واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: ياداشتي از دكتر امير مدنياوباما در كاخ سفيد
تهران- خبرگزاري كار ايران
كسيكه به كاخ سفيد پا خواهد گذاشت متناسب با نقش و وزن آمريكا در جهان كنوني و از براي تامين منافع ملي آمريكا به تدوين استراتژي خواهد پرداخت و نبايد انتظار تغييري در چارچوب و اساس عملكرد بينالمللي آمريكا را داشت. با اين وجود و با اينكه پيروزي «باراك اوباما» به گونهاي ناشي و مشتق از ناچاريها و در اثر ناتواني حاكميت راست نومحافظهكار در مديريت مسائل داخلي و جهاني به نظر ميرسد، نميتوان غلبه اميد بر ترس را انكار كرد.
تلاشهاي جهان كار و انديشه و هنر آمريكاي بهتر به نتيجه رسيده و در تحقق يكي از روياهاي «مارتين لوترلينگ» و سياهان و بر امواج نتهاي ترانه "گام زدن در ممفيس" كه با صداي «الويس پريسلي» و «بروس اسپيريينگس تن» بهطوري ايدهآلي و همزمان خوانده ميشد، باراك اوباما به رياستجمهوري برگزيده شد و بشريت خسته از جنگ، تروريسم، فقر، بيامنيتي و تهديد به اميد جهان و حياتي بهتر از درياي اميد خود ساغري زد.
بهرغم تمامي احتياطات بايسته و بهرغم وجود نهادهاي كريستاليزه شده سرمايهداري ناپاسخگوي آمريكا و محافل تعيينكننده مسيرها پيروزي اوباما را نميتوان تاريخي ندانست و آن را آغاز فصلي نوين بهشمار نياورد. در حاليكه سياست سنتي جمهوريخواهان پافشاري بر دموكراسي و آزادي (شكلي و ابزاري) براي درهم كوفتن مرزهاي ملي و گمرگي از بهر گستردهتر كردن بازارها وكاناليزه كردن ثروتها بهسوي محافل مسلط ثروت و سرمايه جهاني اساسا متمركز در آمريكاست؛ سياست دموكراتها پافشاري بر حقوق از جمله حقوقبشر و راهگشاي جنبشهاي حقوق طلبانه مدني بوده و اوباما نيز نميتواند بعد از بحران عميق راست در اين راه گام برندارد. اما آنچه پيروزي اوباما را تاريخي ميكند و نويدگر فصلي نوين در تاريخ آمريكا و احتمالا بشريت جابهجايي اين دو سياست در گردشي معمول و مرسوم نيست.
گوياترين عنوان را روزنامه «نيويوركتايمز» در مورد پيروزي اوباما برگزيده و نوشته است: "مككين از بوش شكست خورد"، كليد تحول تاريخي را بايد در اين جمله ديد. مفهوم بيان شده توسط نيويوركتايمز گوياي ورشكستگي كامل نومحاظهكاران حاكميت بوش است كه بعد از شكست اقتصاد جنگي به تمامي فاقد برنامه و اعتبار شده، بهطوريكه آوار ورشكستگي آنان، راستميانه (مك كين) را نيز به شكست كشانده است. به ديگر سخن آنچه به پايان ميرسد نومحافظهكاري و نوليبراليسمي است كه محصول كار بشري و ثروت منابع را در هرج و مرج توزيعي نادرست بهسوي اقليتهاي ثروت و سلطه جاري ميكند و در بحرانهاي ادواري، ساختاري و حباب آفرينيهاي مكرر از پي بادوامسازي ناممكن ثروتهاي تمركز يافته برميآيد و آنگاه كه بحرانهاي مكرر و پي اندر بيسرمايهداري غير دموكراتيك بياخلاق و غير پاسخگو قادر به كنترل اوضاع نيست؛ سياست توسل به خشونت جنگ و تروريسم، مداخلهگري و تهديد آغاز ميشود.
در اين راستا بر امواج توفاني بحران برآمده از حباب سهام، تكنولوژي در سال 2001 ميلادي، پيش از آن با انفجار مشكوك برجهاي دو قلوي نيويورك و مرگ سه هزار انسان بيگناه و آفريدن اسلام هراسي و لشكركشي به افغانستان سرپوش نهاده شد و آنگاه براي حفظ سلطه جهاني مبتني بر كنترل منابع انرژي خاورميانه با تكيه بر دروغ لشكركشي به عراق صورت ميگيرد. اما اشغال دردسرزاي عراق و هزينه جنگي نجومي بهجاي در آمد مورد انتظار از منابع كنترل شده انرژي عراق و همسايگان در سايه هژموني آفريني و كنترل حريفان جهاني (چين، هند، اروپا، روسيه و...) به كابوسي ميانجامد كه در كنار حمايتهاي مستمر از اسرائيل و در پايمالشدن حقوق اوليه فلسطينيان، وجههي آمريكا را به تمامي مورد تخريب قرار ميدهد و به بحرانها دامنهاي گسترده ميدهد.
آنچه نيويورك تايمز مينويسد ميتواند به اين مفهوم باشد كه نوليبراليسم عنان گسيختهاي كه در سالهاي زمامداري تاچر و ريگان با يورش به دستاوردهاي جهان كار در دنياي صنعتي رونق گرفت و با بوش پدر ادامه يافت و در اثر غفلت و بيمسووليتي دمكراتها به جهانيسازي (گلو باليزاسيون) غير دموكراتيك در سالهاي زمامداري كلينتون انجاميد و با پيروزي مشكوك و انتصاب بوش پسر به اوج رسيد؛ ديگر آيندهاي و برنامهاي ندارد.
آنچه نيويوركتايمز مينويسد به اين مفهوم است كه مقررات زدائي از همه شئون، اقتصاد بازار، كاهش ماليات بر سود سرمايههاي بزرگ، زيرپا گذاشتن مصالح زيستمحيطي، صلح، ثبات جهاني، يكهتازي سرمايه، بنگاههاي مالي و بورسبازان در اقتصادهاي پيشرفته و بزرگ جهان آيندهاي ندارد.
"شكست مككين از بوش" به اين مفهوم است كه راست محافظهكار كه تركيبي از ميليتارسيم و افراطيگري ايدهئولوژيك است همراه با پشتيبانهاي ايدهئولوژيك خود به تمامي ورشكسته شده است و نظريه پردازاني چون ساموئل هانتيگون ، برنارد لوئيز، فرانسيس فوكوياماي ظاهرا نادم كه در حين و در زمان نگارش كتابهاي خود به پنتاگون نيز مشاوره ميدادند نيز به پايان راه رسيدهاند. در حالي كه حاصل آراء و نظراتشان جز ترويج خشونت جنگ تروريسم، بياحترامي به محيطزيست، فقر مركب (داخلي و جهاني) و محدودشدن حقوق مدني در سطح داخلي از طريق قوانيني چون اقدام ملي PATRIOT ACT))، نظاميسازي اقتصاد و محيط و فضا و به يك سخن زميني سوخته بوده است.
اگرچه با پيروزي اوباماي جوان و هوشمند تبريكات بايد بهسوي او وحاميان اجتماعي و ايدهآل او روان شود اما بايد به مككين نيز تبريك گفت. مككين با پذيرش شكست به جامعه آنگلوساكسون پروتستان سفيدپوست (WASP) كه در زير مجموعه آن گروههاي نژادپرستي گوناگون چون قارچهاي سمي روئيده و ريشه دوانيدهاند لزوم رعايت قواعد را گوشزد ميكند و باور و اعتقاد خود را به دمكراسي به نمايش ميگذارد. مككين با آنكه از جنگ در عراق پشتيباني ميكند، دونالد رامسفلد آغازگر جنگ عراق را بدترين وزير دفاع ميخواند و از بوش درمورد اين جنگ انتقاد ميكند. مك كين با مواضعي ميانهرو در رابطه با مسائلي چون مهاجرت، سقط جنين باعث ناخشنودي محافظهكاران و افراطيون مذهبي شده است. در مورد مساله جوي و محيطزيستي نيز مككين در برابر بوش قرار گرفته و اظهار داشته است: اگر هند و چين به اين پيمان جديد درباره جلوگيري از آلودگي هوا ملحق شوند، او نيز به نمايندگي آمريكا اين پيمان را امضا خواهد كرد. بايد شجاعت آن را داشت تا بتوان به مككين نيز براي پذيرفتن شرافتمندانه شكست تبريك گفت.
شكست مككين نيز جزئي از دموكراسي آمريكاست كه بهرغم نارساييها و ناكافيبودنها يك دموكراسي است. در اين ميان تنها كسيكه به تمامي ورشكسته شده، بوش و همقطاران و ايده و لوگها نئوليبرال نئوكان هستند كه با تبديل دروغ به سياست دولتي و رواج خشونت جنگ، تروريسم و افراطيگري مذهبي مسيحي، يهودي و اسلامي (القاعده-طالبان) مدنيت انساني را به نيستي سوق دادهاند. هر رئيسجمهوري آمريكا بهخودي خود رهبر قويترين اقتصاد جهان و فرمانده بزرگترين قدرت نظامي جهان است. بوش درعمل اين قدرت عظيم را در جهت تشديد تضادهاي جهاني، بهخطر انداختن صلح، تخريب چهره دموكراسي و ايجاد دشمني ميان آمريكا و ديگر ملتها بهحركت درآورد. زخمهاي حكومت ? ساله نومحافظهكاران بر پيكر بشريت بسيارعميق است. عراق ويران شده، افغانستان جنگزده، پاكستان تبديل شده به بمب ساعت شمار، فلسطين نوميد از صلح و رشد روزافزون تعصب و بنيادگرائي افراطيون سلفي و جهادي كه از شمال آفريقا تا اندونزي را در برگرفته و حتي حومه شهرهاي بزرگ جهان همچون پاريس و لندن را آلوده كرده است و ميليونها آمريكائي بيخانمان شده از بحران مالي و بدون بيمه درماني پيامدهاي حكومت نومحافظهكاران است! ادامه اين مسير براي آمريكا و جهان مرگباربود. انتخاب اوباما كه برخي آن را "تهديدي براي ايران" ميدانند و عدهاي ديگر نيز آن را "فرصت" قلمداد مىكنند. قاعدتا بايد آغاز خروج ايالاتمتحده از اين كژ راهه خطرناك باشد!
از نادر ناخشنودان پيروزي اوباما، «شيخ يوسف قرضاوي» است؛ كسيكه بهدليل دفاع از تنبيه جسماني زنان از اعطاي ويزاي ورود به انگليس به وي خودداري شده است. قرضاوي كه مككين را دشمن آشكار مسلمانان ميداند و ميگويد: اين دشمن بهانه خوبي است براي ادامه فعاليت جهادي. قرضاوي ميگويد، دموكراتها مانند مار نرم و لطيف هستند كه با وارد كردن سم به بدن ترا ميكشند. به اين شكلها قرضاوي كسي را در پي بيان آرا و انديشه و دعوت خود به طريق مدني و حقوقي و از راه گفتوگو است مار ميداند و با اعتقادي خشونت محور در جستوجو و به اميد خشونتي است تا بتواند خشونت نظري خود را جامعه عمل بهپوشاند و تقابل نظامي مبتني بر جنگ و تروريسم را جانشين گفتوگوي آرا و افكار كند. خشم قرضاوي از آنجاست كه وي حس ميكند كه انديشه، حقوق و كلام سرانجام قلعه جزميتها را فرو خواهد ريخت.
پيروزي باراك اوباما كه ميتواند فرصتهايي در جهت دفاع از منافع ملي ايران به همراه داشته باشد، پس از طراحي قانون اساسي آمريكا توسط جيمز مريسون و بهوجود آوردن مبنايي براي مباحث حقوقي جهان و پس از تصويب قانون اساسي آمريكا به همت توماس جفرسون و جورج واشنگتن و لغو بردهداري به فرمان ابراهام لينكن، سومين نقطه عطف در تاريخ تحول دموكراسي و حقوقبشر در ايالات متحده است كه مي تواند تاثيرات و پيامدهاي بزرگي در جهان داشته باشد. و با اعاده حيثيت از دموكراسي و همگرايي بينالمللي و ترك يكجانبهگرايي اعتبار جهاني آمريكا را بازسازي كند. به اين اميد و شرط كه اوباما آواز در چپ نيفكند و به راست خيزد.
پايان پيام
كد خبر: 457911
يکشنبه 26 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]