تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816933230




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

باراك اوباما چهل و چهارمين ساكن كاخ سفيد پرواز يا سقوط يك رئيس جمهور


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: باراك اوباما چهل و چهارمين ساكن كاخ سفيد پرواز يا سقوط يك رئيس جمهور
كلاوس برينك بويمر / ترجمه و گردآوري؛ محمدعلي فيروزآبادي

اوباما در آن شب شيكاگو لبخند بر لب داشت اما خونسرد مانده بود و گاه به خشكي مي زد و به مانند دوران مبارزات انتخاباتي تا كلمه آخر بر سخنراني اش تمركز كرده بود. او نمي خواست جشن بگيرد بلكه مي خواست هشدار دهد و از آن لحظه استفاده كند و با اين هشدارها باري را از دوش خود بردارد. او گفت به تنهايي به هدف نخواهد رسيد، گفت به همان اندازه كه به دموكرات ها نياز دارد به جمهوريخواهان هم نيازمند است، گفت امريكا به معناي جديد براي شهروندي و حاكميت نياز دارد، گفت متحدان ايالات متحده اگر مي خواهند در آرامش زندگي كنند بايد راه حلي براي مشكل تروريسم و تخريب محيط زيست بيابند و گفت سال هاي سختي در راه است «اما ما به هدف خواهيم رسيد». و آن مردمي كه در محل جمع شده بودند چشم از او برنمي داشتند و با تكان دادن سر و فرياد هايشان گفته هاي اوباما را تاييد مي كردند و گويي داوطلبانه آمده بودند كه بگويند در خدمت امريكا هستند. زيرا هسته اصلي پيام اوباما اين است؛ «به كشورت خدمت كن تا كشورت از تو قدرداني كند. پشتيبان امريكا باش تا امريكا از تو حمايت كند. امريكا ديگر نبايد مورد تمسخر و نفرت دنيا باشد بلكه بايد مورد تحسين و احترام جهانيان قرار گيرد.» آيا اين جملات كه اوباما در مقابل آن 200 هزار آلماني در برلين عنوان مي كرد ساده انگارانه و تصوري كودكانه از جهان است؟ يا شايد برخاسته از نوعي هوشياري است؟ او درصدد ساخت يك شبكه است. يك جامعه جديد متشكل از همه كساني كه خواهان مشاركت هستند. آن سخنان پرطمطراق با هدف جذب و ايجاد انگيزه گفته مي شود. به عقيده اكسلرود سياست اوباما ساده لوحانه نيست و بسيار هوشمندانه تر از سياست سلفش به شمار مي آيد. به گفته اين مورخ اوباما در تلاش براي برقراري ديپلماسي و تكثرگرايي است و افراد پيرامون وي نيز همگي همين را مي گويند و تاكيد مي كنند بوش آشكارا به تنهايي براي سياست امريكا تصميم مي گيرد. اما پرسش اساسي اين است كه آيا اين جاه طلبي ها براي مردي تقريباً بي تجربه كه تازه چهار سال از سناتوري اش مي گذرد زياد نيست؟ آيا او تحمل برآوردن اين انتظارات زياد و اين بار غيرقابل تحمل را دارد؟ كارشناسان زيادي در پاسخ به اين پرسش ها عنوان مي كنند شانس ها در زمان هاي دشوار به وجود مي آيند و تصميم هاي بزرگ را امكان پذير مي سازند و روساي جمهوري بزرگ در سال هاي سخت متولد شده اند. به عنوان مثال «فرانكلين روزولت» كه در سال هاي دهه 30 بر ركود امريكا و همين طور بر جنگ طلبي نازي ها غلبه كرد و تبديل به محبوب ترين الگوي امريكايي ها شد. كسي كه در سال هاي سخت به قدرت مي رسد، نمي تواند در مقابل مطالبات مردم ايستادگي كند.

نبايد فراموش كرد كه بازيگران عمل گرا و كارآزموده عرصه سياست جهان اين درام پر تحرك امريكايي را به دقت مورد توجه و ارزيابي قرار دادند. چين به عنوان قدرتي جهاني و بزرگ «نيكسون» مكار و «كارتر» بدشناس و «ريگان» هميشه خوشبين را تجربه كرد و حال بايد يك بسكتباليست، يك سياه و يك اخلاق گرا با معيارهاي امريكا و يك آدم بي تجربه را در مقابل خود ببيند. اين بازيگران از خود مي پرسند آيا وي واقعاً آدمي عاقل و در پي آشتي است؟ درجه سرسختي او در عين انعطاف پذيري چقدر است؟ «جوزف بايدن» معاون رئيس جمهور آينده امريكا به تازگي در پاسخ به اين پرسش ها گفت احتمالاً اوباما هم روشي را در پيش خواهد گرفت كه زماني «جان اف كندي» در مورد بحران كوبا به كار برد و آن بحران را مديريت كرد. البته اين سخنان چندان روشن نبود اما تنها چند ساعت پس از اعلام پيروزي اوباما، ديميتري مدودوف رئيس جمهور روسيه اعلام كرد به عنوان پاسخي به استقرار سپر دفاعي موشكي امريكا در لهستان و جمهوري چك، كشورش موشك هاي دوربرد خود را در منطقه كالينينگراد مستقر خواهد كرد. به احتمال زياد همين خبر كه البته انتظارش هم مي رفت موجب پريشاني خاطر اوباما شده و او را لحظاتي به تفكر در مورد ادامه مناقشات جهاني واداشته است.

جالب تر از همه آن خواهد بود كه اوباما در نظر داشته باشد آن ايده آليسم برخاسته از روح دوران تاسيس امريكا را تبديل به روش اين قدرت جهاني امروز كند. روش امريكا مبني بر ساختن جهان آن هم بر پايه تصور خود از دموكراسي و سرمايه داري، تبديل به روشي ثابت در سياست خارجي اين كشور شده و همين روش بود كه بحران جهاني اخير را تشديد كرد و ادامه اين روش هم منجر به حل اين بحران نخواهد شد. شايد كمي فروتني و تواضع و اندكي صبر و شكيبايي بيشتر، آن هم پس از سال ها افراط، روش مطمئن تري باشد. آنچه امريكا از اولين رئيس جمهور سياهپوست خود انتظار دارد امري كاملاً روشن و واضح است. وظيفه او بيرون كشيدن اين كشور از عميق ترين بحران سرمايه داري است كه از سال 1929 سابقه نداشته است. اوباما خود نيز در اولين كنفرانس مطبوعاتي اش در اولين جمعه پس از انتخابات گفت؛ «اين بحران بزرگ ترين چالش اقتصادي زندگي ما به شمار مي آيد.» علاوه بر آن او بايد زياني را كه اتوريته اخلاقي و سياسي امريكا از زمان جنگ عراق به آن دچار شده، جبران كند. بايد شكست اين ابرقدرت را متوقف و به گفته طرفداران وي امريكا را بار ديگر تبديل به برج هدايت كننده دنياي آزاد كند. اما طبيعتاً اوباما بايد نگران حفظ موقعيت امريكا به عنوان تنها ابرقدرت جهان و حفظ سيادت نظامي آن هم باشد و بتواند اين كشور را تا سال هاي مديد براي چين و هند غيرقابل دسترس كند.

بسياري از همكاران اوباما در هفته هاي گذشته كتاب هايي در مورد يكصد روز آغازين رياست جمهوري روزولت را مطالعه كرده اند. در اين گروه تنها آب معدني به عنوان نوشيدني مورد استفاده قرار مي گيرد و از شامپاين خبري نيست. اين عده كه جلسات شان را در شيكاگو برگزار مي كنند در واقع از آن جوانان كلوپ هاي طرفدار اوباما نيستند بلكه حقوقدانان هاروارد هستند كه مي دانند مساله واقعي و اصلي در واقع انتخابات نبوده و نيست. ظاهراً آنها در نظر دارند از اين خطاي هميشگي اجتناب كنند. آنها از نتيجه گيري هاي سطحي پرهيز دارند و به عنوان مثال در مورد پرسش هاي شخصي اين مساله را به خوبي رعايت مي كنند. از نظر اين كارشناسان «بيل كلينتون» هم با وعده هايي كه داد كار خود را مشكل كرد و به همين دليل كابينه اش تبديل به همان دولت هاي هميشگي امريكا شد و بدين صورت لابي گري ها، توطئه ها و افكار سطحي بار ديگر شروع شد. آن دوران انتقال كلينتون، يعني آن 77 روز ميان روز برگزاري انتخابات تا شروع رياست جمهوري ، امروز هم به عنوان يك دوره حساس و پرتنش تاريخ سال هاي اخير امريكا به شمار مي آيد.

به همين خاطر اوباما كارش را خيلي زود شروع كرد، در واقع كار او در خلال آخرين هفته هاي انتخابات شروع شد. اوباما از همان زمان «هان پودسا» را به عنوان مدير دوران انتقال معرفي كرد و «والري جارت» و «پيت رز» را به عنوان معاونان او قرار داد. اين سه نفر از سال ها پيش از جمله نزديك ترين ياران اوباما محسوب مي شوند. پودسا كه خود از جمله خبره هاي واشنگتن به حساب مي آيد تيمي 50 نفره تشكيل داد كه از چند هفته پيش مشغول تهيه طرح هاي جديد براي وزارتخانه ها و تقسيم امكانات هستند. از جمله وظايف مهم اين گروه تهيه ليست اولويت ها، برنامه كاري و تعيين اهداف يكصد روزه و يك ساله است. به نوشته مجله «نيويورك» با اين حال هنوز هم نمي توان در مورد دولت اوباما ارزيابي كرد اما وي در دوران كانديداتوري «سيگنال هايي به همه جهان ارسال مي كرد». به عبارت بهتر او در مجلس سنا از خود تصوير يك ليبرال عادي و معمولي را نشان مي داد، اما در سخنراني هايش چهره يي تكنو كرات و به شدت عمل گرا داشت. با اين حال مي توان از نوع عملكرد وي در 21 ماه گذشته يعني در همان دوران مبارزات انتخاباتي نسبت به آينده دولت او اظهارنظر كرد.

دايره نزديك ترين مشاوران

اوباما در آن دوران سخت چهار نفر را به عنوان معتمد خود انتخاب كرد؛ «رام امانوئل» يعني همان ستاره دموكرات كنگره (و رئيس آينده كاركنان كاخ سفيد)، «ديويد پلاف» مدير تبليغات انتخاباتي و «ديويد اكسلرود» به عنوان استراتژيست. اما نفر آخر كسي نبود جز همسرش يعني «ميشل اوباما».

ميشل يك مادر و در عين حال حقوقداني است كه از هاروارد و پرينستون فارغ التحصيل شده است و آن زمان كه اوباما هنوز كارآموز بود به عنوان وكيل كار مي كرد. باراك از همسرش مي خواست وارد كار اجرايي شود اما ميشل در آغاز كار اين خواسته را نمي پذيرفت كه البته در نهايت اصرارهاي همسرش بر انكارهاي وي پيروز شد. ميشل زاده شيكاگو يعني همان «شهر دوم» امريكا است و اوباما هم به خاطر او در اين شهر ماندگار شد. البته ميشل امروز هم به هاوايي يعني زادگاه شوهرش و شهري كه وي نزد پدربزرگ و مادربزرگ سفيدپوستش بزرگ شده است، گاهي سر مي زند. ميشل در محله يي متوسط در شيكاگو بزرگ شد. مادرش «ماريان رابينسون» كه سال ها از پدر بيمار ميشل نگهداري مي كرد امروز وظيفه پرستاري از نوه هايش را بر عهده دارد زيرا دختر و دامادش به شدت مشغول سياست هستند. اين مادربزرگ هم به همراه آنها به كاخ سفيد خواهد رفت و احتمالاً از همين حالا مشغول بستن چمدان ها است. خانواده اوباما در كنار يكديگر احساس خوشبختي مي كنند. هفته هاي اول حضور شوهر در مجلس سنا، ميشل همواره به وي يادآوري مي كرد كه در درجه اول بايد به امور خانه بپردازد. اوباما از پيروزي هايش مي گفت و ميشل به او يادآوري مي كرد كه اسپري پشه كش بخرد. او گاه شوهرش را دست مي انداخت و اين كار را امروز هم انجام مي دهد اما روزي دچار يك اشتباه فاحش شد و در يك جلسه سخنراني گفت كه به دليل كانديداتوري شوهرش براي اولين بار به كشورش افتخار مي كند، حرفي كه اصلاً به مصلحت نبود. اما سپس آرام تر شد و بيش از هر چيز ديگر متانت و خودآگاهي را در دستور كار خود قرار داد. ميشل با گروهي كوچك از چند محافظ و يك سخنگو و بدون همراهي خبرنگاران به جاي جاي امريكا سفر كرد.

و اين تقسيم كاري زيركانه بود؛ اوباما به دليل نياز مبرم به آراي سفيدپوستان در ميان طبقه متوسط سياسي حضور مي يافت و در همان حال ميشل با سفر به جوامع سياهپوست، براي خواهر و برادران سياهش تبديل به يك بت مي شد. ميشل اوباما در يكي از آن سفرها گفت؛ «بارها و بارها همراه با باراك با مردان و زنان سالخورده يي ملاقات كرده ايم كه در حالي كه اشك در چشمان شان حلقه زده و دست ما را گرفته اند مي گويند هرگز فكر نمي كردند شاهد چنين روزهايي باشند.» در همين حال صداي شادي و هلهله در سالن پيچيد و سپس ميشل از جمعيت حاضر تقاضاي راي به باراك و همين طور تقاضاي كمك هاي مالي و همكاري كرد؛ «دلم نمي خواهد به گذشته بازگردم و به آنچه شايد امكانش بود فكر كنم. ما اين كار را بارها در زندگي مان تجربه كرده ايم.» همسر ميشل كه امروز به عنوان رئيس جمهور منتخب امريكا ناميده مي شود، مديري مدرن به حساب مي آيد يعني رئيسي كه به خوبي مي تواند سخنگو و همكاران خود را انتخاب كند؛ مردي مسلط به ارتباطات مدرن و البته شنونده يي با استعداد.

شيوه مديريت

كمتر كسي پيدا مي شود كه با اوباما گفت وگو كند و احساس كند وي او را دست كم گرفته است. تيم انتخاباتي اوباما تيمي بي نهايت كارآمد و محتاط بود كه نظير آن در كمتر سازمان هاي سياسي امريكا ديده مي شود. اينكه كانديدايي با وجود همه فشارها بهترين باشد، مساله يي است كه مي تواند براي سال هاي آينده اميدوار كننده باشد. چين و چروك هاي روي صورت اوباما در اين دو سال گذشته عميق تر و موهايش سفيد تر شده است. او هر روز صبح ساعت شش از خواب بيدار مي شود و 45 دقيقه ورزش مي كند و در صورتي كه وقت داشته باشد با دوستان قديمش به بازي بسكتبال مشغول مي شود. در آخرين روزهاي مبارزات انتخاباتي او هر روز دو روزنامه مي خواند و كتاب «روح جنگ؛ تاريخ محرمانه سيا، افغانستان و بن لادن» را مطالعه مي كرد. اوباما روزانه 30 بار پست الكترونيكي خود را چك كرده و بدين صورت به اخبار دسترسي پيدا مي كند. شب ها هم تا ديرهنگام مشغول گفت وگوهاي تلفني و حضوري با مشاوران است.

اوباما از جمله كساني است كه با سماجت بر خط مشي هاي خود پافشاري مي كند و حتي در مبارزات انتخاباتي اخير هم تا آخر همان رويه آغازين را ادامه داد. اين پشتكار و ثبات همان چيزي بود كه هرگز هيلاري كلينتون و جان مك كين بهره يي از آن نداشتند. اوباما حتي در لحظاتي كه به شدت از سوي رقيب مورد حمله قرار مي گرفت كنترل خود را حفظ مي كرد. او و استراتژيست اش يعني اكسلرود به خوبي مي دانستند ميزان تند و تيزي مك كين اصلاً اهميتي ندارد و تنها زماني مي توانند پيروز شوند كه اوباما سياهپوستي مهربان و خوب و البته يك سياستمدار مسلط به نظر بيايد. آيا اين روش ريسك بالايي ندارد؟ آيا واقعاً اوباما به همان اندازه مهربان و لطيف است؟ مردان اوباما با يادآوري برخي خاطرات وي مي خندند. يكي از آنها تعريف مي كند كه همه مشاوران اوباما سعي داشتند او را از شركت در مناظره در مورد آن كشيش راست راديكال يعني «جرميا رايت» منصرف كنند اما اوباما مي خواست «يك سخنراني مفصل در مورد نژاد» ايراد كند. او در فيلادلفيا اين سخنراني را انجام داد و با همين كار سنگ بناي مبارزات انتخاباتي را گذاشت. «استيو اشميت» رئيس معروف امور تبليغاتي جان مك كين در اين مورد مي گويد؛ «اوباما از آن دسته سخنوراني بود كه هر كس در زندگي تنها يك بار شاهد آن است؛ يك مناظره گر خوب و حرفه يي كه پيامي مشخص داشت و با نظم و خونسردي آن را انتقال مي داد.»اما اين همه تنها حكايت از سبك رهبري وي در آينده و نوع رابطه با همكارانش دارد و هنوز هم تقريباً در مورد اوباما به عنوان به اصطلاح يك رئيس جمهور جهاني و در مورد نحوه راه حل يابي وي براي پيچيده ترين مشكلاتي كه در پيش رو دارد، صحبتي نمي شود. برخي عقيده دارند گرچه اوباما تجربه زيادي ندارد اما مي تواند روي قوه تشخيص خود حساب كند و اين چيز كمي نيست. به عقيده اين عده قرار نيست همه چيز خوب پيش برود اما مي تواند اين طور باشد و اگر او بتواند در چهار سال آينده تنها چند موفقيت در برخي مناقشات جهاني داشته باشد آنگاه است كه مي توان گفت اوباما پيروز ميدان است.

اين احتمال وجود دارد كه چهل وچهارمين رئيس جمهور امريكا در اقدامي نمادين دستور تعطيلي زندان گوانتانامو را صادر كند. عقيده غالب در امريكا از مدت ها پيش اين است كه برپايي اين زندان آن هم در دل دموكراسي كار خطايي بود كه به اين كشور صدمه زد و چهره امريكا در جهان را مخدوش ساخت. اما ديگر اقدام سمبليك اوباما در اين مورد احتمالاً دستور محاكمه «خالد شيخ محمد» (مغز متفكر عمليات 11 سپتامبر) و «رمزي بينال شيبه» (همدست محمد) در يكي از محاكم عمومي امريكا خواهد بود. اين دو نفر نيز از جمله 250 زنداني گوانتانامو به حساب مي آيند. گوانتانامو زخمي است كه امريكا خود آن را ايجاد كرد. حال اگر اوباما بتواند اين زندان بدنام را مثل سابق بارديگر به پايگاهي نظامي آن هم درست در كنار كشور فيدل كاسترو تبديل كند، بي ترديد تحسين بسياري از مردم امريكا و جهان را نصيب خود خواهد كرد. گروه مشاوران سياست خارجي اوباما از افراد پخته و توانمندي تشكيل شده است يعني «زبيگنيو برژينسكي» مشاور امنيت ملي كارتر، «آنتوني ليك» مشاور امنيت ملي كلينتون و «كالين پاول» وزير خارجه ناكام اولين دوره رياست جمهوري جرج دبليو بوش. اين سه نفر افراد كارآزموده و واقع گرايي هستند كه پيش از اين هم توانستند اوباما را از برخي اشتباهات در مورد مناقشات بزرگ برحذر دارند.

بحران عراق

موضع اوباما در مورد عراق پس از ديدارش از بغداد در تابستان گذشته تعديل شد و اين تعديل امروز به كار او مي آيد. البته اين ژنرال پترائوس بود كه با برقراري نسبي امنيت در عراق توانست به اوباما كمك كند. از آن زمان به بعد ديگر اوباما در اين مورد كه هر ماه بخشي از نيروهاي امريكايي را از عراق خارج مي كند (آن هم بدون ملاحظه مناسبات با عراق) حرفي نزد. البته اين تغيير موضع عمل گرايانه وي به مذاق دموكرات هاي خسته از جنگ خوش نمي آيد اما مي تواند فضاي عمل رئيس جمهور امريكا را گسترده تر كند. اگر تعداد كشته هاي نيروهاي امريكايي در افغانستان بيشتر شود آنگاه عراق به دومين زخم مزمن بر پيكره قدرت جهاني امريكا تبديل مي شود. حداقل از پنج سال پيش يعني از زمان حمله به عراق در مارس 2003 بسياري از مناقشات در كل اين منطقه تشديد شده است؛ مناقشاتي كه بخشي از آن غيرقابل كنترل است. مناسبات قدرت اگرچه به نفع امريكا تغيير كرد اما امريكا نمي تواند به تنهايي از خود تاثيري كارآمد نشان دهد و اين آموزه دوران بوش است. البته برخي از كارشناسان عقيده دارند اگر امريكا شكست بخورد به هيچ عنوان نمي توان در اين منطقه پرآشوب و تنش آلود تغييري ايجاد كرد.

ايران، سوريه، خاورميانه

همه منتظر هستند ببينند اوباما چه خط مشي را در پيش خواهد گرفت و روش رويارويي او با تهران و رئيس جمهور جوان دمشق و مستبد پير مصر و حماس در غزه و حزب الله در بيروت چگونه خواهد بود. وضعيت در اسرائيل هم بهتر نيست و اگر نتيجه انتخابات بازگشت «بنيامين نتانياهو» به قدرت باشد، كار براي اوباما سخت خواهد شد زيرا ناسيوناليست هاي محافظه كار اسرائيل كار با امثال بوش را بيشتر مي پسندند.

اوباما تا چندي پيش مي گفت كه حتي با دشمنان امريكا هم گفت وگو خواهد كرد. در منطقه خاورميانه هستند كساني كه به صورتي پارادوكسيكال آرزوي مذاكره با رئيس جمهور امريكا را دارند. سوريه كشوري است كه آشكارا چنين موضعي دارد و اين كشور نيازمند و در پي رابطه با امريكاست زيرا در حال حاضر منزوي شده و به مشكلات اقتصادي دچار است. ايران هم از جمله دشمنان امريكا به حساب مي آيد كه گرچه آرزوي مذاكره با امريكا را ندارد اما شايد تحت شرايطي برابر حاضر به اين مذاكره باشد. اما پرسش اينجاست كه آيا رهبران ايران در مقابل اوباما هم همان موضع آشتي ناپذير را كه در مقابل بوش داشتند، اتخاذ خواهند كرد. ايران در سال هاي اخير در اين مورد موفق عمل كرده است. اين كشور پس از سقوط صدام حسين تبديل به قدرت اول منطقه شد؛ امري كه چندان به مذاق ديگر كشورها خوش نمي آيد. پرسش اين است كه آيا اوباما حاضر است با پرزيدنت احمدي نژاد كه هولوكاست را مورد ترديد قرار مي دهد، سر ميز مذاكره بنشيند؟ گروه هاي چپ ليبرال در واشنگتن عقيده دارند گفت وگو هميشه خوب است زيرا آن كه گفت وگو مي كند شليك نمي كند و گفت وگو حتي اگر نتيجه يي از آن حاصل نشود نشانه جرات و جسارت است. آلترناتيو مذاكرات دو جانبه شايد تشكيل كنفرانس خاورميانه با شركت ايران و سوريه باشد اما حتي چنين مذاكراتي هم مي تواند تبديل به يك حرافي بي هدف و نتيجه شود. احياي دوباره آن گروه مذاكره كننده قبلي غبا كره شماليف يعني آلمان، بريتانيا، فرانسه، چين، امريكا و روسيه نيز اگر نتواند اين كشور را از برنامه اتمي اش منصرف كند، چندان گزينه اميدبخشي نيست.اوباما گفته بايد برنامه اتمي ايران متوقف شود. شايد منظور وي اين است كه هيچ رئيس جمهور امريكايي نمي تواند يك دموكراسي اسلامي اتمي كه موجوديت اسرائيل را مشروع نمي داند، تحمل كند. بدين ترتيب چه گزينه يي براي اوباما باقي مي ماند؟ آيا او هم همان مسير گذشته يعني برقراري تحريم هاي سخت عليه ايران با هدف وادار كردن غيرمستقيم اين كشور براي كنار گذاشتن برنامه اتمي خود را در پيش مي گيرد؟ آيا سوريه يعني متحد ايران را از جبهه ضد امريكايي خارج مي كند يا مسير جديدي را در پيش مي گيرد كه احتمالاً با كمك يك ميانجي قابل اجرا است؟

افغانستان

يك زخم كهنه ديگر امريكا، افغانستان است. در آن كشور بود كه پس از يازدهم سپتامبر 2001 «جنگ با ترور» به دستور بوش آغاز شد. از نظر رئيس جمهور آينده امريكا اين حمله انتقام جويانه عليه طالباني كه به اسامه بن لادن پناه داده بودند، كاملاً توجيه پذير است. اما اين مورد هم مناقشه بزرگي به حساب مي آيد كه استفاده از روش هاي كهنه براي حل آن كارايي ندارد.

عراق و افغانستان در حكم ظروف مرتبطه هستند؛ هنگامي كه امريكايي ها بغداد را اشغال كردند، القاعده عراق را به عنوان منطقه اصلي جنگ عليه آن قدرت جهاني توسعه طلب اعلام كرد و افغانستان به نوعي آرام شد. در آن زمان بود كه توافقنامه پترزبورگ به عنوان دستور العملي براي بازسازي سياسي و اقتصادي افغانستان امضا شد. و از همان زمان بود كه پرزيدنت كرزي حكومت خود بر كابل را آغاز كرد و نيروهاي ايساف در آن كشور مستقر شدند. سپس مناسبات در عراق تغيير كرد و حال بار ديگر افغانستان به پايگاه تروريست هاي القاعده تبديل شده است و اين گروه به مانند طالبان نيروي جديدي گرفته اند. پاكستان هم به مانند هميشه حكم محل عقب نشيني و تسليح تروريست ها را دارد و قبايل مرزي اين كشور به مانند هميشه به آن بازي قديمي مشغولند. آنها عقيده دارند كه حاكمان كابل دشمن طبيعي آنها محسوب مي شوند و دشمنان اين دشمنان، دوستان مفيد قبايل مرزي به حساب مي آيند. باراك اوباما تعهد كرده است هفت هزار سرباز امريكايي را از عراق به افغانستان منتقل كند و اين به معناي افزايش آشكار در تعداد آن 32500 سرباز امريكايي است كه در حال حاضر در هندوكش مستقر هستند. در مجموع بيش از 60 هزار سرباز از 41 كشور در افغانستان حضور دارند. بي ترديد اوباما با اين پرسش از سوي شهروندان روبه رو مي شود كه آيا ديگر كشورها هم حاضرند سربازان بيشتري به افغانستان اعزام كنند.

در اين ميان ژنرال پترائوس به سمت فرمانده كل نيروهاي مسلح در عراق و افغانستان منصوب شده است. ظاهراً وي مصمم است از همان روش قديمي خود استفاده كند يعني سربازان بيشتر، نيروي جنگي بيشتر و در كنار آن تلاش براي ايجاد تفرقه ميان دشمن با هدف دور كردن احتمالي طالبان از القاعده. شايد تلاش دولت كرزي براي مذاكره با طالبان نيز در همين راستا صورت مي گيرد. علاوه بر آن تعداد حملات نيروي هوايي امريكا به عمق خاك پاكستان نيز در اين اواخر افزايش يافته است؛ حملاتي كه همواره به بهانه حضور احتمالي بن لادن و ايمن الظواهري در مناطق قبيله يي پاكستان صورت مي گيرد. با هر حمله نفرت از امريكا در پاكستان بالا مي گيرد و دولت اسلام آباد هم از روي ناچاري اعتراض مي كند. جالب آنكه اوباما از محكوم كردن اين حملات به پاكستان در جريان مبارزات انتخاباتي كاملاً خودداري كرد. ظاهراً اين حملات آن هم در آخرين روزهاي دولت بوش مساله خاصي نيست و البته رئيس جمهور آينده هم با سكوت خود به اين حملات مشروعيت مي دهد. از قرار معلوم قرارداد نانوشته يي ميان دولت هاي امريكا و پاكستان وجود دارد كه بر پايه آن نيروهاي امريكايي اقدام به اين حملات مي كنند و البته دولت پاكستان به صورت رسمي از آن خبر ندارد اما طبيعتاً به شدت آن را محكوم مي كند،اما اين بازي خطرناكي است كه رئيس جمهوري مثل اوباما كه عنوان «مدافع اصل شفافيت در سياست» را يدك مي كشد، به سختي مي تواند آن را ادامه دهد. با اين حال «نيال فرگوسن» مورخ بريتانيايي عقيده دارد سياست خارجي اوباما تفاوتي با سلفش نخواهد داشت. برخي مفسران اروپايي در واشنگتن براي آلترناتيوي در اين مورد تبليغ مي كنند؛ آلترناتيوي كه از نوعي منطق نظامي تبعيت مي كند. بر پايه برداشت اين عده مساله افغانستان مناقشه يي در كل اين منطقه به حساب مي آيد كه نه تنها به كمك كابل و قندهار بلكه با مشاركت همسايگان افغانستان قابل حل است. به همين خاطر اروپايي ها پيشنهاد يك كنفرانس منطقه يي را ارائه كرده اند اما امريكايي ها اين پرسش را مطرح مي كنند كه اين كنفرانس با چه هدفي بايد برگزار شود. جالب آنكه تصميمات اوباما براي افغانستان به تصميم هاي بوش در عراق شباهت دارد. آيا او هم با متد پترائوس، انعطاف سياسي را به خشونت نظامي پيوند مي زند؟ اما حتي اگر رقم قربانيان نظامي افزايش پيدا نكند ولي اين حملات منجر به حملات انتقام جويانه عليه نيروهاي امريكايي شود و دولت ضعيف پاكستان تهديد شود، آنگاه است كه اوباما بيش از بوش زيان خواهد كرد.

اروپا قدرتي جهاني نيست و در اين عصر ركود نمي تواند هم باشد. اما كشورهاي اروپايي همكاري زيادي در همه موارد با يكديگر دارند. به عنوان مثال به تازگي شركت هاي فرانسوي و آلماني بار ديگر دست به فعاليت هاي مشترك در عراق زده اند. سه عضو بزرگ گروه شش يعني بريتانيا، آلمان و فرانسه هم زماني براي مذاكره با ايران در رابطه با برنامه اتمي اين كشور گام هاي خوبي برداشتند اما به دليل آنكه امريكا حاضر به پذيرش اعتبار اين سه كشور در اين رابطه نشد، آن تلاش ها هم به شكست انجاميد.

مناسبات با حوزه نفوذ روسيه

اما مناسبات اروپا با امريكا چه بسا در نهايت در ايجاد تحولي كه ظاهراً اروپايي ها در آن نقشي ندارند ، تاثير گذار باشد يعني در مناسبات دولت جديد امريكا با روسيه. اينكه رئيس جمهور روسيه براي رئيس جمهور منتخب امريكا پيام تبريك بفرستد و در اين پيام اشاره يي به اختلافات نشود و به جاي آن آرزوي روابط بهتر با امريكا مطرح شود، در عرف ديپلماتيك امري عادي است. اما در همان شب پيروزي اوباما از مسكو خبري رسيد كه حكايت از استقرار موشك هاي موسوم به «اسكندر» روسيه در منطقه كالينينگراد واقع در نزديكي مرزهاي لهستان داشت. از قرار معلوم ولاديمير پوتين يعني همان حاكم واقعي و البته نخست وزير روسيه با اين اقدام به جانشين بوش گفته است تو يا دوست من هستي يا دشمن من و كشورم، در هر صورت براي من اهميتي ندارد كه دنيا چه فكري مي كند، خشم روسيه زماني بالا گرفت كه امريكا به بهانه مقابله با حملات موشكي احتمالي ايران سامانه دفاع موشكي خود را در جمهوري چك و لهستان مستقر كرد. البته اوباما هنوز در اين مورد كه استقرار اين سامانه چه سود و زياني دارد، هيچ اظهار نظري نكرده است. اما اگر اعلام كند ضرورتي براي ادامه اين پروژه نمي بيند و از طرفي كرملين از پروژه كالينينگراد چشم پوشي نكند، آنگاه اوباما به دشواري عجيبي گرفتار خواهد شد. با اين حال شايد رهبري روسيه در اين مورد كه سياست اوباما در مورد دو مناقشه (از نظر كرملين) بالقوه ديگر با بوش تفاوتي ندارد، اشتباه نكرده باشد.

اوباما تا به امروز با شكيبايي تاكيد كرده است هر دو كشور اوكراين و گرجستان كه پس از فروپاشي شوروي موجوديت پيدا كرده اند، در صورت تمايل مي توانند به ناتو بپيوندند. با وجود آنكه خواص سياسي امريكا در مورد عراق و ايران و افغانستان تقريباً هيچ اتفاق نظري ندارند اما در مورد حق اوكراين و گرجستان براي پيوستن به ناتو توافق دارند. با اين حال اقليتي در اليت سياسي امريكا در حال شكل گيري است كه اين پرسش را مطرح مي كند؛ اگر گسترش ناتو پس از پايان پيمان ورشو كار خردمندانه يي بود، حال چه ضرورتي دارد؟ هنگامي كه روسيه به گرجستان حمله كرد، ابرقدرت امريكا تنها شاهد اين جنگ نابرابر بود و هيچ اقدامي انجام نداد. اروپايي ها البته يكصدا اين اقدام روسيه را محكوم كردند اما برخي از آنان و در راس آنها آلمان همچنان در شك و ترديد باقي ماندند و در نهايت گفتند اگرچه تقاضاي كمك گرجستان و اوكراين از ناتو امري مطلوب به شمار مي آيد اما به دليل آنكه اين دو كشور در حال حاضر عضو اين پيمان نيستند، ناتو نمي تواند به آنها پاسخي تعهد آور ارائه كند.اما هم دولت سابق و هم كارشناسان سياست خارجي دولت آينده امريكا اعلام كرده اند خواهان تسهيل ورود اوكراين و گرجستان به ناتو هستند. وزراي خارجه ناتو در ماه سپتامبر نشستي برگزار مي كنند و در آن نشست بار ديگر مساله اوكراين و گرجستان را مورد بررسي قرار خواهند داد. شايد اوباما به عنوان رئيس جمهور منتخب از اين نشست تفسيري ارائه دهد و بدين ترتيب معلوم شود كه آيا وي هنوز هم بر سر عقيده قبلي خود هست يا نه.به هر ترتيب اوباما نمي تواند براي مدت طولاني نظر خود در اين مورد را كتمان كند. او در حال حاضر يك رئيس جمهور جهاني است و اين لقب را به اين دليل داراست كه امريكا به نسبت ديگران از قدرت بيشتري براي ايجاد تغييرات در جهان برخوردار است، صرف نظر از اينكه اين تغييرات خوب يا بد باشد. اين رئيس جمهور جهاني بايد تصميم بگيرد در كجا و چگونه مي خواهد از قدرت و اعتبار خود استفاده كند. اوباما پس از اين دوران هشت ساله كوته فكري و تنگ نظري، از اعتبار لازم براي اين تغييرات برخوردار است.متحدان امريكا از اوباما توقع معجزه ندارند اما انتظار تدبير و جديت از وي مي رود.

بحران هاي بزرگ اقتصادي و اجتماعي

بحران هاي بزرگي در انتظار اوباما است و البته او هم اگر بتواند به مانند دوران انتخابات اهل مشاوره باشد، آنگاه مي تواند به سرعت سيستمي كارآمد بنا كند و اين همان پروژه اوباما است.

اما امريكا علاوه بر بحران هاي خارجي در مورد بحران هاي داخلي هم نگراني هاي بزرگي دارد يعني همان مشكلاتي كه تركيبي است عجيب از پيشرفت كامل يك كشور جهان اولي و عقب ماندگي شگرف يك كشور جهان سومي. امريكا دچار سخت ترين بحران خود از زمان آن ركود عظيم در سال هاي دهه 30 قرن گذشته است و بدين ترتيب شالوده اقتصادي اين قدرت جهاني در آستانه فروپاشي قرار دارد.

طبقه متوسط زيان ديده از اين بحران از جمله كساني بودند كه در چهارم نوامبر به اوباما راي دادند و از او انتظارها دارند زيرا حقوق كارمندان كاهش و قيمت ها افزايش يافته و آن ماشين ايجاد شغل امريكا از كار افتاده است. نزديك به 5/2 ميليون نفر از ژانويه گذشته شغل خود را از دست داده اند. نرخ بيكاري در اين روزها به رقم خطرناك 5/6 درصد رسيده؛ رقمي كه از سال 1994 سابقه نداشته است. صنعت كهنه و قديمي در اين كشور مادر سرمايه داري ميان مرگ و زندگي دست و پا مي زند. امريكا در اين سال ها براي كارگران ساده صنعتي ديگر آن سرزمين با امكانات نامحدود نيست. هر سه كارخانه معظم اتومبيل سازي امريكا يعني فورد، كرايسلر و جنرال موتورز در حال حاضر نيازمند كمك هاي مالي و اعتباري دولت هستند تا بتوانند زيان هاي ميلياردي خود را جبران كنند. تنها كارخانه جنرال موتورز در سه ماهه اول امسال 39 ميليارد دلار ضرر داد. اين رقم بيش از سودي است كه كمپاني آلماني دايملر از هفت سال پيش به دست آورده است. اين روزها روزنامه هاي امريكا از اين وضعيت با عنوان تنفرآميز «مشكل نقدينگي» ياد مي كنند. فراموش نكنيم جنرال موتورز طي چندين دهه مترادف نام امريكا و امريكا مترادف جنرال موتورز بود. «روش امريكايي زندگي » يعني همان تلفيق خاص از بي قيدي عمدي، اسراف نشئه آور و عطش جنون آميز براي جهش، به پايان كار خود نزديك مي شود. اين قدرت جهاني در سال هاي گذشته حماقت هايي پي در پي مرتكب شده است. در اين سال ها امريكا صاحب دولتي به شدت گستاخ، بانك هايي به شدت طماع و اقتصادي به شدت درگير رسوايي هاي زشت بود و در عين حال هيچ ابتكار و تدبيري براي حفظ وجهه اين كشور به عنوان ابرقدرت اقتصادي وجود نداشت. آنچه باقي مانده چيزي نيست جز مشكلات عظيم و بي سابقه در تاريخ.در هيچ كشور غربي ديگري به جز امريكا انرژي گران اين گونه حيف و ميل نمي شود. تنها پنج درصد از جمعيت جهان در امريكا زندگي مي كنند اما همين جمعيت يك چهارم نفت جهان را مي بلعد. امريكا تنها در عرض يك سال 90 ميليارد دلار نفت از كشورهاي عربي خريداري كرده است. اين كشور در سال هاي اخير نه از بابت صادرات بالا و اختراعات خارق العاده بلكه در وهله اول از بابت افزايش كلان مصرف رشد داشته است.

دولت بوش نه تنها اين مشكلات را تعديل نكرد بلكه بر شدت آنها افزود. او به صاحبان صنايع تلقين كرد كه هميشه نفت ارزان در اختيار خواهند داشت و مردم را به مصرف بيشتر تشويق كرد و حال و با آغاز دوران ركود همه آن وعده ها بر باد رفته و در عمل يك سيستم دچار فروپاشي شده است. بحران سرمايه داري اخير البته طعم تلخ از دست رفتن اتوريته سياسي و اخلاقي امريكا بعد از جنگ عراق را كاهش داد. اوباما نمي تواند تا روز بيستم ژانويه صبر كند و بايد پيشاپيش در مورد چگونگي مقابله با اين بحران و همين طور انتخاب مهم ترين عضو كابينه يعني وزير خزانه داري تصميم بگيرد. «رام امانوئل» دوست و معتمد اوباما كه از سوي وي به عنوان رئيس آينده كاركنان كاخ سفيد معرفي شد با لحني محتاطانه گفته كه براي رئيس جمهور انتخاب ديگري باقي نمانده است؛ «ما بايد دولت اصلاحات باشيم». امانوئل به عنوان مديري با نفوذ چهار پروژه را پروژه هاي برتر مي داند؛ «اصلاح تعديل بازار مالي سپس اصلاحات مالياتي ، اصلاح امور بهداشت و درمان و انرژي». تعديل بازارها موضوع سران اقتصادي واشنگتن است و به گفته امانوئل به زودي در اين مورد توافق حاصل مي شود. اصلاحات مالياتي اما زمان بيشتري را مي طلبد زيرا قانون ماليات مصوب بوش تا سال 2010 اعتبار دارد. اصلاح سياست هاي انرژي هم با پروژه هاي جايگزين به سرعت انجام پذير است و به عقيده امانوئل در مورد سياست هاي بهداشت و درمان هم مي توان به سرعت مشكل فرزندان بيمه نشده بيكاران را حل كرد. اما اوباما از چه منبعي پول لازم براي اين اقدامات را تهيه مي كند؟ كسر بودجه امسال امريكا بالغ بر 800 ميليارد دلار است و رئيس جمهور جديد چاره يي جز صرفه جويي ندارد و به گفته شخص اوباما مساله بودجه امروز از همه مسائل پيچيده تر است؛ «ما نيازمند يك اولويت بندي شفاف هستيم.از نظر سياسي استفاده از دريافت ماليات براي تامين پول روش عاقلانه يي است اما در مورد تاثيرات اقتصادي آن بحث و جدل هاي زيادي وجود دارد. روند اقتصادي آ ن هم در عصر اقتصاد جهاني ديگر با اين روش ها به حركت در نمي آيد و شايد اوباما هم درصدد كسب درآمد از طريق بازارهاي آسيا باشد. اوباما براي سياست هاي اجتماعي هم تعهدات و برنامه هايي دارد. نبايد فراموش كرد كه بسياري از راي دهندگان به اوباما همان كساني بودند كه از مشكلات مالي و بيمه يي رنج مي برند و حال روز عمل به وعده ها نزديك مي شود. اوباما «بيمه هاي بيماري ارزان قيمت براي همه» را وعده داد. در حال حاضر 47 ميليون امريكايي از هرگونه پوشش بيمه يي محروم هستند و اين مساله براي كشوري ثروتمند در حكم يك رسوايي است. علاوه بر آن رئيس جمهور منتخب پروژه يي 150 ميليارد دلاري براي زيرساخت ها دارد و بايد بدين وسيله زيرساخت هاي ويران كشور را بازسازي كند، شغل هاي جديد ايجاد كند و براي حفظ محيط زيست گام هاي عملي بردارد. اما اوباما اين برنامه را تغيير خواهد داد حتي اگر به قيمت محدود شدن ابعاد آن و طولاني تر شدن زمان 10 ساله پيش بيني شده براي اجراي آن تمام شود. با اين وجود حتي اگر اوباما در طول دوران بلند مبارزات انتخاباتي سياهه بلندي از وعده ها را هم ارائه مي داد نمي توانست همه را راضي و خوشحال كند و به زودي تصميم خواهد گرفت كه چه كساني را در وهله اول نااميد كند.

گروه اوباما به خوبي مي دانند كه شرورترين دشمن براي رياست جمهوري وي به اصطلاح در صف خودي ها است. حزب دموكرات در ديگر پيروزي هاي درخشان كانديداهاي خود در سال هاي 1964 و 1992 نيز هر بار با ليستي از درخواست هاي خود دولت را تحت نفوذ قرار داد. افزايش ماليات ها و عملكردهاي جديد اجتماعي همان چيزي بود كه راي دهندگان به اصطلاح مردد را به وحشت انداخت و پس از دو سال اكثريت كنگره از كف دموكرات ها خارج شد. اوباما در عين حال قول داده است جنگ فرهنگي ميان احزاب و گسستگي در كشور را پايان دهد. او در سخنراني خود در شب انتخابات گفت؛ «ما به عنوان يك ملت پرواز يا سقوط مي كنيم.» و پرواز و سقوط چهل و چهارمين رئيس جمهور هم در نهايت بستگي به موفقيت يا عدم موفقيت در انجام اصلاحات دارد؛ اصلاحاتي كه او وعده آن را به ملت داده است؛ ملتي كه تشنه و نيازمند اصلاحات است.«نانسي پلوسي» سخنگوي مجلس نمايندگان امريكا مي گويد؛ «اين رئيس جمهور با بيشترين انتظارات كار خودش را آغاز مي كند و من تا به امروز شاهد چنين چيزي نبوده ام.» پلوسي مهم ترين يار موافق اوباما در مورد قوانيني است كه وي به وسيله آن مي خواهد كشور را متحول كند. به همين خاطر اوباما سعي خواهد كرد اصلاحات را نه با يك جهش پرتاب گونه بلكه گام به گام پيش ببرد. «تاد دوين» استراتژيست حزبي دموكرات ها عقيده دارد؛ «اوباما از اردوگاه ميانه كشور را اداره خواهد كرد.»

و البته اين كار عاقلانه يي است زيرا امريكا هنوز هم از ملتي كه اكثريت آنها محافظه كار هستند تشكيل مي شود. مردم امريكا در نظرسنجي ها غالباً خود را محافظه كار و نه ليبرال معرفي مي كنند. اوباما البته نمي تواند اين واقعيت را تغيير دهد اما نيازمند كمك افرادي است كه آماده مصالحه باشند. به همين خاطر وي به دنبال آن دسته از جمهوريخواهاني است كه از او در زمان انتخابات حمايت كردند به عنوان مثال سناتور «چاك هاگل» و «كالين پاول». هر چند اوباما بيستم ژانويه به واشنگتن نقل مكان خواهد كرد و چه بسا جشن ها و مراسم باشكوهي كه مناسب اين زمان باشد نيز برگزار شود. رئيس جمهور جديد واشنگتن را تغيير خواهد داد و البته واشنگتن نيز او را تغيير مي دهد.

پايتخت امريكا هنوز هم در يد قدرت و تحت تاثير رئيس جمهور فعلي اين كشور است. واشنگتن بيل كلينتون دژ جاز بود اما واشنگتن بوش شهري خوابزده است. رئيس جمهور فعلي عادت دارد ساعت 9 شب به رختخواب برود و به شهادت همه نزديكانش به هيچ عنوان اهل ميهماني و پارتي نيست و تنها گاه براي ديدار استراتژيست سابقش «كارل رو» به محله «كنت» واشنگتن مي رود. اما خانواده اوباما خانواده يي مدرن و شاد و سرشار از زندگي است؛ از آن دست خانواده هايي كه هر شب دور هم مي نشينند و به بازي و تفريح مي پردازند. به همين خاطر اهالي واشنگتن اميد دارند با آمدن اوباما و نسل اوباما به اين شهر، بار ديگر شور زندگي به واشنگتن بازگردد. امروزه ميشل اوباما درست به مانند «ژاكلين كندي» بت روزنامه هاي اين شهر شده است. باراك اوباما به زودي رئيس جمهور ايالات متحده مي شود، همان طور كه روزي اين دوره نيز پايان مي پذيرد؛ بي ترديد اما در چهارم نوامبر 2008 امريكا شاهد تغيير بود. اوباما در همان سه شنبه شب شيكاگو نه تنها هموطنان خود بلكه به جهان در اين مورد اطمينان داد. اينجا يعني در شيكاگو همه شنوندگان سخنراني اوباما اين احساس را دارند كه ديگر چيزي به مانند گذشته وجود ندارد. «جوآن هارل» مي گويد؛ «اين شهر در عرض همين امشب تغيير كرد و روي چهره مردم لبخند نشست.»

منبع؛ اشپيگل
 يکشنبه 26 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن