداشت، بلكه وى با فلسفه و كلام و عقل گرايى مخالفت مىورزيد. جرجى زيدان مىنويسد: از روزى كه متوكل به خلافت رسيد تا آخرين نفس در آزار و شكنجه فيلسوفان و طرفداران راى و قياس و منطق كوشش داشت. (8)
پس از متوكل حكومت عباسيان گرفتار آشفتگيها و كشمكشهاى بسيار گرديد، و هر چند گاهى درباريان بر سر كسب قدرت، به جدال و كشتار دست مىزدند، تا زمان معتضد عباسى (279- 247) پنج تن از حكام عباسى، به نامهاى منتصر، مستعين، معتز، مهتدى و معتمد به حكومت رسيدند، و با به قدرت رسيدن معتضد (289- 279) بار ديگر دستگاه عباسى اقتدار يافت. چنانكه سيوطى درباره وى نوشته است:
«وى را سفاح ثانى لقب دادند، زيرا فرمانروايى بنى عباس را تجديد حيات كرده، و قبل از او از زمان متوكل به بعد گرفتار اضطراب و فرسودگى و ضعف شده و در آستانه زوال بود» . (9)
بنابر اين در عداوت و دشمنى عباسيان با اهل بيت عليهم السلام و پيروان آنان جاى ترديد نيست، ولى با توجه به اضطراب و نابسامانى حاكم بر دستگاه عباسى در دوره ياد شده، و شورشها و انقلابهايى كه در گوشه و كنار سرزمين اسلامى رخ مىداد، شرايط مناسب براى عباسيان، در جهت اعمال فشار بر علويان فراهم نبود، و آنان نسبتبه عصر منصور و هارون، از شرايط بهترى برخوردار بودند.
6- عصر آل بويه، فاطميان و حمدانيان
قرن چهارم و پنجم هجرى از نظر شرايط سياسى از بهترين دورانهاى شيعه به شمار مىرود، زيرا خاندان بويه (477- 320) كه مذهب شيعه داشتند، در دستگاه حكومت عباسى از نفوذ و اقتدار زايد الوصفى برخوردار بودند. فرزندان بويه به نامهاى على، حسن و احمد كه قبلا در فارس حكومت مىكردند، در زمان «المستكفى» به سال 333 وارد بغداد شده، به مقر حكومت راه يافته و مورد تكريم خليفه قرار گرفتند. احمد، «معز الدوله» ، حسن، «ركن الدوله» ، و على، «عماد الدوله» لقب يافتند. معز الدوله كه منصب امير الامرائى را داشت، چنان اقتدارى به دست آورد كه حتى براى مستكفى حقوق و مقررى تعيين كرد. به دستور وى در روز عاشورا بازارها تعطيل و براى امام حسين عليهالسلام مراسم سوگوارى بر پا گرديد، و مراسم عيد غدير با شكوه بسيار انجام شد. كوتاه سخن آنكه آل بويه در ترويج مذهب اماميه اثنا عشرى اهتمام بسيار ورزيدند.
در بغداد، مركز حكومت اسلامى، كه قبل از آل بويه مردم پيرو مذهب اهل سنتبودند، با به قدرت رسيدن آنان مذهب شيعه نشو و نما كرد و آيينهاى مخصوص شيعيان با شكوه فراوان انجام مىشد. شيخ مفيد، متكلم نامدار اماميه كه در اين زمان مىزيست، مورد تجليل و تكريم بسيار بود. مسجد «براثا» در منطقه كرخ بغداد به وى اختصاص داشت، و شيخ مفيد در آن علاوه بر اقامه نماز و موعظه، به تعليم و تدريس مىپرداخت. وى در پرتو موقعيت ويژهاى كه از جنبههاى علمى و اجتماعى داشت، توانست فرق مختلف شيعه را انسجام بخشيده، آرا و عقايد شيعه را تحكيم و ترويج نمايد.
خدمات آل بويه به مذهب تشيع اختصاص نداشت، بلكه آنان به ادب و فرهنگ و تمدن اسلامى خدمات شايان نمودند. غناوى در كتاب «الادب في ظل بنى بويه» مىنويسد: يكى از امتيازات دوره آل بويه بالا رفتن سطح دانش و فرهنگ بود كه خود و وزراى ايشان تاثير به سزايى در اين زمينه داشتند، زيرا وزرا هميشه از طبقات نويسندگان و دانشمندان مبرز برگزيده مىشدند. . . آوازهشان در فضا طنينانداز شد، تا آنجا كه دانشمندان و اهل ادب از هر سو به جانب ايشان روى آورده و از توجهشان برخوردار شدند. در ميدان ادب و فلسفه و دانش، و در سازندگى و به كار انداختن انديشهها گوى سبقت را از سروران خود (خلفاى عباسى) ربوده بودند» . (10)
در قرن چهارم فاطميين نيز در مصر به قدرت رسيدند و حكومت آنان تا اواخر قرن ششم هجرى (567) ادامه يافت. حكومت فاطميان بر مبناى دعوت به تشيع پايه گذارى شد و اگر چه آنان دوازده امامى نبوده، پيرو مذهب اسماعيليه بودند، و ميان اين دو مذهب اختلافاتى وجود دارد، ولى در حفظ شعائر مذهب تشيع، و نيز فراگرفتن تعاليم اسلامى از طريق خاندان وحى، و تشويق مردم به اين روش، هر دو مذهب هماهنگاند.
سيوطى مىنويسد: «در سال 357 هجرى قرامطه بر دمشق استيلا يافته و بر آن شدند كه مصر را نيز به تصرف خود در آورند، ولى عبيديون (11) فاطميون) مالك آن گرديده و دولت رفض (تشيع) در سرزمينهاى مغرب، مصر و عراق استقرار يافت، و اين بدان هتبود كه پس از مرگ كافور اخشيدى، حاكم مصر، نظم مصر مختل گرديد و سربازان در مضيقه مالى قرار گرفتند. گروهى از آنان نامهاى براى المعز لدين الله (فرمانرواى مغرب) نوشته از او خواستند تا وارد مصر گردد. وى فرمانده ارتش خود به نام «جوهر» را با هزار سواره عازم مصر نمود، و او وارد مصر گرديد. در سال 358 از پوشيدن لباس سياه و خواندن خطبهاى كه بنى عباس مىخواندند منع كرد و دستور داد جامه سفيد پوشيده و خطبه زير را بخوانند:
«اللهم صل على محمد المصطفى، و على على المرتضى، و على فاطمة البتول و على الحسن و الحسين سبطي الرسول. . . » .
او در سال 359 دستور تاسيس دانشگاه الازهر را صادر كرد، و بناى آن به سال 361 پايان يافت. همچنين دستور گفتن «حى على خير العمل» را در اذان صادر نمود. مشابه همين دستور توسط جعفر بن فلاح فرماندار دمشق از جانب المعز بالله صادر گرديد. (12)
حمدانيان و مذاهب شيعه
در قرن چهارم هجرى حكومتشيعى ديگرى نيز در جهان اسلام پديد آمد، و آن كومتحمدانيان (391- 293) بود. برجسته ترين زمامدار آل حمدان على بن عبد الله بن حمدان ملقب به سيف الدوله (303- 350) بود. وى انسانى خردمند، دانش دوست و سلحشور بود و بيشتر ايام عمر خود را در جنگ با تجاوزگران رومى به سر برد. در عصر حمدانيان سرزمين سوريه، مانند حلب و اطراف آن، بعلبك و توابعش، جبل عامل و سواحل آن مملو از شيعيان بود، و به ويژه شهر حلب پايگاه عالمان شيعه و به خصوص بنو زهره به شمار مىرفت. از كسانى كه در تحكيم و نشر مذهب تشيع نقش مهمى ايفا نمود، ابو فراس (متوفاى 357) شاعر نامدار آل حمدان بود،
چنانكه قصيده ميميه او از شهرت به سزايى برخودار است و مطلع آن چنين است:
الحق مهتضم والدين محترم
و فيىء آل رسول الله مقتسم. (13)
حمدانيين هيچ كس را به پيروى از مذهب شيعه مجبور ننموده، به وسيله مال و مقام هم نفريفتند، بلكه مردم را به اختيار خود واگذار كردند تا هر چه مىپسندند براى خود برگزينند. فقط مبلغان با اخلاص حقايق را براى مردم بازگو مىكردند، بر عكس اموىها و عباسىها و صلاح الدين ايوبى كه مردم را با ارعاب و خشونتبه مذهب تسنن فرا مىخواندند.
حمدانيين مردمى روشنفكر و آزاد منش بودند. به همين جهت پناهگاه دانشمندان، فلاسفه، ادبا و روشنفكران از همه مذاهب و اديان شدند، تا آنجا كه هنرمندان از روم گريخته و به سوى سيف الدوله مىآمدند. (14)
شيعه در عهد سلجوقيان و ايوبيان
در اواسط قرن پنجم هجرى دولت مهمى با نام دولتسلجوقى پديد آمد و حكومتسنى مذهب بغداد را كه رو به زوال و فنا بود از سقوط نجات داد و از پيشرفتشيعيان در مصر، عراق، شام، فارس و خراسان جلوگيرى نمود. حكومتسلجوقيان تا اواخر قرن هفتم هجرى استقرار يافت.
حكومت مقتدر ديگرى كه در نيمه دوم قرن ششم (565) تاسيس گرديد، حكومت ايوبيان به دستسردار نامى صلاح الدين ايوبى بود، كه تا سال 848 دوام يافت. (15)
فداكارىهاى صلاح الدين در جنگ با صليبيان در خور تقدير و تحسين است، ولى تعصب شديد او نسبتبه مذهب تسنن و خصومت و عداوت او با مذهب تشيع، نقطه ضعفى بس بزرگ و غير قابل اغماض است. وى پس از استيلاى بر مصر با فاطميان با خشونت تمام عمل نمود. در كتاب «الازهر فى الف عام» آمده است: «ايوبيها در مطلق آثار شيعه دخالت كرده و آنان را نابود كردند. صلاح الدين دولت فاطمى را عزل كرد و اقوام خود را در يك شب به منازل آنان وارد نمود و نالههاى جگر خراش و گريههاى جانسوز به قدرى بلند بود كه مردم فكر خود را از دست داده بودند. . . » . (16)
وى دستور داد روز عاشورا كه بنى اميه و حجاج عيد مىگرفتند، مجددا عيد باشد و حى على خير العمل را از اذان برداشت و در سختگيرى با شيعيان تا آنجا پيش رفت كه دستور داد گواهى كسى بايد قبول شود كه معتقد به يكى از مذاهب چهارگانه اهل نتباشد، و كسى حق سخنرانى يا تدريس داشت كه پيرو آن مذاهب باشد و حتى كتابخانههاى بزرگى كه فاطميين تاسيس كرده بودند و كتابهاى نفيسى در فنون مختلف در آنها گردآورى شده بود، به دست وى متلاشى گرديد و در نتيجه اين روش خصمانه، مذهب تشيع در مصر فراموش گرديد. (17)
شيعه در عصر حكومت مغول
دولت مغول در سال 650 هجرى توسط هولاكوخان در ايران تاسيس و به سال 736 با مرگ سلطان ابو سعيد پايان يافت.
هولاكوخان در دومين حمله خود به عراق، حكومتبنى عباس را برانداخت، و همه مذاهب را در انجام مراسم مذهبى و ترويج تعاليم آنان آزاد ساخت و دانشمندان را تكريم نمود. به عبارت ديگر قتل و غارتهايى كه هولاكوخان به آن دست مىزد، انگيزه دينى نداشت. بدين جهت در مناطقى كه به تصرف او در مىآمد اديان مختلف از آزادى يكسان برخوردار بودند.
در اينكه آيا هولاكوخان به دين اسلام تشرف يافتيا نه، اختلاف است. هر چند برخى حتى تشيع او را نيز مسلم دانستهاند. ولى قدر مسلم اين است كه چهار تن از سلاطين مغول به نامهاى نكواداربن هولاكو (احمد) ، غازان خان (محمود) ، نيقولاوس (سلطان محمد خدابنده) و بهادر خان، اسلام آوردند. حكومت احمد چندان بر جاى نماند و در مورد «غازان خان» نيز شواهد تاريخى بر تشيع او دلالت دارد. سلطان محمد خدابنده در آغاز پيرو مذهب حنفى بود، ولى چون نظام الدين عبد الملك شافعى كه اعلم دانشمندان اهل سنت در آن زمان بود، از طرف وى به عنوان قاضى القضاة منصوب گرديد و او در مناظرهاى با علماى حنفى غالب، شد، سلطان، مذهب شافعى برگزيد.
سرانجام پس از مناظرهاى كه ميان علامه حلى (متوفاى 726) و نظام الدين واقع شد، و علامه بر وى غالب گرديد، سرانجام سلطان خدابنده آيين شيعه را انتخاب كرد و دستور داد تا سرتاسر قلمرو فرمانروايى او مراسم مذهب اماميه اجرا گردد. به در خواست وى علامه حلى كتاب معروف خود «نهج الحق و كشف الصدق» را تاليف نمود. پس از وى فرزندش بهادر خان، آخرين سلطان مغول نيز پيرو آيين شيعه بود.
در عصر سلاطين مغول دانشمندان بزرگى از شيعه ظهور كردند كه از آن جملهاند: محقق حلى صاحب شرايع (متوفاى 676) ، يحيى بن سعيد (متوفاى 689) ، مؤلف كتاب «الجامع الشرايع» ، علامه حلى (متوفاى 726) ، پدرش سديد الدين حلى، فرزندش فخر المحققين (متوفاى 771) ، سيد رضى الدين بن طاووس (متوفاى 664) ، سيد غياث الدين بن طاووس (م 693) ، ابن ميثم بحرانى (متوفاى 679 يا 699) ، خواجه نصير الدين طوسى (متوفاى 672) ، قطب الدين رازى (متوفاى 766) و ديگران.
موضوع جالب توجه در اين دوره، پيدايى «مدرسه سيار» است كه به پيشنهاد علامه حلى و توسط سلطان خدا بنده تاسيس گرديد. داستان آن اين است كه عادت سلاطين مغول بر اين بود كه در فصل گرما، در مراغه و سلطانيه، و در فصل سرما در بغداد اقامت مىگزيدند، و از طرفى سلطان خدابنده در سفر و حضر، علماى بزرگ را با خود همراه مىداشت و چون به علامه حلى علاقه فراوان داشت، به وى پيشنهاد كرد كه با او همراه باشد. رد اين پيشنهاد از طرف علامه مصلحت نبود، زيرا ممكن بود مخالفان و حسدورزان نسبتبه علامه اين عمل را به گونهاى نادرست تفسير نموده و عليه او استفاده نمايند، و از طرفى علامه نمىخواستبه طور دربست در اختيار سلطان قرار گرفته و از فعاليت علمى باز ماند، بدين جهت پيشنهاد تاسيس مدرسه سيار را مطرح كرد كه در مورد قبول سلطان قرار گرفت و بدين وسيله علامه حلى توانستبه نشر عقايد و معارف اماميه و تربيتشاگردان بسيارى همت گمارد. (18)
عصر صفويان و عثمانيان
شيعه از نظر شرايط سياسى تا قرن دهم هجرى تقريبا همان وضع پيشين (دوران ايوبيان و سلجوقيان) را داشت. ولى در طليعه اين قرن، دولت صفويه توسط شاه اسماعيل اول تاسيس گرديد، و مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمى پذيرفته شد. ايران در آن هنگام به صورت ملوك الطوايفى اداره مىشد و هر بخشى را امير، وزير خان و بزرگ قبيلهاى به دست گرفته و بر آنجا فرمانروايى مىكرد. هنوز از عمر اسماعيل، چهارده سال پيش نگذشته بود كه از مريدان و پيروان پدرش ارتشى تشكيل داد و به انديشه يكپارچگى ايران از اردبيل قيام كرد و مناطق مختلف را يكى پس از ديگرى فتح كرد و آيين ملوك الطوايفى را برانداخت، و ايران قطعه قطعه را به شكل يك كشور منسجم در آورد و در تمام قلمرو حكومتخود مذهب شيعه را رسميت داد.
پس از درگذشت وى (930 هجرى) پادشاهان ديگر صفوى تا اواسط قرن دوازدهم هجرى (1148) حكومت كردند و همگى رسميت مذهب شيعه را تاييد و تثبيت نمودند و به ترويج آن همت گماردند.
مراكز دينى مانند مساجد، مدارس علمى و حسينيههاى بسيار ساختند، و به تعمير و توسعه مشاهد مشرفه اقدام نمودند. عامل اين اقدامات، علاوه بر جاذبه فطرى دينى و معنوى، نفوذ علماى بزرگى نظير شيخ بهايى و ميرداماد در دربار صفويان بود كه آنان را به تعظيم شعاير دينى و پرورش دانشمندان بزرگ علوم مختلف تشويق مىكردند. از مشاهير علماى اين دوره مىتوان ميرداماد، محقق كركى، شيخ بهايى و پدرش شيخ حسين عبد الصمد، صدر المتالهين، علامه مجلسى، محقق اردبيلى، ملا عبد الله يزدى و فيض كاشانى و. . . را نام برد. (19)
در اين دوران دولت عثمانى نيز بر بخش وسيعى از سرزمينهاى اسلامى حكومت مىكرد و نسبتبه مذاهب اهل سنت متعصب بود و با شيعيان خصومت مىورزيد، تا آنجا كه از گروهى روحانىنما امضا گرفت كه شيعيان از اسلام خارج بوده و قتل آنان واجب است. سلطان سليم در آنا طول چهل هزار يا هفتاد هزار نفر را به جرم شيعه بودن كشت. در حلب به دنبال فتواى شيخ نوح حنفى به كفر و وجوب قتل شيعه دهها هزار شيعه كشته شدند و ما بقى فرار كردند، و حتى يك نفر شيعه در حلب نماند، در صورتى كه در ابتداى دولتحمدانيها، تشيع در حلب كاملا رسوخ كرده و منتشر شده بود، و حلب جايگاه دانشمندان بزرگى در فقه امثال آل ابى زهره و آل ابى جراده و. . . بود كه نام آنان در كتاب «امل الآمل» ثبت است. از علماى بزرگ اماميه كه به دست عثمانىها به شهادت رسيد، شهيد ثانى است.
عثمانيها شيعيان را از دستگاههاى دولتى اخراج كردند و آنان را از انجام وظايف اختصاصى دينى باز داشتند و در شهرهاى شام و مكانهايى كه اقليتشيعى زندگى مىكردند مانع انجام اعمال دينى شدند. اين جريانها و مصائب، چهار قرن (1198- 1516) ميلادى ادامه داشت. (20)
پس از آن نيز تقريبا همين شرايط سياسى براى شيعيان ادامه يافت. در ايران مذهب تشيع به عنوان دين رسمى شناخته شد و جدال و نزاع مذهبى رخ نداد، ولى در ساير ممالك اسلامى كه دولتهاى غير شيعى حكومت مىكند و به ويژه در مناطقى كه وهابيون نفوذ كلمه دارند، شيعيان از شرايط سياسى مطلوبى برخوردار نبودهاند، ولى پيروزى انقلاب اسلامى در ايران و رهنمودها و سياستهاى حكيمانه بينانگذار انقلاب، حقايق بسيارى را درباره مذهب و عقايد شيعه روشن كرد، به گونهاى كه شمار طرفداران و هواداران آن افزايش يافت، ايادى استعمار در گوشه و كنار دنياى اسلام همچنان به سياست تفرقهافكنى و ايجاد جو عداوت و اختلاف ادامه مىدهند.
پىنوشتها:
1- تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص 261.
2- الشيعة و الحاكمون، محمد جواد مغنية، ص 149.
3- ر. ك: تاريخ مسعودى، ج 3، ص 31، تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 275.
4- بحار الانوار، ج 47.
5- اعيان الشيعة، ج 1، ص 29.
6- تاريخ الشيعة، ص 57.
7- ر. ك: تاريخ الخلفاء، ص 437.
8- تاريخ تمدن اسلامى، جرجى زيدان، ص 587.
9- تاريخ الخلفاء، ص 369، و نيز ر. ك: تاريخ تمدن اسلامى، ص 820- 814.
10- ر. ك: تاريخ الشيعة، ص 213- 206، الشيعة و التشيع، ص 148- 159، شيعه در اسلام علامه طباطبايى، ص 29- 30، فلاسفة الشيعة، شيخ عبد الله نعمه، ص 156- 519.
11- فاطميون را «عبيديون» نيز مىنامند كه منسوب به عبيد الله مهدى نخستين خليفه فاطمى است. وى در سال 296 هجرى به حكومت رسيد.
12- تاريخ الخلفاء، ص 401- 402.
13- تاريخ الشيعة، ص 139- 141.
14- الشيعة و التشيع، ص 177- 188.
15- تاريخ تمدن اسلامى، ص 822- 825.
16- الازهر فى الف عام، خفاجى، ج 1، ص 58.
17- تاريخ الشيعة، ص 192- 194، الشيعة و الحاكمون، ص 190- 193 به نقل از خطط مقريزى، ج 2 و 3، الازهر في الف عام، ج 1، تاريخ ابن اثير، ج 9، اعيان الشيعه، ج 1.
18- ر. ك: تاريخ الشيعة، ص 214- 219، مقدمه كتاب الالفين، سيد مهدى خرسان.
19- تاريخ الشيعة، ص 220- 224، شيعه در اسلام، ص 31، الشيعة و التشيع، ص 198- 190.
20- الشيعة و الحاكمون، ص 194- 197.
--------------------------------------------------------------------------------
منبع:كتاب:فرق و مذاهب كلامى
انتهاي پيام/
دوشنبه 18 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]
-
گوناگون
پربازدیدترینها