تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى‏آيد و آرز...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837150724




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

راننده


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: راننده داستان نویس کوچک پسر زانوهایش را توی شکمش  بغل  کرد.صندلی گلی شد.دستهایش را دور زانوهایش حلقه  کرد .راننده  سری تکان داد « چی شده  بابایی .» پسر عطسه کنان گفت « سردمه .» راننده  به سیگار  نیمه سوخته اش  پکی محکم  زد  و خاموش  کرد «الان پنچره را می کشم  بالا ، اونموقع  زود گرم می شی  .» داشبرد  را باز کرد . بالابری  را در آورد .نوارهايش  کف ماشین  ريخت .خم  شد  آنها را  توي داشبرد  انداخت .  دستش را  به عقب  بر گرداند ؛ «  قربونت ، شیشه  رو  بالا  بکش .»  مرد  جوان  بالا  بر را  گرفت ؛ چند دقیقه  بعد  پرسید «  جناب خرابه ؟ » راننده گفت « محکم بکوبونید می ره تو » مکث  کوتاهی  کرد  و  ناگهان  فریاد  زد « عوضی مگه  راهنما  رو  نمی بینه » . از آیینه  به عقب  نگاه کرد؛«می بینی آقا ، پدر سگ داره  می یاد  تو شکم ما ، طلب کارم  هست.» صدای راننده  بلند تر  شد « نگاه کن ؛ اینم  یه گاو چرون دیگس » غرغر کنان ماشین  را کنار جدول نگه داشت ، « خاک تون سرت با این پارک کردنت.» از ماشین پیاده شد . دانه های برف در هوا می رقصیدند  . پتویی  روی  صندلیش  را برداشت . فرو رفتگی  صندلی بیشتر شد . سرفه پسر ماشین را پر کرد . راننده  پتو  را زیر پسر انداخت  و گفت « الان پسرم یه لحظه صبر کن .» ؛ کاپشن خود را روی  او  انداخت . صورت  داغ  پسر را  بوسید  و در را محکم  بست .« آقا ببخشیدا » جوان به  ماشینهایی  که بدون حرکتی  پشت هم  ردیف  شده  بودند زل زد  و زیر لب غرلندی کرد. مرد  میان سالی  سرش را  نزدیک شیشه کرد « میدان  هروی  میری ؟» راننده گفت :« بیا بالا .»  راننده  سرش  را  روی  صورت پسر خم  کرد « گرم شدی ؟» پسر ناله کنان  گفت« نه ؛ کی میریم  خونه ؟» «  کم کم  گرم  می شی.» « کی  میریم  خونه ؟» «  یه  چرت  بزنی  رسیدیم .» « یعنی  کی ؟ »  « موقع  فوتبال خونه ایم .»  پسر نق نق کنان گفت « نه ، نه زود بریم خونه  .» « باشه زودتر می ریم .»  « تو دروغ می گی .» « نه  دروغ  نمی گم  ، اونطوری  نکن ؛ پاهاتو  نکوبون .» راننده اخم کرد « قول  دادم ؛ تو هم  قول  بده  یه  کمی  بخوابی  .»  پسر زانوهایش را توی شکمش  جمع کرد  و  پلک هایش را محکم بهم چسباند. صدای خواننده ای سکوت ماشین را شکست  .راننده گوشی را از تو جیبش در آورد  و گفت :« سلام ، چطوری؟ » « می خواستی کجا باشم ؛  تو راهم » «سینش کمی خس خس می کنه .» «نشد  ببرمش ؛ ولی قبل از اومدنم می رم  داروخانه  براش دارو می خرم .» « چی شده ؟ » صدای راننده بلند شد « بی خود کرده . کی راش داده ؟ » « چرا ؟ مگه نمی بینی چه  بلاهایی  سرم  آورده .» « دیگه نمی خوام ببینمش . »  «الو ، الو؛ صدات نمی یاد .» راننده چند بار شماره گرفت . صدایی از آن طرف گوشی  نمی آمد . تلفن را جلوی  شیشه ماشین انداخت و  زیرلب  گفت:« حرومزاده عوضی ...» پسرچشمهایش را باز کرد و داشت به راننده نگاه می کرد ،گفت « مامان نرگس  اومده ؟» راننده فریاد زد « مگه نگفتم به خواب  ؟» پسر صرفه می کرد ، گفت«خوابم نیومد ،آخه.» « ببین حالت چقدر بدتر شده .» « من مامانو می خام .» « مامان نیست .» « تو دروغ می گی .» « خانجون می گفت  برات سوپی که دوس داری  رو درس  کرده .» اشکهای پسر صورت کرد و صافش را خیس کرد ؛« من سوپ دوس ندارم ، خانجونو دوس ندارم .» « ولی اون تور دوس داره  ، منم تور دوس داره .» « دروغگو دوسم نداری ؟ » «دارم .» پسر دست راننده را پس زد و  گفت «تو کتکم زدی ؟ » راننده صورت پسر را بوسید « دیگه  نمی زنم ، قول می دم .» «اگه بگم مامانو می خامم  نمی زنی ؟ » « گفتم نمی زنم .»  « الان بریم پیش مامان .» « مامان نیست  .» هق هق پسر ماشین را پر کرد « دروغ می گی مامانی اومده .» مرد چشم غره ای رفت وفریاد زد « خفه شو ، نمی خام صداتو بشنوم .» پسر کاپشن را روی صورتش کشید ، هق هقش  بم شد . جوان رو به راننده کرد « آقا  پیاده  می شم .» بلند تر تکرار کرد« گفتم  پیاده  می شم .» راننده اخم کرد « کر که نیستم ؛ بعد چراغ  نگه می دارم  .» نگاهش را برگرداند « کرایتونم 400 تومن شد . » « مگه سر گردنس .» « کرایشه آقا جون .نمی خوای بدی کلشو نده .» جوان  پول را سمت راننده  پرت کرد و در را محکم  کوباند . راننده  فریاد زد « حیونه عوضی  گاری بابات  نیست .»  صدای خواننده ای  ماشین را  پر کرد . راننده سرش را بر گرداند ؛ دستش را به سمت موبایل برد و با حالتی عصبی گفت « انداختیش بیرون  ؟ » « غلط کرده  پشیمونه .» « من داد  نمی نزنم .» « بندازش بیرون نمی خوام محمد ببینتش .» «  نگران  محمد نباش  اونم عادت  کرده .» راننده  سرش  را از  پنچره  بیرون برد ،« پدر سگ   آیینه رو  شیکوندی .» « مادر من  تو  چرا داد می زنی  ؟ » «  نه ، هیچی  نشد ه . » راننده  کاپشن را کنار  زد  و دستی  روی پیشانی داغ  پسر کشید وگفت « خوابه . » «  اون افریترو از خونه بندازش بیرون . » « چرا متوجه نیستی نمی خوام محمد  دوباره  اذیت  بشه .» « پرسیدی توی این مدت کدوم گوری بوده ؟»   راننده دستش را روی فرمان کوبید «به خدا ببینمش می کشمش .»  «  آره، آره  بزرگ  شدم .» « تا اینجام که حرفه شما رو گوش کردم اشتباه کردم .» راننده  از جیب بلوز آبی رنگی که از چرکی به سیاهی می زد سیگاری  در آورد  و  روشنش کرد « چرا همش  داری حرف خودتو  تکرار می کنی ؟ »  «گفتم اون زنیکه رو از خونه بندازش بیرون . » « همون کاری که گفتم بکن .» راننده  تند تند  به  سیگار پک  زد  و بدون اینکه جوابی بدهد ، تلفن را خاموش کرد و توی داشبرد انداخت .صرفه های بچه  سکوت  ماشین را شکست .  سیگار نیمه سوخته  را  از پنچره  به بیرون پرت کرد . کاپشن را تا زیر چانه پسر  بالا کشید . مرد میان سال همانطور که به ماشین ها جلویی که متوقف شده  بودند ، نگاه می کرد ؛ گفت « فضولی نباشه ها ؛احساس می کنم  صرفه های بچتون  بیشتر شده .» راننده  جوابی نداد ، انگار که چیزی نشنیده باشد . مرد میان سال خود را جابه جا کرد « گفتید چرا پیش مادر بزرگش نمی زارید ؟ » چند ثانیه ای صبر کرد تا واکنشی ببیند ؛ راننده به قطرهای  برف  که شیشه  ماشین  را  سفید کرده  بود ، نگاه  میکرد . مرد مسافر ادامه داد « حتما دکتر ببرید ش .» راننده با بی حوصلگی گفت« خیر سرم  امروزم  می خواستم  ببرمش  دکتر ولی  تا همین الان مثل سگ  از این سر شهر به اون سرش رفتم .» « اینطوری  که بدتر می شه . » « از فردا دیگه  نمیارمش .» « من نا خواسته شنیدم » مسافر مکثی کرد و پرسید « با همسرتون  آشتی می کنید ، دیگه ؟» « می زارم پیش مادرم  ، کم کم عادت  می کنه .» «من که نمی دونم جریان چیه  ولی حالا که  پشیمان شده ...» راننده بی تفاوت حرفش را قطع کرد « وقتی طرفت آدم زندگی نباشه ، با این حرفا زندگی درس نمی شه  .» «این بچه گناه داره .» « مادر هوسباز به درد می خوره ؟ » مسافر مکث طولانی کرد داشت به خیابان که باز شده بود نگاه می کرد « بنظر شما نمی شه آدمی تغییر کنه؟ » راننده به قطرهای آب شده  برف زل زده  بود  و گفت « می خام بیدار شه خونه باشیم  بخاطر همین  قبل  از میدون  پیادتون  می کنم .» منبع:وبلاگ داستان نویس کوچک




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن