محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826552864
گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز نقدي بر اظهارات اخير آقاي خاتمي
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز نقدي بر اظهارات اخير آقاي خاتمي
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «نقدي بر اظهارات اخير آقاي خاتمي»،«صورتي از دموكراسي»،«كنفرانس اديان يا اجلاس دين ستيزان؟!»،«غزه خاموش اما بيدار»،«باراك حسين اوباما و پايان تاريخ»،«اوباما و جبر تغييرات در نظام آمريكا» و... كه برخي از آنها در زير مي آيد.
رسالت
«نقدي بر اظهارات اخير آقاي خاتمي» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن ميخوانيد؛صراحت با مردم و رعايت تقواي سياسي در تبليغات انتخاباتي حلقه مفقوده اي است كه برخي جريانات سياسي همواره از فقد آن رنج برده و نتوانسته اند تعريف دقيقي از نحوه برخورد با افكار عمومي به خصوص در هنگام انتخابات ارائه دهند. پروژه هاي سياسي فريب و دامن زدن به ابهامات فضاي سياسي كشور با آغاز زودهنگام فعاليتهاي تبليغاتي، متاسفانه يكي از ترفندهايي است كه در صورت بهره برداري هوشمندانه مي تواند موجبات انحراف افكار عمومي و رقم زدن معادله راي به نحو دلخواه را فراهم كند.
در اين ميان اما لوث شدن پروژه هاي سياسي فريب، در پيوند مستقيم با مدت زماني است كه طراحان اصلي با اصرار بر آن در صدد هستند تا افكار عمومي را گمراه كنند و در قفاي اين تشويش سياسي اهداف پشت پرده خود را پيش ببرند.
پروژه آمدن يا نيامدن آقاي خاتمي نيز يكي از اين دست پروژه هاست كه ماه عسل آن تمام شده و با قطعي شدن حضور وي در انتخابات آينده، به تدريج مواضع ايجابي و سلبي در اظهارات پياپي دوم خردادي ها پررنگ تر از گذشته به چشم مي خورد. آقاي خاتمي اخيرا در يكي از كمپن هاي انتخاباتي خود با طرح اين پرسش كه ايران به كجا مي رود؟ گفته است:”بايد تلاش براي نجات ايران در راس فعاليتها قرار گيرد.” توهم غرق شدن جامعه ايران و تز منجي گرايي آقاي خاتمي آنقدر بزرگ است كه نه تنها غير قابل باور مي نمايد بلكه حتي نوعي خرافات است. آقاي خاتمي به نحوي از وضعيت فقر، فساد و فحشاء در جامعه ابراز نگراني مي كنند كه گويي در 8 سال حضور ايشان و عقبه دوم خردادي اش در راس قدرت كارنامه درخشاني از مبارزه با اين معضل مهم باقي مانده است.
هر چند جاي دلگرمي دارد كه در بين رقباي دوم خردادي نيز چنين دغدغه هايي وجود دارد اما مگر مي توان وضعيت نابسامان سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور در دوره ايشان كه مملو از اهانت هاي صريح به مقدسات، ابتذال در نهادهاي فرهنگي، آشفتگي هاي سياسي به خصوص در 18 تير 78 ، وضعيت نابسامان مطبوعات و... بود را با اين دست اظهارات لاپوشاني كرد.
آقاي خاتمي گفته اند: “رسانه هاي مخالف در حالي تلاش مي كنند اظهارات نادرست برخي از افراد در خصوص دين و نظام را به من و به اصلاحات منتسب كنند كه اينها ابتدا از من و اصلاحات عبور كردند و در مرحله بعدي از دين و قانون اساسي و نظام.” اما آقاي خاتمي بهتر از هر كسي مي داند كه بحثهاي مربوط به “عبور از خاتمي” از سال 79 به بعد شروع شد زماني كه دوستان ايشان در سالهاي 76،77 و78 از دين، قانون اساسي و نظام عبور كرده بودند و تنها زماني كه با اصطكاكات ايشان مواجه شدند تز عبور از خاتمي را مطرح كردند.
امروز به يمن اقبال عمومي به اصولگرايان و رهنمودهاي مقام معظم رهبري ، ايران داراي يك دولت مقتدر و مردمي است و فضاي سياسي كشور ثبات بي سابقه اي را تجربه مي كند. نقد سازنده قدرت نهادينه شده و اصولگرايان با مسئله يابي دقيق در موضوعات مبتلابه كشوردر قالب گفتمان خدمت، پيشرفت و عدالت حركتي رو به جلو را در دفتر نظام اسلامي رقم زده اند. اتفاقات اخير در جريان اصولگرا به خصوص در قضيه استيضاح وزير كشور يك نمونه عالي از تمرين دموكراسي، نقد درون گفتماني و احساس مسئوليت در قبال حقوق شهروندي بود. امروز كشور در حال غرق شدن نيست بلكه همان هايي نيازمند منجي هستند كه در چند انتخابات گذشته نتوانستند آراي مردم را جلب كنند و امروز به حاشيه رانده شده اند.
آقاي خاتمي گفته اند: “عقلاي راست اينك به فكر گزينه اي ديگر هستند و اگر اين دو قطبي هم ايجاد شود با دو قطبي 76 تفاوتهايي عميق و اساسي خواهد داشت.” فضاي رقابت در انتخابات 88 به تعبير ايشان تفاوتهاي عميق و اساسي با انتخابات دوم خرداد 76خواهد داشت. البته ديگر دو قطبي 76 تكرار نخواهد شد. در بهترين حالت براي دوم خردادي ها رقابت در يك شكل هندسي چند ضلعي قابل تصور است كه آنها حداكثر يكي از اضلاع اين رقابت خواهند بود. امروز آقاي كروبي و يارانش در حزب اعتماد ملي كه از هم سنگران سابق آقاي خاتمي بودند به عنوان بزرگترين منتقد دوم خرداد وارد صحنه انتخابات شده اند.
از سويي مصوبه مهم هفته گذشته جبهه پيروان خط امام و رهبري نيز آب پاكي را بر اميدهاي واهي دوم خردادي ها به شكافهاي موجود در اصولگرايان ريخت. اين مهم به عنوان يك اصل براي همه اصولگرايان پذيرفته شده كه اساسا دوم خردادي ها خط قرمز عموم اصولگرايان هستند. كساني كه آقاي خاتمي ازآنان به عنوان عقلاي راست نام مي برند اگر به فكر هر گزينه اي باشند قطعا آن گزينه ايشان نخواهد بود. ظرفيت اصولگرايي آنقدر بالا هست كه بتواند براي شرايط متغير، چهره هاي جديدي را به صحنه بياورد. مضاف بر اينكه امروز نيز نامزد اصلي بخش عظيمي از اصولگرايان آقاي دكتر احمدي نژاد است و بدون ترديد در صورت كشيده شدن انتخابات به دور دوم نيز عقلاي راست در كنار احمدي نژاد خواهند ايستاد.
كارگزاران
«صورتي از دموكراسي» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم بدرالسادات مفيدي است كه در آن ميخوانيد؛هشدار اخير آقاي هاشمي رفسنجاني نسبت به برخورد با مطبوعات و احزاب كه آن را ناشي از انحصارطلبي و در شرايط حساس كنوني سم مهلكي براي كشور توصيف كرده، ميتوان مستقيما ناظر بر رفتار جريان حاكم دانست. طي سه سال گذشته برخوردهاي صورت گرفته با احزاب، تشكلها و انجمنها و مطبوعات منتقد از عدم صدور مجوز فعاليت و قطع يارانههاي آنها (بهرغم مصوب قانون) گرفته تا توقيف نشريات و جلوگيري از برگزاري تجمعات توسط احزاب و... مؤيد اين اظهار نگراني است. اما در اين ميان آنچه كه قابل توجه است انتشار خبر صدور مجوز روزنامه پيشرفت به مديرمسوولي آقاي محمدرضا باهنر از چهرههاي مطرح اصولگرايان همزمان با اين هشدار است. روزنامهاي كه قرار است در نقش ارگان فراكسيون تازه تاسيس پيشرفت و عدالت تحت مديريت وي ظاهر شود.
اين در حالي است كه باهنر در حال حاضر دبيركل جامعه اسلامي مهندسين است و اين تشكل يك نشريه به نام جام در حال انتشار دارد. از ظهور روزنامههاي خورشيد و وطنامروز متعلق به جريان اصولگرا بر روي دكههاي مطبوعات نيز چندصباحي بيش نميگذرد. در مقابل اما هفته پيش مجله شهروند امروز نشريهاي تاثيرگذار با 50 هزار تيراژ وابسته به جريان اصلاحات طعم تلخ پديده توقيف را چشيد و پيشتر هم شاهد توقيف نشريات اصلاحطلبان به ويژه روزنامههايي چون شرق، همميهن، روزگار و... بوديم. در عين حال اشخاص و احزاب اصلاحطلب متقاضي دريافت مجوز انتشار نشريات نيز چند سال است كه در صف انتظار به سر ميبرند. احزاب مطرحي چون مشاركت و مجاهدين انقلاب از جمله اين موارد هستند كه تاكنون از داشتن روزنامه محروم ماندهاند. بنابراين ميتوان كاملا حدس زد كه هشدار آقاي هاشمي رفسنجاني متوجه اين برخورد دوگانه جريان حاكم است. برخوردي كه از سويي دست نوازش بر سر مطبوعات و احزاب خودي را شاهديم و از سوي ديگر تنگنظري نسبت به حقوق غيرخوديها.
زماني كه آقاي احمدينژاد رئيسجمهور شد، ميان بسياري از تحليلگران بحثي كلامي در خصوص ابتر شدن روند دموكراسي در ايران صورت گرفت. عدهاي دولت او را دولتي شبهتوتاليتر توصيف كرده كه از دولت شبهدموكراتيك آقاي خاتمي زاييده شده است و بنابراين فاتحه دموكراسي را بايد خواند. جمعي ديگر انتخاب احمدينژاد را انتخاب اكثريت از طريق انتخابات دانسته و گفتند چون دموكراسي يعني حكومت اكثريت با رعايت حقوق اقليت (بر فرض كه حقوق اقليت هم توسط دولت او ناديده گرفته شود)، به هر ترتيب انتخاب او در فرآيند دموكراسي شكل گرفته است.
بهرغم آنكه در خصوص سلامت اين فرآيند از سوي كانديداهاي رقيب در آن زمان شبهاتي مطرح شد، اگر به اين شبهات وقعي ننهيم اما حال كه سه سال و اندي از دوره ايشان ميگذرد ميتوان به قطعيت گفت كه دولت آقاي احمدينژاد ظاهري از دموكراسي دارد كه در محتوا مخالفان جدي خود را برنميتابد. درست است كه در زمان اين دولت احزاب و روزنامههايي جديد به عنوان ابزارهاي دموكراسي تاسيس و منتشر ميشوند ولي در مقابل رفتارهايي كه نسبت به حقوق جريان سياسي منتقد يا آزادي بيان و مطبوعات و غيره صورت ميگيرد، نشاندهنده آن است كه دولت نهم تنها صورتي از دموكراسي را گرفته است.
چنانكه بهرغم آنكه آقاي احمدينژاد از حيث صوري چندان مشكلي با اجراي بخشهايي از قانون اساسي ندارد ولي رفتارهاي دوگانه با مطبوعات و احزاب و خودي و غيرخودي كردن آنها نوعي محدود كردن دموكراسي و پنداري ساده از آن محسوب ميشود. هرچند كه اينگونه برخورد در سالي كه انتخابات رياستجمهوري در پيش است و يكي از كانديداهاي جدي اين انتخابات شخص احمدينژاد است، نشانه نوعي هوشمندي و حواسجمعي است كه جريان مقابل يعني اصلاحطلبان به دليل رعايت اخلاق و پايبندي به حقوق شهروندان و اصول و مباني دموكراسي حاضرند عطاي آن را به لقايش ببخشند.
كيهان
«كنفرانس اديان يا اجلاس دين ستيزان؟!» يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد،كنفرانس اديان در نيويورك كه به پيشنهاد عربستان و با حضور رؤساي جمهور آمريكا و رژيم صهيونيستي در مقر سازمان ملل متحد برپاشده بود اگرچه از آغاز، سوءظن شديد ملت هاي مسلمان را درپي داشت ولي آنچه در اين كنفرانس گذشت كمترين ترديدي باقي نگذاشت كه مشروعيت بخشيدن به رژيم صهيونيستي و تطهير آمريكا و اسرائيل از جناياتي كه در جهان اسلام و به ويژه در فلسطين اشغالي مرتكب شده و مي شوند، هدف اصلي كنفرانس مورد اشاره بوده است.
انتظار اين بود كه در اين كنفرانس آنگونه كه از نامش پيداست موضوع و محور مباحث مطرح شده در حوزه معرفتي و دين مدارانه آنهم با هدف همگرايي اديان مختلف و تأكيد بر اشتراكات باشد و به تبع آن چون بحث از آيين و دين و مباحث اين چنيني است مدعوين و حاضرين در نشست نيز بايستي انديشمندان ديني و علمايي باشند كه در اين عرصه فعاليت چشم گير و آثار شناخته شده اي داشته اند. اما برخلاف اين انتظار منطقي و طبيعي در اين كنفرانس بيش از 60 شخصيت و مقام سياسي- و نه مذهبي و ديني- از كشورهاي مختلف شركت كردند و تعجب برانگيزتر آنكه اشخاصي همچون جرج بوش (رئيس جمهور آمريكا)، گوردون براون (نخست وزير انگليس)، شيمون پرز (رئيس رژيم صهيونيستي) تزيپي ليوني (وزير امور خارجه رژيم صهيونيستي) فرصت حضور يافتند و حتي به ايراد سخنراني درباره دين و ايمان پرداختند!
بوش با سخنراني در اين كنفرانس جنگ هايش عليه افغانستان و عراق را به نام دين توجيه كرد! و از خواسته ها و تكاليف بشر در برابر خداوند سخن به ميان آورد! و جالب تر آنكه تأكيد كرد، در دوران رياست جمهوري اش «دين» زندگي او را تغيير داده و در تمامي تهديدها ياري اش كرده است!
درباره اين كنفرانس اشاره به چند نكته خالي از فايده نيست؛
1- تجربه گذشته و جاري و شواهد غير قابل كتمان نشان داده است كه معمولاً هر يك از «گفتمان سازي هايي» كه توسط دولت هاي استعماري و با پشتوانه پروپاگانداي رسانه اي غرب انجام مي شود در واقع پروژه اي است براي تأمين اهداف نامشروع آنها كه فقط جنبه ماترياليستي دارد و براساس اصالت ثروت، قدرت و لذت توجيه مي شود.
در برهه اي از زمان با گفتمان سازي «حقوق بشر» در سطح افكار عمومي دنيا، آمريكا و غربي ها نداي حق و حقوق براي بشريت سرمي دهند و از اين تابلوي دروغين، پوششي براي جنايات ضدبشري خود فراهم مي كنند و حال آنكه آنچه امروزه از گفتمان جعلي حقوق بشر مي توان آدرس داد، كشتار صدها و هزاران انسان بي گناهي است كه در لشكركشي هاي آمريكا و قدرت هاي غربي به عراق و افغانستان و ديگر نقاط عالم صورت گرفته و از دل همين حقوق بشر زندان هاي ابوغريب و گوانتانامو پديد آمده است.
و يا در برهه اي ديگر با به راه انداختن واقعه 11 سپتامبر، گفتمان امنيت جهاني و مبارزه با تروريسم شكل مي گيرد و دستمايه اي مي شود تا با نقض قوانين بين المللي و ديپلماتيك به هر نقطه اي از عالم كه از منابع غني انرژي برخوردار است ورود پيدا كنند. جنگ و خونريزي به راه بيندازند و در اين ميان هرگونه «مقاومت» را خشونت و افراطي گرايي مي خوانند!
براي سيطره بر دنيا نيز گفتمان «جهاني شدن» را به كشورها و دولت ها القاء مي نمايند و تنها نسخه پيشرفت را در آن تفسير و تحليل مي نمايند، اما با كنار زدن لايه هاي اوليه اين گفتمان آنچه كه از آن بدست مي آيد چيزي جز «غربي شدن» و به تاراج رفتن فرهنگ و سنن و باورهاي بومي نيست كه نتيجه آن زمينه سازي براي غارت ثروت و منابع و ذخاير ملت هاست.
در دنياي به اصطلاح مدرن امروز تميز «واقعيات» از «جعليات» نيازمند كنار زدن نقاب هايي است كه در پوشش گفتمان ها و شعارهاي پرطمطراقي همچون حقوق بشر، آزادي، صلح، جامعه مدني، امنيت جهاني، مبارزه با تروريسم، نفي خشونت و افراط گرايي و... جلوه نمايي مي كند و برپايه آن اجلاس ها، نشست ها و كنفرانس هاي متعدد برگزار مي شود.
2- با تامل و درنگي كوتاه در سابقه و كارنامه سياست بازاني نظير بوش و شيمون پرز پي بردن به هدف اصلي اين كنفرانس خيلي پيچيده نيست، زماني كه كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي قرار است در كنفرانسي به نام «اديان» ! گرد هم آيند، اولين چيزي كه از آن استشمام مي شود و شواهد و قرائن نيز نشان از آن دارد، «احياي طرح صلح در خاورميانه» است كه عادي سازي روابط اعراب و رژيم صهيونيستي نيز فرع بر آن است.
پيش تر هم كه كنفرانس اديان در مادريد و مكه برگزار شد هدف اصلي نه گفت وگوي اديان، بلكه طرح سازش در خاورميانه بوده است كه تامين امنيت رژيم صهيونيستي و پايمال كردن حقوق مردم مظلوم فلسطين پي آمد قطعي آن است.
از سويي ديگر، چند روز قبل از برگزاري كنفرانس اديان، مذاكرات صلح در نشست شرم الشيخ به سردي گراييد و مي توان گفت اين كنفرانس در ادامه روند پيگيري صلح ترتيب داده شد، چرا كه يكشنبه گذشته - دو روز قبل از برگزاري كنفرانس اديان- اعضاي گروه چهار جانبه صلح در خاورميانه متشكل از اتحاديه اروپا، آمريكا، روسيه و سازمان ملل در نشست شرم الشيخ هيچ نتيجه اي جز فراخواني ساده جهت ادامه روند صلح - بخوانيد سازش - به دست نياوردند.
قبل تر از آن - در سال 2007 - اجلاس آناپوليس به منظور عادي سازي روابط اعراب و رژيم صهيونيستي تحت استراتژي «صلح در خاورميانه» برگزار شده بود كه نتيجه آن بهتر از شرم الشيخ و مانند آن نبود.
3- البته اعتراض شديد چهره ها و شخصيت هاي مذهبي و سياسي منطقه به برپايي كنفرانس اديان - كه با تلاش قدرت هاي غربي و مباشرت بي دريغ عربستان براي نجات رژيم جعلي صهيونيستي از بن بست مشكلات برگزار شد - نشان مي دهد كه ترفند دسيسه گران نخ نما شده و از كارايي برخوردار نيست و بكارگيري تاكتيك «دين عليه دين»! برملا شده است.
در اين كنفرانس هر چند كانال مخفي عادي سازي روابط ميان اعراب و رژيم صهيونيستي در پوشش گفت وگوي اديان احداث گشت ليكن خطر مهم تر اين است كه رژيم نامشروع صهيونيستي كه ايدئولوژي حاكم بر آن صرفا يك ايدئولوژي ميليتاريستي و ماترياليستي است در جايگاه يك «دولت به اصطلاح ديني»!!! مدعي مبارزه با تروريسم و افراطي گرايي هم بشود! و اشخاصي چون بوش- همانطور كه در صدر يادداشت به گفته هايش در كنفرانس اديان اشاره شد- كه نسبت آنها با دين رابطه منطقي تباين است درباره «خدا»، «دين»، «صلح و نفي خشونت» سخن سرايي كنند.
اينكه «دين ستيزان» در مقام «پيام آوران دين» بنشينند بايد با واكنش جدي و گسترده جنبش بيداري اسلامي- كه مدتهاست به بركت انقلاب اسلامي نضج گرفته است- اين خط و پروژه ناكام بماند وگرنه مدعيات اين قشر بي دين به مانند اسلافشان همچون «كارتر» و «بگين» تا جايي ادامه مي يابد كه به تعبير امام راحل عظيم الشان «مي خواهند عروه الوثقي را حاشيه كنند؟!» (سخنراني در جمع مسئولان نظام- 64.1.29).
4- مهندسي سياست خارجي جمهوري اسلامي بر مبناي مثلث عزت، حكمت و مصلحت اجازه نمي دهد در حالي كه پاره اي كشورهاي عربي- كه اسم دين را نيز يدك مي كشند- با دين ستيزان و كساني كه دستشان به خون هزاران مسلمان بي گناه آغشته است و اينچنين بي پروا و گستاخانه در پوشش گفت وگوي اديان با يكديگر مراوده دارند؛ در سطح روابط خود با اين كشورها تجديدنظر نكنند و يا اعتراض رسمي خود را اعلام ندارند.
اعتماد ملي
«غزه خاموش اما بيدار» عنوان سرمقاله روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن ميخوانيد؛ با نرسيدن سوخت به نيروگاه برق غزه، اين باريكه پرجمعيت جغرافيايي كه توسط حماس اداره ميشود در خاموشي مطلق فرو رفت. اين منطقه كه داراي 750 هزار نفر سكنه است، در سالهاي اخير تحت فشارهاي شديدي قرار گرفته است. در كنار اين اقدام ضدانساني رژيم صهيونيستي در محاصره كامل نوار غزه، فشار بر ساكنان غيرنظامي هر روز افزايش مييابد.
اقدام رژيم صهيونيستي در محدود كردن تمام راههاي كمكرساني، امداد دارويي، بستههاي غذايي، حملونقل و انرژي براي آن صورت ميگيرد كه حماس دستان خود را در برابر فشارهاي سياسي و نظامي رژيم اشغالگر بالا برد.اما حماس در اين سالها مقاومت قابل تحسيني از خود نشان داده و البته همزمان توانسته از حمايت مردمي قابل ملاحظهاي نيز برخوردار باشد.از سوي ديگر مبارزان فلسطيني در واكنش به اقدامات سبعانه رژيم اشغالگر با موشكهاي روسي گراد بخشهاي مهمي از اسرائيل را هدف حملات خود قرار دادند.اين اقدام مقابلهجويانه تاثير مخربي بر روحيه ساكنان مناطق اشغالي از خود باقي گذاشته است.
با اين همه معلوم نيست سرنوشت آتشبس ميان رژيم اشغالگر و جنبش حماس به كجا خواهد انجاميد.از سوي ديگر اختلافات داخلي ميان جنبش فتح و حماس و ديدگاههاي متفاوتي كه محمود عباس رئيس دولت خودگردان فلسطيني و خالد مشعل و اسماعيل هنيه از جنبش حماس درخصوص چگونگي استقرار دولت در منطقه خودگردان و نحوه تعامل با دولت صهيونيستي دارند، بر دامنه بحران افزوده است.
در ماههاي اخير عليرغم تلاشهاي نهادهاي عربي ازجمله اتحاديه عرب، دو طرف نتوانستهاند به يك جمعبندي منطقي و قابل اطمينان دست يابند. همين دوگانگي به رژيم صهيونيستي اجازه ميدهد تا در فضاي اختلاف اين دو نهاد مهم فلسطيني استقرار يافته و با استفاده از فرصت، به نقش منفي و حتي اثرگذار در منازعه دو گروه دست يازد؛ بهگونهاي كه طرف صهيونيستي وانمود ميكند با محمود عباس امكان دست يافتن به توافق را دارد و نوار غزه را كه در اختيار حماس قرار دارد به شدت تحت فشار قرار داده تا مردم را عليه حماس كه روندي سازشناپذيرتر از فتح دارد، بشوراند. فارغ از اينكه اين استراتژي با چه توفيقي همراه شده، رفتار رژيم صهيونيستي كه در محافل بينالمللي خود را قرباني تروريسم و رفتارهاي ضدانساني ميداند، ناقض اين ادعاها است.
هيچ دولتي در سالهاي اخير در خاورميانه مانند رژيم غاصب اسرائيل اصول مدني، انساني و حقوق بشري را نقض نكرده و بيگناهان غيرنظامي را به زنجيره منافع پليد خود گره نزده است. اما در اين ميان جاي تاسف دارد كه چرا سازمان ملل متحد، آمريكا و اتحاديه اروپا و از همه مهمتر نهادهاي سياسي عرب در برابر جنايتهاي وحشيانه اسرائيل از خود واكنش مناسب بروز ندادهاند؟بدون ترديد سرنوشت خاورميانه تنها از طريق تامين منافع ملتهاي مظلوم منطقه و در راس آن فلسطينيها و صاحبان واقعي سرزمينهاي اشغالي امكانپذير خواهد بود؛ واقعيتي كه قدرتهاي بزرگ و رژيم كوچك اشغالگر بايد آن را درك كنند.
ابتكار
«باراك حسين اوباما و پايان تاريخ» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم دكتر روح الله احمدزاده كرماني است كه در آن ميخوانيد؛
1 -زماني كه گورباچف به نمايندگي از حزب كمونيسم اتحاد جماهير شوروي، رهبري يك ابرقدرت را در دست گرفت، هيچ گاه گمان نمي برد، اين قدرت بلا منازع شرق عالم، در گرداب فروپاشي و تجزيه فرو رود. آيا گورباچف علت العلل اين فروپاشي بود يا «گاه» اين فروپاشي هولناك فرا آمده بود؟ باراك حسين اوباما، دو رگه اي كه در روستاي كوگلوي كنيا از پدري كنيايي الاصل و مادري آمريكايي متولد شد و به نمايندگي از حزب دموكرات ايالات متحده امريكا، رهبري ابرقدرتي را در غرب عالم به دست گرفته است، آيا به سرنوشتي چون گورباچف دچار خواهد شد و آيا «گاه» و موعد فروپاشي ايالات متحده امريكا نيز فرا آمده است؟
2- فرانسيس فوكوياما كه در دهه پاياني قرن 20 با طرح و دفاع سرسختانه از نظريه پايان تاريخ و اين كه فرجام تاريخي عالم را گريزي نيست جز آنكه هژموني ليبرال سرمايه داري امريكايي را پذيرا باشد، اكنون به عقب نشيني هاي تئوريك از نظريه اش همت گمارده است و ديگر پايان تاريخ را مدينه فاضله امريكايي معرفي نمي كند.
3- ايالات متحده امريكا كه كمتر از سه قرن از تشخص سياسي و نظام سازي اجتماعي آن مي گذرد، از نقطه نظر تاريخي به واسطه كم پيشينگي تاريخي و معرفتي اش هم اكنون، از هويتي «وصله-پينه اي» برخوردار است. امريكا در پروسه مدرنيته تنها وارث پروژه مدرنيزاسيون است و ريشه هاي فلسفي و معرفتي نظام ليبراليسم را از مهد تمدن مدرن يعني اروپا، به عاريت هم نگرفته است. نظام مدني و سيستم سياسي ايالات متحده در كوير تفتيده فلسفه پراگماتيسم امريكايي ريشه دوانده است كه استحصال معرفت از آن امري دشوار است و لذا امروزه بسياري از استراتژيست هاي امريكايي فقدان عقبه هاي معرفتي و فلسفي ليبراليسم امريكايي را، عامل به دام افتادن ايالات متحده امريكا در بحران هويت مي دانند.
4- از زمان كشف امريكا به شكل كاملا تصادفي توسط كريستف كلمب، همواره آمريكا در نزد مردمان جهان به يك چيز شهرت پيدا كرده است: سرزمين فرصت ها: ذخاير عظيم طلا در قرن هفدهم ميلاد كشتي هاي بزرگ و انسان هاي زيادي را از نقاط مختلف جهان، مخصوصا اروپا به اين سرزمين كشاند و ماجراي دزدان دريايي و معادن طلا در همين دوران به نماد يكي از ادوار تاريخي مبدل شد. اين سرزمين فرصتها، از اواخر قرن 19 و درست پس از جنگ جهاني دوم در قرن 20، تبديل به سرزمين فرصت سازي شد و انبوهي از نخبگان جهان با مليت هايي از قاره هاي آسيا، افريقا و اروپا را در خود جاي داد و تا امروز كه انبوه زيادي از سرمايه گذاران خارجي را نيز به انگيزه كسب فرصت هاي سرمايه گذاري به خود جذب و جلب كرده است. ايالات متحده امريكا كه غالب شهروندان جوينده طلا، نخبگان جوياي فرصت رشد و سرمايه گذاران در جستجوي سود بيشتر را تا امروز با موفقيت به سوي خود جذب كرده است، به سرزميني آباد مي ماند كه غالب اشجار و ابنيه و جلوه هاي تمدني آن و حتي زير ساخت هاي فرهنگي آن، عاريتي هستند و به اعتبار نه تاريخ، فرهنگ، فلسفه و مواريث تمدني مشترك، در اين سرزمين گرد آمده اند كه به انگيزه رفاه يا طلب فرصت سود بيشتر به اين ارض وعده داده نشده،كوچيده اند.
5- ايالات متحده امريكا كه هم اكنون تحت يك حاكميت فدراليته و مركزي در واشنگتن اداره مي شود، از تنوع فوق العاده فرهنگي و مذهبي نيز برخوردار است. مهاجرت زايد الوصف مردمان مختلف جهان در مقاطعي از تاريخ به اين نقطه از زمين، هويت فرهنگي «چهل تكه اي» را رقم زده است. لذا امريكا در عين حال كه مدعي آزادي هم جنس گرايان و سقط جنين واتانازي است، در عين حال بافت اجتماعي آن بسيار مذهبي تر از اروپاست. اين بافت متكثر مذهبي، نژادي، قوميتي و فرهنگي، در يك پارادوكس پيچيده اي گرفتار آمده است. پارادوكس ايدئولوژيك كردن نظام سياسي ايالات متحده امريكا و واگرايي اجتماعي. چون علت محدثه تشكيل امريكا، همگرايي فرهنگ ها و قوميت هاي مختلف بوده است، علت مبقيه آن، تلورانس شديدي است كه بايد در بدنه اجتماعي آن توسط نظام حاكميتي امريكا رعايت شود. به ميزاني كه ساختار سياسي امريكا به سمت ايدئولوژيك شدن پيش رود، به همان ميزان زمينه فروپاشي آن بيشتر فراهم خواهد شد. يكي از اشكالات اساسي بوش پسر، تبديل كردن نزاع خود با عراق به نزاع خير و شر و معرفي دشمنان خود به عنوان اهريمن در برابر خدايان بود. اما چندي بعد به سرعت اين نزاع ايدئولوژيك را به شعار توسعه دموكراسي فروكاست و آتش زير خاكستر نظام اجتماعي امريكا ر ا به شكل ماهرانه اي پنهان نگه داشت. اين كه تحليل گران امريكايي معتقدند به جاي صدور ايدئولوژي بايد سبك زندگي(style life) صادر كرد كه در آن رفاه و سكس ورزي محور اين سبك زندگي است، ريشه در اين بحران محتمل الوقوع دارد. اگر چه در بافت اجتماعي ايالات متحده امريكا، تعبير نيچه اي «خدامرده است» چندان درست نيست، اما در سطح كلان نظام سياسي امريكا، «خداي زنده ميراننده ايالات متحده امريكاست.» اين تكثر عميق فرهنگي و هويتي، استعداد فروپاشي و تجزيه ايالات متحده را بسيار بالا برده است.
6- منهاي ريشه سست معرفتي-فلسفي و تاريخي-فرهنگي امريكا كه هويتي آنوميك و ناهنجار در اين كشور را شكل داده است، رخداد هاي مهم و جدي، خاصه از نيمه دوم قرن بيستم تاكنون به وقوع پيوسته است كه بارقه هاي آن صاعقه فروپاشي را از دور نمايان ساخته است. يكي از اين رويدادهاي مهم فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است. هرچند حضور شوروي در چند دهه پيش، براي امريكا ايجاد مزاحمت كرد، اما امريكا با امضا» تفاهم نامه «يالتا» عملا با شوروي كنار آمده بود و از مزاياي ابرقدرتي ديگر به نام اتحاد جماهير شوروي سود مي جست. مهم ترين ثمره تفاهم نامه يالتا، شكل گيري جنگ سرد و تبديل آن به يك جنگ زرگري ميان دو ابرقدرت شده بود و اين عامل انزواي قطب هاي بالقوه يا بالفعل قدرت در جهان چون اروپا، چين، هند، ژاپن و كشور هاي آمريكاي جنوبي بود. به عبارتي با وجود شوروي، جهان به دو بخش تقسيم مي شد، يكي منطقه نفوذ شوروي و ديگري منطقه نفوذ امريكا و هر بخش از جهان به واسطه جنگ سردي كه ميان اين دو ابر قدرت بود خود را در پرتو پارادايم كمونيستي اتحاد جماهير شوروي يا در چارچوب پارادايم ليبراليستي ايالات متحده امريكا، بازخواني و هويت يابي مي كرد. بديهي است با فروپاشي شوروي ناگهان معادلات پيش گفته فرو ريخت و قطب هاي قدرت منطقه اي و قاره اي چون چين، هند، برزيل و اتحاديه اروپا نمايان شد و اين به معناي بازخواني هويت ايالات متحده در نظم جديد بين المللي بود.
7- ملاحظه مهم و جدي ديگري كه حكايت از اضمحلال اتوريته و مشروعيت امريكا دارد، آن است كه از زمان جنگ ويتنام تا جنگ گرجستان، امريكا در يك فرآيند تاريخي به شدت در حال از دست دادن اعتبار و نفوذ خود در سطح مجامع رسمي بين المللي است. شكست امريكا در ويتنام آنچنان پر اهميت بود كه ساختار ژئوپلتيك جهان را از آن موقع به بعد، تحت تاثير قرار داد و بي ثمر ماندن جنگ خليج فارس، جنگ افغانستان، جنگ عراق و جنگ لبنان و نهايتا جنگ گرجستان، روز به روز، چهره پردازي مقتدرانه از قدرت ايالات متحده را دشوار تر ساخت. اوج اين خدشه بر اتوريته امريكا و فروپاشي هيمنه مقتدرانه ايالات متحده، ماه مارس سال 2008 در صحن سازمان ملل در خصوص موضوع اولتسياي جنوبي بود. اين نخستين بار در تاريخ سازمان ملل از ابتداي تاسيس آن بود كه ايالات متحده در مورد مساله اي كه برايش اهميت داشت نتوانست راي اكثريت شوراي امنيت را به دست آورد. به عبارتي تسلط هژمونيك ايالات متحده بر شوراي امنيت از دست رفت.
8- همچنين بايد به ياد داشت كه ظهور رقباي قدرتمند اقتصادي از سال حدود 1968 به بعد در جهان كه در ابعاد منطقه اي و بين المللي، مونوپولي اقتصادي امريكا را به چالش كشانده اند، اكنون به كابوس دهشت انگيزي در ميان سران كاخ سفيد، سناي امريكا و تراست هاي عظيم اقتصادي در ايالات متحده مبدل شده است. چين، ژاپن، هند، آسياي جنوب شرقي، آفريقاي جنوبي و اروپاي غربي از جمله تهديدهاي بالقوه و بالفعل براي اقتصاد امريكا محسوب مي شود.
9- امريكا با دنبال كردن سياستي كه از زمان رياست جمهوري نيكسون تا پايان دوره رئيس جمهوري كلينتون ادامه داشت براي جلوگيري از از دست رفتن سلطه جهاني امريكا مبادرت به نزديكي به اروپاي غربي، ژاپن، چين و هند نمود تا از اين طريق نقش رهبري اقتصادي خود را حفظ كنند، تشكيل اتحاديه هفت كشور صنعتي در همين راستا بود. همچنين ايالات متحده از سال 1980 به بعد با ظهور شرايط جديد اقدام به تبليغ عليه نظريات توسعه گرايي و تبليغ له جهاني شدن (glodalization) نمود تا حتي المقدور سرعت توسعه اقتصادهاي منطقه اي كند و ذيل گفتمان گلوباليسم نظام سرمايه داري رشد و توسعه آنها كنترل و هدايت شود.
10- تمامي اين سياست ها البته به نتيجه نرسيده است و در دولت بوش پسر، آمريكا با افول شديد قدرت مالي و اقتصادي خود روبرو شده است و كسرهاي بودجه و حساب جاري، ساختار اقتصاد ايالات متحده را به شدت آسيب پذير نموده است. تشديد بحران بيكاري، كاهش شديد ارزش دلار در برابر يورو، پوند و فرانك سويس، افزايش بدهي هاي خارجي، افزايش وابستگي به نفت وارداتي، اختلاف مهلك در نظام مالي بانك و موسسات مالي و سرمايه گذاري و مقابله هاي اقتصادي قدرت هاي نئوامپرياليتسي چين و روسيه، امريكا را در وضعيت پيچيده اي قرار داده است.
11- اينك باراك حسين اوباما، كبوتر سياهپوستي از ميان باز ها، بر بالاي بام كاخ سفيد نشسته است، ميراث دار امپراتوري است كه كه مختصات ژئواستراتژيك و ژئوپولوتيك و رويدادهاي اقتصادي، مالي و نظامي گذشته كه توسط اسلاف وي انجام يافته، بايد از مقام خدايگان جهان و امپراتوري به مقام صرفا رهبري اكتفا كند كه اگر نتواند از بحران هاي اقتصادي و سياسي موجود ايالت متحده را خارج سازد، آن گاه بحران هاي وعرفتي و هويتي و فرهنگي امريكا سر باز خواهد كرد و به راحتي فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ايالات متحده امريكا نيز به 51 كشور فدرال تجزيه خواهد شد; اگر كه جنگ هاي خانمان سوز قبيله اي و نژادي و مخذهبي در درون اين سرزمين، آتش فنا بر نسل هاي بشري نزند و نزاع هاي داخلي سال ها به حلول نينجامد، شايد كه در بهترين حالت كشور هاي تازه استقلال يافته اي مانند كشور هاي مستقل شوروي سابق به ظهور مي رسد.
12- آنچنان كه فوكوياما پس از طرح نظريه پايان تاريخ خود از آن تئوري تنازل نمود، قهرا باراك اوباما هم بايد از انديشه امپراتوري جهان تنازل كند تا شايد سرنوشت كه شايد سرنوشت مرگباري كه ايالت مرگبار امريكا را تهديد مي كند به وقوع نپيوندد.
جمهوري اسلامي
«كثيف ترين بازي سياسي» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛آلوده شدن اجلاس گفتگوي اديان به بازي هاي سياسي يعني تلاش براي سازش با رژيم صهيونيستي كثيف ترين بازي است كه توسط مثلث شوم صهيونيسم ارتجاع عرب و سازمان ملل صورت گرفته است . روزهاي آخر هفته گذشته شاه عبدالله و تني چند از سران عرب به همراه شيمون پرز رئيس رژيم صهيونيستي رئيس جمهور درحال كناره گيري آمريكا و سران چند كشور ديگر از جمله نخست وزير انگليس در يك اجلاس كه تحت عنوان گفتگوي اديان در مقر سازمان ملل در نيويورك برگزار شد شركت كردند و قبل از آن دبيركل سازمان ملل ضيافت شامي با حضور رئيس رژيم صهيونيستي و شاه عربستان برگزار كرد كه اعتراضي شديد ملت هاي مسلمان و عرب را برانگيخت.
بان كيمون دبيركل سازمان ملل ضمن اشاره به اعلام آمادگي سران 65 كشور براي سخنراني در اجلاس گفتگوي اديان گفت : شاهان عربستان و اردن و بحرين امير كويت روساي جمهور آمريكا فنلاند پاكستان رژيم صهيونيستي و لبنان و نخست وزيران انگليس قطر مراكش امارات جيبوتي و مصر در اين اجلاس حضور دارند. وي در تشريح هدف اين اجلاس گفت : ارتقاي تفاهم متقابل و پرداختن به تمام اختلاف نظرها در حوزه هاي سياسي و ديني هدف اين اجلاس است . وي اغراض سياسي برگزار كنندگان اين اجلاس را انكار نكرد و گفت : « اميدوارم اين نشست همچنين يك فضاي مطلوب و مناسب براي پرداختن به اختلافات در زمينه مسائل سياسي را ايجاد كند » . وي اين نكته را هم گفت كه : « تمام تلاش خود را براي حفظ فرصت ها بكار خواهم بست و براي ارتقاي تفاهم بين اعراب و اسرائيل تلاش خواهم كرد. »
اجلاس گفتگوي اديان كه عبدالله شاه عربستان در بهار گذشته وعده آنرا داد و با برگزاري اجلاس بين المللي گفتگوي مذاهب اسلامي در مكه به عنوان مقدمه گفتگوي اديان آنرا آغاز كرد اكنون كاملا از مسير خود منحرف شده و به يك بازي سياسي كثيف تبديل گرديده است . آنچه در روزهاي آخر هفته گذشته در نيويورك رخ داد كاملا مشخص كرد كه اجلاس مورد نظر شاه عبدالله از ريشه فاسد و منحرف بوده و آنچه او با ولخرجي هاي ويژه آل سعود در اسپانيا و نيويورك برگزار كرده اجراي يك طرح صهيونيستي است كه با هدف به سازش كشاندن كامل اعراب و رژيم صهيونيستي برنامه ريزي شده و مثلث شوم « صهيونيسم ارتجاع عرب و سازمان ملل » مشتركا اجراي آنرا برعهده دارند. توجه به نقش هر يك از سه ضلع اين مثلث شوم مي تواند اين واقعيت تلخ را آشكارتر نمايد.
1 ـ رژيم صهيونيستي بعد از شكست سختي كه در جنگ 33 روزه لبنان از حزب الله متحمل شد به بازسازي روحيه خود نياز شديد دارد. آمريكا چه بوش كوچك و چه اوباما به سران رژيم صهيونيستي براي ترميم روحيه درهم شكسته شان وعده هائي داده اند كه قرار است بخشي از اين وعده ها از طريق عادي سازي رابطه اين رژيم با اعراب انجام شود. كار بوش كوچك كه تمام است هرچند مقدمات اين طرح توسط وزيرخارجه او كاندو ليزا رايس كه بطور متوسط تقريبا هر ماه يك سفر به منطقه خاورميانه داشت فراهم شد. اوباما هم در سفري كه قبل از انتخاب شدن به رياست جمهوري آمريكا به فلسطين اشغالي داشت به سران رژيم صهيونيستي قول داد همين خط را دنبال كند و هركاري كه از عهده او براي بازسازي روحيه آنها برآيد انجام دهد. اشاره سيد حسن نصرالله كه گفت : « به اوباما تكيه نكنيد تا دچار سرخوردگي نشويد » ناظر به اين واقعيت است كه او نيز راه سلف خودرا ادامه خواهد داد و در چارچوب نظام سلطه تغيير مهره ها چيزي را تغيير نمي دهد حتي اگر شعار بعضي از آنها « تغيير » باشد.
2 ـ هزينه هاي برگزاري اجلاس نيويورك را شاه عربستان از كيسه گشاد بيت المال مسلمين تامين كرده است . شاه عبدالله علاوه بر اين ولخرجي هاي ديگري نيز از قبيل تامين هزينه چرب كردن سبيل دبيركل سازمان ملل براي دلالي هاي لازم و به صورت ظاهري و صوري ميزبان اين اجلاس شدن كرده است . بان كيمون از كارمندان دست چندم سازمان ملل بود كه چون به دليل پائين بودن وزن سياسي قابل خريد بود با تباني قدرت هاي مسلط بر سازمان ملل براي دبيركلي اين سازمان در نظر گرفته شد تا در مواقع لازم آلت فعل همين قدرت ها شود و با خرج كردن اعتبار سازمان ملل نيازهاي آنها را برآورده سازد.
3 ـ سازمان ملل براساس اصول اوليه و بنيادين خود يك نهاد بين المللي متعلق به ملت هاست . چنين سازماني بايد از ملت هاي مظلوم حمايت كند و عليه قدرت هاي ظالم و سلطه گر موضعگيري نمايد. اين سازمان برخلاف فلسفه وجودي خود از آغاز به وسيله اي براي پا گرفتن و رسميت يافتن رژيم غاصب صهيونيستي در قلب جهان اسلام و در سرزمين فلسطين كه متعلق به ملت فلسطين است عمل كرد. بعد از اين اقدام خلاف موازين بين المللي باز هم سازمان ملل براي حفظ رژيم غاصب صهيونيستي همواره بازيچه قدرتهاي سلطه گر بود و اعتبار خود را براي تامين خواسته هاي نامشروع آنها خرج كرد. نهادي كه ذاتا بايد مدافع ملت هاي مظلوم باشد در برابر جنايات رژيم صهيونيستي عليه ملت فلسطين سكوت مي كند و هر جا قدرت هاي استعماري لازم بدانند به نفع اين رژيم وارد عمل مي شود و درعين حال دبيركل آن سخن از تلاش براي « ارتقاي تفاهم ميان اعراب و اسرائيل » به ميان مي آورد!
اجلاس گفتگوي اديان اگر واقعي باشد بايد يهوديان ضد صهيونيستم كه در جهان از جمله در خود آمريكا فراوان هستند به نمايندگي از دين يهود در آن شركت كنند نه رئيس رژيم صهيونيستي كه يهوديان واقعي از او و رژيمي كه او رئيس آنست نفرت دارند. در سازمان ملل نيز يكي از مشكلات اينست كه دبيركل آن فرد ضعيفي است كه آلت فعل قدرت هاي استعماري است و از خود اراده اي ندارد. اين مجموعه هنگامي كه با دلارهاي نفتي آل سعود گره بخورند اجلاسي پديد مي آيد كه به نام اديان برگزار مي شود ولي كاملا در جهت خلاف مسير اديان و براي بدنام كردن اديان الهي عمل مي كند. اجلاسي كه سخنران افتتاحيه اش رئيس رژيم غاصب و جنايتكار صهيونيستي باشد و از شاه عربستان تمجيد كند نتيجه اي غير از توصيه به سازش با صهيونيست هاي جنايتكار و ناديده گرفتن حقوق ملت مظلوم فلسطين نخواهد داشت . شاه عربستان با اين اقدام خود را از چشم همه مسلمانان جهان انداخته و آل سعود را به لبه پرتگاه خطرناكي سوق داده است . از اين پس هيچكس براي شعارهاي شاه عبدالله در هيچ زمينه اي از جمله شعار گفتگوي مذاهب و اديان كمترين ارزشي قائل نخواهد شد. البته ملت هاي مسلمان در برابر اين خيانت ساكت نخواهند نشست و به وظايف خود عمل خواهند كرد و صد البته رژيم صهيونيستي نيز مفلوك تر از آنست كه با اين قبيل ترفندها بتواند خود را از سقوط و فروپاشي نجات دهد. آل سعود با اين اقدام كثيف سرنوشت خود را با سرنوشت رژيم صهيونيستي گره زده و هر دوي آنها اكنون در لب پرتگاه قرار دارند.
مردم سالاري
«وجدان شگفت انگيزترين آشناي روح انسان» عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري است كه فريد صلواتي آن را به مناسبت سالروز درگذشت استاد محمد تقي جعفري نوشته است. در آن ميخوانيد؛ «سال هاي متمادي بود كه در ضمن مطالعاتم درباره علوم انساني كلمه وجدان را مي ديدم و لحظاتي شايد هم ساعت ها سر اين كلمه توقف مي كردم. متاسفانه بايد صراحتا بگويم كه از تحقيقات رسمي دانشمندان درباره وجدان غير از شبح دور نمايي از اين پديده كه همگي مي توانيم آن را در درون خود مشاهده نموده و به آزمايش و تحقيق بپردازيم چيز ديگري دستگيرم نمي گشت. ولي تدريجا با دقت و بررسي بيشتر در پديده هاي دروني احساس كردم كه اگر اهميت اين حقيقت عالي در بست مورد توجه قرار بگيرد خواهيم پذيرفت هيچ يك از آن پديده ها به اهميت و شگفت انگيزي وجدان نيست» اين مقدمه كه به عرض رساندم از گفتار فيلسوف شرق استاد فقيد محمدتقي جعفري است كه اينك هم زمان با روز 25 آبان ماه سالگرد عروج ملكوتي اين دانشمند بر خود لازم ديدم كه موضوعي كه ايشان همواره مورد تاكيد قرار مي دادند كه همان كلمه وجدان است را مورد تحليل قرار دهم. استاد علامه جعفري فعاليت ها و پديده هاي مشخصي را كه تا حدودي قابل دريافت و مشاهده و بررسي بوده و آنها را به عنوان وجدان مورد كاوش قرار مي دهند بر دو قسم اساسي تقسيم بندي كرده اند.
1- وجدان آگاهي به (شخصيت) و وحدت و مختصات آن به طور عموم (علم حضوري) و (خودآگاهي)
2- وجدان اخلاقي، كه قسمت تكامل حكمت عملي را بر عهده مي گيرد اگر شخصيت انساني براي خود يك ايده آل تشخيص داده و در رسيدن به آن ايده آل عامل تحرك دروني داشته باشد، اين عامل دروني وجدان ناميده مي شود. درباره تعريف اين عوامل دروني تعريفات بسيار گوناگوني گفته شده است كه استاد جعفري به بعضي از آنها اشاره مي كنند كه:
الف. وجدان، بايستگي ها را از نبايستگي ها و شايستگي ها از ناشايستگي ها تفكيك مي كند.
ب. وجدان قاضي امين است.
ج. وجدان نظاره گير امين است و در نظاره خود هيچ نوع بازيگري ندارد.
د. وجدان راهنماي مطمئن است.
ه . وجدان شكنجه مي دهد و شكنجه مي بيند.
و. وجدان زشت و زيبا مي شود.
ز. وجدان خود را براي خود بر مي نهد و به راز و نياز مشغول مي گردد.
ح. وجدان قطب نماست.
البته بايد در اين جا اين موضوع را خاطر نشان كرد كه معلومات ما درباره اين نمونه ها كه تعريف شد اگرچه مانند معلومات ما درباره نمودهاي فيزيكي نيست، ولي واقعيت قابل مشاهده دروني آنها چيزي نيست كه بر كسي مخفي مانده و به اثبات نيازمند بوده باشد.
استاد علامه جعفري وجدان را به معناي آگاهي و تفكر دقيقا مترادف نمي دانند زيرا ايشان معتقدند كه وجدان به ويژه از نقطه نظرهاي روانشناسي حالات پسيكولوژيك و اخلاقي روان را نشان مي دهد. در حالت منطقي كه ظاهرا غريب مي نمايد گفته مي شود «انديشه منطقي»، نه «وجدان منطقي»، كلمه «وجدان» عامل تفكر را به طور انفرادي نشان مي دهد در حالي كه كلمه تفكر خيلي اعم استعمال مي شود. استاد در كتاب وجدان بيان مي دارند كه «وجدان» تنها آگاهي از خود را بيان نمي كند، بلكه آگاهي انسان را به طور كلي درباره دنياي خارج نيز معين مي كند.
ايشان در جايي از كتاب وجدان اخلاقي را از حيث تاريخي اين گونه بر مي شمرند كه مي توان گفت با نظر به آثار قدما با ديدگاه هاي گوناگون مي توان اطمينان پيدا كرد كه تبعيت انسان ها از وجدان اخلاقي، به عنوان يك عامل دروني محرك به عمل به بايستگي ها و شايستگي ها و بازدارنده از زشتي ها، تاريخي بس طولاني دارد و در اين جا من نمونه هايي كه استاد جعفري نام برده اند را بيان مي كنم.
در مصر باستان موارد ذيل را مشاهده مي كنيم:
«آيا او (مجرم) زبانش صريح و قلبش حيله گر است؟»
«آيا او (مجرم) بر زبانش چيزي را تاكيد مي كند كه در قلبش آن را مخفي مي كند؟»
در جوابي كه انسان تازه از دنيا رفته بايستي به (اوزيريس) خداي مردگان بدهد يكي هم اين است كه: «من به صداي خداوندي در دلم استخفاف ننموده ام».
(صداي خداوند را سبك نشمرده ام)
در هند باستان موارد ذيل را مي بينيم:
«آن چه را كه قلب اطمينان دارد عمل كن و آنچه را كه درباره آن تشويش قلبي داري عمل مكن، زيرا در چنين كاري، خيري وجود ندارد».
و در آخر استاد جعفري به چين باستان اشاره مي كنند كه؛
«يوآن زه از استاد «كونفوتسه» پرسيد تپش ها و اضطرابات وجداني چيست؟ استاد گفت اگر كشوري موفق، با اصول روش نيك اداره شود حكمران آن جا مي تواند پاداش ها و ارمغان ها را بپذيرد و اگر بر خلاف اصول روش نيك اداره شود آن حكمران با قبول كردن هديه و پاداش دچار اضطراب وجداني مي گردد.» استاد فقيد در هر صورت وجدان كه همان عامل تزكيه نفس است را همان «خود ملكوتي» مي دانند كه نفس را از آلودگي ها حفظ مي نمايد و آن را در مسير «حيات معقول» قرار مي دهد كه رو به «پيشگاه جاذبيت ربوبي» به حركت در مي آورد. استاد اين مساله را با عظمت ترين فعاليت وجدان اخلاقي مي دانند كه آدمي را به حيات اصلي نفس كه قرار گرفتن در حضور ربوبي است نائل مي سازد. وجدان با اين عمل باعظمت، دست ازجان در صحنه عالم طبيعت مي شويد و نفس را وارد ابديت كرده و به حضور جاوداني در ملكوت الهي نائل مي گردد. استاد جعفري به يك مساله مهم اشاره دارند كه گفته شده است كه ميليون ها بلكه ميلياردها افراد انساني در تمام دوران هاي تاريخ بدون داشتن وجدان، زندگي كرده اند يعني بدون اين كه بايستگي و نبايستگي، و شايستگي و ناشايستگي قضايا را در درون خود تشخيص بدهند، و بدون اين كه قضاوت و شكنجه و سرزنش دروني داشته باشند، زندگي خود را سپري كرده و پس از اين هم اين گونه افراد به طور فراوان زندگي خواهند كرد. و اگر اين حقيقت كه وجدان ناميده مي شود در درون انسان ها اصالت داشت، مي بايست همه انسان ها از آن برخوردار بوده باشند.
واقعا اگر بخواهيم اين گفتار علامه را با نكته سنجي بنگريم مي بينيم كه هر روزه ما در زندگيمان اينگونه سوالات برايمان پيش آمده است كه واقعا هستند اشخاصي كه اين گونه باشند و بينديشند كه استاد د
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 173]
-
گوناگون
پربازدیدترینها