واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: شازده كوچولو عوض شده!
نام كتاب: گمشدۀ شازده كوچولو
نويسنده: محمدحسن حسينى
تصويرگر: عطيه بزرگ سهرابى
چاپ اول:1389
قيمت: 2000 تومان
محمدحسن حسينى، نويسندۀ كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» در يكى از دوشنبه.هاى باغچه داستان، مهمان دوچرخه و باغچه داستان است و قرار است به حرف.هاى بهمن ايلاتى، رويا سكوتى، مه.جبين شيراوندى، مهناز محمدى و مرضيه ميرزايى علي آبادى دربارۀ كتابش گوش كند. نسخه.هايى از كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» را نشر پيدايش _ در اختيار دوچرخه گذاشته است.
مهناز بحث را شروع مى.كند. او معتقد است راز موفقيت محمدحسن حسينى در نوشتن كتاب اين است كه توانسته با شازده كوچولو و نويسنده.اش ارتباط عاطفى عميقى برقرار كند.
چيزى كه شازده كوچولو را براى مهناز ماندنى كرده، روح جست.و.جو.گر و پرسش.گر اوست، همراه با سماجتش براى رسيدن به هدف. او مى.گويد: «آغاز كتاب برايم خيلى جالب بود، آنجا كه مى.گويد گاهى ممكن است تجربۀ يك بچه از يك آدم. بزرگ بيشتر باشد. البته در اين كار، شازده كوچولو ديگر سماجت پيشين را ندارد. زياد سؤال نمى.كند و نمى.خواهد از همه.چيز سر.در.بياورد. حالت مرموزش را هم از دست داده است.»
مه.جبين هم حرف.هاى زيادى دربارۀ كتاب دارد. معلوم است كتاب را با دقت خوانده و به خيلى چيزها توجه كرده است. او به نكته.هاى كوچكى اشاره مى.كند و سبب توجه محمدحسن حسينى هم مى.شود، مثلاً شمارۀ سيارك شازده كوچولو در اين كتاب همانى نيست كه در كتاب اگزوپرى آمده است. مه.جبين بعد از اشاره به چند مورد، سراغ شازده كوچولوى گمشده مى.رود و مى.گويد: «او همان شخصيت كتاب اگزوپرى نيست و سادگى و منطق كودكانه.اش را ندارد. شازده كوچولو وقتى اولين بار به زمين سفر مى.كند، مثل كودكى است كه تازه به دنيا آمده و از ديدن خيلى چيزها تعجب مى.كند و سرانجام هم به اين كشف مى.رسد كه آدم بزرگ.ها خيلى عجيبند؛ اما در كتاب آقاى حسينى اين.طور به نظر نمى.رسد.»
مه.جبين به شباهت.هاى دو كتاب هم اشاره مى.كند. مهم.ترينش آغاز كتاب.هاست. هر دو نويسنده در مقدمه كتابشان را به كودكان تقديم كرده.اند. مه.جبين به نكته.اى اساسى هم اشاره مى.كند: «رابطۀ شازده كوچولو با خلبان، به ويژه در پايان كتاب مرا ياد رابطۀ. پينوكيو و پدر ژپتو،. در پايان داستان پينوكيو مى.اندازد.»
اشارۀ درستى است، چون پينوكيو هم در پايان داستان به دريا مى.رود تا پدرش را كه او را از چوب ساخته پيدا كند. شازده كوچولو و پينوكيو هر دو به دنبال سازندۀ خود هستند.
براى مه.جبين جالب.ترين قسمت كتاب جايى است كه روباهى با مرغ و خروس.ها بازى مى.كند. اين روباه از نسل روباهى. است كه شازده كوچولو اهلى.اش مى.كند.
بهمن ايلاتى كوتاه و خلاصه حرفش را مى.زند: «اين كتاب از اين نظر كه دنبالۀ يك كتاب معروف است جالب است. همين سبب مي.شود خواننده حتماً سراغش برود. خود داستان هم طورى است كه خواننده دوست دارد بداند سرانجام او دوستش را پيدا مى.كند يا نه؟ شخصيت.پردازى.هاى داستان خوب از كار درآمده. من فصل فانوسبان را خيلى دوست دارم.»
حالا نوبت روياست كه بگويد: «تا به حال چند دنباله كه بر كتاب.هاى مشهور نوشته شده خوانده.ام. از بعضى از آنها اصلاً خوشم نيامده و با خودم گفته.ام يعنى چى؟ وقتى كتاب اصلى هست كه مى.توان بارها از خواندنش لذت برد،. چرا بايد ادامه.اش نوشته شود. اما از «گمشدۀ شازده كوچولو» خوشم آمد. البته در اين كتاب شازده كوچولو خيلى زود از گلش جدا شد و در راه هم خيلى وقت تلف كرد تا به دوستش رسيد.»
قرار بود بچه.ها هر دو كتاب را بخوانند و با هم مقايسه..شان كنند. مرضيه به چند تفاوت و شباهت اشاره مى.كند: «مهم.ترين تفاوت اين است كه زبان كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» با كتاب اگزوپرى متفاوت است. آنجا راوى اول شخص نقش برجسته.ترى دارد، حتى وقتى سفر شازده كوچولو را قبل از اينكه به او برسد شرح مى.دهد. اما كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» به شيوۀ سوم شخص نوشته شده. البته نويسنده از همان آغاز كتاب حضورش را اعلام مى.كند. در آن يكى نويسنده حضور چشم.گيرى دارد و در اينجا نويسنده خيلى كم در صحنه هست.»
مرضيه كه حرفش را تمام مى.كند،. مهناز دوباره بحث را شروع مى.كند. به نظر او پايان كتاب چيزى نيست كه بايد باشد.
در كتاب اصلي، شازده كوچولو با نيش مار به سياره.اش برمى.گردد و در «گمشدۀ شازده كوچولو» با يك رويا؛ روياى ديدار دوستش كه دارد هواپيمايى را هدايت مى.كند، ناگهان هواپيما به طرف دريا مى.رود و شازده كوچولو چشم كه باز مى.كند، مى.بيند در سياره.اش است. مهناز مى.گويد: «خوشم نيامد از اينكه ديدم داستان با يك خواب به پايان رسيده. يعنى هرچه او ديده همه.اش خواب بوده؟ يعنى به سفر نرفته؟»
اما رويا نظر ديگرى دارد: «اتفاقاً. به نظر من خيلى هم خوب تمام شده. در كتاب اصلى شازده كوچولو با نيش مار به سياره.اش برمى.گردد و اينجا با يك رويا. چه فرقى مى.كند؟ آنجا مرگ است و اينجا خواب. مگر خواب مرگ موقت نيست؟»
بهمن هم از يك چيز قانع نشده است، از چگونگى سفر شازده كوچولو. او مى.گويد: «در كتاب اصلى كسى نمى.بيند شازده .كوچولو با پرنده.هاى مهاجر سفر كرده. خلبان از قول او مى.گويد و خواننده هم مى.پذيرد،. اما اينجا چنين اتفاقى نمى.افتد. چون شازده كوچولو كه سراغ نويسنده نيامده. نويسنده از قول خودش داستان را روايت مى.كند.»
همه حرف.هايشان را زده.اند و حالا نوبت نويسنده است كه صحبت كند: او مى.گويد كه فكر نمى.كرده بچه.ها اين.قدر با دقت كتاب را بخوانند. بعد هم توضيح مى.دهد كه چه چيزى باعث شد اين كتاب را بنويسد. او از شبى مى.گويد كه در حال پرواز است، اما سقوط مى.كند و روى سيم.هاى برق مى.افتد. همين روياست كه ذهنش را به سوى «شازده كوچولو» مى.كشاند. بعد سراغ زندگى سنت اگزوپرى مى.رود و آن خلبان آلمانى كه هواپيمايش را روى دريا مى.زند و سبب سقوطش مى.شود. اين دو عامل با چند عامل ديگر گره مى.خورند و جرقۀ نوشتن «گمشدۀ شازده كوچولو» در ذهنش زده مى.شود. او مى.گويد: «تا جايى كه توانسته.ام سعى كرده.ام داستان حال و هوايى شاعرانه به خودش بگيرد،. نه اينكه فقط كلمه.ها و جمله.ها شاعرانه باشد. مثلاً با تكرار بعضى از موضوع.ها خواستم تكرار رديف و قافيه را در شعر نشان بدهم. درباۀ اينكه چه.قدر موفق بوده.ام، خواننده مى.تواند نظر بدهد. اما از اينكه ادامه.اى بر «شازده كوچولو» نوشته.ام ناراحت نيستم و قصد دارم اين كار را باز هم تكرار كنم.» او در جواب بهمن مى.گويد: «اگر در كتاب قبلى پذيرفته.ايم شازده كوچولو توانسته با پرنده.هاى مهاجر سفر كند، اين بار هم مى.تواند.»
نويسنده در يك نگاه
وقتى از محمدحسن حسينى خواستم خودش را معرفى كند، گفت: «بنويس چهل سال دارم. مهندسم، اما علاقۀ اصلى.ام شعر و داستان است. يك پسر ده ساله به نام اميرحسين دارم كه در نوشتن كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» نقش مهمى داشت و اين كتاب را به او تقديم كرده.ام.»
من هم اضافه مى.كنم كه هم در حوزۀ كودك و نوجوان فعال است و هم بزرگسال. بر شعر و داستان هم نقد زياد نوشته. تعداد آثارش هم كم نيست، از جمله «گنجشك ابرى» و «آخرين پدربزرگ» (رمان نوجوان)، «باز باران» (مجموعه داستان) و «كلاس بهار» (شعر كودك). كتاب «گمشدۀ شازده كوچولو» جديدترين اثر محمدحسن حسينى است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]