تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر كس حريم خدا را حفظ كند، حرمتش حفظ مى‏شود و هر كس خدا را اطاعت كند، اطاعت مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830575464




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطره نويسي و مسئله ظرف و مظروف


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: خاطره نويسي و مسئله ظرف و مظروف


درآمد: قالب خاطره، چه به صورت گفتاري و چه به صورت نوشتاري، به يك اعتبار اجتناب‌ناپذير است. اين قالب از سر ارتباط داشتن با انسان در مقام فاعل و راوي و انسانهاي ديگر در مقام روايت شوندگان و روايت‌ شدگان، ضرورتي تاريخي/ انساني دارد؛ بنابراين و از همين مسير با تمام آنچه انساني و تاريخي محسوب مي‌شود، در ترابط و تعامل است. بي‌شك نمي‌توان خاطره را دست‌كم گرفت، از آن رو كه جايگاهش در بيان و تبيين كل و جزء فرايند تاريخ و زيرمجموعه‌هاي وابسته آن بي‌بديل و بنيادين است. از سوي ديگر، اين نيز هست كه خاطره در حقيقت نوعي تداوم گذشته در حال براي شتافتن به آينده است. به ديگر سخن، در اسلوب خاطره و خاطره اسلوبمند سه زمان به هم مي‌پيوندد و از تركيب آنها ديدگاههايي بروز مي‌كند كه نه در مقام ذهن و نه در مقام عين گريزي از آنها نيست و آدمي، آن مقدار كه مسائل چند دهه اخير نشان مي‌دهد، متاثر از ديدگاهها براي سازمان دادن شخص و شخصيت خويش اهتمام مي‌ورزد. كوتاه سخن اينكه: خاطره داراي هويتي مهم و موثر است كه هراندازه ابعاد آن حساس‌تر باشد، براهميت و تاثير آن افزوده‌تر مي‌گردد. چيزي كه در اين ميان از اهميتي وافر و چه بسا هم سنخ و هم اندازه نفس خاطره برخوردار است، شرايط به ميان آمدن خاطره، نوع روايت و سرانجام كميت و كيفيت آن است. گوهر خاطره هر فرد، نمي‌تواند ذات خاطره يا خود خاطره باشد.

از آن رو كه چه بسا خاطره و هزارها هزار خاطره‌اي كه تا امروز كمترين تاثيري از نوع ژرف برجاي ننهاده است. در عين حال، در شهر خاطره‌ها و مسير آن به خاطره‌هايي برخورد مي‌كنيم كه گذشته از طراوت و جالب بودن، به گونه‌اي هستند كه نمي‌توان آنها را اصل تلقي نكرد؛ بنابراين به نظر مي‌رسد، گذشته از ذات خاطره كه از تركيب حوادث و مسائل و واقع شدن قضايا و اتفاقات و حضور شخص در آنها ناشي مي‌شود، چيزهايي ديگر نيز در به فرجام رسيدن خاطره و اصل و اصيل شدن و اصيل ماندن خاطرات موثرند كه از آن ميان مي‌توان به موارد زير اشاره كرد: زمان روايت، مكان روايت، حالت روايت، لحن روايت، نوع روايت، نحوه آغاز روايت و مهمتر از همه، غرض و غايتي كه لزوماً وجود دارد و محاسبه شدن آن را نمي‌توان جزو ضرورتها محسوب ننمود.

شك نيست كه هيچ راوي در مقام خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي نمي‌تواند بدون هدف باشد؛ بنابراين توقع غايت، غرض و هدف از خاطره‌هاي بزرگ و صاحبان آنها طبيعي است و نه گزاف، اما مقصود هدفهاست و هدفها ذومراتب است. اگر هدف از خاطره، صرفاً نقل خاطره باشد، بدون اينكه نظر به فراسويي فراتر از خاطره و شخص راوي افكنده شده باشد، روشن است كه خاطره فاقد افقهاي وسيع خواهد بود و طبعاً و تبعاً از محدوده‌اي خاص در حوزه جغرافيا و برخي ذهنها و فكرها و زماني از زمانها فراتر نخواهد رفت؛ بنابراين شايد بيراه نباشد اگر بگوييم: نمي‌توان به خاطره انديشيد، ولي به ابعاد و جوانب و انواع و مسائل جانبي آن نينديشيد.

قدر مسلم اين است كه خاطره را اگر بذري بدانيم كه در طول زمان و به دليل قرار و استقرار و حضور در شرايطي خاص در جان و اندرون صاحبش به وجود آمده است، قهري است كه براي بارور شدن اين بذر، علاوه بر بذر و دارنده آن، بايد به زمين مستعد و ديگر شرايط بالندگي و شكوفايي آن بذر نيز انديشيد.‌

باصرف‌ نظر از خاطراتي كه در عبارتي جامع و مانع، ژورناليستي و عوامانه و سطحي‌اند، در توفيق‌يابي و منتهي شدن به قله فرجام خاطراتي كه زمينه‌سازي آنها براي تغيير و تحول و رشد فكري و انساني و اجتماعي چندان جاي ترديد نيست، بي‌گمان عواملي بيرون از خاطره تاثير قطعي دارد؛ بنابراين اگر به نمونه خاطراتي - در سطح كلان و جهاني - اشارت آوريم كه در مقياسي عظيم و گسترده و عالمگير توفيق كسب كرده، عميقاً موثر افتاده‌اند -‌ و بايد چنين باشد و گرنه نقض غرض پيش مي‌آيد - تحت هيچ شرايطي نمي‌توانيم به آنچه در عبارتي كوتاه مي‌توانيم آن را و بخوانيم، بي‌اعتنا و بي‌توجه باشيم، از آن‌رو كه در حقيقت سرنوشت خاطره، در دست خاطره نيست و اين خاطره نيست كه خود را موفق يا ناموفق مي‌كند، بلكه جز خاطره و لحاظها و داناييهاي بيرون و فراتر از حدود و ثغور خاطره است كه با فراهم كردن شرايط به آن شكل مي‌دهد و در عنوان و شروع و تداوم و حالت و حتي الفاظ و واژگان و تعبيرها و اصطلاحهاي آن موثر مي‌افتد. با وجود اين، روشن است كه ما در مقام خاطره‌ گو و خاطره‌نويس و خاطره خوان، ملزم به رعايت اصول و قواعدي هستيم كه بيرون از ماجراهاي مورد بحث و بيان (خاطره) است، ولي بي‌ارتباط با آن نيست. نتيجه قهري كه از اين مقدمه‌ها مي‌توان گرفت، اين است كه: خاطره به حسب خاطره بودن و به حسب اشتمال به واقعه‌هايي كه روي داده‌اند و نيز به حسب نقل شدن در زماني ديگر براي اشخاصي ديگر، نمي‌تواند بدون اسلوب و معيار و ضابطه‌هايي دقيق باشد. اين اسلوب و معيار در هر نوع از انواع خاطره، بسته به كم و كيف و درون و برون مساله و مسائل تفاوت پيدا مي‌كند. با وجود همه تفاوتها و تعددها چيزي كه به غايت روشن است، اين است كه خاطره، اسلوبمند است و خاطره فاقد اسلوب در واقع بي‌اسلوب نيست، بلكه خاطره‌اي است كه بي‌اسلوبي را اسلوب خويش برگزيده است!‌در چنين فرضي روشن است كه در جايگاهي تاريخي و تعيين كننده قرار گرفتن خاطره، به ميزان بي‌اسلوبي خويش كاهش خواهد يافت. روشن است كه در چنين مواردي، اشكال را نبايد در خود خاطره جست و عوارض آن را به حساب حب و بغض‌ها نوشت، بلكه بايد آن را در نوع، لحن، حالت، كيفيت‌، كميت و در يك كلام متد و اسلوب خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي جستجو كرد.

اگر بخواهيم آنچه را كه تا اينجا به قلم آورديم، در يك كلام بيان كنيم بايد بگوييم: خاطره، غير از خاطره‌گويي و خاطره نويسي است و خاطره نويسي و خاطره‌گويي غير از خود خاطره است، اما در اين ميان بي‌ترديد، هيچ راهي براي نفي اين مساله وجود ندارد كه: ارزش نوع خاطره‌نويسي و خاطره‌گويي و قدرت برآن، كم از خود خاطره نيست؛ چرا كه تاريخ، داستان تاريخ و روايت تاريخ است، نه خود آن. بي‌آنكه كلامي ديگر بر اين سخن بيفزاييم وارد نقد و تحليل خاطرات آقاي دكتر سيد صادق طباطبايي مي‌گرديم كه اخيراً در سه مجلد با عنوان و مشخصات كتابشناختي زير چاپ و منتشر شده است:

* خاطرات سياسي اجتماعي، دكتر صادق طباطبايي. ج1، جنبش دانشجويي ايران، چاپ اول 1387، چاپ و نشر عروج، وابسته به موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 483 ص. شوميز.

* خاطرات سياسي اجتماعي، همان ج2، لبنان، امام [موسي] صدر و انقلاب فلسطين، همان، 596 ص.

* خاطرات سياسي اجتماعي، همان ج3، شكل‌گيري انقلاب اسلامي ايران، همان 506 ص.

كتاب خاطرات در يك نظر

نخستين ويژگي خاطرات دكتر صادق طباطبايي كه با عنوان چاپ شده است، جامعيت و گستردگي آن است كه از سوابق تاريخي و خانوادگي خاندان طباطبايي (ج1، صص 3 - 15) شروع مي‌شود، حال و هواي قم در دهه 30 - 40 را به اختصار توضيح مي‌دهد، از ديدگاه مرجع تقليد وقت در باب حكومت اسلامي -‌ كه در باب آن سخن خواهيم گفت - به اختصار مي‌گذرد و آنگاه خواننده را همپا با راوي خويش به سفري چند روزه به لبنان و بيروت در زيرگامهاي مصلحي به نام سيد موسي‌ صدر مي‌برد و آنگاه آلمان، كار در آلمان، تصادفي هولناك در اعماق زمين يك معدن، محروم شدن يك پزشك از طبابت، رنجهاي زندگي دانشجويي يك زوج جوان در غربت (خاطرات شيرين بي‌پولي، ج1 صص 40 - 56) و اخذ دكتري با توضيح موارد پژوهش و موضوع پايان‌نامه (ج1 صص 57 -67 ‌) و سپس باز شدن فصل بعدي زندگي كه فعاليت‌هاي سياسي، اجتماعي و دانشجويي (فصل دوم كتاب) و كنفدراسيون دانشجويان و محصلان ايراني (فصل سوم كتاب) حوادث بعد از 15 خرداد و در ايران (فصل چهارم كتاب)، اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان در اروپا (فصل پنجم) و فصول بعدي است كه كار بيان و نقل آن به جلد دوم و سوم كتاب مي‌كشد. دكتر صادق طباطبايي در پايان فصل اول، در بحبوحه توضيح پژوهش‌هاي علمي خويش در دانشگاه به گونه‌اي سخن مي‌گويد كه گويا ناخواسته از متن علم به متن فعاليت‌هاي غيرعلمي يعني سياسي و اجتماعي پرتاب شده است:‌

(ج1 ص 67)

اين نويسنده كوچك به منظور رعايت اصول و قواعد نقد، ترجيح مي‌دهد پيش از آنكه وارد جزئيات اثر و سپس جزئيات جزئيات گردد، نخست گزارشي از محتوا و دور نماي كتاب خاطرات سياسي/ اجتماعي و سير دروني آن به دست بدهد.

آقاي دكتر صادق طباطبايي در اين كتاب،‌در نقش خاطره‌گو - نه خاطره نگار - به نقل خاطرات شخصي خويش، از ابتداي زندگي تا دوره ميانسالي مي‌پردازد كه با پيروزي انقلاب اسلامي مصادف شده، و ماههاي نخست آن و خصوصا برگزاري همه‌پرسي(رفراندم) معروف راي به جمهوري اسلامي را در بر مي‌گيرد و در همان جا پايان مي‌پذيرد و ايشان براي پايان، مشخصا پيام معروف امام خميني به مناسبت موفقيت رفراندم را برگزيده و خوب تشخيص داده‌اند كه به گزارش خودش، بعد از پيام يكي ديگر از مراجع قرائت شده است:

(ج3/ 305 و 306)

در مجموع، سه جلد خاطرات سياسي اجتماعي در برگيرنده حضور، تحرك، بروز و كوششهاي گسترده و زايدالوصف شخصيتي است كه از خانداني معروف و مشهور به علم و سيادت برخاسته، براي تحصيل و تحقيق و پژوهش به غرب هجرت كرده است، ولي به دلايل متعدد، در كنار علم و پژوهش در متن تحركها و فعاليتهاي دانشجويي خارج از كشور قرار گرفته است. جلد نخست خاطرات صادق طباطبايي، گزارشي مستقيم و مشبع از چگونگي شكل‌گيري و تداوم تشكل‌هاي دانشجويي ايران در اروپا و آمريكاست كه از تنوعي ويژه برخوردار است. اين تنوع از آنجا برمي‌خيزد كه طباطبايي در جايي ايستاده است كه همزمان به چندين منظر و زاويه اشراف دارد كه از مهمترين و شاخص‌ترين جنبه‌هاي اين زوايا مي‌توانيم به موارد زير اشارت آوريم:‌

1‌. مسائل مربوط به لبنان و فلسطين، به جهت ارتباط نزديك با امام موسي صدر.

2. مسائل و حوادث مربوط به انقلاب به جهت ارتباط با مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين سيد احمد خميني - فرزند امام - و چند سفر چند روزه به نجف و ملاقات با امام خميني(ره) و مرحوم آيت‌الله سيد مصطفي خميني.‌

3.‌ وقايع ايران و سير اجتماعي منتهي به انفجار انقلاب براثر روابط طبيعي خانوادگي.

4. حضور دركانونهاي فكري - سياسي اروپا به دليل تحصيل در آلمان و ارتباط با شهيد دكتر بهشتي و آقاي محمد مجتهد شبستري و...

5 . اطلاع از جريانهاي جاري سياسي فرانسه و آمريكا و... به جهت دوستي با كساني چون دكتر حسن حبيبي، قطب‌زاده و ديگران.

6 . اطلاع از وضع و اوضاع دروني عراق با خويشاوندي و انس با مرحوم شهيد سيد محمد باقر صدر.

اهميت كمّي و كيفي

با نظر به اين چند موضع كه هركدام در جاي خود از اهميتي ويژه برخوردارند، ترديدي نيست كه ماهيت خاطرات دكتر صادق‌ طباطبايي هم به لحاظ كمي و هم به لحاظ كيفي از سطحي خاص برخوردار است، تا آنجا كه اصولا كسي را نمي‌توان يافت كه از اين لحاظ با او در يك رتبه قرار داشته باشد. به ديگر سخن عواملي گوناگون از نوع: روابط خانوادگي با خاندان صدرها (سيد موسي صدر و سيد محمد باقر صدر)، ارتباط و آشنايي با مجموعه حركت امام خميني (ره) و در كنار اين دو، داشتن روابطي گسترده با طيفهاي وسيعي از دانشجويان مقيم اروپا و امكان مسافرت به كشورهاي ‌مختلف، اشراف و زاويه ديدي منحصر به فرد به آقاي دكتر صادق طباطبايي بخشيده است تا بر اثر آن بتواند همزمان با چندين حوزه حساس ولي جدا از هم، ارتباط و تعامل داشته باشد و در طول زمانهايي قابل اعتنا، از مسائل آنها از نزديك به كمال آشنا باشد.

اين اشراف و زاويه ديد، با وضوح تمام بر سر هر كدام از مجلدات سه‌گانه وي سايه افكنده است كه با تركيب شدن عواملي ديگر سبب مي‌شود گفتارهاي مندرج در خاطرات سياسي اجتماعي به لحاظ محتوا و مطالب و مسائل از جنسي ديگر و سخني ديگر باشد كه اهميت آن به لحاظ جريان‌شناسي تاريخي آن مقطع، علاوه بر تاريخ كاوان و اهل پژوهش، حتي براي جويندگان عادي نيز غيرقابل انكار به نظر مي‌رسد. مقصود من از عوامل ديگر بيش از هر چيز به حضور ذهن و خوش‌حافظگي گوينده اين خاطرات برمي‌گردد كه باعث شده است انبوهي از مسائل متعدد و ناگفته و گم گفته در زبان و بيان او به صورتي دامنه‌دار و دنباله‌دار در پي هم ذكر شوند. بي‌جهت نيست كه ارتباط منطقي خاطرات دكتر طباطبايي آشكارا محفوظ است و اختلال و گسستگي خاصي در مجموع آنها به چشم نمي‌خورد.‌

ساده و روان بودن هر يك از جلدهاي اين مجموعه به احتمال زياد از اينجا ناشي مي‌شود كه دكتر طباطبايي به مدد بهره‌مندي از حافظه‌اي سرشار بسياري از جزئيات در جاي خود مورد توجه قرار داده است. صاحب اثر در ديباچه اثر خاطرنشان كرده است كه تا آنجا كه در خاطر دارد، به طرح و بسط مسائل مي‌پردازد (ج 1/ ص ح) او در تاكيد توضيح اين جمله افزوده است: ! (همان/ ص ح)

ترديدي نيست كه اين حرف در صورت مقبول واقع شدن، در خصوص همه مسائل نمي‌تواند تلقي به قبول شود؛ از آن جمله در مباحثي چون سوابق‌ تاريخي و از جمله سير خاندان، چرا كه سوابقي اين چنين لاجرم بايد از روي ماخذ بيان شود و هرگز نمي‌توان بدون استفاده از يك يا چند ماخذ آنچه را كه در طليعه اين كتاب آمده است، ذكر كرد؛ بنابراين دراين مورد و موارد مشابه لزوما بايد به منابعي عام و شناخته شده چون يا يا اشاره شود، از اين رو شگفت‌زده مي‌شويم وقتي مي‌بينم آنچه دكتر طباطبايي در نخستين بحث كتاب خويش بيان كرده و طي آن به اساطين خاندان طباطبايي از جمله سيد سند علامه محمدمهدي بحرالعلوم و شاگردان وي از جمله ملامهدي نراقي - صاحب جامع‌‌السعادات - و ديگران اشاره مي‌نمايد، كه امتداد آن به تاريخ مواليد و وفيات بزرگان سادات طباطبايي مي‌رسد، آشكارا فاقد منبع و ماخذ است. اين مسئله در حد خود شگفت‌آور است، ولي از استادي كه در دانشگاه‌هاي آلمان درس خوانده است، شگفت‌آورتر مي‌نمايد. درخصوص خود خاطرات، بايد بگوييم: عدم ارائه ماخذ براي خاطرات و مسائل جاري آن امري كاملا طبيعي است، از آن رو كه مآخذ آن خود شخص است، اما عدم ارائه ماخذ براي مواردي كه تاريخي محض است، چه دليلي مي‌تواند داشته باشد؟

در راستاي اشاره به يك نمونه، توجه خوانندگان گرامي اين نقد را به مطلبي جلب مي كنم كه در يكي از آثار تاريخي مشابه ذكر شده است. در كتاب خاطرات عبدالله بهرامي از آخر سلطنت ناصر الدين شاه تا اول كودتا آمده است:

(خاطرات عبدالله بهرامي، چاپ دوم 1363، انتشارات علمي ص6)

از آن رو كه هنوز وارد بخش دوم اين نوشتار نشده‌ايم، اين نكته صرفاً براي ايضاح در اين باب است كه طباطبايي كوشيده است، يادداشته‌هاي ذهني خويش را بيان كند كه البته امري طبيعي است و لزومي ندارد كه در خاطره‌گويي - نه خاطره‌نويسي - توقعي غير از اين داشته باشيم.‌

در همين راستا، اشاره به اين نكته نيز ضروري است اعتبار علمي دكتر صادق طباطبايي در رشته شيمي يكي ديگر از جنبه‌هاي تفاوت‌آفرين اين خاطرات است كه خود را از خلال بحثي كه وي درباره رساله دكتري خويش مطرح نموده است (ج 1/ 57 - 67) نشان مي‌دهد؛ بنابراين خواننده مي‌تواند اعتماد كند كه صاحب اين خاطرات از پايگاه و جايگاهي شايان توجه و ممتاز به لحاظ علمي برخوردار است، با پشتوانه‌اي از تجربيات ويژه و شنيدني. به نظر مي‌رسد گزارش ايشان از قضايايي چون مبارزات دانشجويي خارج از كشور و تحرك روحانيان آزادانديش و حال و هواي نجف در يك دوره خاص و قضايايي چون فقدان نابهنگام دكتر شريعتي، عملا چندجانبه، دست اول و استثنايي است؛ روايت از منظر شخصي كه از منظري ويژه با چشماني باز وحسي هوشمندانه به وقايع مي‌نگرد.‌

در جلد نخست كتاب تاريخچه‌اي مشبع و مفصل درباب شكل‌گيري كنفدراسيون دانشجويان خارج از كشور داده شده است (ج 1/ 166 - 172) كه با وجود منسجم بودن، باز فاقد مأخذ است و اين، همچنان كه گفتيم، نكته‌اي است كه نمي‌توان آن را ناديده گرفت. و در نهايت آثار طبيعي خويش را در پي دارد.

نگاهي از درون‌

از اين موارد كه بگذريم، در مجموع مي‌توان از خاطرات دكتر طباطبايي با عنوان يكي از پرمحتواترين خاطرات به وجود آمده و تدوين شده در سالهاي اخير ياد كرد كه در جريان شناسي دوره‌اي كه به آن مربوط است، مي‌تواند مورد كاوش و استناد قرار گيرد. اين حالت كتاب در جلد دوم اثر به اوج خودش مي‌رسد، آنجا كه درصدد بيان نحوه وجودي و كوششهاي امام موسي صدر در لبنان و اعتلاي شيعيان لبنان برمي‌آيد. با نظر به آنچه در اينجا برزبان آمده است، اگر شخصي دست به قلم بگيرد تا در باب سعه شخصيتي موسي‌صدر و الگوي رفتاري وي در زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي، رماني جامع و مانع را بپردازد، به اثري شاخص و ممتاز توفيق خواهد يافت. مي‌دانيم كه امام موسي‌صدر از حيثهاي گوناگون داراي برجستگي‌هايي است كه با گذشت بيش از سه دهه، همچنان از وجودي شگفت و غريب خبر مي‌دهد. به روايتهاي دكتر طباطبايي در اين باب و مسائل پيراموني آن بي‌شك بايد به چشمي ديگر نگريست، هر چند كه به نظر مي‌رسد مقداري از آنها پيش از اين نيز توسط خود وي يا ديگران به گونه‌هايي ديگر نيز مطرح شده است؛ اما چيزي كه هست، در اين مجموع به صورت كامل و دقيق‌تر و منسجم و يكجا ذكر شده است.

درجايي از همين بحث آمده است كه: (ج2/209 - با اندكي پيرايش)‌

به همين قياس، آنچه از حوادث و مسائل روزهاي حضور و اقامت امام‌خميني(ره) در پاريس و سپس بازآمدن به ايران و روزهاي نخست انقلاب ملت ايران بيان مي‌كند، از منظري كاملا نزديك و مشرفانه است. اين حالت در مسائل مربوط به شكل‌گيري دولت موقت و مهمتر از همه رفراندوم بيشتر به چشم مي‌خورد، از آن‌رو كه او مسئول برگزاري اين انتخابات حساس بوده است. با اين حال، روحيه علمي اقتضا مي‌كند كه هم در اين مورد و هم در موارد مشابه و هم در تمامي موارد، به يك مسئله مهم توجه داشته باشيم و آن چيزي است كه در بحثهاي هرمنوتيك از آن با عنوان و استلزامات مولف و تاليف ياد مي‌شود.‌با اين توضيح كه گوينده هر خاطره‌اي، در واقع مولف آن خاطره است. از اين رو، تمام آنچه براي نويسنده يك متن استلزام دارد، براي او نيز استلزام دارد، هم استلزامهاي سلبي و هم استلزام ايجابي. در اين ميان كاوشگران حق دارند درباب هر بخش از كتاب به نقد و تحليل بپردازند. اكنون با اين تمهيد خلاصه وارد بخش دوم اين نوشتار مي گرديم كه ناگزير به برخي از كاستي‌هاي اين مربوط مي‌شود.‌

نكته‌ها و نقدها

در اين خصوص، نخستين مسئله قابل طرح نام و عنوان كتاب است: . به درستي روشن نيست كه قيد توضيحي است يا احترازي؟ به عبارت ديگر: آيا مولف مي‌خواهد تنها به خاطراتي كه سياسي/ اجتماعي هستند، بسنده كند؟ يا قصد ندارد وارد خاطرات غيرسياسي و اجتماعي بشود؟ درشق اول، مفهوم مسئله اين است كه مولف داراي خاطراتي غيرسياسي و اجتماعي نيز هست! در اين صورت اين سوال مطرح مي‌شود كه خاطرات غيرسياسي و غيراجتماعي اساسا چه نوع خاطراتي است؟ آيا به راستي مساله‌اي وجود دارد كه فارغ از سياست و اجتماع باشد؟ برفرض قبول چنين چيزي، به وضوح شاهديم كه اين كتاب از خاطرات علمي، فرهنگي، اخلاقي و در مواردي خانوادگي موج مي‌زند؛ بنابراين به نظر مي‌رسد اين دو قيد يا نبايد ذكر مي‌شد و يا اينكه بايد به عنوان روتيتر و عنوان كلي درج مي‌شد و اثر مي‌بايد از اسمي معنادار و سنگين برخوردار مي‌شد.‌

از اين مسئله كه بگذريم، بايد به استفاده بيش از حد و غيرمتعارف از مقوله عكس و تصوير اشاره كنيم. همان‌گونه كه در مقدمه كتاب نيز اشاره شده، در اين مجموعه، بيش از هزار قطعه عكس درج شده است كه تعدادي از آنها منحصر به فرد است. از عكس و خصوصاً اهميت عكسهاي ناب و بي‌تكرار نمي‌توان صرف‌نظر كرد، ولي اين حجم از عكس حتي درصورت بي‌تكرار بودن نيز فاقد ضرورت است، چه برسد به اينكه وقتي دقت مي‌كنيم، مي‌بينيم در مواردي نه‌چندان اندك از يك عكس بيش از دو يا سه‌بار استفاده شده است: هم در متن و هم در پايان كتاب و هم در جلدهاي بعدي! با وجود زيبايي‌هايي كه در پاره‌اي از عكس‌هاي تاريخي اثر نهفته است، چينش و ذوق خاصي هم در آنها مشاهده نمي‌شود. عين اين اشكال در تكرار برخي از مطالب نيز به چشم مي‌آيد. متاسفانه مطالبي وجود دارد كه چندين‌بار تكرار شده است. اين موضوع نشان از آن تواند بود كه در پيرايش مطالب كوشش عميقي صورت نگرفته است: چيزي كه در باب ويراستاري كتاب با شواهد بي‌شمار مي‌توان روي آن تاكيد نمود. به درستي روشن نيست كه چرا در طول اين سه جلد، جز ويرگول و نقطه هيچ يك از علائم متعدد ويرايشي قابل مشاهده نيست! بماند كه در مواردي، همين ويرگول و نقطه‌ نيز در كاربرد صحيح استعمال نشده است!‌

به لحاظ محتوا، نگارش خاطره‌ها عاري از نشيب و فرازهايي جزئي نيست كه ايراد به شمار نمي‌آيد و جاذبه و تنوع مطالب ناهمواريهاي نگارشي را كمرنگ مي‌كند، مثل اين موارد: اين حرف آتش زد آنها را (ج 1 ص 87). گفت: اين چيه؟(ج 1/ 118). كنفدراسيون حق ندارد به ما بگويد: چرا در در (در دوبار تكرار شده است) آن دو سازمان ثبت نام نكرده، در كنگره سالانه آنها نمي‌آييم (ص 89) كه بايد نوشته مي‌شد: به كنگره آنها. يا در نقل كلام آيت‌الله بروجردي آمده است: اسلحه شما ايمان و عقايد مردم است كه به جان مردم مي‌اندازيد (ص 47) درحالي كه طبق قراين بايد اين‌گونه نقل مي‌شد: اسلحه شما ايمان و عقايدتان است كه به جان مردم مي‌افتيد.

اين كه مي‌گويند: كتاب بي‌غلط، كتابي است كه هنوز نوشته نشده است، به هر معنايي كه گرفته شود، صحيح است و بي هيچ شك و ترديد و تعارفي در حق هم صدق مي‌كند. بنابراين بدون تاكيد روي اين قبيل مسائل، بايد به نمونه‌ها و مسائلي توجه بيابيم كه بنيادي و ساختاري است. در صدر اين رديف مسائل، عدم توضيح آشنايي‌ها قرار دارد كه از مشكلات دروني جدي و اساسي كتاب به شمار مي‌رود. متاسفانه مولف محترم كمترين توضيحي درخصوص نخستين آشنايي‌ها و به اصطلاح منشاء روابط نداده است! خواننده به ناگاه مي‌نگرد كه محصل ايراني دانشگاه‌هاي آلمان مهماني به نام دارد كه براي ديدن او به آلمان و شهر محل اقامت او مي‌آيد و وي براي پذيرايي از او و همراهانش تا مرز فروختن فرش‌ خانه و انگشتر همسرش پيش مي‌رود (ج 1/56 و 57)؛ اما هرگز نمي‌داند و نمي‌تواند بداند آشنايي اين دو شخصيت از كجاست و چگونه آغاز شده است! جالب است كه همسر دكتر طباطبايي خانم فاطمه طباطبايي در نوشته‌اي كه در يادنامه شهيد چمران چاپ شده، نخستين ديدار خود را توضيح داده است. (بنگريد به: مصطفي چمران، نوشته دكتر ابراهيم يزدي، چاپ دوم 83 ص 192-196 ) اين مسئله درباب تمام يا بسياري از شخصيت‌هاي مورد اشاره اين كتاب با قوت تمام صادق است، حتي درباب امام موسي صدر و امام خميني؛ چرا كه آقاي دكتر طباطبايي در هيچ كجاي كتابش توضيح نداده است كه اين دو شخصيت، را نخستين بار چگونه شناخت، در كجا ديد و چگونه؟ نيز شاهديم كه درباب اشخاصي چون: دكتر حبيبي، مجتهد شبستري، خسروشاهي، شريعتي، يزدي، بازرگان و... تنها به روابط اشاره مي‌شود، بدون اينكه به زمينه‌هاي آشنايي و چند و چون اولين آشنايي‌ها اشاره شود. اشاره به يك نمونه از اين موارد خالي از فايده نيست: (ج 1/ ص 77)

در اينجا براي خواننده هرگز روشن نيست كه اين آشنايي‌ها از كجا حاصل شده است؟ چيزي هم كه تحت عنوان ذكر شده، به گونه‌اي است نشان مي‌دهد اولين ديدار به صورت مطلق نيست، بلكه اولين ديدار در خارج از ايران و نجف است؛ چون اگر اولين ديدار، بدون ديدار قبلي و بي‌سابقه مي‌بود، قاعدتا امام نبايد ايشان را مي‌شناخت درحالي كه خود مي‌گويد: (ج 1/79)‌

چه بسا دليل عمده مسئله به اينجا برگردد كه خاطرات ظاهري از لحني گرم و مورد انتظار برخوردار نيست و گونه‌اي از سردي بر آن حاكم است كه باعث شده است عنصر حس و عاطفه و خيال چندان در آن مجال بروز نداشته باشد. حال آن كه موارد لازم و مستحسن اين سه عنصر در عميق و لطيف كردن كارهايي غيرادبي و هنري از اين دست بسيار كارساز و گره‌گشاست؛ چيزي كه در حوزه تصوير به حد اشباع رسيده است، خصوصا به جهت مراعات زيبايي و تعمد در استفاده از مناظر زيبا و دلچسب و در مواردي چهره‌هاي هنري، مثل پرويز مشكاتيان يا اشاره به گل دوستي.

از ديگر مسائل قابل ذكر، اوصاف صوري و ظاهري كتاب از قبيل صفحه‌آرايي و صفحه‌بندي و استفاده از فونت‌هاي زيبا و طرح جلد و نظاير آن است. اين قلمزن در اين خصوص چيزي برزبان نمي‌آورد. نمي‌توان تعدد سليقه‌ها را نفي كرد؛ اما حقيقت اين است كه به نظر مي‌رسد با عطف به آنچه كه در صدر سخن و طليعه اين نقد گذشت ميان لب و اندرون و هيات و قالب آن تناسب وجود ندارد، چيزي كه مايلم از آن با عنوان ظرف و مظروف ياد كنم. اگر كسي در اين كتاب از فقدان غايت و ضعف اسلوب و عدم تنوع روايي و حركت يك سويه گزارش و نحوه‌اي از عدم انسجام سراغ بدهد، نمي‌توان گفتار او را، با وجود مزايايي كه بي‌ترديد در كتاب وجود دارد، نفي كرد. از اينجاست كه شايد بتوان گفت: به دليل مسائلي جزئي و اندك شمار كه باعث شده است ميان ظرف و مظروف نوعي عدم تعادل به وجود بيايد، در واقع‌گويي خاطرات سياسي/ اجتماعي درصدد اين نيست كه چيزي را نفي يا اثبات كند و هرگز نمي‌خواهد چيزي را ياد بدهد، بلكه در تكاپوست كه با لحني عادي ولي گويا سخن بگويد.

به راستي آيا طرح غايت و بسط غرض در مجموعه خاطراتي چند جلدي و پيش بردن هدفمندانه يك نگره در خلا‌ل آن ممكن نيست؟ با اين حال، حق اين است كه خاطرات دكتر سيدصادق طباطبايي لبريز از تنوع و مملو از حكايات ناگفته و كم گفته است كه در كمتر جايي به اين جامعيت مورد اشاره قرار گرفته است.

دراين قسمت براي مزيد استفاده مقداري از خاطرات دكتر طباطبايي را با اندكي ويرايش براي خوانندگان گرامي نقل مي‌كنيم:‌

از تونل معدن تا اتاق آي.سي.يو

هفته‌ها و ماه‌ها سپري مي‌شدند و من خوشحال از اين كه با گذراندن اين دوران طاقت‌فرسا پول كافي پس‌انداز كرده، با خيالي نسبتا راحت، ترم بهاري را آغاز خواهم كرد. قبلا گفتم كه پذيرش من از دانشگاه آخن براي ترم پاييزي سال 1962 بود ولي به دليل نياز به گذراندن دوران كارآموزي، بايد ترم بهار بعد را در سال 1963 هدف قرار مي‌دادم. همين مسئله فرصت بيشتري را به من مي‌داد تا بتوانم بيشتر كار كرده، پس‌اندازم را بيشتر سازم. در روز 26 نوامبر سال 1962 و در آخرين روزهاي پاييز 1341 كه تصادفا در شيفت روز كار كردم، بعد از بالا آمدن از زير زمين، گروهي كه با آنان كار مي‌كردم تصميم گرفتند 4 ساعت ديگر در غروب همان روز اضافه كار كنند. سرمهندس گروه، علت آن را نياز بيشتر به استخراج زغال ذكر كرد. من هم تصميم گرفتم به آنها ملحق شوم. ساعت 6 بعدازظهر مجددا به محل كار رفتم وبه اتفاق به اعماق زمين رفتيم. محلي كه مي‌بايست تخليه مي‌كرديم، در يك تونل فرعي قرار داشت. ارتفاع رگه زغال كمتر از يك متر بود.

بنابراين مي‌بايست سينه‌خيز در طول رگه حركت مي‌كرديم. حدود دو ساعت از كار ما نمي‌گذشت كه براي تحويل گرفتن ابزار آلات مربوط به داربست سقف رگه، از رگه بيرون آمده، در انتظار وسيله نقاله (= نقليه)‌اي‌ماندم كه به شكل قايق بود و مانند اتوبوس‌هاي هوايي از طريق اتصال به سقف تونل حركت مي‌كرد. بعد از آن كه ابزار را از داخل آن محفظه خالي كردم، فرمان حركت را با زدن علامت رمز با موتوربان وسيله كه در انتهاي تونل مستقر بود، دادم. به دليل نقص فني كه پيش آمده بود، با وجود آن كه زنجيرهاي آن دايما توسط موتور كشيده مي‌شد، قايق از جاي خود حركت نمي‌كرد. در همين اثناء به دليل فشار زياد موتور، زنجيرهاي يك طرف كه قايق را به سقف آويزان مي‌كرد پاره شد، و قايق در عوض حركت مستقيم، با شتاب زياد حركتي زيگزاگي را آغاز كرد. اولين حركت انحرافي قايق به طرفي بود كه من ايستاده بودم. يك لحظه در كمتر از از يك يا دو ثانيه مشاهده كردم، قايق با شتاب فراوان به طرف من در حال حركت است. در حالي كه خود را به ديوار فشار مي‌دادم تنها فرصت كردم قدري خودم را بالا بكشم، تا دهانه قايق و قلاب‌هاي آن، به سر و صورت و قفسه سينه‌ام اصابت نكند. در اين حال، چشمانم سياهي رفت و ديگر چيزي نفهميدم. سه روز بعد كه به خود آمدم، خودم را در بيمارستان يافتم. در يك اتاق شيشه‌اي از هر طرف دستگاهي يا سرم و دارويي به من وصل شده بود! مدت اقامت من در اين اتاق شيشه‌اي و سپس در بخش آي.سي.يو، بيش از دو ماه طول كشيد سپس به بخش عمومي و توان‌يابي منتقل شده، بعد از سه ماه و ده روز باضريب ناتواني بالاي هفتاد درصد و 48 كيلو وزن از بيمارستان مرخص شدم.‌

هنگامي كه قايق فلزي و نامتعادل با آن شتاب زياد به شكم من اصابت كرد، باعث پارگي شكم - در حدود 24 سانتيمتر - و جراحت عميق كبدي و فشار به كليه‌ها گرديد. از قرار معلوم در لحظه سانحه تنها بودم. گروهي كه در داخل رگه در انتظار من بودند، بعد از گذشت بيش از نيم ساعت، نگران مي‌شوند ويك نفر از همكاران به سراغم مي‌آيد. وقتي به داخل تونل مي‌آيد، جز تلي از ابزار آلات چيز ديگري نمي‌بيند. در آن لحظه من در گوشه‌اي از ديوار در كنار تونل تاريك افتاده بودم و همچنان خون از بدنم جاري بود. همكارم به تصور اين كه من آنها را ترك كرده، بازگشته‌ام شروع به تخليه و انتقال ابزار آلات بر روي تسمه نقاله به درون رگه مي‌كند. او بعد از آنكه خود عازم رفتن سينه خيز به درون رگه مي‌شود، تابش نور ضعيفي در سقف تونل توجه او را جلب مي‌كند. آن نور، از چراغ كلاه من بود كه به دليل تخليه باتري و عدم تعويض آن به شدت ضعيف شده بود. در نتيجه و بلافاصله آژير را مي‌كشد و انتقال من به بيمارستان با وضع خون‌آلود و شكم پاره و كبد ترك خورده و كليه‌هاي پرس شده صورت مي‌گيرد. مسئول بيمارستان كوچك دهكده با مشاهده وضع و ميزان جراحت، ترجيح مي‌دهد مرا به بيمارستان بزرگي كه در 24 كيلومتري آنجا قرار داشت بفرستد.

ساعت حدود 10 شب مرا به بيمارستان بيمه واقع در دهكده باردن‌برگ مي‌رسانند. به حسب تصادف در آن زمان يك مسابقه فوتبال در جريان بود. پزشك مسئول كشيك با مشاهده وضع و وخامت جراحت، احتمال نجات را ضعيف مي‌پندارد. بنابراين به جاي اقدام فوري، به تماشاي فوتبال ادامه داده، مرا به اتاق مي‌فرستد!

صبح روز بعد كه گروه پزشكي و رئيس بيمارستان در محل كار حاضر مي‌شوند، چشمشان به گزارش مجروح اعزامي شب قبل مي‌افتد، ولي از عمل انجام شده، يا گزارش مرگ چيزي در پرونده نمي‌بينند! بلافاصله به سراغ من مي‌آيند و مرا در حالي مي‌يابند كه آخرين ضربان قلب در حال تپش بود و خون فراوان از بدنم دفع شده بود. آنها تصميم به عمل جراحي فوري مي‌گيرند.

بعد از چندين ساعت جراحي سنگين و چسباندن كبد - از آن رو كه بافت كبد بر خلاف ديگر ارگان‌ها قابل دوختن و بخيه زدن نمي‌باشد - مرا به بخش مراقبت‌هاي ويژه ---‌ آي.سي.يو --- منتقل مي‌كنند. روز بعد صاحبخانه‌ام ماجرا را به عمويم در شهر ماربورگ اطلاع مي‌دهد. او نگران و دلواپس خود را به بيمارستان رسانده از جريان سهل‌انگاري همكار خود مطلع مي‌شود. در آن روزها - آن طور كه بعدها برايم نقل كردند - اميد بهبودي و ادامه حيات در من بسيار ضعيف بود. آنچه خود بدان اعتقاد دارم، لطف خدا و دعاي هميشگي مادر مي‌باشد. بيهوشي حدود سه روز طول مي‌كشد. اولين بار كه تا حدودي واضح، اوضاع و شرايط را درك كردم، اواخر روز سوم انتقال به بيمارستان بود. در آن دوران امكان تلفن به ايران فراهم نبود. بنابراين پدر و مادر و بستگانم از ماجرا خبردار نشدند. من هم اصرار داشتم خبر سانحه به گوششان نرسد، چون جز بي‌قراري و ناراحتي، كار ديگري از دستشان ساخته نبود. بعد از گذشت چند هفته توانستم نامه‌اي به ايران بنويسم و علت بدي خط را بريدگي انگشت ذكر كنم.‌

شرايط زندگي و كار در اوقات مختلف در آلمان آن دوران، يعني در سال‌هاي دهه 60 و 70 ميلادي به كلي با امروز متفاوت بود. به مجرد آنكه به اداره كاريابي سازمان (امور صنفي دانشجويان) مراجعه مي‌كرديم، پيشنهادهاي مختلف براي انواع اشتغالات فراوان بود.‌

به عنوان دانشجوي رشته شيمي مدتي نيز در تعطيلات ميان ترمها در كارخانه بزرگ باير كه در شهر لوركوزن، در 70 كيلومتري شهر آخن قرار داشت كار مي‌كردم. در يكي از اين دفعات متجاوز از دو ماه و نيم در شهر لوركوزن اتاقي اجاره كردم تا بتوانم با كار حدود 12 تا 14 ساعات روزانه، مبالغ قابل توجهي پس‌انداز كنم. در روز آخر به حسابداري مراجعه كرده و كارمزد دو ماه و نيمه خود را دريافت كردم. مبلغي در حدود چهار هزار مارك بود. در آن روزها در بخش توليد پيريدين كار مي‌كردم. اين دارو بوي بسيار تيز و زننده‌اي داشت. در حسابداري، مامور پرداخت به من گفت: ! بنابراين دوباره به حمام رفته، با شامپوي مخصوص به شست‌‌وشوي موهايم پرداختم. هنگامي كه لباس پوشيده، عازم خروج بودم، متوجه شدم كه تمام پول و حقوق دريافتي‌ام به سرقت رفته است!‌

مجبور شدم دوباره به حسابداري مراجعه كنم و براي پول قطار تا آخن، چهل مارك از آنان قرض بگيرم. به يك كارگر ايتاليايي كه در آن لحظه در حمام بود، شك و گمان مي‌بردم؛ ولي راهي براي اثبات ادعاي خودم نداشتم. به هر حال با اين خاطره تلخ و زحمات برباد رفته دو ماه و نيم و جيب خالي‌تر از پيش، ترم تحصيلي را شروع كردم.

زندگي ما با تلاش و كوشش‌هاي زياد در امر تحصيل و تامين هزينه زندگي و فعاليت در انجمن اسلامي مي‌گذشت. به خاطر دارم زماني كه امام موسي صدر در يكي از سفرهاي خود كه به دعوت رسمي دولت آلمان از آن كشور ديدن مي‌كردند، شبها را به منزل ما آمده، در كلبه محقر دانشجويي ما سپري مي‌كردند. شب اول كه براي ايشان شام آماده مي‌كرديم، به اندازه كافي پول در اختيار نداشتيم تا سه عدد بادمجان خريداري كنيم! البته نوع رفتار ما با دايي جان به گونه‌اي نبود كه ايشان احساس كنند در تنگناي مالي قرار داريم. در آن زمان كه خودم را براي امتحانات دوره مهندسي آماده مي‌كردم، توسط يكي از دوستان آلماني خبردار شدم دادگستري استان، به مترجم زبان فارسي نياز دارد. با مراجعه به آنجا و دادن امتحان رسمي و بعداز گذراندن امتحان مربوطه و اداي قسم به قرآن اجازه يافتم به عنوان مترجم رسمي قسم خورده، در دادگاه‌هاي آلمان حضور يابم و به ترجمه مدارك و اسناد رسمي اشتغال ورزم.‌

كار ترجمه رسمي مدارك و نيز حضور در دادگاه ها گشايشي در شرايط مالي ما فراهم كرد. خاصه از آن جهت كه امور ترجمه مدارك را در منزل انجام مي‌دادم. به نسبت صرف وقت، حق‌الترجمه چه در دادگاه‌ها و چه ترجمه رسمي مدارك، نسبتا رقم قابل توجهي بود. اولين كاري كه انجام داديم، يك آپارتمان دو اتاقه اجاره كرديم و يك رفاه نسبي براي خود فراهم ساختيم.

همسرم خيلي زود به زبان آلماني تسلط پيدا كرد و قسمتي از وقت خود را به كمك به دانشجويان تازه‌وارد در فراگرفتن زبان و ديگر مشكلات زندگي آنها اختصاص مي‌داد...

يك بار به همسرم اطلاع دادم كه روز چهارشنبه به آخن خواهم آمد. حدود ساعت 13 به منزل رسيدم. ديدم يادداشتي براي من گذارده است كه به دليل شركت در يك سمينار زودتر از ساعت 2 بعدازظهر به منزل نخواهد رسيد. قطعه‌اي گوشت در يخچال آماده سرخ كردن و مقداري برنج در پلوپز مي‌باشد. او غذا خورده است ومن منتظر او نمانم. هر چه فكر كردم، چه سميناري بين ساعت 13 تا 14 برگزار مي‌شود، نفهميدم! سرانجام به اين صرافت افتادم كه چون آن يك قطعه كوچك گوشت كفاف دو نفر را نمي‌كرده، به اين بهانه در منزل نمانده است. غذا را آماده كردم و منتظر او ماندم تا از سمينار، فراغت پيدا كرده، به منزل بازگردد. (ص 56) باري، برماست كه بگوييم: خاطرات سياسي - اجتماعي به عنوان يك تلاش ارجمند شايسته جدي ترين تقديرهاست و طبعا از اثربخشي قابل توجهي برخوردار خواهد بود. خصوصا آنجا كه در بيان اوصاف بزرگ‌مردي لب به سخن گشوده است كه به حق نمي‌توان حقش را ادا كرد: سيدموسي صدر.

اين قلمزن وقتي به مطالعه خويش در حالات و اوصاف امام موسي صدر در خلال گفتارهاي دكتر طباطبايي ادامه مي‌داد، بي‌اختيار به تحرير قطعه‌اي راه برد كه نقل آن را از اين نوشته دريغ نمي دارد تا ختام اين مقال باشد:

تاريك شب را گفته‌اند/ اسمت را - سپيده سان - / بپوشاند در سكوتها/ تا انتهاي سكوت/ به ناروا، به ناروا/ و تو مسكوت مانده‌اي/ در تاريكي/ ديري است/ حق با توست/ با نگاه‌هايي كه در تصويرها برجاي گذاشته‌اي/ سپيده تسليم شعر نمي‌شود/ و نه نور!/ از اين روست كه تو در تاريكي مانده‌اي/ ديگران در سياهي!‌




 سه شنبه 5 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن