واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: نگاهي به مدل سلامت و بيماري در روانشناسي
تقابل دو سنت
نگاهي به مدل سلامت و بيماري در روانشناسيقبل از توضيح «مدل بيماري» و «مدل سلامت» در نگاه به اختلاات رواني، بهتر است تعريفي از سلامت و سلامت رواني ارائه شود. سازمان. جهاني بهداشت سلامت را به.عنوان حالتي از بهزيستي كامل جسمي، ذهني و اجتماعي و نه صرفاً غياب بيماري مي.داند و سلامت رواني را به.عنوان حالتي از بهزيستي كه در آن فرد توانمندي.هاي خود را شناخته، از آن.ها به نحو مؤثر و مولد استفاده كرده و براي اجتماع خويش مفيد است، تعريف مي.كند (WHO ، 2004). اما با كمي دقت مي.توان دريافت كه نگاه به سلامت و بيماري در عالم واقع، چنين تعريفي از سلامت را نمي.پذيريد يا هنوز آن را نپذيرفته است. غالباً متخصصان سلامت، بقدري توجه خود را معطوف افراد بيمار مي.كنند كه عملاً افراد سالم و نيازهاي آنان را به فراموشي مي.سپارند. در واقع آنچه كه در جوامع امروزي سلامت رواني در نظر گرفته مي.شود، مفهومي صفر و يك است، يعني فرد يا بيمار است يا سالم. اين ديدگاه كه سلامت و بيماري را دو سر يك پيوستار واحد فرض مي.كند، به «مدل بيماري» معروف شده است. علي.رغم تأكيد سازمان جهاني بهداشت بر جنبه.هاي مثبت افراد و توجه به افراد سالم، هنوز مدل بيماري سلطه خود را بر ديدگاه.هاي مثبت.تر حفظ كرده است. البته دلايل متعددي در توجيه اين سلطه وجود دارد كه از آن جمله مي.توان به قدمت بسيار زياد حوزه آسيب.شناسي رواني نسبت به مفاهيم مثبت سلامت رواني، جدي بودن مسئله بيماري.هاي رواني و عوارض مرتبط با آن.ها (هزينه.هاي سنگين درماني، مرگ زودهنگام و...) و مشكلات كمتر افراد سالم نسبت به افراد بيمار اشاره كرد.
علي.رغم جدي بودن مسائل مرتبط با بيماري.هاي رواني، ديدگاه.هاي جديدتر به ويژه «مدل سلامت رواني»، «مدل بيماري» را به چالش كشيده است. حاميان مدل سلامت معتقدند كه گرچه بيماري.ها اهميت زيادي دارند اما بايد به اين نكته توجه كرد كه اولاً حدود نيمي از افراد بزرگسال در طول زندگي خود دچار بيماري رواني جدي نمي.شوند و حدود 90 درصد از آن.ها سالانه از خطر ابتلا به افسردگي در امانند؛ ثانياً علي.رغم هزينه.هاي بسيار بالاي درماني، اكثر اين درمان.ها اثربخشي كمي دارند (كيزولوپز، 2002) و ثالثاً افرادي كه مبتلا به بيماري رواني نيستند به يك اندازه سالم و بارور نبوده و الزاماً بارورتر و سالم.تر از بيماران رواني نيستند.
مدل سلامت
يكي از مفاهيم اصلي مدل سلامت، بهزيستي است. اصولاً از ديرباز دو رويكرد اصلي در تعريف بهزيستي وجود داشته است. رويكرد مبتني بر لذت.گرايي كه معتقد است بهزيستي به معني به حداكثر رساندن لذت و به حداقل رساندن درد است. اين رويكرد در طول تاريخ حاميان خاص خود را داشته است كه از آن جمله مي.توان اپيكور، هابز و استوارت ميل را نام برد. رويكرد دوم مبتني بر فضيلت.گرايي ارسطو است. براساس اين رويكرد، ارضاي اميال، به رغم ايجاد لذت در ما، هميشه منتهي به بهزيستي نمي.گردد، بلكه بهزيستي در برگيرنده تلاش براي كمال و تحقق پتانسيل.هاي واقعي فرد است كه ممكن است همواره توام با احساس لذت نباشد (راين و دسي، 2001).
محققان مختلف با اتخاذ هريك از اين رويكردها، مفهوم پردازي.هاي متفاوتي از بهزيستي ارائه داده.اند. پيروان لذت.گرايي، «بهزيستي. هيجاني» را مطرح ساخته.اند كه آن را برابر حضور عواطف مثبت (مانند شادي)، غياب عواطف منفي (مانند نااميدي) و رضايتمندي از زندگي مي.دانند (كيز، 2002). پيروان فضيلت.گرايي نيز دو نوع بهزيستي روانشناختي (ريف، 1989) و بهزيستي اجتماعي (كيز، 1998) را مطرح ساخته.اند. مدل سلامت، اين سه نوع بهزيستي را باهم تركيب كرده و مفهوم جامع و كاملي از بهزيستي را كه هم جنبه عاطفي (بهزيستي هيجاني) و هم جنبه كاركردي (بهزيستي روانشناختي و اجتماعي) سلامت رواني را در بر مي.گيرد، به.وجود مي.آورد.
در اينجا لازم است كه تعاريف مختصري از بهزيستي روانشناختي و بهزيستي اجتماعي و مؤلفه.هاي هريك ارائه شود و سپس به توضيح كامل.تر مدل سلامت پرداخته شود.
بهزيستي روانشناختي به معناي قابليت يافتن تمام استعدادهاي فرد است و 6 مؤلفه را در بر مي.گيرد: خودمختاري (احساس شايستگي و توانايي در مديريت محيط پيراون فرد؛ انتخاب يا ايجاد روابط شخصي مناسب)، رشد شخصي (داشتن احساس رشد مداوم؛ پذيرا بودن نسبت به تجارب جديد؛ احساس كارآمدي)، روابط مثبت. با ديگران (داشتن روابط گرم، رضايت.بخش و توام با اطمينان؛ توانايي همدلي، صميميت و مهرباني)، هدفمندي در زندگي (داشتن هدف در زندگي؛ فرد احساس كند زندگي گذشته.اش معنايي دارد) و پذيرش خود (داشتن نگرش مثبت نسبت به خود؛ پذيرفتن جنبه.هاي مختلف خود؛ داشتن احساس مثبت نسبت به زندگي گذشته خود).
بهزيستي اجتماعي بر روي تكاليف اجتماعي كه بشر در دل ساختارهاي اجتماعي و اجتماعات خود با آن مواجه است، تمركز دارد. بهزيستي اجتماعي نيز داراي 5 مؤلفه است: يكپارچگي اجتماعي (احساس تعلق نسبت به جامعه؛ احساس داشتن مشتركاتي با جامعه خود)، پذيرش اجتماعي (درك فرد از خصوصيات و صفات افراد جامعه به.عنوان يك كليت و پذيرش اين كليت؛ ديد مثبت نسبت به افراد جامعه)، مشاركت اجتماعي (ارزشمند دانستن اجتماع خود؛ خود را عضو مهمي از جامعه دانستن؛ داشتن احساس توانايي ارائه چيزهاي ارزشمند به جامعه)، شكوفايي اجتماعي (داشتن اين احساس كه جامعه دائماً در حال تحول و پيشرفت است و پتانسيل.هاي جامعه توسط شهروندان و نهادهاي اجتماعي به فعل تبديل مي.شود) و درك.پذيري اجتماع (توانايي فهم كيفيت، ساختار و طرز كار اجتماع؛ علاقه.مندي به شناختن دنيا و اجتماع خود).
مدل سلامت، سلامت و بيماري را در نقطه پاياني يك پيوستار واحد نمي.داند بلكه معتقد است، سلامت و بيماري داراي دو پيوستار مجزا هستند و فرد به.طور همزمان مي.تواند جايگاه متفاوتي بر هريك از اين دو پيوستار داشته باشد.
بنا به تعريف مدل سلامت، سلامت رواني كامل نشانگاني است كه تركيبي از حضور سطوح بالايي از نشانه.هاي بهزيستي هيجاني، روانشناختي و اجتماعي و در عين حال عدم ابتلا به بيماري.هاي رواني را شامل مي.شود. بنابراين بزرگسالاني كه به لحاظ رواني سالمند، علائم سرزندگي هيجاني (شادكامي و رضايتمندي بالا) را نشان مي.دهند، از كاركرد روانشناختي و اجتماعي خوبي برخوردار بوده و نهايتاً در طول 12 ماه گذشته دچار بيماري رواني نشده.اند.
براساس اين مدل، اين امكان وجود دارد كه برخي از افراد سالم علي.رغم عدم وجود بيماري رواني داراي سطوح پاييني از بهزيستي (هيجاني ـ روانشناختي ـ اجتماعي) باشند كه از آن.ها به عنوان افراد در حال پژمردگي (Languishing) ياد مي.كند. در مقابل افراد در حال شكوفايي (Flourishing) ضمن نداشتن بيماري رواني، از سطوح بالايي از بهزيستي برخوردارند.
با توجه به مدل بيماري (در اينجا مقصود راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني، DSM است.) كه براي هر اختلال دسته.اي از نشانه.ها را مطرح مي.سازد، مدل سلامت نيز، دسته.اي .از نشانه.ها را براي تشخيص افراد در حال شكوفايي و يا در حال پژمردگي بيان مي.كند. سلامت رواني از منظر مدل سلامت داراي 13 نشانه است كه 2 نشانه مرتبط با بهزيستي هيجاني (عواطف مثبت و رضايتمندي از زندگي)، 6 نشانه مرتبط با بهزيستي روانشناختي و 5 نشانه مرتبط با بهزيستي اجتماعي است. براي سنجش اين 13 نشانه مقياسي تحت عنوان مقياس بهزيستي شخصي (كيز، 2005) ساخته شده است. روش تشخيص سلامت رواني به وسيله اين مقياس، مشابه روش تشخيص افسردگي اساسي در DSM است.
در تشخيص افسردگي اساسي فرد بايد حداقل 5 نشانه از 9 نشانه را داشته باشد (در اين حالت حداقل يكي از نشانه.ها مربوط به دسته عاطفي است). به همين ترتيب براي اينكه فرد در حال پژمردگي تشخيص داده شود نيز بايد در يكي از دو مقياس بهزيستي هيجاني و 6 تا از 11 مقياس كنش.وري مثبت (بهزيستي روانشناختي و اجتماعي) از سطوح پاييني برخوردار باشد. همچنين براي آنكه فرد در حال شكوفايي تشخيص داده شود، بايد سطوح بالايي را حداقل در يكي از 2 مقياس بهزيستي هيجاني و 6 تا از 11 مقياس كنش.وري مثبت دارا باشد. ساير افراد كه نه در حال پژمردگي و نه در حال شكوفايي قرار دارند، از سلامت نسبي برخوردارند. به.طور خلاصه افرادي كه در حال شكوفايي يا پژمردگي هستند بايد به ترتيب، سطوح بالا و پايين را در حداقل 7 نشانه از 13 نشانه بهزيستي نشان دهند.
در پايان ذكر اين نكته ضروري است كه بدليل عدم وجود ملاك.هاي مشخص براي تشخيص سطح و شدت نشانه (ملاك تشخيص يك نشانه افسردگي براساس DSM حضور آن به مدت حداقل 2 هفته به صورت دائم يا اكثر اوقات مي.باشد)، در مدل سلامت از روش «دسته.بندي سه گانه مقياس» به.عنوان ملاك مشخص در تشخيص استفاده مي.شود. در اين روش نمرات افراد در زير مقياس.هاي مختلف بدست مي.آيد. سپس نمرات در هر زيرمقياس به سه بخش تقسيم مي.شوند به.طوري كه 3/1 افراد داراي نمره بالا (سطح بالا)، 3/1 افراد داراي نمره متوسط (سطح متوسط) و 3/1 مابقي داراي نمره پايين (سطح پايين) در آن مقياس مي.باشند.
با بكارگيري اين روش، شدت نشانه وابسته به نمره ساير افراد نمونه و تا حدي به صورت قراردادي است. بنابراين افراد هر جامعه با افراد همان جامعه سنجيده شده و مشكلات مرتبط با مباحث فرهنگي تأثير بسيار كمتري بر نتايج مي.گذارد. هرچند از پيدايش مدل سلامت با اين ديدگاه خاص مدت زيادي نمي.گذرد، اما استفاده از آن با تأكيد خاصي كه بر افراد سالم و نيازهاي آنان دارد، بويژه در بحث پيشگيري اوليه در حال گسترش است. اميد است در كشور ما نيز با انجام پژوهش.هاي گسترده در اين زمينه، بستر مناسب براي كاربرد اين مدل فراهم گردد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]