واضح آرشیو وب فارسی:ابتکار: "سوسن تسليمي" از استكهلم نوشت; نامه اي به پدر
در پي درگذشت پدرش "خسرو تسليمي"، تهيه كننده و مديرتوليد پيشكسوت سينماي ايران، "سوسن تسليمي" فرزند زنده ياد "خسرو تسليمي" كه چند سالي است در "استكهلم" سوند زندگي مي كند، در نامه اي خطاب به پدرش نوشته:
"پدرنازنينم. اين يادنوشته كوتاه اگرچه براي شماست ولي به خوبي مي دانم كه توان و امكان خواندن آن را هرگز نخواهيد داشت. يكشنبه نوزدهم آبان ماه 1387 شما وجود گرامي، مسافر راهي شديد كه از آن بازگشتي نيست. پدر جان شايد خودتان نمي دانيد كه نوزدهم آبان ماه امسال درست مصادف با آخرين روز ديدارمان در تهران بود. 21سال پيش در چنين روز من با شما و سرزمين مادري ام وداع گفته و به قصد سرنوشتي نامعلوم به سوي ديگر دنيا سفر كردم. سال هاي دوري از شما بسيار بود. دلتنگي تان را داشتم ولي فرصت ديدار هرگز حاصل نشد در عوض قرار هميشگي مان عصر روزهاي يكشنبه بود. ساعتي را روي خط تلفن با هم حرف مي زديم و از اينجا و آنجا مي گفتيم. صداي تان مثل هميشه گرم، مهربان و پراز مهر پدري بود. از لحظه به لحظه زندگي ام مي پرسيديد و از تك تك كارهايم. نگران يخبندان زمستان هاي بلند سوئد بوديد، سفارش مي كرديد كه لباس گرم بپوشم و مراقب سرما باشم. درخيال تان من هنوز همان دختر كوچك تان بودم كه نياز به مراقبت پدر را داشت. همان دختر كوچكي كه اغلب همراه تان به تماشاخانه مي برديد. بازي هاي شما و مادر گرامي ام و دنياي شگفت انگيزتان كودكي مرا با جهان اسرارآميز نمايش پيوندي داد كه تا به امروز با وجود همه پستي ها و بلندي ها گسسته نشد. بعدها در نوجواني وقتي كه راه بازيگري را پيشه خود كردم هرچند كه از آينده اين حرفه نگران بوديد و نظرتان اين بود كه عاقبتي در اين كار نيست ولي در دل رضايت داشتيد. انتخاب مرا ادامه راه مادرم زنده ياد بانو "منيره تسليمي" مي دانستيد كه در جواني و در اوج شكوفايي هنري اش با مرگي نابهنگام از جهان ما رفته بود. پدر جان قدرداني مرا بپذيريد براي حمايت بي دريغ تان. بپذيريد كه در طي همه سال هاي زندگي ام هرگز سخن درشتي يا كلام زشت يا تندي از شما نشنيدم. ممنون تان هستم بخاطر آزادانديشي تان، فروتني و تواضعتان، خودساختگي تان و اينكه به ما فرزندانتان سخت كوشي وروي پاي خود ايستادن را آموختيد. ممنون تان هستم كه بنا به عهد ي كه با مادر گرامي ام به هنگام مرگش بستيد مسئوليت و مهر پدري تان را از ما سه فرزند خردسال تان دريغ نكرديد با تنگدستي و مشقت و با هر چه بود ما را به بزرگي و سرانجام رسانديد و جاي خالي آن عزيز از دست رفته را با عذر و يا با بهانه اي (درخانه) به جانشيني ديگر نبخشيديد. پدرجانم سال هاي سال هفته اي يك بار عصر روزهاي يكشنبه قرار صحبت هاي ما بود روي خط تلفن." بازيگر "باشوغريبه كوچك"، "شايد وقتي ديگر" در ادامه اين نامه خطاب به پدر آورده: "روز نوزدهم آبان 1387 آخرين يكشنبه زندگي تان منتظر شنيدن صداي مهربان تان بودم نمي دانستم كه در بيمارستان در حال ديگري هستيد و ملاقات ديگري را در انتظار داريد. نمي دانستم كه خط ارتباط ما براي هميشه گسسته شده است. مرا ببخشيد كه در لحظات رفتن تان در كنارتان نبودم. آرزوي ديدارتان را داشتم. حاصل نشد. شايد روزي ببينم تان. تا فرا رسيدن آن روز خدانگهدارتان. دست بوس شما. دخترتان سوسن." (استكهلم)
جمعه 1 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابتکار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]